غنا و موسيقي در آيات قرآن (1)
غنا و موسيقي در آيات قرآن (1)
آيه اول
«و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئک لهم عذاب مهين * واذا تتلي عليه آياتنا ولي مستکبراً کان لم يسمعها کان في اذنيه وقراً فبشره بعذاب اليم».(1)
بعضي از مردم سخنان باطل و بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهي را به استهزا گيرند؛ براي آنان عذابي خوار کننده است. و هنگامي که آيات ما بر او خوانده مي شود، مستکبرانه روي بر مي گرداند، گويي آن را نشنيده است؛ گويي اصلاً گوش هايش سنگين است؛ او را به عذابي دردناک بشارت ده!
شأن نزول آيه
شخصي به نام نضربن حارث (2) شغلش تجارت بود، بيشتر به کشور ايران مسافرت مي کرد و ضمن سفرهاي خود داستان هايي درباره رستم، اسفنديار و پادشاهان عجم ياد گرفته و کتاب هايي در اين زمينه خريداري کرده و به شهر مکه آورده بود. به مردم مي گفت: اگر محمد، براي شما سرگذشت قوم عاد و ثمود را نقل مي کند، من نيز داستان هاي رستم، اسفنديار و اخبار کسرا و سلاطين عجم را مي گويم.
گروهي از قريش قصه هاي او را جذاب و خوش مزه پنداشته، دور او جمع مي شدند و در اثر سرگرمي به داستان هاي او، از تشرف به محضر مبارک پيامبر و از شنيدن آيات الهي و در نتيجه از ايمان به خدا و پيامبر اسلام باز مي ماندند؛ خداوند در مقام تقبيح از عمل او، اين آيه شريفه را نازل کرد.(3)
ب) برخي از مفسران نيز گفته اند: نضر بن حارث (يا شخص ديگر) چند کنيز آوازه خوان خريده بود و هر کس را که احتمال مي داد مي خواهد مسلمان شود، همراه کنيزانش به سراغ او مي رفت و به کنيزهاي خود مي گفت: غذا و شراب به او بدهيد و براي او غنا و ترانه بخوانيد. در پايان، به آن شخص مي گفت: اينها از نماز، روزه، جهاد و چيزهاي ديگري که محمد تو را به آنها دعوت مي کند، بهتر است و اين آيه در مقام مذمت از عمل او نازل شد.(4)
معناي «لهو الحديث»
1. از مفسران معروف صدر اسلام ابن عباس، جابر، عکرمه، سعيد بن جيبر، مجاهد، عبدالله بن عمر، مکحول، عمرو بن شعيب، ميمون بن مهران، قتاده، نخعي، عطاء علي بن بذيمه، حسن بصري و.... «لهو الحديث » را به غنا و موسيقي تفسير کرده اند.(5)
2. از عبدالله بن مسعود سؤال شد: مراد از «لهو الحديث» چيست؟
گفت: سوگند به آن خدايي که جز او خدايي نيست، مراد از «لهو الحديث » غناست و سه بار اين جمله را تکرار کرد.(6)
3. علي بن ابراهيم قمي (قدس سره) در تفسير آيه مي نويسد:
الغناء و شرب الخمر و جميع الملاهي؛ (7)
(منظور از «لهو الحديث») آواز خواني، شراب خواري و همه آلات موسيقي است.
«ملاهي» جمع «ملهاة» اسم آلت بر وزن مفعال، به معناي آلات لهو و موسيقي است.
4. فضل بن حسن طبرسي (قدس سره) مي گويد:
به عقيده اکثر مفسران منظور از «لهو الحديث» غنا مي باشد... وهر چيزي که انسان را از راه خدا و اطاعت او باز دارد؛ از قبيل کارهاي باطل، مزامير، ملاهي، معازف و... همه اينها در تحت عنوان «لهو الحديث» قرار مي گيرد.(8)
همو در جوامع الجامع نيز آورده است:
«لهو» يعني هر نوع باطلي که انسان را از کار خير باز مي دارد و «لهو الحديث» عبارت است از: طعنه زدن در حق و استهزاي به آن و بيان خرافات، سخنان خنده آور، غنا و آلات موسيقي.(9)
5. شيخ طوسي (قدس سره) مي فرمايد:
در معناي آيه دو قول است: يکي اين که او (نضر بن حارث و امثال وي) کتابي را مي خرد که در آن «لهو الحديث» است.
