نردبانت را به کدام ديوار تکيه داده اي؟


 

نويسنده: محمد کياسالار




 
آدم هاي موفق، پيش از اين که راه بيفتند، مقصدشان را شناسايي کنند و خوب فکر مي کنند که واقعا مي خواهند برسند به کجا، به چه مقصدي
نردبان را با احتياط به ديوار تکيه مي دهي و پله هايش را يک، دو سه، ... مي شماري و مي روي بالا تا مي رسي به پله آخر. يک گام ديگر هم برمي داري و با تعجب مي بيني که پيش از تو، خيلي هاي ديگر هم رسيده اند به همين بام. زود مي فهمي که اين بام، آن جايي نيست که تو مي خواستي برسي و البته خودت خوب مي داني که نردبان، بي تقصير است. مقصر تويي که از همان اول، نردبان ات را به ديوار اشتباهي تکيه داده بودي، مثل خيلي هاي ديگر که پيش از تو...

اول در ذهن، دوم در عمل
 

نجارها اصطلاحي دارند که: «دوبار اندازه بگير و يک بار ببر.» آدم هاي موفق، بهتر و بيشتر از هر کس ديگري، به اين توصيه نجارها گوش مي کنند. مي دانيد چرا؟ چون آن ها مي دانند که همه چيز توي اين دنيا دوبار آفريده مي شود. يک بار در ذهن و يک بار در عين. يک بار در درون و يک بار در بيرون.
کتابي که مي خوانيم، بيش از آن که نويسنده اش شروع به نوشتن کند، چيزي براي نوشتن در ذهن داشته است. ساختماني که در آن زندگي مي کنيم، پيش از آن که آجرهايش را روي هم بچينند، صاحب نقشه اي بوده که در آن نقشه، جايگاه هر يک از قسمت هاي ساختمان معين شده است و البته اگر چنين نبود، پس از بناي ساختمان بايد هزينه هنگفتي را صرف اصلاح آن مي کرديم.
آدم هاي موفق، پيش از اين که راه بيفتند، مقصدشان را شناسايي کنند و خوب فکر مي کنند که واقعا مي خواهند برسند به کجا، به چه مقصدي، وقتي مقصدشان روشن شد، آن وقت برنامه ريزي مي کنند که چگونه و طي چه مدتي مي شود- و بايد- به آن مقصد رسيد. توصيه آدم هاي موفق به تمام ما اين است که: ذهنا از پايان آغاز کنيد. درست مثل ناظر ساختماني که هر روز صبح، نقشه ساختمان را در دستش مي گيرد و مي رود سر ساختمان تا بر چگونگي ساخت و ساز بنا نظارت کند. او هر روز، پايان کار را در نقشه اش مي بيند و ارزيابي مي کند که تا چه حد به آن هدف نهايي نزديک شده و چقدر از اين مسير، باقي مانده است. او هرروز با استفاده از آن نقشه، درباره جزئيات کار روزانه اش برنامه ريزي مي کند و تصميم مي گيرد که قدم بعد را چگونه و به چه سمتي بردارد.

