زندگی با «دو» امدادی


 






 

آدم ها و «دوئی» ها
 

دوتایی بودن خیلی چیزها می خواهد که مهم ترین آنها پول است و البته عرضه! پول برای به دست آوردنش و عرضه برای نگه داشتنش. اگر یکی از این دو را نداشته باشی باید بی خیال دومی شوی و همان اولی را سفت بچسبی که از کف نرود؛ البته به بعضی از این دوتایی ها رو بدهی، سراغ سومی و چهارمی هم می روند.

دو زنه ها
 

از قدیم یک عده گفته اند: «خدا یکی، زن یکی» اما یک عده از همان قدیمی ها سر و کله شان پیدا شد و گفتند: « خدا یکی، زن یکی، یکی!» در این زمانه ای که هیچ کس دستش درست و حسابی به دهانش نمی رسد، معلوم نیست بعضی ها با چه اعتماد به نفسی دوبله کار می کنند و چطور محتوای جیبشان دو تا دوتا جواب می دهد. هر چه هست، لابد به هیجانش می ارزد. فکر کن آدم یک خانه و زندگی داشته باشد این سر شهر، یکی دیگر هم آن سر شهر و مدام بین این دو رفت و آمد کند. تازه اگر قاچاقی هم باشد که کلی باید استرس بکشد که مبادا خانم شرقی را برای گردش ببرد غرب! یک خوبی هم دارد که می تواند هر بار که خواست از محل کار بیرون بیاید زنگ بزند و منوی غذای هر دو خانه را چک کند و آن وقت بشیند پای هر کدام که خوشمزه تر بود. آدم هایی که با دو ضعیفه سر و کله می زنند متراژ کل پاساژهای شهر را می دانند. از بس هر روز باید آن را برای خرید متر کنند. همه آدم ها یک بار زندگی می کنند. اما این آقایان دو دنیای موازی را همزمان با هم تجربه می کنند.

 

دو ماشینه ها
 

روزهای هفته مدل ماشین آنها را انتخاب می کند. روزهای زوج برای پلاک زوج و روزهای فرد هم برای ماشین با پلاک فرد. سختی کار روزهای جمعه است که نمی دانند. سوار کدام یکی بشوند. شاید چندبار هم ماشین را عوض کنند. معلوم نیست چرا هر کدام را هم سوار شوند آخر سردلشان پیش ماشین دومی است. یک قانون نانوشته برای دوماشینه ها این است که همیشه خدا باید یک چیزی را در ماشین قبلی جا بگذارند؛ از عینک آفتابی گرفته تا مدارک و کیف و خیلی چیزهای دیگر . مشکل بنزین برای دوماشینه ها اصلا معنی ندارد. آدم وقتی دو تا کارت سوخت توی جیبش باشد که دغدغه باک خالی ندارد. اما هیچ وقت یادش نیست که به کدام ماشین بنزین زده.

دو اسمه ها
 

سلیقه پدر و مادر شبیه هم نباشد، همین می شود که بچه دو هویت دارد و یک شخصیت! بیچاره اولش می ماند اسمی را که مامان صدایش می کند باور کند یا آن اسمی که بابا برایش شناسنامه گرفته. دو اسم داشتن خیلی سخت است. آدم نمی داند بالاخره کدام یکی از این اسم هاست. یا اصلاً نمی داند توی ذهنش خودش را با کدام اسم صدا کند. هر بار هم کسی اسمش را می پرسد، کلی به تته پته می افتد و آخر هر دو تایش را می گوید. اینها هر موقع اسم اولشان را صدا کنی، فکر می کنند اسم دومشان را دارند و برنمی گردند و هر وقت اسم دومشان را صدا کنی هم برنمی گردند!

دو شغله ها
 

بعضی ها به جای اینکه دو شیفت کار کنند، هر شیفت را برای یک جا کار می کنند. آدم های دو شغله تقریبا اعصاب، وقت سرخاراندن، تفریح، خواب درست و درمان و خیلی چیزهای دیگر ندارند. وای به روزی که این دو کار با هم تداخل داشته باشد . آن وقت باید نشست و به بالا و پایین رفتنشان نگاه کرد. آنها همیشه نمی دانند در یک زمان کدام کارشان را انجام بدهند. جالب اینجاست که گاهی آن قدر استرس می گیرند که آخر نمی توانند هیچ کدام از آنها را انجام بدهند. اکثر دو شغله ها یکی از شغل ها عشقشان است و دیگری کارشان. معلوم نیست به کدام قانون نانوشته از کاری که عشقش را دارند همیشه کمتر پول در می آورند. اما آنها به انجام آن افتخار می کنند. احتمال اینکه آقایان دو شغله شلوارشان دو تا شود، خیلی کم است. آنها وقت همان یک خانه و زندگی را دارند؛ اما چون دو تا دوتا پول در می آورند؛ احتمال دوتایی شدن ماشین و خانه شان زیاد است.

 

منبع: نشريه همشهري جوان شماره 311