كليد واژه هاي اصلي فيلمنامه هاي كامرون كرو
كليد واژه هاي اصلي فيلمنامه هاي كامرون كرو
كليد واژه هاي اصلي فيلمنامه هاي كامرون كرو
نويسنده: بهنام شريفي
پاداش ايمان
او هم مانند استادش بيلي وايلدر از ارزش هايي سخن مي گويد كه در نگاه اول براي ديگران به شعار و سادگي تعبير مي شود. اما در زير لايه هاي اين فيلمنامه ها جهان بزرگي پنهان شده است و وظيفه ما كشف اين لايه هاست...
مهم ترين نكته فيلمنامه هاي كرو توجه عميقش به شخصيت پردازي و داستان گويي متعارف (منهاي آسمان وانيلي) است. در چهار فيلمنامه كرو با دو شيوه شخصيت پردازي و روايي رو به رو هستيم.
شخصيت هاي كرويي
در شيوه دوم شخصيت در ابتدا شخصيتي غيرمطلع و در اصطلاح خام است كه به تدريج با سفري كه انجام مي دهد و شناخت آدم هاي تازه به آدمي ديگر تبديل مي شود.
راسل تقريباً مشهور و دروي اليزابت تاون پيرو اين الگوي روايي هستند. راسل مرحله به مرحله با شناخت گروه راك بزرگ تر مي شود و حقايق را لمس مي كند. درو هم با آشنايي با اليزابت تاوني ها كم كم شيوه زندگي و نگرشش دستخوش تغيير مي شود. اما يك سري ويژگي هاي شخصيتي هم در هر چهار فيلمنامه كرو وجود دارند كه به اختصار آنها را توضيح مي دهم.
نداشتن جذابيت در آغاز داستان
درو هم با سردي ظاهري و دروني خودش موجودي بي عاطفه و بي تفاوت نشان داده مي شود.
شكست باورهاي ابتدايي
مرحله تغيير
راسل با پذيرش اشتباهات اعضاي گروه سعي مي كند اطمينان آنها را جلب كند و مصاحبه اش را انجام دهد.
ديويد با سوفيا آشنا مي شود( هرچند در خيال) و زندگي قبلي اش را كنار مي گذارد. دروي اليزابت تاون هم وقتي كه موافقت مي كند خاطره پدرش را در اليزابت تاون نگه دارند، درواقع يك اليزابت تاوني شده و تغيير را پذيرفته است.
تلاش و مبارزه
راسل تمام موانع راه از جمله مشكلات روحي اعضاي گروه را شخصاً حل مي كند تا به هدفش برسد. ديويد در روياهاي خود سعي مي كند كه نقص صورتش را بپذيرد و پس از آن صورتش را جراحي مي كند. درو هم كم كم خودش را به كلاري نزديك مي كند و سعي مي كند رموز شاد و مثبت زندگي كردن را با نگاه به اليزابت تاوني ها بياموزد.
پيروزي نهايي
داستان گويي كرويي
تأثيرپذيري از بيلي وايلدر
داستان خود پيام است
بهترين مثالش هم روبه رويي جري و راد پس از مسابقه و در آغوش گرفتن يکديگر است، در محاصره دوربين هايي که اين موفقيت و محبت را ضبط مي کنند.
داستان گوي كلاسيك در محاصره داستان هاي امروزي
و بالاخره مي شود به يك سري عنصر ديگر در فيلمنامه هاي كامرون كرو اشاره كرد. حضور بچه ها در اغلب آثار او معناي خاص خود را دارند. بچه دوروتي و راد نماد سرزندگي و شور هستي است. در عين حال بچه اي كه در ابتداي داستان به جري اهانت مي كند، او را از خواب غفلت بيدار مي كند. تقريباً مشهور كه تقريباً در مورد بچه ها و نوجوانان است. نوجوانان كه در ميانه كودكي و بزرگ سالي گير كرده اند و در بزنگاه هاي مختلف نقش هاي مختلفي را ايفا مي كنند. آسمان وانيلي از وجود بچه تهي است. اما در اليزابت تاون باز با بچه هايي رو به رو هستيم كه شور و سر زندگي اليزابت تاوني ها را نمايندگي مي كنند. با جيغ ها و شيطنت ها و بازيگوشي هايشان مايه اميد بزرگ ترهايشان هستند.