اول: رهبري، دوم: مديريت
 

اگر قبول کنيم که هر چيزي توي اين دنيا دوبار آفريده مي شود، بايد تصديق کنيم که رهبري، همان آفرينش اول است و مديريت، آفرينش دوم. مديريت با رهبري فرق دارد. رهبري يعني پاسخ به اين پرسش که چه اموري را مي خواهيم (و بايد) به انجام برسانيم؟ اما مديريت، به اين پرسش، پاسخ مي دهد که آن امور معين را بهتر است (و بايد) چگونه انجام داد؟ پس مديران موفق، هميشه پشت سررهبران گام برمي دارند.
استفان کاوي، يکي از پرفروش ترين نويسندگان کتاب هاي موفقيت، مي گويد: «رهبر، آن کسي است که وقتي در يک جنگل، همه دارند راه خودشان را مي روند، ناگهان از بلندترين درخت بالا مي رود و از ديدگاه وسيع تري فرياد مي زند که اين جنگل، جنگل درست نيست؛ ما راه را اشتباه آمده ايم. اما مديران ناکارآمد که بيشترشان هم بسيار پرمشغله به نظر مي رسند، معمولا خطاب به چنين رهبراني مي گويند: ساکت، مزاحم نشو! داريم به سرعت پيش مي رويم...»
در زندگي شخصي اغلبمان نيز فقدان رهبري، بيشتر احساس مي شود تا فقدان مديريت. ما معمولا قبل از اين که اصول و ارزش هاي اصلي زندگي مان را مشخص کنيم، به سمت هدف هاي نسنجيده مان راه مي افتيم. بسياري از روان شناسان مي گويند که راه حل بيشتر مشکلات زندگي زناشويي نيز رهبري بيشتر و مديريت کمتر است. البته از اهميت مديريت هم نبايد غافل شد، چراکه پس از تعيين امور درست، بايد آن امور را به درستي انجام بدهيم. اين، مهم ترين وظيفه مديريت است.

غلبه بر کمبودهاي ذهني
 

الکس مک کنزي مي گويد: «وارد عمل شدن قبل از يک برنامه ريزي صحيح، سرآغاز تمام شکست هاي زندگي است.» هرچه برنامه ريزي تان بهتر باشد، آسان تر مي توانيد دست به کار شويد. از اسم برنامه ريزي نترسيد. برنامه ريزي، کار عجيب و غريبي نيست. از نظر بيشتر کارشناسان علم موفقيت: «برنامه ريزي يعني تهيه يک ليست کاري». برايان تريسي، يکي از سرشناس ترين مشاوران و سخنرانان حرفه اي در زمينه موفقيت، توصيه مي کند که هميشه کارهايمان را بر اساس همان ليستي انجام بدهيم که خودمان تهيه کرده ايم و اگر احيانا کار جديدي پيش آمد، حتما قبل از شروع به کار، آن را به ليست مان اضافه کنيم. او مي گويد: «از همان اولين روزي که کارهايتان را از روي ليست شروع مي کنيد، 20 تا 25 درصد به راندمان کاري تان اضافه مي شود. هر شب به ليستتان نگاه کنيد و ارزيابي کنيد که امروزه چه کارهايي انجام داده ايد، چه کارهايي نيمه کاره مانده و براي فردا بايد چه ليستي تدارک ببينيد؟ ليست کاري هر روز را بايد شب قبل آماده کنيد. در طول روز، هميشه بايد به ليست کاري تان توجه داشته باشيد و هر کاري را که به اتمام مي رسانيد، کنارش علامت بزنيد. اين کار، انگيزه و اعتماد به نفستان را به وضوح افزايش خواهد داد.»
از همين امروز، شروع کنيد به تهيه ليست برنامه هاي روزانه، هفتگي وماهانه، البته حواستان باشد که داشتن برنامه هاي هفتگي و ماهانه، خوب است، اما داشتن برنامه روزانه ضرورت دارد؛ ضرورت!
اما حرف استفان کاوي، از جنس ديگري است. او توصيه مي کند که پيش از تهيه چنين ليست هايي، اصول و ارزش هاي زندگي مان را صادقانه تعيين کنيم و اگر قرار است ليستي شبيه برايان تريسي بنويسيم، آن را نيز بر مبناي همان اصول و ارزش ها تدوين کنيم. البته طبيعي است که بسياري از ما در اين خصوص، مشکل داشته باشيم. چرا که همه مان گه گاه، خواسته يا ناخواسته، به بعضي اصول و اهدافمان خيانت کرده ايم و به آن ها وفادار نمانده ايم. استفان کاوي مي گويد براي اين که هر چه سريع تر، اختيار زندگي مان را به دست آوريم، دو راه اساسي پيش رو داريم:
1- هدف مشخصي را براي خودمان تعيين کنيم و متعهد شويم تا تاريخ معيني به آن هدف برسيم.
2- قول و قراري با خودمان بگذاريم، عهدي ببنيديم و سعي کنيم براي هميشه بر سر پيمانمان بايستيم.
او مي گويد: «به اين ترتيب، اختيار زندگي تان را به دست مي گيريد و اعتماد به نفس لازم را کسب مي کنيد. اين اعتماد به نفس، ناشي از خويشتن داري و احساس امنيت دروني است. زيرا به شما نشان مي دهد که خودتان منشأ احساس امنيت خودتان هستيد و با تمام وجود، به اصول و نظام ارزشي خودتان پايبنديد. حال آن که منشأ احساس امنيت بيشتر مردم، ديگران اند، زيرا از «ذهنيت کمبود» رنج مي برند. افرادي که توانايي فطري شان را پرورش مي دهند، از «ذهنيت فراواني» برخوردار مي شوند و در خانواده شان، رابطه اي مبتني بر عشق بي شائبه و بي قيد و شرط ايجاد مي کنند. اگر انسان در درون خودش کانون تغييرپذيري را احساس نکند، نمي تواند با دگرگوني ها کنار بيايد. بايد صادقانه دريابيد که به راستي کيستيد، چه اصول و ارزش هايي برايتان اهميت دارد و چه چيزي را مي خواهيد به وجود بياوريد و تعهداتتان بر اساس کدام ارزش هاست.»

