101 عادت نوشتن فيلمنامه نويسان بزرگ
101 عادت نوشتن فيلمنامه نويسان بزرگ
101 عادت نوشتن فيلمنامه نويسان بزرگ
نويسنده: كارل ايگلسياس
مترجم: حميدرضا گرشاسبي
مترجم: حميدرضا گرشاسبي
تصوير يك فيلمنامه نويس
پيش از آن كه ما بتوانيم به عادت هاي فيلمنامه نويسان موفق و بزرگ دست يابيم، بايد بدانيم كه آنها چه جور آدم هايي هستند. آيا شما مي دانيد چه چيزهايي باعث مي شوند كه ما به كسي بگوييم يك فيلمنامه نويس حرفه اي؟ از آنجا كه همه فيلمنامه نويسان شخصيت هايي منحصر به فرد هستند، در مسير تحقيق متوجه خواهيد شد كه عمومي ترين خصوصيات موجود در آنها ربطي به هوش، آموزش، محيط، جنسيت، سن و نژاد ندارد. و همچنين شما خواهيد فهميد كه نظرات فيلمنامه نويسان دربرگيرنده بديهي ترين و اوليه ترين خصوصيات است، چرا كه اغلب آنها روي چنين تركيباتي اتفاق نظر دارند؛ خلاق بودن، استعداد داشتن و ذاتاً داستان گو بودن. با اين حساب پس چه چيزي باعث تميز دادن يك فيلمنامه نويس موفق از ديگر افراد مي شود؟
1. اخلاق و مبتكر بودن
هنري بيرد
به نظر مي رسد خيلي ضروري نباشد كه از اين خصوصيت حرفي به ميان آيد، چرا كه بيشتر مردم مي دانند خلاقيت جزئي اساسي از تركيب نويسنده است؛ به خصوص در مورد فيلمنامه نويسي. من اما اين خصوصيت را نيز در اينجا آورده ام، چرا كه خيلي از نويسندگان مبتدي نمي فهمند كه مبتكر بودن تا چه اندازه اهميت دارد. خواندن صدها فيلمنامه و گوش دادن به هزاران ايده يك خطي براي من آشكار كرده است كه چگونه بيشتر آنها به مسيري جداي از فيلم هاي ديگر مي روند. اغلب آنها سرشار از شخصيت هاي آشنا، ايده هاي غيرجذاب و پيچ هاي داستاني كليشه اي هستند. نويسندگان مبتدي بيشتر تمايل دارند ساده ترين ايده اي را كه به ذهنشان مي رسد بسط و توسعه دهند، در صورتي كه بهتر است آنها خيلي سخت روي يك ايده اصيل و مبتكرانه كار كنند.
اساتيد ما آدم هايي كاملاً متخيل هستند و مي توانند پيوندهايي خلاق بين حوادث به ظاهر نامرتبط ايجاد كنند. آنها قادرند درباره موقعيت ها، شخصيت ها و قطعات ديالوگ ها خيال پردازي كنند و به سرعت براي موقعيت هاي « چه مي شد اگر» جواب پيدا كنند. پرل باك نيز در اين زمينه نقلي شيوا و رسا دارد:
« يك ذهن واقعاً خلاق در هر زمينه اي، چيزي بيشتر از اين نيست: يك موجود انساني كه به شكلي غيرمتعارف به دنيا آمده و به شكل وحشيانه اي حساس است. براي او لمس، يك ضربه است. صدا، يك قيل و قال است. بداقبالي، يك تراژدي است. لذت، يك شعف است. دوست، يك عاشق است. عاشق، خداست. و شكست، يك مرگ است. به اين قضايا، يك ارگانيسم فوق العاده ظريف و حساس را اضافه كنيد كه نيازمند خلق، خلق و خلق است. بنابراين بدون خلق موسيقي يا شعر يا كتاب ها يا ساختمان ها يا هر چيز معناداري، او احساس مي كند كه نقش هايش را بيهوده كشيده. او بايد خلق كند و مخلوقي را از خود بيرون بريزد. او زنده نخواهد بود، مگر اين كه خلق كند.
هيچ كس به شما نمي گويد كه اين انرژي رازآميز و خلاق واقعاً چه چيزي است. يك فرمول نيست. شما نمي توانيد آن را كنترل كنيد، اما به يقين مي توانيد ارتباطي وسيع با آن برقرار كنيد و در اين صورت است كه خود را بيشتر از هميشه براي شما باز خواهد كرد.
تام شولمن (مرد مقدس، داروساز، باب چي؟ انجمن شاعران مرده، عزيزم بچه ها رو كوچيك كردم): فيلمنامه نويسان بايد تصميم بگيرند كه مبتكر باشند و نسبت به پذيرش كليشه ها، بي ميل. بيشتر نويسندگاني كه من مي شناسم، به محض اين كه متوجه مي شوند چيزي را نوشته اند كه قبلاً انجام شده، دوست دارند آن را تغيير دهند يا حداقل چيزي متفاوت به آن اضافه كنند.