قول ديگر اين که، در مقابل سخن حق، «لهو الحديث» را مي خرد... .ابن عباس، ابن معسود و مجاهد گفته اند: لهو الحديث عبارت است: از غنا و اين همان مطلبي است که از امام باقر (ع) روايت شده است.(10)
6. ملا فتح الله کاشاني (قدس سره) مي گويد:
هر حديث که تو را از ذکر خدا باز دارد، آن لهو است، مانند: اباطيل، مزامير، ملاهي، ترهات انواع لهو و لعب، احاديث کاذبه و اساطير ملهيه و در اين داخل است سخريه به قرآن و لهو در آن و لهو در حديث (11)
7. حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني در تفسيرش مي نويسد:
در بعضي از روايات ائمه اطهار (ع) ابوجهل و نضر بن حارث از قريش، مصداق آن بعض معرفي شده اند و «لهو الحديث» را به غنا و ساير ملاهي تعميم داده اند و اضافه «لهو» به «حديث» ظاهراً بيانيه است؛ يعني چيزي که موجب سرگرمي و انصراف از ياد خدا شود از اخبار و سخنان بي اساس مانند؛ قصه رستم، اسفنديار، حسين کرد و امثال اينها از اقوال باطله و گفتار ناهنجار و اشعار بي اعتبار که به آن تغني و طرب نمايند.(12)
8. در تفسير شريف لاهيجي (قدس سره) مي خوانيم:
از حضرت صادق (ع) مروي است که مراد از «لهو الحديث» طعن کردن است در حق و استهزاء نمودن مر حق را و در احاديث متکرر الورود است که غنا از جمله لهو حديث است.(13)
9. علامه طباطبائي (قدس سره) مي فرمايد:
کلمه «لهو» به معناي چيزي است که انسان را از هدف مهم باز مي دارد و «لهو الحديث» به سخن بيهوده اي گويند که انسان را به خود مشغول ساخته و از حق باز دارد، نظير حکايات خرافي و داستان هايي که انسان را به فساد و گناه مي کشاند. اين انحراف گاهي به خاطر محتواي سخن است و گاه به خاطر اسباب و ملازمات آن، از قبيل آهنگ يا امور همراه آن، مثل آلات موسيقي و امثال اينها و «لهو الحديث» شامل همه اين موارد مي شود.(14)
10. فيض کاشاني (قدس سره).
«لهو الحديث» عبارت است از: چيزهايي که انسان را به خود مشغول سازد، از قبيل افسانه ها، داستان هاي بي اعتبار، سخنان بيهوده و خنده آور، و به گفته مفسر قمي: غنا، و شراب خواري و همه آلات موسيقي از مصاديق «لهو الحديث » مي باشد.(15)
11. شيخ محمد بن محمد رضا قمي (قدس سره) در تفسير اين آيه پس از نقل چند حديث مي گويد:
بدان که دلالت اين آيه به ضميمه احاديث مذکور براي حرمت غنا صريح مي باشد.(16)
12. شيخ محمد سبزواري(قدس سره):
«لهو الحديث» عبارت است از: آواز خواني يا هر چيزي که انسان را از راه خدا و اطاعت او باز دارد، از قبيل سخنان باطل، آلات موسيقي، افسانه ها و داستان هايي که حقيقت ندارد و...(17)
13. علي شربجي.
