فيلم نامه كامل تاون (شهر) قسمت اول


 






 

فيلمنامه نويسان:
 

پيتر كريگ، بن افلك و آرون استاكرد
بر اساس رمان:
شاهزاده دزدان نوشته: چاك هوگان

كارگردان:
 

بن افلك

بازيگران:
 

بن افلك ( داگ مك ري) جرمي رنر( جيمز كافلين) ربكا هال( كلر كيزي) جان هم( آدام فرولي) پيت پاسلتويت(فرگي) اسلين(گلونزي) اوون برك(دز) و
محصول 2010 آمريكا 125 دقيقه

نامزدي ها:
 

نامزد جايزه انجمن نويسندگان آمريكا براي بهترين فيلمنامه اقتباسي
نامزد اسكار بهترين بازيگر نقش مكمل مرد: جرمي رنر
نامزد جايزه بفتا بهترين بازيگر نقش مكمل مرد: پيت پاسلتويت
نامزد گلدن گلوب بهترين بازيگر نقش مكمل مرد: جرمي رنر

1. داخلي- بانك اصلي ميدان كن مور- صبح زود
 

در ساعت اوليه كاري و پيش از باز شدن، داخل شعبه يك بانك هستيم. صداي آدم هايي كه داخل مي شوند به گوش مي رسد. رشته اي از نور بر دست زني مي تابد. كليدي وارد قفل درهاي ايمني مي شود و قفل ها يكي يكي باز مي شوند.
زني به نام كلر، 30 ساله مدير داخلي بانك و ديويد، مردي 37 ساله دستيار او حين صحبت وارد مي شوند. سارقان ناگهان با داد و فرياد و خشونت وارد مي شوند.
سويي شرت هايي مشكي بر تن دارند. اسلحه هايي بزرگ و مخوف در دست و ماسك هاي هالووين بر چهره دارند. اولين سارق، داگ 35 ساله، بازوي كلر را مي گيرد و به پشت پيشخوان مي برد. جم، 34 ساله، ليوان مقوايي قهوه را از دست ديويد پرت مي كند، او را به ديوار مي كوبد و با قنداق مسلسل اِي كي چهل و هفتش او را مي زند.
داگ، كلر را به سالني با سقف كوتاه مي برد. كليدهايش را مي گيرد و او را به دست سارقي ديگر، گلونزي سي و دو ساله مي سپارد. او هر دو كارمند بانك را پشت پيشخوان بر زمين مي اندازد و كفش هايشان را درمي آورد. داگ از طريق گوشي اي بر گوش، با سارق چهارم يعني دِز بيست و هشت ساله در ارتباط است.
گلونزي: چشم هاتون رو ببندين و تكون نخورين!
داگ اسلحه اش را به سوي كلر و ديويد نشانه مي رود.
داگ: كليد اصلي كدومه؟