2. ذاتاً داستان گو بودن
بارتون فينك، ايتن و جوئل كوهن
معمولاً ميل به نوشتن براي سينما يا داستان نه فقط به قابليتي براي گفتن داستان ها نياز دارد، بلكه دلالتي بر عشقي عميق به همه داستان ها نيز مي كند.( اگرچه بخشي از توانايي داستان گويي به طور طبيعي است، بخشي ديگر به واسطه تجربه، خواندن و تماشاي فيلم ها به دست مي آيد). به هر حال اين يك خصوصيت بحراني است كه اغلب در فيلمنامه نويسان مشتاق امروزي گم شده است. فيلمنامه نويسان عطشي سيري ناپذير به همه داستان ها دارند؛ داستان هاي خوب و بد. آنها زور مي زنند تا مخاطب را به خود جلب كنند و كارشان اين را نشان مي دهد.
رابين سوييكور( باشگاه كتاب جين آستين، خاطرات يك گيشا، جادوي عملي، ماتيلدا، خانواده پرز، زنان كوچك): نويسندگان از ذهني برخوردارند كه به طور ناخودآگاه روايتشان را روي خطي قرار مي دهد كه آغاز، ميانه و پايان دارد. آنها به علت ها و معلول ها توجه دارند؛ يعني اتفاقي كه مي افتد، سبب به وجود آمدن اتفاقي ديگر مي شود. اينها خصوصياتي هستند كه به طور هم زمان در ذهن به وجود مي آيند تا يك نمايش را شكل دهند. مردم خيلي درك اين را ندارند كه متوجه شوند نويسندگان چه كاري را انجام مي دهند. براي برخي از مردم تحقيري بالاتر از اين نيست، وقتي كه مي گويند:« من هميشه مي خواستم يك نويسنده بشوم». اما آنها سعي نمي كنند كه به طور واقعي، واقعيتي جايگزين را خلق كنند. آنها فقط متوجه مي شوند كه خيلي سخت است كه بخواهي نقش يك خالق را بازي كني.
3. راحت بودن با تنهايي
گوستا فلوبر
نوشتن تجارتي است كه در تنهايي صورت مي گيرد. نويسنده اي در اين زمينه حرف جالبي زده: « مثل داوطلب شدن براي يك حبس در يك سلول انفرادي است؛ آن هم بدون اين كه بدانيد قرار است چقدر در آنجا بمانيد». نويسندگان بايد زماني زياد را در تنهايي سپري كنند، از آنجا كه آنان به طور طبيعي ميل زيادي به درون گرا بودن دارند، به لحاظ رواني معمولاً احساس راحتي بيشتري با يك كتاب يا روند نوشتن دارند تا اين كه بخواهند به تعاملات اجتماعي فكر كنند. البته اين حرف به اين معني نيست كه اگر شما با تنهايي تان احساس راحتي نمي كنيد، پس قادر به نوشتن نخواهيد بود. وقتي با اساتيد خودم گپ مي زنم، يكي از شگفتي هاي هميشگي ام اين است كه خيلي از آنان واقعاً برون گرا هستند و به خاطر كارشان به خود فشار مي آورند كه تنها بمانند.
ران باس( شور ذهن، برف روي درختان سدر، دام افكني، نامادري، چه روياهايي كه مي آيند، عروسي بهترين دوستم، ذهن هاي خطرناك، خوابيدن با دشمن، مرد باراني):
من واقعاً ترجيح مي دهم كه تنها بنويسم. معمولاً من با ديگران جلسه مي گذارم و درباره داستان با آنها حرف مي زنم و به نقدهايشان گوش مي دهم، اما دوست ندارم با بقيه بنشينم و فيلمنامه بنويسم، براي اين كه من بلند بلند حرف مي زنم و زياد به دور و اطراف حركت مي كنم. وقتي كه مي نويسم، به طور فيزيكي فعاليت زيادي مي كنم. من معمولاً مي نشينم، اما چند ميز ايستاده هم دارم. به اين ترتيب مي توانم در حالت ايستاده هم بنويسم. اين مسئله باعث مي شود مدام به اين ور و آن ور بروم. دست هايم را در هوا تاب بدهم و خودم هم عقب و جلو بروم. براي من نوشتن يك روند فيزيكي است و فقط يك فعاليت فكري نيست. من بسته به احساساتم، قلم مي زنم و با عظمت تر و تيره تر مي نويسم. اگر در پارك باشم، به دور و اطراف مي روم و انگار كه بايد به شكلي ويژه و عجيب و غريب به مردم نگاه كنم. به همين خاطر سعي مي كنم جايي را پيدا كنم كه در آن تقريباً تنها باشم. آنجا به يقين جايي است كه من صداي آدم هاي ديگر را نمي شنوم.