مراد از «لهو الحديث» هر چيز باطلي است که وقت را تلف کرده و انسان را از اعمال خير باز دارد، مانند افسانه ها و داستان هاي باطل که حقيقت ندارد، (هم چنين ) گفتار هاي شرک آميز و گوش دادن به غنا و موسيقي.(18)
14. شيخ محمد علي طه الدره:
«لهو الحديث » عبارت است از: غنا و موسيقي و امثال آن، از قبيل: افسانه ها، خرافات، سخنان بيهوده و خنده آور و هر گفتار و عمل ناشايست. به طور کلي هر باطلي که انسان را از ياد خدا و عمل خير باز دارد، از مصاديق «لهو الحديث» شمرده مي شود(19)
15. صديق بن حسن قنوجي بخاري:
«لهو الحديث» عبارت است از: هر چيزي که انسان را مشغول کند و از عمل خير باز دارد، از قبيل: آواز خواني، نواختن آلات موسيقي، بيان داستان هاي دروغ و خرافي، و هر عمل ناشايست.(20)
16. محمد بن ابي بکر بن قيم الجوزيه:
به عقيده اکثر مفسران مراد از «لهو الحديث» غنا و موسيقي است.(21)
17. جارالله زمخشري:
«لهو الحديث » عبارت است از: هر باطلي که انسان را از کار خير باز دارد، از قبيل: افسانه ها، خرافات، سخنان بيهوده و خنده آور، غنا و موسيقي و امثال آن.(22)
18. برهان الدين ابي الحسن ابراهيم بن عمر بقائي:
«لهو الحديث» عبارت است از: هر چيزي که انسان را به خود مشغول کند، از قبيل: غنا، چيزهاي خنده آور و هر کار بي ارزشي که نفس انسان را به لذت هاي حيواني و کارهاي بيهوده، مانند: بازي، رقص و امثال آن دعوت مي کند.(23)
19. ابوبکر جابر جزائري:
«لهو الحديث» عبارت است از: غنا و موسيقي.(24)
20. سعيد حوي پس از نقل نظريه عده اي از مفسران صدر اسلام که همگي «لهو الحديث» را به غنا تفسير کرده اند، مي گويد:
به هر حال مي فهميم که «لهو الحديث» ارتباطي با گمراهي از راه خدا دارد؛ يعني هر چيز گمراه کننده از مصاديق «لهو الحديث» مي باشد؛ اعم از اين که غنا باشد يا افسانه باطل و يا سخن کفر آميز؛ خواه به صورت قصيده و شعر باشد و يا قصه و امثال آن، و شکي نيست که هر کس در اين زمينه فعاليت کند و يا مال خود را در اين راه خرج نمايد، از جمله گمراه کنندگان و از مصاديق «ليضل عن سبيل الله » مي باشد.(25)
21. در تفسير خواجه عبدالله انصاري چنين آمده است:
ابن عباس و مجاهد گفتند: « لهو الحديث» غنا و سرود فاسقان است در مجلس فسق.(26)
22. دکتر وهبة الزحيلي مي نويسد:
«لهو الحديث» عبارت است از: افسانه ها و گفتارهاي بي اعتبار، بيهوده، خنده آور، خرافي و هر سخن ناروا، و هم چنين غنا و موسيقي و امثال آن نيز از مصاديق «لهو الحديث» مي باشد.(27)
23. جمعي از علماي الأزهر گفته اند:
منظور از «لهو الحديث » غناست. (28)
24. جمعي از علماي حوزه علميه قم پس از بيان شأن نزول آيه مورد بحث و تفسير برخي از جملات آن نوشته اند:
و اما «لهو الحديث» مفهوم وسيع و گسترده اي دارد که هرگونه سخنان يا آهنگ هاي سرگرم کننده و غفلت زا که انسان را به بيهودگي يا گمراهي مي کشاند، در بر مي گيرد، خواه از قبيل «غنا» و الحان و آهنگ هاي شهوت انگيز و هوس آلود باشد و خواه سخناني که نه از طريق آهنگ، بلکه از طريق محتوا انسان را به بيهودگي و فساد، سوق مي دهد؛ و يا از هر دو طريق، چنان که در تضنيف ها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمول است که هم محتوايش گمراه کننده است و هم آهنگش و يا مانند داستان هاي خرافي و اساطير که سبب انحراف مردم از «صراط مستقيم» الهي مي گردد؛ و يا سخنان سخريه آميز که به منظور محو حق و تضعيف پايه هاي ايمان مطرح مي شود؛ همانند چيزي که از ابوجهل و يارانش نقل مي کنند که رو به قريش مي کرد و مي گفت: مي خواهيد شما را از «زقوم» که «محمد» ما را به آن تهديد مي کند اطعام کنم؟! سپس مي فرستاد «کره» و «خرما» حاضر مي کردند و مي گفت: اين همان «زقوم» است! و به اين ترتيب آيات الهي را به باد استهزا مي گرفت.
