بنی‌امیه را بهتر بشناسیم


 

نويسنده:مهدی آقا بابایی
منبع اختصاصی:راسخون




 

چکیده:
 

در این مقاله سعی شده که به چهره‌ی یکی از دشمنان دین یعنی امیه بپردازیم و به شناسنامه‌ی او بپردازیم و اثبات کرده‌ایم که امیه و هاشم با هم برادر نبودند و وقتی به دنیا آمد به برادرش نچسبیده بود که بخواهد با شمشیر آن‌ها را از هم جدا کنند.
دشمن سعی داشته که تاریخ را به گونه‌ی وارونه جلوه دهد که فضیلت سازی برای بنی‌امیه کنند و بگویند که اگر کینه‌ای یا دعوایی بین بنی‌امیه و بنی هاشم است آن هم به خاطر کینه‌ی فامیلی است نه کینه‌ای دیگر.
واژگان کلیدی:
بنی‌امیه، امیه، هاشم، جعل و تحریف تاریخ و ...

مقدمه:
 

دشمن همیشه در این فکر بوده است که حقایق تاریخی را یا از بین ببرد یا بر عکس جلوه دهد تا کسانی که دنبال حق و حقیقت هستند را سرپوش بگذارد و فضیلت‌هایی را برای دشمنان دین و قرآن و اسلام بسازند و مردم را از مسیر راست که همان صراط مستقیم و راه علی بن ابیطالب علیه‌السلام است منحرف بنمایند و در این میان دشمنان فضایلی را درست کرده است مانند جریان امیه و هاشم که آن دو برادر بودند. یا فضائلی مانند اینکه یار غار جناب ابوبکر خلیفه‌ی اول می‌باشد در حالی که تحقیقات نشان می‌دهد که یار غار ابوبکر نبوده و شخص دیگری بوده است و هزارها حدیث دیگر که توسط ابوهریره‌ها و معاویه‌ها جعل نمودند یا تحریف نمودند و احادیث بسیاری را به آتش کشیدند. در این جا فقط به جریان امیه جد بنی‌امیه می‌پردازیم باشد که مقدمه‌ای باشد برای اینکه بیشتر با این خاندان منحرف و دشمن اهل بیت علیهم السلام آشنا شویم.

شجره ملعونه بنی‌امیه در قرآن
 

«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً» (1)
مفسران عموماً در تفسیر این آیه شریفه نوشته‌اند: رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خواب دید میمون‌ها بر منبر او بالا می‌روند. حضرت سخت متأثر شد. جبرئیل نازل شد و خواب را تعبیر نمود و گفت: بنی‌امیه بر بنی هاشم غلبه می‌کنند و از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بالا می‌روند، آن‌ها شجره‌ی ملعونه هستند. روایت شده که از این تاریخ دیگر کسی خنده بر لب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ندید. (2)
نیز از آیاتی که در ذم بنی‌امیه نازل شده، سوره‌ی قدر است. مقصود از الف شهر دولت بنی‌امیه است که هزار ماه بود، و از برکات و ثواب لیله‌القدر محروم بودند و خیر اخروی یک شب قدر از خیر دنیوی هزار ماه ریاست بنی‌امیه بیشتر است چنان که فخر رازی در تفسیر کبیر و ابن اثیر در اسد الغابه از امام مجتبی علیه‌السلام نقل می‌کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب دید که بنی‌امیه پای بر منبرش می‌گذارند و نیز می‌گوید: روایت شده که جست و خیز می‌کنند بر منبرش چون بوزینگان. پس خدای تعالی این آیات را فرستاد: (انا انزلناه...خیر من الف شهر).
قاسم که راوی حدیث است می‌گوید: حساب کردیم دیدیم ملک بنی‌امیه هزار ماه است.
مسعودی در مروج الذهب می‌گوید: جمع مدت سلطنت بنی‌امیه تا زمانی که منقرض شدند و خلافت به بنی العباس منتقل شد، هزار ماه کامل بود بدون کم و زیاد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه ابوسفیان را لعن می‌کرد و می‌فرمود: «اللعین بن اللعین، الطلیق بن الطلیق»؛ و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید. (3)