لزلي ديكسون( بي حد و مرز، اسپري مو، درست مثل بهشت، پيش بده، ماجراي تامس كراون، احساس قديمي، ببين حالا چه كسي حرف مي زند، خانم دات فاير):
براي اين كه كار واقعاً خوبي ارائه دهيد، بايد دوره هايي طولاني را در انزواي كامل بگذرانيد. بله، بايد. در چند سال اول كارم، اين مسئله را دوست داشتم. آن موقع من كنترل كاملي بر زبان داشتم؛ آن هم بدون اين كه كسي به من بگويد چه كاري بايد بكنم. اما تازگي ها فهميده ام كه چطور بايد زمان را به اندازه كافي به كار بگيرم تا به كاري با كيفيت خوب برسم؛ ضمن اين كه عليه تارك دنيا شدن نيز قدم بردارم.
امي هولدن جونز( عتيقه، همسر مرد پولدار، فرار، پيشنهاد بي شرمانه، بتهوون، پيتزا ميستيك، نامه هاي عاشقانه):
حالتي در تدوين وجود دارد كه من از آن لذت مي برم. همين حالت نيز در نوشتن وجود دارد كه باعث مي شود از اين كار لذت ببرم. فيلمنامه نويسي كاري در تنهايي است كه شما بايد بارها آن را صيقل دهيد تا به آن چيزي كه مي خواهيد برسيد. يك فيلمنامه نويس مجبور است با تنهايي در زماني طولاني كنار بيايد، مگر اين كه با تلويزيون كار كند، چرا كه آنجا محيطي اجتماعي تر است.
تام شولمن:
رابين سوييكورد:
4. ذاتاً مشاهده گر بودن
كنفسيوس
براي اين كه توصيف كنيد، بايد مشاهده كنيد. خيلي از ما در طول زندگي فقط نيمي از آن چيزي را كه دور و اطرافمان هست، مي بينيم. ما خيلي خودمان را به دردسر نمي اندازيم كه جزئيات زندگي و طبيعت بشري را مشاهده كنيم. درنتيجه بسياري از نويسندگان مبتدي دوست دارند فيلم هايي را كه در تلويزيون و سينما ديده اند، منبع الهام خود قرار دهند، در حالي كه آنها بايد مواد داستاني خود را از مشاهده دنياي واقعي بيرون بكشند. فيلمنامه نويسان موفق به طور طبيعي عادت خود مبني به مشاهده ديگران را بسط مي دهند. اين مسئله به آنها گوشي مي دهد كه چطور با مردم حرف بزنند و چشمي مي دهد كه چطور رفتار مردم را ببينند. آنها از جزئيات كامل دنياي اطرافشان آگاه هستند و در سكوت از هر چيزي يادداشت برمي دارند و همه چيز را روشن و گزينش شده مي بينند. آنها چه در كافي شاپ باشند يا در رستوران و فرودگاه، نمي توانند در برابر تماشاي مردم يا استراق سمع از يك مكالمه مقاومت كنند. آنها بر هر چيزي نگاهي كوتاه مي اندازند.
جرالد دي په گو( فراموش شده، چشمان فرشته، غريزه، پيغام در بطري، پديده):
جيم كوف( گنج ملي، ساعت شلوغي، نظارت ديگر، جنايت برنامه ريزي، نظارت، معجزات، پنهان تحسين كننده مخفي، رويابين آمريكايي): من فكر مي كنم نويسنده نمي تواند كار خود را در دفتر كارش رها كند. زندگي شما كارتان است. شما بايد مدام فكر كنيد. مدام بايد به مكالمات اطرافتان گوش دهيد. بايد به يك آدم با چشمي عميق نگاه كنيد و كشف كنيد كه او چه جور شخصيتي است. اين مسئله هرگز شما را رها نمي كند.
رابين سوييكورد:
اريك راث( مورد عجيب بنجامين باتن، چوپان خوب، مونيخ، علي، نفوذي، نجواگر اسب، پستچي، فارست گامپ، آقاي جونز، مظنون):
همه چيز شما به نوشتن مربوط مي شود. شما در طول 24 ساعت از يك روز، با آن زندگي مي كنيد. و همين طور وقتي كه بيرون هستيد، مشاهده گر كارهاي مردم هستيد و جزئيات اطرافتان را به تماشا مي نشينيد. شما به طور ناخودآگاه سعي مي كنيد آنها را ثبت كنيد و اميدواريد كه روزي در كاري از آنها استفاده كنيد.
5. داشتن تشريك مساعي
ناشناس
عادت نوشتن تشريك مساعي در فيلمنامه نويسي بسيار اهميت دارد، درصورتي كه در ديگر اشكال نوشتن مثل رمان، نمايشنامه، شعر يا روزنامه نگاري اين طور نيست. بدون اين گرايش هيچ فيلمنامه نويسي نمي تواند فيلمنامه هايش را به فيلم تبديل كند، مگر اين كه نابغه باشد. از طريق نبوغ است كه او مي تواند موفق باشد. البته بعدها شما مي فهميد كه تشريك مساعي مي تواند جنبه هايي منفي نيز داشته باشد.
ران باس:
جرالد دي په گو:
مايكل شيفر( چهارپر، صلح ساز، مد خون، به من تكيه كن، رنگ ها):
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}