يک، دو، سه، حرکت!
 

از زندگي چه مي خواهيد؟ دنبال چه مي گرديد؟ هدفتان چيست؟ يک تکه کاغذ برداريد و هدف هاي دور و نزديکتان را رويش بنويسيد. با خودتان صادق باشيد. کارشناسان علم موفقيت، اعتقاد دارند آن هايي که افکار و اهدافشان را روي کاغذ مي آورند، لااقل يک قدم به موفقيت نزديک تر مي شوند. براي اين کار مي توانيد از مشورت دوستان، نزديکان و يا هرکسي که حرفش را قبول داريد، بهره مند شويد. اين قدم اول است.
وقتي قدم اول را برداشتيد، آن وقت بايد براي هر کدام از اهدافتان مهلت تعيين کنيد. تا وقتي اين کار را نکرده ايد، هيچ فوريتي براي رسيدن به هدف ها وجود ندارد. بعد از اين مرحله بايد ليست اهدافتان را اولويت بندي کنيد. مثلا مي خواهيد تا يک سال ديگر وارد دانشگاه شويد، تا دو سال ديگر، شغل مناسبي براي خودتان دست و پا کنيد و ...
براي رسيدن به هر کدام از هدف هايتان چه راه هايي پيش رو داريد؟ از تمام کارهايي که فکر مي کنيد شما را يک قدم به هدفتان نزديک تر مي کند، فهرستي تهيه کنيد. هر بار هم که چيز جديدي به ذهنتان مي رسد يا حرف جديدي از کسي مي شنويد که مي تواند شما را به هدفتان نزديک تر کند- با اضافه کردن آن به ليست قبلي- فهرستتان را تکميل کنيد. پس از تکميل اين فهرست کاري، بايد ليست فعاليت هايتان را هم اولويت بندي کنيد. چه کاري بايد قبل از همه و چه کارهايي بايد بعد از آن انجام شود؟ احتمال موفق شدن شما در اين مرحله، بسيار بيشتر است از احتمال موفق شدن نابغه اي که هدف ها و برنامه هايش را در ذهنش نگه مي دارد و با خودش حمل مي کند.
وقتي برنامه ريزي مکتوبتان تمام شد، شروع کنيد به کار کردن. هر روز لااقل يک قدم به سمت هدفتان برداريد. حرکت کنيد. توقف ممنوع است. آن چه شما را موفق مي کند، همين استواري و ثبات قدم است.
منبع: هفته نامه همشهري جوان شماره 46