کینه بنی امیه به بنی هاشم
 

جدّ سوّم رسول خدا «مغیره» ملقّب به «قمرالبطحاء» معروف به «عبدمناف» است، از او چهار پسر به نام‌های: «هاشم، عبد شمس، مطلّب، نوفل» باقی ماندند. نام اصلی هاشم «عَمرو» و لقب وی «علاء» است، که با اسم «هاشم» معروف گشته است.
او با برادرش «عبد شمس» دوقلو و توأم متولّد شدند، و هنگام تولّد، انگشت هاشم به پیشانی عبد شمس چسبیده بود، و چون «جرّاح» آن دو را از هم جدا کرد، خون زیادی جاری شد، و مردم این واقعه را به فال بد گرفته، و پیش‌بینی کردند که در آینده جنگ و خون‌ریزی در میان آنان و فرزندانشان پدید خواهد آمد!
عبد شمس که ریشه اصلی «بنی‌امیّه» و نقطه انفصال آنان از اجداد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم و علی‌علیه‌السلام است مشکلات زیادی با برادر خود «هاشم» داشت، و با او به کینه‌ورزی و عداوت برخاست، و این برخوردها و کینه‌توزی را به وارثان خود به ارث گذاشت.
«هاشم» شخصی دلسوز و ایثارگر و بخشنده بود، و پذیرایی زایران بیت‌خدا را به عهده داشت، و درآمد سالانه خود را در این راه خرج می‌کرد، از این جهت محبوبیّت خاصّی در میان مردم پیدا کرده، و مورد حسادت برادر گردید...
آری! حسادت کینه‌توزانه، آن صفت مذموم و شیطنتی که «قابیل» را به کشتن برادرش «هابیل» مصمّم ساخت! (4) و برادران یوسف را به قتل یوسف! (5)
هاشم زمامدار مکّه شد، و به سود مکّیان گام‌ها برداشت، و زندگی آنان را بهبود بخشید، و راه بازرگانی را به «غسّان» و «شاهنشاهی ایران ساسانی» باز کرد و...
«امیّه» سرسلسله اموی‌ها، و فرزند ناخلف «عبد شمس» فضائل هاشم را دید و به مخالفت او برخاست، و برای فریب مردم، بذل و بخشش را پیش گرفت، تا قلوب مردم را با خود داشته باشد، و از این راه دور «هاشم» را خلوت کند! ولی نتیجه معکوس بود، و توده‌های مردم را به حمایت جدّ پیامبر علاقه‌مندتر نموده، و به عبد شمس و فرزندش امیّه حساس‌تر...
آتش کینه در دل اُمویان زبانه کشید، و امیّه بر آن شد که با عموی خود «هاشم» پیش «کاهِن» روند، تا او یکی از آنان را تصدیق نموده، و گواهی دهد که کدامیک زمام امور را به دست گیرد؟!
اصرار امیّه از یک طرف، و بزرگواری هاشم از طرف دیگر باعث شد، که آن حضرت با دو شرط این درخواست را بپذیرد: اول آنکه: هرکس در این مسیر محکوم دانای عرب شد، هر سال یک‌صد شتر در مراسم و روزهای حجّ قربانی کند. دوم اینکه: شخص محکوم به مدّت ده سال از مکّه تبعید شود...
دانای عرب تا چشمش به چهره هاشم افتاد، زبان به مدح او گشود، و او را تأیید کرد، و طبق قرار شرطی امیّه مکّه را به قصد شام ترک گفت، و زمینه حسادت موروثی بین بنی‌هاشم و بنی‌امیّه شروع گردید، و نفوذ آل‌امیّه را در این سرزمین فراهم ساخت ... (6)

امیه کیست؟
 

ابن ابی الحدید می‌نویسد: امیه برده‌ی رومی بود که عبد شمس او را خرید و به رسم عرب جاهلیت او را پسر خود خواند. (7)
بنابراین نژاد ابوسفیان و معاویه و یزید به رومیان منتهی می‌شود، نه قریش.
پس سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند: «الائمه من بعدی من قریش» ائمه‌ی بعد از من از قریش هستند. (8)
می‌تواند ناظر به افشاگری امویان پلید باشد. شگفت این جاست که برخی از متعصبان جاهل در توجیه حدیث یاد شده، برای اهل سنت نیز دوازده امام شمرده‌اند، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبدالملک بن مروان، و چهار فرزندش، ولید، سلیمان، یزید و هشام و امام دوازدهم ولید بن یزید بن عبدالملک؛ حشره الله معهم یوم القیامه. (9)
وی در دوران بردگی‌اش از اموال حجاج دزدی می‌کرد، وی را «حارس» می‌نامیدند. زیرا نام گذاری وارونه در عرب مرسوم است که بیمار اسلیم و دزد را نگهبان و حارس می‌نامیدند. (10)
ابن ابی الحدید نیز درباره شناسنامه وی چنین می‌نگارد: «ان امیّه کان صاحب عُهار» وی مردی بزهکار بود و مزاحم زنان می‌شد؛ به گونه‌ای که یک بار هنگام تعرض به یکی از زنان، با افراد قبیله‌ی وی درگیر شد و نفیل بن عدی درباره‌اش به پسرش گفت: «ابوک معاهر و ابوه عفٌّ» پدر تو بزهکار و پدر وی پاک دامن است. وی در حال حیاتش زن خویش را به عقد پسرش ابوعمر در آورد و چنین چیزی در عرب بی سابقه بود. (11)
 