اشاره هاي گاه و بيگاه کرو به سينماي وايلدر هم از نكات فرامتني فيلمنامه هايش است. از شخصيت مربي جري مگواير كه ابتدا قرار بود خود وايلدر آن را ايفا كند گرفته تا اشاره به آدري هپبورن در جري مگواير و نوع شخصيت پردازي زن هاي آثارش همه و همه يادآور سينماي وايلدر بزرگ هستند. نكته نهايي هم اين كه فيلمنامه هاي كرو شبيه به زندگي با تمام ابعاد خوب و بدش هستند. از مرگ و فقدان گرفته تا رقص در مراسم پدر از دست رفته، در آغوش كشيدن در اوج موفقيت، سفري براي شناخت خود و ديگري، جلوه زيباي عشق، رنگ كدر خود نبودن و... درو با راهنماي سفر كلاري سرتاسر سرزمينش را مي بيند. با گذشته خود كه پدرش باشد وداع مي كند و خاكسترش را در زيباترين نقاط مي پراكند و در پايان سفر به عشقش كه نماد آينده است، مي رسد. اين خط سير زندگي ما هم مي تواند باشد. چرا كه سير طبيعي و مطبوع زندگي در بهترين شكل خود، در سينماي سال هاي اخير در فيلمنامه ها و فيلم هاي كامرون كرو متجلي شده است.
نگاهي به چهار شخصيت اصلي فيلمنامه هاي كامرون كرو:
نويسنده: اميرعباس صباغ
كامرون كرو چگونه مي تواند زندگي شما را متحول كند؟
كامرون كرو
... سفرت رو آغاز كن و جايي رو از قلم نينداز... پنج دقيقه وقت داري تا تو اين بدبختي شيرين، غوطه ور بشي. ازش لذت ببر، در آغوشش بگير، بندازش دور و به حركت ادامه بده... از روي پل رد مي شي و انديشه مارك تواين رو حس مي كني... نسيم شبانه لاي موهات مي پيچه و صورتت رو لمس مي كنه و از اون يكي پنجره خارج مي شه... ناراحتي خيلي ساده ست، چون يه جور تسليم شدنه... ما سال ها پيش بايد به اين سفر مي اومديم... هيچ وقت در راه رسيدن به شايستگي، آبروريزي رخ نمي ده...
پاراگراف بالا بريده هايي از ديالوگ هاي 15 دقيقه پاياني اليزابت تاون است كه جان كلام سينماي كامرون كرو را در خود دارد؛ سينماي كارگردان 54 ساله اي كه از نوجواني درباره موسيقي مي نوشت و خيلي زود به همكاري با نشريه معتبر رولينگ استونز پرداخت و بعد از چاپ گفت و گوهايش با باب ديلون، ديويد بويي، نيل يانگ، واريك كلاپتن به شهرت رسيد. به همين خاطر است كه او از معدود كارگردانان و فيلمنامه نويسان سينمايي است كه سليقه خوبي در تشخيص موسيقي خوب و بد دارد. كامرون كرو يكي از بيلي وايلدر بازترين كارگردانان سينماي امروز جهان است كه شور زندگي و ظرافت جاري در آثارش( مخصوصاً جري مگواير و اليزابت تاون) مخاطب را ياد فيلم هاي بيلي وايلدر كبير مي اندازد و آن جمله ماندگار ميلان كوندرا كه «خصوصي ترين تمايلات آدميان، عمومي ترين آنهاست» را به تصوير مي كشد؛ شخصيت هايي خيلي دور از لحاظ فرهنگ به ما، و خيلي نزديك به لحاظ آمال و آرزوهايي مشترك با ما. يكي (ويليام ميلر) روياي ورود به دنياي موسيقي و نشست و برخاست با ستارگان راك و در نهايت نويسندگي در رولينگ استونز را دارد، ديگري( ديويد ايمز) روياي بهره جستن از هر دقيقه اي كه مي گذرد. آن يكي (درو بايلور) كاميابي را در دل شكست مي يابد و آخري( جري مگواير) با جسارت تمام راه حل رهايي از روزمرگي را ارائه مي كند.