به هر حال «لهو الحديث» معناي گسترده اي دارد که همه اينها و مانند آن را فرا مي گيرد، و اگر در روايات اسلامي و سخنان مفسران روي يکي از اينها انگشت گذاشته شده است، هرگز دليل بر انحصار و محدوديت مفهوم آيه نيست... تعبير به «لهو الحديث» به جاي «الحديث اللهو » گويا اشاره به اين است که، هدف اصلي آن ها همان لهو و بيهودگي است وسخن، وسيله اي براي رسيدن به آن است.(29)
روايات معصومين (ع) در تفسير «لهو الحديث»
1. در حديث «صحيح » (30) محمد بن مسلم مي گويد: از امام باقر (ع) شنيدم که مي فرمود:
الغناء مما وعد الله عليه النار و تلا هذه الايه: ( و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئک لهم عذاب مهين)؛
غنا از گناهاني است که خداوند در باره آن وعيد آتش داده است و آيه (و من الناس...) را تلاوت فرمود.(31)
از اين بيان نوراني امام (ع) روشن مي شود که، اين آيه از دلايل حرمت غنا مي باشد، هم چنين از اين حديث استفاده مي شود که، غنا و موسيقي از گناهان کبيره است.
2. درحديث «حسن» (32) مهران بن محمد مي گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که مي فرمود:
الغناء مما قال الله عزوجل: ( ومن الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله).
غنا از چيزهايي است که خداوند درباره آن فرموده است: بعضي از مردم سخنان بيهوده و باطل را مي خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خدا گمراه سازند.(33)
3. در حديث «حسن»، حسن بن علي بن زياد وشاء مي گويد: از امام رضا (ع) شنيدم که مي فرمود:
سئل ابو عبدالله (ع) عن الغناء ؟ فقال: هو قول الله عز وجل: ( ومن الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله).
از جدم امام صادق (ع) درباره غنا سؤال فرمود: غنا همان چيزي است که خداوند درباره آن فرموده است: (و من الناس...) (34 )
4. در روايتي، حسن بن هارون مي گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که مي فرمود:
الغناء مجلس لا ينظر الله الي اهله و هو مما قال الله عز وجل: ( و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله)؛
مجلس غنا و خوانندگي، مجلسي است که خداوند، به اهل آن نظر نمي کند (و آنها را مشمول لطف و رحمت خود قرار نمي دهد) و آن از مصاديق همان چيزي است که خداي عزوجل درباره آن فرموده است: (و من الناس...) (35)
5. در روايتي، عبدالأعلي مي گويد: از امام صادق (ع) درباره آيه (و من الناس من يشتري لهو الحديث) سؤال کردم. فرمود: «منه الغناء؛ غنا و آواز خواني از مصاديق آن است.» (36)
6. در روايتي، ابوبصير مي گويد: از امام صادق (ع) درباره کسب زنان آواز خوان سؤال کردم فرمود:
التي يدخل عليها الرجال حرام، و التي تدعي الي الاعراس ليس به باس، و هو قول الله عز وجل ( و من الناس....)؛
اگر مردها نيز وارد شود حرام است، و اگر به عروسي دعوت شود [و مردي حضور نداشته باشد] عيب ندارد و آن همان چيزي است که خدا فرموده است: بعضي از مردم «لهو الحديث» را مي خرند تا مردم را از روي ناداني گمراه نمايند.(37 )ملاحظه مي فرماييد که، در همه ي اين احاديث، حرام بودن غنا و خوانندگي به آيه (و من الناس...) تطبيق شده است؛ بنابراين، اين آيه شريفه به ضميمه روايات مذکور و اقوال مفسران - که به برخي از آنها اشاره شد - از دلايل محکم حرکت غنا و موسيقي مي باشد.