2- در این زمینه مکتوب امیرالمؤمنین علیه‌السلام کافی است:
«لَیْسَ أُمَیَّةُ کَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْیَانَ کَأَبِی طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ» (12)
صریر و لصیق متقابلین هستند و اولی یعنی صیحح النسب و دومی به معنای باطل النسب است؛ یعنی بیگانه‌ای که او را به فامیل و قبیله‌ای چسبانده باشند.
(نامه‌ای در جواب نامه معاویه در صحرای صفین ماه صفر سال 37 هجری)

افشای چهره بنی‌امیه و فضائل اهل بیت علیهم السّلام
 

معاویه! اینکه خواستی شام را به تو واگذارم، همانا من چیزی را که دیروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشید، و امّا در مورد سخن تو که «جنگ، عرب را جز اندکی، به کام خویش فرو برده است» آگاه باش، آن کس که بر حق بود، جایگاهش بهشت، و آن که بر راه باطل بود در آتش است. امّا اینکه ادّعای تساوی در جنگ و نفرات جهادگر را کرده‌ای، بدان، که رشد تو در شک به درجه کمال من در یقین نرسیده است، و اهل شام بر دنیا حریص‌تر از اهل عراق به آخرت نیستند.

فضائل عترت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
 

و اینکه ادّعا کردی ما همه فرزندان «عبد مناف» هستیم، آری چنین است، امّا جدّ شما «امیّه» چونان جدّ ما «هاشم»، و «حرب» همانند «عبد المطلّب»، و «ابو سفیان» مانند «ابو طالب» نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسیران آزاد شده نیست، (13) و حلال زاده همانند حرام زاده نمی‌باشد، و آن که بر حق است با آن که بر باطل است را نمی‌توان مقایسه کرد، و مؤمن چون مفسد نخواهد بود، و چه زشتند آنان که پدران گذشته خود را در ورود به آتش پیروی کنند.
از همه که بگذریم، فضیلت نبوّت در اختیار ماست که با آن عزیزان را ذلیل، و خوار شدگان را بزرگ کردیم، و آنگاه که خداوند امّت عرب را فوج فوج به دین اسلام در آورد، و این امّت برابر دین اسلام یا از روی اختیار یا اجبار تسلیم شد، شما خاندان ابوسفیان، یا برای دنیا و یا از روی ترس در دین اسلام وارد شدید، و این هنگامی بود که نخستین اسلام آورندگان بر همه پیشی گرفتند، و مهاجران نخستین ارزش خود را باز یافتند، پس ای معاویه شیطان را از خویش بهره‌مند، و او را بر جان خویش راه مده. با درود. (14)
3- او مرد بدنامی بود که متعرض زنان می‌شد و در فحشاء و زنا معروف بود که بر اثر کردارهای زشتش به مدت ده سال به شام تبعید شد و در آن جا نیز با یک زن یهودی هم بستر شد و او پسری آورد که امیه او را به خودش ملحق کرد و «ذکوان» نامید و کنیه ابو عمرو به وی داد و او پدر ابی معیط و جد عقبه پدر ولید – برادر مادری عثمان- است. (15)