2. داخلي- بانك، جلوي گاو صندوق اصلي- چند لحظه بعد
 

داگ پشت سر كلر ايستاده، در حالي كه جم هم رو به روي گاوصندوق ايستاده است.
داگ: تايمرش روي چه ساعتي تنظيم شده؟
كلر: 9. وقتي كه بانك باز مي شه.
داگ: اگه راستش رو نگي اون رفيقت رو مي كشيم.
در ادامه:
ساعت ديجيتال روي در گاوصندوق ساعت 8:17 را نشان مي دهد.
كلر: هشت و هجده دقيقه.
داگ: وقتي هشت و هجده شد، كد غلط نده. درست بازش كن. فهميدي؟
همه چيز تا اين لحظه به سرعت گذشته است. اكنون زمان به طرز آزاردهنده اي به كندي مي گذرد. انگار سه نفر منتظر آسانسور ايستاده اند.
سه، دو، يك. تايمر زنگ مي زند. داگ كليد را داخل قفل فرو مي برد. كلر يك رمز طولاني را با دست هايي لرزان مي زند. يك بار رمز را تصحيح مي كند و ادامه مي دهد.
جم: داري مسخره بازي درمياري.
جم اسلحه اش را به سمت ديويد نشانه مي رود. كلر باز هم اشتباه مي كند.
جم (ادامه مي دهد): از اين خوشت مياد رفيق؟ چون مي خوام بتركونمش.
داگ ( آرام تر): اگه اشتباه كني تا چند بار مي توني رمز رو وارد كني؟
كلر: سه...سه بار.
داگ: مي خواي يه ربع ديگر اينجا علافمون كني؟
كلر به سرعت رمز را وارد مي كند، اما داگ مچ دستش را مي گيرد و به آرامي نگه مي دارد. اين دست داخل دست بزرگ داگ خيلي شكننده به نظر مي رسد.
داگ( ادامه مي دهد): يه نفس عميق بكش. وقتي شروع كردي يه ضرب تا آخرش برو.
كلر براي بار سوم رمز را وارد مي كند. صداي باز شدن قفل مي آيد. جم چرخ روي در را مي چرخاند و در را باز مي كند.

3. داخلي- شعبه بانك- داخل گاوصندوق- ادامه
 

داگ و جم پول ها را جمع مي كنند و داخل كيسه هايشان مي ريزند. داگ كيسه هاي پرشده را بيرون مي اندازد.
با جامپ كات او را در حال بيرون بردن كيسه ها مي بينيم.

4. داخلي- بانك- ادامه
 

داگ با كيسه ها از پشت پيشخوان خارج مي شود و دز به او اشاره مي كند.
دز: باجه خودپرداز.
دانشجويي داخل باجه خودپرداز ايستاده است. توجه داگ به كلر جلب مي شود كه پشت پيشخوان بانك با صورت روي زمين دراز كشيده است. پاشنه هايش به آرامي تكان مي خورند و زيرچشمي دارد گلونزي را مي پايد كه او هم حواسش پرتِ حضور دانشجو شده است. پاي كلر دگمه اي را روي زمين زير پيشخوان فشار مي دهد و به سرعت پايش را برمي دارد. كلر سر مي چرخاند و چشمش به داگ مي افتد كه از پشت نقاب به او خيره شده است. داگ مچش را گرفته. كارش تمام است.
كار دانشجو در باجه خودپرداز بالاخره تمام مي شود و به راه مي افتد. داگ نگاهي به كلر وحشت زده مي اندازد... لحظه اي بعد...
داگ: بايد بريم.
جم: همه چي رو بشور.
گلونزي، زيپ جيب هاي لباسش را باز مي كند. جم و داگ هم گالن هايي را از ساك هايشان بيرون مي آورند.

5. داخلي- بانك- ادامه
 

گلونزي دست هاي كلر را از پشت مي بندد.
در ادامه...
دز: صبر كنين...(دستش را روي گوشش مي گذارد) زنگ خطر به صدا دراومده. به اين آدرس.
جم: كي اين كارو كرد؟
داگ: مهم نيست. بريم.
ديويد: هيشكي اين كارو نكرده.
جم او را با قنداق اسلحه مي زند. بعد او را زير مشت و لگد مي گيرد. ديويد به گوشه اي پرتاب مي شود و كلر جيغي بلند مي كشد. داگ دستش را مي گيرد و مانع او مي شود.
داگ: بريم. ساك ها رو بردارين.
جم مكثي مي كند و به راه مي افتد. يك بطري پاك كننده را برمي دارد و روي پيشخوان مي ريزد. بعد به سمت گاوصندوق مي رود. ديويد هم مشغول ناله كردن است. صندلي كلر خالي است.

6. داخلي- بانك- درِ ورودي- ادامه
 

جم ساك به دست در حالي كه كلر دست بسته را جلو انداخته خارج مي شود.
داگ: اين ديگه چيه؟
جم: اونها ردمون رو زدن. به اين احتياج داريم.
داگ: ولش كن.
جم كلر را به سمت جلو هل مي دهد. داگ از اين كار او عصباني شده، اما فرصت جر و بحث ندارد.