آيه دوم
از بت هاي پليد اجتناب کنيد از سخن باطل بپرهيزد.
«قول زور» در کلام مفسران
( و اجتنبوا قول الزور)؛ يعني الکذب « و روي اصحابنا انه يدخل فيه الغناء و سائر الاقوال الملهيه بغير حق؛
مراد از قول زور، دروغ است و اصحاب ما (اماميه) روايت کرده اند که غنا و ساير سخنان ناحق که انسان را مشغول مي سازد، داخل در تحت مفهوم قول زور مي باشد.(39)
2. طبرسي (قدس سره)
قول زور، يعني کذب و دروغ... و اصحاب ما _(اماميه) روايت کرده اند که غنا و هر سخن لهوي و بازدارنده از ياد خدا، از مصاديق «قول زور» مي باشد.(40)
3. شريف لاهيجي مي نويسد:
در احاديث اهل بيت (ع) متکثر الورود است که «رجس از اوثان» شطرنج است، و «قول زور» غنا.(41)
4. تفسير نمونه، در توضيح مفهوم «قول زور» مي گويد:
بعضي از مفسران، اين را اشاره به کيفيت «لبيک» گفتن مشرکان در مراسم حج در جاهليت دانسته اند؛ زيرا آن ها «لبيک» را که آيينه تمام نماي توحيد و يگانه پرستي است آن چنان تحريف کرده بودند که مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرک آلوده شده بود، مي گفتند: «لبيک لا شريک لک، الا شريکاً هو لک! تملکه و ما ملک: دعوتت را اجابت کرديم و به سويت آمديم، اي خدايي که شريکي نداري، جز شريکي که مخصوص توست، تو مالک او و هر چه او در اختيار دارد هستي».
اين جمله قطعاً سخني باطل و بيهوده بوده و مصداق قول زور است که در اصل به معناي سخن دروغ و باطل و خارج از حد اعتدال مي باشد. با اين حال، توجه آيه به اعمال مشرکان در عصر جاهليت در مراسم حج، مانع از کلي بودن مفهوم آن، که پرهيز از هرگونه بت در هر شکل و صورت و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و کيفيت است نمي باشد.
لذا در بعضي از روايات «اوثان» تفسير به «شطرنج» (نوعي از قمار) و «قول زور» تفسير به خوانندگي حرام (غنا) » و «شهادت به باطل» شده است که در واقع از قبيل بيان بعضي از افراد اين کلي مي باشد، نه به معناي انحصار مفهوم آيه در خصوص اين امور. (42)
با توجه به مطالب مذکور مي توان گفت: «قول زور» به هر گفتار و کردار باطل شامل مي شود و مصاديق فراوان دارد که غنا و موسيقي نيز از مصاديق آن شمرده مي شود.
روايات معصومين (ع) در تفسير «قول زور»
1. در حديث «صحيح» هشام، از امام صادق (ع) در تفسير آيه: (فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور) روايت کرده است که فرمود:
الرجس من الاوثان: الشطرنج، و قول الزور: الغناء؛
مراد از رجس اوثان: شطرنج، و قول زور: غنا و آوازخواني است.(43)
2. در حديث ديگر، زيد شحام، از امام صادق (ع)، همان عبارت فوق را نقل کرده است. (44)
3. درحديث «مرسل» (45)، محمد بن ابي عمير، از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «قول الزور: الغناء» (46)
4. در روايت ابوبصير، از امام صادق (ع) نيز همان عبارت نقل شده است.(47)
5. در روايتي عبدالأعلي مي گويد: ازامام باقر (ع) تفسير آيه (فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور) را پرسيدم، فرمود:
«الرجس من الاوثان الشطرنج، وقول الزور الغناء؛
مراد از «رجس اوثان » شطرنج و «قول زور» غنا و آوازخواني است.(48)
6. ابن حزم مي گويد: «روزي در منزل خودم به دستشويي رفتم، کنيز همسايه به خوانندگي و نوازندگي مشغول بود، کمي درنگ کردم تا صداي او را بشنوم، سپس بيرون آمدم، همان روز هنگامي که آفتاب غروب کرد، به خدمت امام صادق (ع) رسيدم، وقتي امام (ع) مرا ديد فرمود:
الغناء الغناء، اجتنبوا الغناء، اجتنبوا (و اجتنبوا قول الزور).