بنی‌امیه چه کسانی بودند؟
 

بنی‌امیه در اصل رومی بودند و اندیشه و باورهای رومی داشتند، از این رو طبق ذوق و سلیقه و فرهنگ رومیان حکم می‌راندند، هر آنچه را اسلام احیاء کرده بودند از بین بردند و آنچه را اسلام از آن نهی نموده بود را زنده نمودند. (حلال را حرام، حرام را حلال کردند، بدعت در دین آوردند) آن‌ها دوباره شام – مرکز روم- را پایتخت اسلام قرار داده و حکومت را به روش رومیان که سلطنت را موروثی می‌دانستند بازگرداندند و بسیاری از اصول دین را از بین بردند.
فرزندان امیه با رفتارهای تهاجمی که به نام دین داشتند، چهره‌ی ناپسندی از اسلام ترسیم نمودند.
آن‌ها انگیزه‌ای جز نابودی اسلام نداشتند و چنان ضربه‌ای به اسلام وارد کردند که اگر قیام امام حسین علیه‌السلام نبود، بی تردید تیشه به ریشه‌ی اسلام زده و آن را از صفحه‌ی وجود محو نموده بودند. (16)
هنگامی که بنی‌امیه حکومت را به دست گرفتند تظاهر به اسلام نمودند و فقط شعارهای ظاهری آن را سر می‌دادند.
حضرت علی علیه‌السلام در پاسخ به نامه‌ی معاویه، به او می‌فرمایند: «... به خدا سوگند می‌دانم تو مردی بی خرد و دل تاریک هستی، ... منصبی را می‌خواهی که سزاوار آن نبوده و در شأن تو نیست چقدر گفتار تو با کردارت فاصله دارد چقدر به عموها و دایی‌های کافرت شباهت داری!...».
برای اطلاعات بیشتر در این مورد: اوصاف حکومت، سیاست‌های دروغین، اسلام ظاهری و سیمای بنی‌امیه در امیر مؤمنان علی علیه‌السلام به خطبه 93؛ و نامه‌ی 17 و 64 از نهج‌البلاغه مراجعه شود.
قسمتی از سخنان استاد بزرگوارم حضرت آیت الله امامی (ره)
بنی‌امیه وابسته به رومیان بودند، اعراب در مسئله قبیله و نژاد پرستی حساس بودند و هستند تا آنجا که اگر کسی در طایفه آن‌ها جنایتی انجام می‌داد از این فرد حمایت می‌کنند خواه ظالم باشد یا مظلوم باشد.
در مکه قبایل زیادی بودند قریش 25 قبیله بودند و سرآمد همه بنی هاشم بودند، قبایل دیگری هم بودند هر کدام وابسته به یکی، عده‌ای وابسته به عبدالمطلب، عده‌ای دیگر وابسته به قیصر روم، تعدادی به نجاشی و عده‌ای هم به کسرای ایران.
امیه و هاشم برادر نبودند. امیه غلام رومی بود که عبد شمس او را به فرزندی قبول نمود؛ و اینکه می‌گویند دوقلو بودند با شمشیر آن‌ها را جدا نمودند این دروغ و افسانه‌ای بیش نیست و صحتی هم ندارد. (17)
 

سند اینکه بنی‌امیه از قریش نبودند
 

با نگاهی به تاریخ این نکته را در می‌یابیم که آن‌ها قریشی نبودند.
محمد بن عبدالرحمن بن محمد اصفهانی در کتاب البدیع آورده که:
امیه غلام رومی بود عبد شمس بن عبد مناف برادر هاشم بن عبد مناف او را به پسری گرفته و پرورده و به امیه بن عبد شمس معروف شد و اصل او رومی بود. (با این بیان روشن می‌شود که او برادر هاشم نیست؛ و هاشم به هم چسبیده بود ممکن است عبد شمس با هاشم در تولد به هم چسبیده باشند با این نسخه عثمان و ابوسفیان و معاویه قریشی نیستند؛ و الله اعلم) (18)
فقهاء معتقدند که قریش از نضر بن کنانه شروع می‌شود و هر که را مانند مالک و فهر از نضر متولد شده باشد را قرشی می‌گویند و کسی که نسبش به او نرسد قرشی نمی‌خوانند. بنابراین به فرزندان نضر قرشی گفته می‌شود و کسی که فرزند او نباشد قرشی نیست. (19)
هاشم پایه گذار سفر قریش به شام و یمن است. او با مذاکره با پادشاهان روم و غسّان موجبات تجارت را فراهم آورد. (20)

نتیجه گیری:
 

با بررسی تاریخ صحیح و دقیق تاریخی که در آن تحریف نشده باشد، و دیدن کتب دینی و روایی به این نتیجه می‌رسیم که امیه و هاشم برادر نبودند و اگر هم حرفی باشد که برادرند یا به هم چسبیده بودند به خاطر این است که بیایند فضائلی را برای بنی‌امیه بسازند و حقایقی را تحریف و بسوزانند که شیعه و کسانی که دنبال حقیقت هستند از قضیه و ماجرای اصلی دور بماند و طرفدار بنی‌امیه و خلفاء باشد. ولی باز با این همه سانسور و تحریف مدارکی بالاخره مانده که آن هم از اهل تسنن می‌باشد که به ما ثابت می‌نماید که هیچ قوم و خویشی بین این دو نبوده است؛ و می‌بینیم که خیلی از روایات را از بین بردند و یا جعل نمودند همه به خاطر فضیلت سازی برای خلفا است مثل حدیث غار که می‌گویند یار غار ابوبکر بوده است در حالی که کسی دیگر بوده است که این مقوله خود مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد.