7. خارجي- خيابان پشتي- ادامه
 

گلونزي خودرو ون را روشن مي كند. داگ سر كلر را پايين نگه مي دارد.

8. داخلي- ون- ادامه
 

داگ كلر را روي صندلي مي نشاند و خود كنارش مي نشيند.
داگ: چشم هات رو ببند، سر و صدا هم نكن.
داگ چاقويي كوچك از جيبش درمي آورد و تسمه اي را كه دست كلر با آن بسته شده مي بُرد.
همه اعضاي دار و دسته نقاب هايشان را برمي دارند. در حالي كه داگ با ژاكت كلر چشم هاي او را به آرامي مي بندد، مطمئن مي شود كه او چيزي نمي بيند. ون به سرعت جلو مي رود. داگ تكيه مي دهد و نگاهي دلسوزانه به كلر مي اندازد. از اينجا با تدوين غيرخطي داگ لحظه اي كلر را مجسم مي كند كه پس از سرقت با يك مأمور اف بي آي صحبت مي كند.

9. خارجي- بانك ميدان كن مور- فلاش بك
 

داگ با دقت كلر را كه به سر كارش در بانك رسيده مي پايد.
صداي فرولي: مطمئنم بهت هشدار دادن كه با پليس همكاري نكني.
صداي كلر: يكي شون گواهينامه م رو درآورد و مشخصاتش رو خوند. گفت يادش مي مونه.

10. خارجي- بانك ميدان كن مور- فلاش بك
 

كلر از بانك بيرون مي زند. نزديك غروب، زيباست اما موضوع اين نيست. آني ستودني در وقار اوست كه داگ از داخل كاديلاكي كه تويش نشسته، متوجهش مي شود.
صداي فرولي: چيز ديگه اي هم بهت گفتن؟