مربع كاميابي از نگاه كرو
در ادامه مي خواهيم سفري همچون سفر اورلاندو بلوم در اليزابت تاون آغاز كنيم و در آن راه هاي كاميابي از نگاه كرو را نشان دهيم؛ سفري كه موسيقي، جزء جدانشدني آن است، عنصري كه در آثار كرو نيز حضوري تأثيرگذار و اصلي دارد كه ريشه اش به علاقه مفرط كرو به موسيقي برمي گردد، علاقه اي كه دليلش در پايان تقريباً مشهور از زبان راسل، اين گونه بيان مي شود:
ويليام: به چه چيز موسيقي عشق مي ورزي؟
راسل: همه چيز رو از نو آغاز كردن...
مهم اينه كه بدوني داري كجا مي ري(1)
در اليزابت تاون درو بايلور جوان موفقي است كه براي مركوري( بزرگ ترين كمپاني كفش ورزشي آمريكا) كار مي كند. او بعد از استقبال نشدن از طرح جديدش كه منجر به از دست دادن كارش مي شود، تصميم به خودكشي مي گيرد كه مرگ پدرش، باعث رسيدن او به حياتي دوباره شده و موجب مي شود به زندگي از دريچه ديگري بنگرد. او در سفر به كنتاكي( زادگاه او و جايي كه پدرش در آنجا درگذشته و بيشتر اقوامشان نيز در آنجا هستند) براي تحويل جسد پدر و برگزاري مراسم يادبود با دختر جواني به نام كلاري كال برن( كريستين دانست) آشنا مي شود كه سرنوشتش را تغيير مي دهد و به يادش مي آورد كه چه چيزهايي واقعاً برايش ارزش دارد.
در دل اين سفر( كاليفرنيا به كنتاكي)، سفر ديگري وجود دارد كه درو را به وصال يار مي رساند. او در سفر اول اميد به زندگي را مي آموزد و در سفر دوم كه مكمل سفر اول است، به اين حقيقت پي مي برد كه چگونه مي توان در مواجهه با فلسفه شكست، عاجز بود. در جري مگواير يك برخورد اتفاقي باعث مي شود جري مسيرش را اين گونه طراحي كند:« بازيكن كمتر، درآمد كمتر... دلسوزي بيشتر» و در پيمودن اين مسير، انتخاب هايش را بر مبناي مقصدي كه مشخص كرده، مي پيمايد. در آسمان وانيلي ديويد بعد از يافتن مفهوم واقعي عشق تصميم مي گيرد براي هميشه با سوفيا باشد، حتي اگر ديگر حياتي در اين دنيا نداشته باشد:« تو رو تو زندگي ديگه اي مي بينيم، وقتي هر دو گربه شديم...» و يا در تقريباً مشهور وقتي ويليام هدفش را مشخص مي كند، ديگر مخالفت هاي مادر و عوامل ديگري چون بي اعتنايي گروه استيلواتر در ابتداي كار يا محافظه كاري هاي بنگز (سردبير مجله كريم) نمي توانند رأي او را برگرداند.
دهنت رو ببند و از ته دل بازي كن(2)
خوش بيني
زمان مي ره تا لذت و سرور رو از زندگي برداشت كني(3)
كامرون كرو داستان سراي قهاري است كه در فيلمنامه هايش آدم هاي حقيقي با احساسات حقيقي را شاهديم. او شخصيت هاي موفقش را (برخلاف بسياري از آثار اين چنيني كه از يك نمونه حقيقي در دنياي حقيقي الگو مي گيرند) خود مي سازد و قهرمان خودش را به مخاطب عرضه مي كند. قهرماني كه يا از صفر آغاز مي كند و يا ناگهان به آخر خط مي رسد و همه چيزش عوض مي شود، قهرماني كه تحت هر شرايطي آن ديالوگ جري هنگام ترك شركت در ذهنش جاري است:
« نگران نباشيد، خيالتان راحت... من سقوط نمي كنم».
پي نوشت ها :
1 و 3- از ديالوگ هاي اليزابت تاون
2- از ديالوگ هاي جري مگواير
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}