حضرت چند بار اين کلمات را تکرار کرد، به حدي که متوجه شدم امام از راه غيبي از عمل من آگاه شده و مي خواهد مرا موعظه کند، چنان که از عمل زشت خودم شرمنده شدم که مجلس براي من تنگ شد، هنگامي که از مجلس بيرون آمدم، به يکي از دوستان آن حضرت به نام «معتب» گفتم: به خدا سوگند منظور حضرت از اين کلمات کسي جز من نبود.» (49)
از مجموع اين روايات - به ويژه روايت اول که سندش صحيح است - استفاده مي شود، مراد از «قول زور» که خداوند حکيم، بندگان خود را از آن برحذر داشته و دستور به اجتناب از آن داده، غنا و آوازخواني است.
تفسير ديگر براي «قول زور»
منه قول الرجل للذي يغني: احسنت؛
يکي از مصاديق «قول زور» اين است که، شخصي آواز خوان را با گفتن احنست يا آفرين و... تشويق کند.(50)
از اين حديث صحيح استفاده مي شود که، تشويق لفظي خواننده با گفتن «احسنت » «آفرين »، «مرحبا» و هم چنين تشويق عملي مانند پول دادن و امثال آن حرام است. و از اين جا روشن مي شود که، کارخوانندگي و نوازندگي به طريق اولي حرام و عذابش شديدتر است.(51)
از مجموع مطالبي که درباره اين آيه شريفه مطرح گرديد استفاده مي شود که، اين آيه (به ضميمه روايات مذکور) در دلالت بر حرمت ذاتي غنا و موسيقي واضح و صريح است که خدشه اي در آن نتوان کرد. هم چنان که امام خميني (قدس سره) پس از بررسي روايات مربوط به اين آيه، مي فرمايد:
فتحصل من جميع ما تقدم ان الايه الکريمه بضم الروايات المفسره تدل علي حرمه الغناء بذاته؛
حاصل مجموع مطالب گذشته اين شد که، آيه شريفه به ضميمه ي رواياتي که در تفسير آن وارد شده است دلالت بر حرمت ذاتي غنا دارد.(52)
پي نوشت ها :
1. لقمان (31) آيه 6 و 7.
2. نضر بن حارث بن علقمه بن کلده از بني عبدالدار بود. او همراه عقبه بن ابي معيط، عاص بن وائل وابو جهل در زمان محاصره پيامبر(ص) و حاميان او در شعب ابي طالب، راه هاي ورودي مکه را زير نظر داشتند و هر واردي که بارش خوارکي بود تهديد مي کردند که چيزي به بني هاشم نفروشد و چيزي از آنها نخرد؛ اگر قبول نمي کرد، اموالش را غارت مي کردند.
در جنگ «بدر» نضر بن حارث و عقبه بن ابي معيط اسير شدند و چون پيامبر (ص) و يارانش از «بدر» به طرف «مدينه» حرکت کردند، هنگام غروب به منزله «اثيل » رسيدند. حضرت علي (ع) به دستور پيامبر هر دو را به قتل رسانيد.(بلاغي، حجه التفاسير، ج 2، ص 985؛ حقي، تفسير روح البيان، ج 7، ص 65؛ ميبدي کشف الاسرار ( تفسير خواجه عبدالله انصاري )، ج 7، ص 486).