11. داخلي- اداره اف بي آي- اتاق كار- زمان حاضر
 

روي صندلي هاي چيده شده در دو سوي يك ميز، كلر با مأمور اف بي آي، آدام فرولي سي و شش ساله مشغول حرف زدن هستند. كلر پابرهنه است. ژاكتش تنش نيست و يك مأمور با لباس فرم آبي دارم اثر انگشتانش را ثبت مي كند.
كلر: اگه چيزي به اف بي ‌آي بگي، ميايم توي خونه ت و مي كشيمت.
فرولي: فقط همين رو گفتن؟
كلر: ديگه هيچي. در سكوت مي روندن.
فرولي: از اين ون هاي معمولي بود؟
كلر: كريسمس ها مي رفتم ورمونت براي اسكي. يه وانت سقف دار اجاره مي كرديم كه اونجا بهش مي گفتن ويليجر. شبيه اونها بود... آره از اين مسافربري ها.
فرولي: و تو اصلاً سعي نكردي فرار كني؟
كلر: نه.
فرولي: ديگه چيزي بهت نگفتن؟
كلر: نه... سعي نكردم فرار كنم، چون اونها مسلح بودن.
فرولي ( لبخندي مي زند)، درك مي كنم... بعد ولت كردن كه بري.
كلر: آره. ولم كردن.
كلر متوجه دست هايش مي شود كه مي لرزند و او نمي تواند كنترلشان كند.
فرولي: معلومه آدرنالين خونت حسابي بالا رفته. طبيعيه.
فرولي ژاكت كلر را روي دوشش مي اندازد.
كلر: چرا اونها كفش هام رو درآوردن؟
فرولي: كه نتوني فرار كني. بگذريم... تو ديدي آقاي برنز دگمه زنگ خطر رو زده باشه؟
كلر(مكث): نه.
فرولي برمي خيزد و نوار ويديويي دوربين مداربسته بانك را قطع مي كند.
فرولي: وقتي آدم احساس مي كنه زندگيش به خطر افتاده، معمولاً اين اتفاق عوارض جانبي بعدي هم داره.
كلر: من حتي گريه نكردم.
فرولي: ممكنه يه چند وقت زود از كوره در بري. بي موقع بزني زير گريه( لبخندي مي زند)، اگه مشكلي پيش اومد متخصص ما مي تونه كمكت كنه.
كارتش را به كلر مي دهد.
كلر: چقدر شانس دارين كه دستگيرشون كنين؟
فرولي: ما هر كاري از دستمون بر بياد مي كنيم.
كلر: اونها با اسلحه تهديدم كردن و گواهينامه م رو هم بردن. مي شه خواهش كنم يه كاري براي اين موضوع بكنين؟
فرولي: مي دونين كه قوانين سفت و سختي در اين مورد وجود داره.
مجبور مي شود لبخند بزند. همين طور كه كلر لبخند زده.
فرولي: در صد سال گذشته هر وقت سرقت مسلحانه اي به پليس بوستون گزارش شده، اولين كاري كه صورت گرفته، بستن پل چارلزتاون بوده. (مكثي مي كند) در بوستون سالي چهارصد سرقت بانك رخ مي ده. بيشتر از هر جاي ديگه تو دنيا. نود درصد مجرم هاي اين شهر از يه محله يه مايل مربعي ميان؛ چارلز تاون. اهالي اون محله مثل آب خوردن خلاف مي كنن. اونم پيش از اين كه تو يا من به دنيا اومده باشيم. اينو درك نمي كنم. اما اگه بفهمي چرا پل چارلز تاون رو مي بندن، بهتر مي توني باهاش كنار بياي.(لبخندي مي زند) ... كمكي كرد؟
كلر: راستش نه.
فرولي: چرا؟
كلر: من سه ماه پيش به چارلز تاون اسباب كشي كردم.
فرولي آهي مي كشد. لحظه اي سرش را جلو مي آورد و كمي بعد برمي گرداند.
فرولي: خب. از نظر من شما آخرين كسي هستين كه مجرمين مي خوان باهاش رو در رو بشن. اونها نمي خوان توسط آدم هاي درگير ماجرا شناسايي بشن. هرچند كه تو الان در حمايت كامل پليس هستي... اما من هر چند روز يه بار سري بهت مي زنم تا اينها دور و برت نپلكن.
كلر: ممنون.

12. داخلي- بانك-دفتر مدير- روز
 

يك عكاس پليس مشغول تصويربرداري از صحنه جرم است كه فرولي وارد مي شود.
فرولي: من خيلي مطمئنم.
كارآگاه دينوچيامپا از پليس بوستون، پنجاه ساله به دنبال او وارد مي شود. مأموران اف بي آي در كنار افسران پليس بوستون در اطراف مشغول بررسي هستند. به نظر مي رسد دينو و فرولي همكاران نزديك هستند.
دينو: اونها يه ون بزرگ جلوي در پارك كردن و همه شب رو اون تو گذروندن.

13. داخلي- باجه هاي پرداخت- لحظاتي بعد
 

متخصص ها ديواره پيشخوان را با ليزر آبي بررسي مي كنند. فرولي و دينو دستمال هايشان را درمي آورند و روي بيني مي گذارند.
دينو: روي همه جا مايع پاك كننده ريختن كه نتونيم دي ان اي اونها رو شناسايي كنيم.
به جايي كه كارمند كتك خورده بانك افتاده بود مي رسند و قطره هاي خون را مي بينند.
دينو: زنگ مخفي از باجه شماره دو به صدا دراومده؛ همون جاي كه اون كارمند دراز كشيده بوده...
فرولي گوشي تلفن درهم شكسته را برمي دارد و به گوش مي گذارد.
فرولي: صدام رو مي شنوين؟
دينو: دوست هامون صبر كردن تا قفل تايمر باز بشه، بعد مديرو مجبور كردن در گاوصندوق رو باز كنه.
فرولي: حتي جداره فولادي ده فوتي هم تاب مقاومت در مقابل يه مرد با كليد رو نداره.