پي‌نوشت‌ها:
 

(1) - بنی اسراییل/ 63
(2) - مجمع‌البیان/ ج 3/ ص 424؛ نورالثقلین/ج 3/ص 179.
(3) - تتمه المنتهی/ ص 31.
(4) - مائده/27
(5) - یوسف/9
(6) - کامل ابن اثیر/ ص 10 به نقل از فروغ ابدیت/ ج 1/ص 87-88.
(7) - کامل بهایی/ ج 1/ ص 269.
(8) - احقاق الحق/ج 13/ص 1-74 و مسند احمد /ج 3/ ص 129 و ج 4/ ص 221.
(9) - شفاءالصدور/ج 2/ ص 256.
(10) - شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید/ ج 15/ ص 233؛ بحارالانوار/ ج 8/ ص 361.
(11) - شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید/ ج 15/ ص 207.
(12) - نهج‌البلاغه/ نامه 17.
(13) - در سال هشتم که مکّه فتح گردید، رسول خدا همه آنان که با او جنگیدند را آزاد کرد و فرمود بروید همه شما را آزاد کردم از آن پس خاندان ابوسفیان را «أبناء الطّلقاء» نامیدند.
(14) - نهج‌البلاغه ترجمه دشتی/ نامه 17/ ص 497.
(15) - شرح نهج‌البلاغه/ ج 15/ ص 205؛ منشور نینوا/ ص 385.
(16) - عاشورا سرمشق زندگی/ ص 10-11.
(17) - درس اعتقاد/ مدرسه جوادیه/ سال 1387.
(18) - ارمغان غدیر/ ص 178-179.
(19) - العباس/ ص 29 به نقل از سیره ی طیبه/ ج 1/ ص 9.
(20) - تاریخ طبری/ ج 2/ ص 180.
 

منابع و مآخذ
1. مجمع‌البیان/ طبرسی، فضل بن حسن / انتشارات ناصر خسرو/ تهران/ چاپ سوم / 1373 ش.
2. نورالثقلین/ عروسی حویزی، عبد علی بن حمید / انتشارات اسماعلیان/ قم/ چاپ چهارم/ 1415 ه. ق.
3. تتمه المنتهی/ قمی، شیخ عباس / انتشارات داوری/قم/ 1397 ه. ق.
4. کامل/ ابن اثیر/ انتشارات دارصادر/ بیروت/ پنجم، سال 1410 ق.
5. کامل بهایی/ الطبری، عمادالدین حسن بن علی محمد بن علی/ انتشارات مرتضوی/ چاپ اول/ بهار 1383 ش.
6. احقاق الحق/ تستری مرعشی، قاضی نورالله / انتشارات کتابخانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی/قم، بی تا
7. مسند احمد/ احمد بن حنبل/ انتشارات دارصادر/ بیروت. بی تا
8. شفاءالصدور فی شرح زیاره العاشورا/ تهرانی، ابوالفضل / چاپخانه امیرالمؤمنین 1370.
9. شرح نهج‌البلاغه/ ابن ابی الحدید، عبدالحمید/ تحقیق: ابراهیم، محمد ابالفضل / چاپ اول/ قاهره/ داراحیاء الکتب العربیه/ 1378 ه.ق.
10. بحارالانوار/ مجلسی، محمد باقر/ ناشر: اسلامیه / تهران/ سال چاپ مختلف/ نوبت چاپ: مکرر. بی تا
11. نهج‌البلاغه/ سید رضی، ترجمه: دشتی، محمد / ناشر مشهور/ قم/ سال چاپ: 1379 ش/ نوبت چاپ: اول.
12. عاشورا سرمشق زندگی/ حسینی شیرازی، سید محمد / انتشارات بینش آزادگان/ چاپ اول/ 1423 ه. ق.
13. ارمغان غدیر/ مقدم، سید محمد تقی / انتشارات مقدم/ چاپ سوم/ بهار 1377 ش.
14. العباس/ موسوی مقرم، سید عبدالرزاق / مترجم: پرویز لولاور/ انتشارات آرام دل/ چاپ دوم/ سال 1389 ش.
15. تاریخ طبری/ طبری، محمد بن جریر / انتشارات دارالمعارف/ مطبعه حسینیه/ مصر. بی تا
16. منشور نینوا/ حیدری فر، مجید / انتشارات مسجد مقدس جمکران/ چاپ دوم/ سال 1389 ش.