3. ر. ک: حجه التفاسير، ج 2، ص 985 - 987؛ تفسير البشائر، ج 3، ص 29؛ التفسير الوسيط للقرآن الکريم، حزب 41، ص 80؛ تفسير طنطاوي، ج 8، ص 123؛ طه الدره تفسير القرآن الکريم، ج 11، ص 163؛ زحيلي، التفسير المنير في العقيده، ج 21، ص 131؛ المقتطف من عيون التفاسير، ج 4، ص 218؛ ايسر التفاسير لکلام العلي الکبير، ج 4، ص 199؛ سبزواري، الجديد في تفسيرالقرآن المجيد، ج 5، ص 383؛ سيد محمد حسين فضل الله، من وحي القرآن، ج 18، ص 179؛ فتح البيان في مقاصد القرآن، ج 10، ص 274، صفوه العرفان في تفسير القرآن، ج 5، ص 56؛ البحر المحيط في التفسير، ابوحيان، ج 8، ص 409؛ مجمع البيان، ج 8، ص 313؛ نور الثقلين، ج 4، ص 14؛ ص 36؛ تفسير ماوردي، ج 4، ص 329؛ کنز الدفائق، ج 10، ص 228؛ واحدي، اسباب النزول، ص 198؛ نمونه بينات، ص 613؛ رجال انزل الله فيهم قرآناً، ج 8، ص 157- 166؛ تسهيل الوصول الي معرفه اسباب النزول، ص 263؛ تفسير گازر، ج 7، ص 261، تفسير روح البيان، ج 7، ص 65؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 292؛ تفسيرنمونه، ج 17، ص 13و...
4. ر. ک: طه الدره، تفسير القرآن الکريم، ج 11، ص 163، زحيلي، التفسير المنير في العقيده، ج 21، ص131؛ صفوه العرفان في تفسير القرآن، ج 5، ص 56؛ تفسير ماوردي، ج 4، ص 329؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 228؛ سيوطي، اسباب النزول، ص 289؛ نمونه بينات، ص 613؛ غازي عنايه، اسباب النزول القرآني، ص 306؛ عبدالفتاح قاضي، اسباب النزول عن الصحابه و المفسرين، ص 173؛ منهج الصادقين، ج 7، ص 226 و...
5. ر. ک: سعيد حوي، الاساس في التفسير، ج 8، ص 4313؛ اميني، الغدير، ج 8، ص 68؛ سيري در صحيحين، ج 2، ص 136.
6. طه دره، تفسير القرآن الکريم، ج 11، ص 164؛ ابن کثير، التفسير القرآن العظيم، ج 6، ص 729؛ بدائع التفسير، ج 3، ص 402، فتح البيان في مقاصد القرآن، ج 10، ص 274.
7. تفسير قمي، ج 2، ص 161.
8. مجمع البيان، ج 7- 8، ص 313.
9. ج 2، ص 292.
10. التبيان، ج 8، ص 271؛ منتخب التبيان، ج 2، ص 714.
11. منهج الصادقين، ج 7، ص227.
12. تفسير روان جاويد، ج 4، ص 270.
13. ج 3، ص 573.
14. تفسير الميزان، ج 16، ص 209.
15. تفسير صافي، ج 2، ص 306 و 307.
16. تفسير کنز الدقائق، ج 10، ص 230.
17. الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج 5، ص 382.
18. تفسير البشائر و تنوير البصائر، ج 3، ص 28.
19. تفسير القرآن الکريم و اعرابه وبيانه، ج 11، ص 163.
20. فتح البيان في مقاصد القرآن، ج 10، ص 274.
21. بدائع التفسير، ج 3، ص 402.
22. تفسير کشاف، ج 3، ص 490.
23. نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، ج 15، ص 146.
24. ايسر التفاسير لکلام العلي الکبير، ج 4، ص 200.
25. الاساس في التفسير، ج 8، ص 4315.
26. کشف الاسرار، ج 7، ص 486.
27. التفسير المنير في العقيده و الشريعه و المنهج، ج 21، ص 131.
28. التفسير الوسيط للقرآن الکريم، حزب 41، ص 81.
29. تفسير نمونه، ج 17، ص 15و 16.