14. گاوصندوق- لحظه اي بعد
 

بدنه گاوصندوق از پودر مخصوص كشف اثر انگشت پوشيده شده است.
فرولي باندرول هاي باز شده دسته هاي اسكناس را وارسي مي كند. يك رسيد كاغذي با نخ مگنتيكش برمي دارد.
فرولي: همه چيز رو به دقت بررسي كن.
دينو: سرقت خوبي بوده. سه ميليون و خرده اي؟
فرولي( نگاهي به گوشي تلفن همراهش مي اندازد): سه و نيم ميليون... ون رو پيدا كردن... سوزوندنش.
دينو: كجا هست؟
فرولي: فكر مي كني كجا باشه؟
قطع به:
تيتر: چارلز تاون
نمايي هوايي از محله چارلز تاون. رودخانه را مي بينيم و پل را. خانه هايي شبيه هم و كوچك.
ون سارقان توسط پليس ها احاطه شده است.

15.خارجي- زمين اسكيت روي يخ اونيل- روز
 

محوطه كنار سالن هاكي روي يخ. خودرويي در پاركينگ ديده نمي شود. افراد اندكي مشغول رفت و آمدند.

16. داخلي- سالن هاكي روي يخ- روز
 

داگ وارد مي شود. سالن خالي و تاريك است.
داگ به سمت گوشه سكوي تماشاگران مي رود. جم آنجا نشسته است.
جم: تموم شد. ردي به جا نگذاشتيم. نقشه مو به مو اجرا شد، غير از آخرش.
سكوتي آزاردهنده. همه به گلونزي نگاه مي كنند.
گلونزي: ديگه تكرار نمي شه.
داگ: باشه.
جم: جدي مي گم ديگه تكرار نشه.
جم جدي به نظر مي رسد. آن قدر كه گروه را نگران مي كند.
جم( ادامه مي دهد): همه چي دوباره تو آخرين لحظه به هم ريخت. شانس آورديم كه گير نيفتاديم.
جم لبخندي مي زند. گلونزي هم مي خندد.
گلونزي: چهار نفر ميان تو، سر تا پا مسلح و نقاب زده. بعد اون فكر مي كنه الان وقتشه كه اون زنگ لعنتي رو بزنه. بايد خيلي احمق باشه.
جم: شانس آورد كه رمز رو درست وارد كرد.
داگ: اون شماره جادويي چي بود؟
جم: هفت، شش، هفت، پنج، صفر يه تيكه بود.
دز سوت مي كشد.
جم( ادامه مي دهد): كمتر از اون چيزي بود كه انتظار داشتم. تازه ده درصدشم مال گل فروشه.
داگ نگاهي به سهم گل فروش در دست جم مي اندازد.
جم( ادامه مي دهد): سهم داگ توي خونه منه. اما شما دو تا...
جم به دز و گلونزي دسته كليدهايي نارنجي رنگ مي دهد.
جم( ادامه مي دهد): سهم شما اون پشته. هر كي فكر مي كنه كمه كه مي دونم گلونزي اين طور فكر مي كنه، مي تونه به مهموني امشب نياد.
نگاهي به داگ مي اندازد.
جم( ادامه مي دهد): ديگه چي مونده؟

