پيامبر خنده ها


 






 

هيچ مي دانستيد يکي از صفات پيامبر اسلام (ص) شوخي هاي ايشان بوده؟
 

به کتاب هايي که درباره زندگي و رفتار رسول گرامي اسلام (ص) نوشته شده مي گويند «سيره.» سيره در لغت به معناي روشن است؛ يعني چطوري راه رفتن به زبان امروزي مي شود همان «سبک زندگي.» يعني که اين کتاب ها را نوشته اند تا از آن حضرت ياد بگيريم چيزي که حتي در قرآن هم به صراحت دستور داده شده است که «لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه.» (احزاب، 20) ما براي اينکه نمونه اي از روش کار استخراج سبک زندگي از کتاب هاي «سيره» را به دست بدهيم. نحوه رفتار پيامبر (ص) با دوستان ايشان را از سه منبع انتخاب کرده ايم که چنانکه مي بينيد بيشترشان تأکيد بر خوش خلقي و شوخ طبعي پيامبر اکرم (ص) دارند.

آنچه درباره خنديدن پيامبر (ص) آمده است
 

از عبدالله بن حارث بن جزء نقل شده که مي گفته است: «هيچ کس را نديده ام که بيش از پيامبر لبخند بر لب داشته باشد.»
يزيد بن ابي حبيب، از همان عبدالله بن حارث بن جزء نقل مي کند که مي گفته است: «پيامبر (ص) خنده اي به جز لبخند نداشت.»
از ابوذر نقل کنند که مي گفته است: «پيامبر (ص) مي فرموده است من نخستين کسي را که وارد بهشت مي شود و آخرين کسي را که از دوزخ بيرون مي آيد مي شناسم. روز رستاخيز کسي را براي حساب مي آورند به فرشتگان گفته مي شود گناهان صغيره اش را بر او عرضه داريد، و گناهان کبيره اش را از او پوشيده مي دارند. به او گفته مي شود فلان روز و فلان ساعت اين گناه و آن گناه را انجام داده اي و او اقرار مي کند و از عرضه کردن گناهان کبيره اش بيمناک است. در اين هنگام فرمان مي رسد که به جاي هر گناه براي او حسنه اي منظور داريد و آن بنده از روي طمع مي گويد آخر من گناهان ديگري هم داشته ام که آنها را در اينجا نمي بينم! ابوذر مي گفته است در اين هنگام ديدم پيامبر (ص) چنان لبخندي بر لب آورد و خنديد که دندان هايش نمودار شد.»
از حرير بن عبدالله بجلي نقل شد که مي گفته است: «از هنگامي که مسلمان شدم پيامبر مرا از همنشيني با خود- يا ورود به خانه خود- منع نفرمود و هيچ گاه مرا نديد؛ مگر آنکه خنديد.»
علي بن ربيعه براي ما نقل کرد که در حضور علي (ع) بودم، مرکبي آوردند تا سوار شود. همين که پاي در رکاب نهاد بسم الله گفت و چون بر پشت مرکوب قرار گرفت الحمدالله گفت و سپس چنين گفت: «منزه است آنکه اين را براي ما رام ساخت و ما را ياراي آن نيست.» آنگاه سه بار الحمدالله و سه بار الله اکبر گفت و سپس عرضه داشت: «بار خدايا پاک و منزهي! من بر خويشتن ستم کردم. مرا بيامرز که گناهان را کسي جز تو نمي آرزد». آنگاه لبخند زد. من گفتم: «اي اميرالمؤمنين! از چه خنديدي؟» فرمود: «من ديدم رسول خدا (ص) چنين فرمود و از آن حضرت پرسيدم اي رسول خدا! چرا لبخند زدي؟ فرمود چون بنده مي گويد خدايا گناهان مرا بيامرز، پروردگار خشنود مي شود از اينکه بنده اش مي داند که کسي جز او گناهان را نمي آمرزد.»
شمائل النبي (ص)- نوشته ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي (متوفاي 279 ق)- ترجمه دکتر محمود مهدي دامغاني- نشرني، 1372- صفحات 136 تا 138.

آنچه رسول (ص) بدان مزاح کرده است
 

و آورده اند که زني از عمات رسول (ص) گفت: «يا رسول الله، از خداي بخواه تا مرا در بهشت برد.» رسول (ص) گفت: «پيرزنان در بهشت نروند.» چون بدانست که پيرزن دلتنگ شد، گفت خداي تعالي ايشان را روز قيامت بازآفريند و جوان باشند و دختران خانه.»
و آورده اند که زني به نزديک رسول (ص) آمد و گفت: «مرا بر شتر نشان که به سر سفر مي رفتند.» رسول گفت: «ترا بر بچه ناقه نشانم.» زن گفت: «يا رسول الله مرا برنتابد، رسول (ص) گفت: «من ترا الا بر بچه ناقه ننشانم» گفت: «او طاقت ندارد.» رسول (ص) گفت: «اي مردمان، شتر نه بچه ناقه باشد؟»
زني بيامد و گفت: «يا رسول الله، شوهرم بيمار است و ترا مي خواند.» رسول گفت: «شوهرت آن است که سپيدي در چشم دارد؟» زن بازگرديد و چشم شوهر برمي دارد و درمي نگرد. شوهر گفت «چه مي کني؟» گفت: «رسول مرا گفت در چشم شوهرت سپيدي است.» شوهر گفت: «واي بر تو، کسي باشد که در چشم سپيدي ندارد؟ صدق رسول الله.»
و آورده اند که زاهدي در بازار بود. رسول (ص) از پس او فراز آمد و هر دو دست بر چشم وي نهاد و زاهد ندانست که او رسول تا آنگه که رسول گفت: «که مي خرد بنده اي؟» زاهد گفت: «يا رسول الله، آنگاه مرا بي قدر يابي.» رسول گفت: «پيش خداي عزوجل بي قدر نباشي».
از سهل بن سعد الساعدي روايت است از رسول (ص) که در مسجد رفت. اميرالمؤمنين علي (ع) را ديد بر پهلو خفته و ردا از دوشش افتاده و خاک به پشتش رسيده. رسول (ص) خاک از پشتش پاک مي کرد و مي گفت: «بنشين اي بوتراب.»
و روايت کرده اند کخه از جعفر بن محمد الصادق پرسيدند که در طبع رسول (ص) هيچ مداعبتي و مزاحي بود. گفت: «خداي تعالي وصف رسول کرده است به خلق عظيم. و خداي تعالي همه انبيا را بفرستاد و در طبع ايشان درشتي اي بود و رسول را به افت و رحمت فرستاد. و از رافت و رحمتش آن بود که با امت مداعبت کردي تا صحابه را دل خوش باشد، و گفتي خداي تعالي دشمن دارد کسي را که ترش باشد در روي برادران مسلمان».
شرف النبي (ص)- نوشته ابوسعيد واعظ خرگوشي (متوفاي 407 قمري)