30. «صحيح: حديثي است که همه راويان آن شيعه دوازده امامي بوده و از طرف علماي رجال توثيق شده باشند.
31. وسائل الشيعه، ج 17، ص 305، ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 6.
32. «حسن» حديثي است که، يک يا چند نفر از راويان آن، در عين حال که شيعه و ممدوح بوده، از طرف علماي رجال، توثيق و تعديل نشده باشد و در سند اين حديث «مهران بن محمد» توثيق نشده است ولي چون اين حديث را محمد بن ابي عمير از مهران روايت کرده است، از اعتبار بيشتري برخوردار مي باشد از اين رو، مجلسي اول (ملا محمد تقي) از اين حديث به عنوان «الحسن کالصحيح بل الصحيح » نام برده است. (روضه المتقين، ج 10، ص 157).
33. وسائل الشيعه، ج 17، ص 305، ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 7.
34. همان، حديث 11؛ جامع احاديث الشيعه، ج 22، ص 232، ابواب ما يکتسب به، باب 19، حديث 13. در سند اين حديث «سهل بن زياد» وجود دارد که علماي رجال درباره توثيق و عدم توثيق او اختلاف نموده اند، ولي شيعه ممدوح است و مجلسي اول از اين حديث به عنوان «القوي کالصحيح » نام برده است. (روضه المتقين، ج 10، ص 158).
35. وسائل الشيعه، ج 17، ص 307، ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 16... .
در سند اين حديث، « حسن بن هارون» توثيق نشده است و مدح او نيز معلوم نيست، ولي وجود «محمد بن ابي عمر» در اين سند، تا اندازه اي از ضعف آن مي کاهد و مجلسي اول نيز از اين حديث به عنوان «الحسن کالصحيح » نام برده است (روضه المتقين، ج 10، ص 158).
36. همان، حديث 20. در سند اين حديث، شخصي به نام «محمد بن السري» وجود دارد که مجهول است، يعني علماي رجال، وضعيت او را بيان نکرده اند و «عبدالاعلي» نيز بين ثقه و مجهول مشترک است.
37. وسائل الشيعه، ج 17، ص 120، ابواب ما يکتسب به، باب 15، حديث 1.
در سند اين حديث، علي بن ابي حمزه بطائني واقفي توثيق نشده است. و توضيح بيشتر درباره اين حديث در فصل هشتم خواهد آمد.
38. حج (22) آيه 30.
39. التبيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 312.
40. مجمع البيان، ج 7- 8، ص 82.
41. تفسير شريف لاهيجي، ج 3، ص 184.
42. ج 14، ص91.
43. وسائل الشيعه، ج 17، ص 310، ابواب ما يکتسب به، باب 99، حديث 26. همه رجال سند اين حديث از سوي علماي رجال توثيق شده اند.
44. همان، باب 102، حديث 1. در سند اين حديث، شخصي به نام «درست بن ابي منصور» واقع شده که واقفي است و درباره توثيق او نيز اختلاف هست. اگر توثيق او اثبات شود، سند حديث «موثق» خواهد بود.
45. «مرسل» به حديثي گفته مي شود که نام بعضي از رجال سند آن حذف شده باشد.
46. وسائل الشيعه، ج 17، باب 99، حديث 8 و باب 102، حديث 3.
47. همان، حديث 9، در سند اين حديث «يحيي بن مبارک» وجود دارد که توثيق نشده است و مجلسي اول از اين حديث به عنوان «القوي» نام برده است. (روضه المتقين، ج 10، ص 158).
48. همان، حديث 20. در سند اين حديث «محمد بن سري» مجهول است.
49. امالي شيخ طوسي، ص 720- 721، مجلس 43، حديث 3 ( 1519).
در وسائل الشيعه (باب 99، حديث 24) نيز بخشي از حديث فوق نقل شده است و در سند حديث چند نفر مجهول الحال وجود دارد.
50. همان، حديث 21.
51. توضيح مطلب و فتاواي فقهاي اسلام در اين زمينه، در فصل نهم، خواهد آمد.
52. مکاسب محرمه، ج 1، ص 206.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}