17. خارجي- پاركينگ سالن هاكي روي يخ- لحظه اي بعد
 

پشت سالن دو دوست قديمي را مي بينيم.
داگ: اين سهم گل فروش هم ديگه خيلي كهنه شده.
جم: ببين داگ. فكر مي كني من اين برنامه ها رو براي هيچ مي ذارم؟ من يه چيزهايي براي خودم خريدم. اگه مي خوايم خرجمون رو دربياريم، بايد پول دربياريم.
داگ: گور باباي خرج. ما داريم خطر مي كنيم و جونمون رو براي هيچي به خطر مي اندازيم.
جم: نذار غرور جاي پول درآوردنت رو بگيره. اين چيزيه كه من ياد گرفتم.
داگ: حالا تو يه چيزهايي درباره پول ياد گرفتي كه من خبر ندارم؟ من تمام عمرم تو رو مي شناسم.
جم عصباني مي شود.
جم: تو با من هفت سال تو زندون بودي.
داگ مي داند چگونه او را آرام كند.
داگ: تو زندون چه پولي درآوردي؟
جم( مي خندد): خفه شو بابا.
داگ: بذار يه چيزي ازت بپرسم. حالا ديگه كارمون به جايي رسيده كه گروگان مي گيريم؟
جم: ما كاري رو كرديم كه لازم بود انجام بديم،‌ داداش.
داگ: لازم نيست از اين غلط ها بكنيم.
جم: تو چرا از پول بدت مياد داگي؟ فكر مي كني گل فروش عوضيه؟ امشب بهش بگو!

18. داخلي- مغازه گل فروش- شب
 

داگ و جم وارد مغازه مي شوند. يك دخمه كوچك و تاريك است. جم جلو مي رود و داگ به دنبال او.
راستي شصت و پنج ساله و فرگوس كالم( گل فروش) شصت ساله آنجا نشسته اند.
جم جلوي پيشخوان مي رود و يك كيسه خريد پلاستيكي را روي پيشخوان مي اندازد. دست فرگي را مي فشارد.
جم: فرگي.
فرگي: چطوري پسرم؟
داگ از پشت جم با فرگي دست مي دهد.
داگ: چطوري فرگي؟
رفتارش به وضوح دوستانه نيست.
فرگي( بداخلاق): چطوري؟
داگ نمي خواهد بحث را ادامه دهد.
داگ: خوبم.
جم پاكتي را روي پيشخوان مي گذارد.
جم: بذارش زير پيشخون.
فرگي سري تكان مي دهد.
داگ( رو به فرگي): كريسمس مبارك.
وقتي آن دو بيرون مي روند، چهره فرگي را مي بينيم.

19. داخلي- كازينوي سرخ پوست ها- بخش تبديل پول- صداي موسيقي- شب
 

- يك سكانس پرتحرك با موسيقي قوي.
- پول هاي دزديده شده را مي بينيم كه به ژتون تبديل مي شوند.
- چرخ بازي رولت، شرط بندي هاي كلان، جم و گلونزي.
- داگ پشت ميز بلك جك است. دز سر مي رسد و مي خواهد بازي كند. داگ پشت هم مي بازد و دز را به زور از ميز دور مي كند.
- چرخ رولت از حركت مي ايستد. جم اين بار رقم سنگيني مي بازد.
- داگ 21 مي آورد. بلند مي شود. بُرده. ژتون هاي جلويش زياد مي شوند.
- آنها ژتون هايشان را پس مي دهند تا پول بگيرند. پول هاي تميز و بي دردسر.

20. خارجي- بوستون- غروب
 

چهار رفيق به محله چارلزتاون بازگشته اند، در حالي كه آفتاب رو به غروب است.

21. داخلي- بانك بوستون، شعبه ميدان كن مور- روز
 

يك گروه برق كار داخل يك ماشين بزرگ در گوشه ميدان اوضاع را زير نظر دارند.
فرولي، دينو و رئيس برق كارها مشغول وارسي سيستم هاي قطع شده برق و تلفن هستند.
رئيس: اونها دقيقاً مي دونستن كه با جعبه تقسيم چي كار كنن. فقط موندم چطوري تونستن ارتباط ذخيره با ايستگاه D-4 رو هم قطع كنن.
فرولي: از كجا فهميدي؟
فرمانده نگاهي به پايين مي اندازد. فكر مي كند در موقعيت بدي قرار گرفته.
رئيس: برو تو اداره برق يه كار گير بيار. اون وقت مي فهمي.