آنچه در صفت سيد (ص) آمده است
 

و اميرالمؤمنين علي (ع) چون صفت سيد کردي بعد از وفات وي چنين گفتي: «نه درازاي باريک بود و نه کوتاهي خرد، بلکه ميانه اين هر دو بود؛ راست اندام تمام پشت. مويي داشت نه جعدي جعد بود و نه تيزي تيز، ميانه اين هر دو بود؛ نه کرو نه تيز. رويي داشت نه گرد و برآماده چون روي فربهان و نه خشک و نزار چون روي نحيفان؛ بلکه روي گرد به قاعده بود؛ سپيد و روشن و لطيف. چشمي داشت سپيده ها سپيد و سياهه سياه، مژگاني راست به هم در رسته، دراز و بسيار. انگشتانش هم از آن دست و هم از پاي، درشت و بزرگ. کف هاي وي نرم چون حرير بود و چون از جاي خود برخاستي و مي رفتي، از چستي همانا که مرغ بود و مي پريد و چون التفات کردي، به يک بار التفات کردي، نه چون رعنايان سر خوهله داشتي و در ميان هر دو کتفش، مهر نبوت بودي. و او خود- که صد هزار درود حق بر وي باد- خاتم پيغامبران و مهتر عالميان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بيشتر بود و در فصاحت از همه نيکوتر و تمام تر بود و در عهد و پيمان از همه درست تر بود و در خوي و خلق از همه نيکوتر بود و در تعيش با مردم از همه بزرگ تر.
بر بديهه، چون وي را بديدندي، از وي هيبت داشتندي و چون با وي مخالطت کردندي، وي را چون جان و دل دوست گرفتندي. نه پيش از وي، مثل وي کسي توانستندي ديدن و نه بعد از وي، کسي مثل وي تواند يافتن.»
سيرت رسول الله (ص)- نوشته عبدالملک بن حشام نحوي (متوفاي 218 قمري)- ترجمه رفيع الدين اسحاق همداني (متوفاي 633 قمري)، نشر مرکز، 1373، صفحه 197

خانه دوست کجاست ؟
 

خانه پيامبر (ص) در مکه حالا ديگر نيست
 

حديثي از پيامبر(ص) هست که «خانه هاي قديمي را خراب نکنيد که آن ها زينت شهر هستند.» اما دولت وهابي آل سعود، از ابتداي تأسيس، بنا کرد به خراب کردن خانه ها و مکان هاي قديمي و تاريخي سرزمين مقدس. وهابي ها ادعا مي کردند زيارت مزار ائمه (ع) و بزرگان يا بازديد از مکان هاي مقدس، شرک به حساب مي آيد و با چنين استدلالي بود که خانه پيامبر (ص) و محل تولد آن حضرت (ص) در مکه هم تخريب شد. محل تولد پيامبر (ص)، تا پيش از سرکار آمدن دولت سعودي، يعني حدود 60 سال پيش، مشخص و معين و داراي گنبد و بارگاه بود. گنبد محل تولد پيامبر (ص) را خيزران، مادر هارون الرشيد، خليفه عباسي ساخته بود.
دولت سعودي، اولين جايي را که در مکه تخريب کرد، همين گنبد بود. آن ها بر روي خانه پدر پيامبر (ص)، ساختماني جديد ساختند که تا 12 سال قبل «اداره اوقاف» در آن مستقر بود و در حال حاضر هم کتابخانه عمومي شده است. لااقل اين ساختمان مشخص است و زائران مي توانند بر روي ديوار آن عبارت «هذا مولد الرسول (ص)» را ببينند، اما خانه خود پيامبر (ص) که حضرت با خديجه در آن زندگي مي کردند و حضرت زهرا (س) هم در آنجا متولد شده اند، به کلي غيرقابل تشخيص است. همين طور منزل حضرت ابي طالب و ساير اماکني که تا 60 سال پيش همچنان مشخص و محترم بودند. در حال حاضر، زائران به بازديد کتابخانه «مکتبه المکه المکرمه» مي روند و در کنار ديوار آن، با پيامبرشان درد دل مي کنند. در نقشه جديد شهر محل تولد پيامبر (ص) در خيابان ملک فهد، بعد از تونل فيصليه است. اهالي، به آن منطقه، «شعب علي» يا دره امام علي (ع) مي گويند.
منبع: هفته نامه فرهنگي- اجتماعي جوانان همشهري جوان ش- 301