22. همان جا- لحظه اي بعد
 

دينو و فرولي اكنون تنهايند و به سمت خودروهايشان باز مي گردند.
فرولي: بيا بريم كارهاي اداري رو انجام بديم و مدرك جمع كنيم. بايد همه اهالي چارلز تاون رو بكشيم زير سؤال.
اينسرتي از يك گواهينامه رانندگي: كلر كيزي- شماره 321، خيابان مانيومنت، بوستون.
و عكس كلر، زيباست، حتي در عكس گواهينامه اش.

23. خارجي- خيابان مانيومنت- آپارتمان كلر- ساعت شلوغي
 

داگ داخل يك ون نشسته در كنج خيابان. گواهينامه كلر را در دست دارد و نيم نگاهي به خانه اش مي اندازد. او را مي بيند كه از خانه خارج مي شود.
در ادامه:
در نمايي دور با نور پس زمينه، آن موقع روز به نظر مي رسد كه كلر كاملاً معصوم است.

24. داخلي- كافه - شب
 

ديوارهاي آجري و سقف كوتاه. چشم جم به داگ مي افتد.
جم: اِ. داداشم داگ هم اينجاست.
جم دست هايش را دور داگ حلقه مي كند. كمي مست است.
گلونزي تعدادي نوشيدني سر ميز مي آورد.
گلونزي: رفيقمون اومد.
جم: ما خوش شانسيم يا فقط كارمون درسته؟
داگ: گم شو بابا. ما بهترينيم.
حواس داگ پرت است.
جم: اگه خواستي دوباره نوشيدن رو شروع كني، بگو تا كل اينجا رو برات بخرم.

25. همان جا- اندكي بعد
 

داگ پشت ميز نشسته و بي تفاوت نگاه مي كند. كريستا كافلين، بيست و نه ساله، وارد مي شود و كنار او مي نشيند.
كريستا: كم كم دارم احساس پيري مي كنم.
داگ: هنوز جوون به نظر مي رسي.
كريستا: فكر كنم بهتره جامون رو عوض كنيم.
داگ: شايد بد نباشه.
كريستا: اگه جايي نداشته باشي بري نه( مكثي طولاني) اَه، ما تا ته خط رفتيم مگه نه؟
در ادامه:
كريستا رو به داگ مي كند.
كريستا: مي خواي بعداً بيام پيشت؟
داگ لبخندي مي زند، اما غمگين است.
داگ: الان برمي گردم كريس.
داگ برمي خيزد و نگاهي به جمعيت مي اندازد و راه خروج را در پيش مي گيرد.

26. خارجي- كافه - شب- ادامه
 

داگ بيرون آمده. نفسي عميق در هواي تازه شب مي كشد و در خيابان به راه مي افتد.

27. خارجي- آپارتمان كلر- اندكي بعد
 

داگ از جلوي خانه كلر در خيابان مانيومنت مي گذرد. نگاهي به آپارتمان او مي اندازد. چراغ روشن است. مي ايستد و نگاه مي كند.

28. داخلي- آپارتمان داگ- اواخر شب
 

صداي در زدن مي آيد.
داگ پابرهنه به هال مي آيد و گوش مي دهد. سايه اي را از زير در تشخيص مي دهد.
صداي كريستا: داگ... گي.
صداي در زدن به كشيدن ناخن روي در تبديل مي شود.
صداي كريستا: مي دونم اونجايي...
در به آرامي باز مي شود. كريستا هيكلش را روي در انداخته است. داگ از داخل در را فشار مي دهد و نگه مي دارد.
صداي كريستا: نمي خواي منو ببيني؟
مدتي بعد كريستا مي رود. صداي پايش از راه پله مي آيد.

29. خارجي- ميدان مانيومنت- روز
 

خورشيد صبح گاهي به زيبايي در شهر مي درخشد. داگ داخل خودرويش مقابل خانه كلر نشسته است.
در ورودي خانه كلر باز مي شود و او بيرون مي آيد. سبدي پر از رخت چرك در دست دارد.
نمايي از داگ: متفكر.
منبع: نشريه فيلم نگار،‌ شماره 106.