خاطرات تاريخي
ورود کالسکه آتشي به ايران
از جمله اشياء بي مصرفي که در سمت غرب موتور خانه قرار داده شده بود، وسيله نقليه موتوري چهار چرخه اي بود که چهار قدم و زيادتر طول موتور و اتاقک کوچکي با سقف برزنتي شبيه اتاقک تراکتورهاي فعلي داشت که بر روي دو تير آهني به جاي شاسي و چهار چرخ آهني بي رزين کار گذاشته شده بود و آتش خانه اي ديگ مانند در زير موتور به وسيله ذغال سنگ کار و با توليد بخار حرکت مي کرد که پس از تحقيق معلوم شد اولين وسيله نقليه خودکاري بود که به نام کالسکه آتشي به ايران وارد شده بود. آن کالسکه با سرعتي معادل قدم آدمي و سر و صدايي عجيب حرکت مي کرد و در هر چند صد قدم لازم بود آبگيري شده توليد بخار بکند و بعد از يکي دو نوبت مورد استفاده قرار گرفتن کنار مي رفت. با همه سماجت و کنجکاوي نتوانستن اطلاعات زيادتري درباره آن به دست آورم اما اتومبيل بودن آن را از آنجا فهميدم که نوع کوچک تر آن را، که موتوري بخاري کوچک شبيه موتور آن در پشت يک کالسکه داشت و براي مظفرالدين شاه در اواخر سلطنتش آمده بود، ديده بودم که در انبار شاهي افتاده بود. پس از کالسکه آتشي هاي ابتدايي اولين اتومبيل وارد به ايران سواري هاي فورد کروکي کلاچي لاستيک توپر بودند که سرعت شان ساعتي 40 کيلومتر بود، و چون گيربکس و جعبه دنده اي براي کم و زياد کردن زور موتور نداشتند مانند همان گاريهايي که جانشينشان شده بودند، در سر بالايي ها وا مي ماندند و بايد با هل دادن جلو مي رفتند. باري ها نيز چند کاميون اسقاط و لاستيک توپري بودند که از کشورهاي همجوار مانند شام و عراق با محموله وارد شده و چون نرخ کرايه در اينجا بالا بود، کار مي کردند؛ تا کم کم که گاريخانه دارها و کالسکه دارها متوجه ارزششان شدند و کمپاني هاي وارد کننده متداول گرديدند و غالباً از نوع کاميون هايي بود که (زنجيري) شان مي گفتند. غرض از زنجيري يعني فاقد ديفرانسيل که چرخ هاي عقب شان به وسيله زنجير و خودرويي که به دوچرخه تعبيه شده بود، شبيه بعضي موتور سه چرخه هاي زنجيري امروز کار مي کردند. بين سواري ها و کاميون ها نيز اتومبيل هايي شبيه وانت وارد شدند که (لاري) شان مي گفتند، اتومبيل هاي دور سيمي اي که مسافر حمل مي کردند، در اين حالت که کف شان تا پنج، شش خروار بار مي زدند و روي بارها را دو زانو، شاگرد مکتبي وار، مسافر مي نشاندند تا بيست و دو سه نفر را جا داده و پا آويخته جا مي دادند و جلوي شکم شان طناب مي کشيدند. مسافران داخل را (طالاري) و بيروني ها را (طنافي) مي گفتند. مسافرين در جاده هاي سنگلاخ خاکي بدون آسفالت و روي فرنها (بدون کمک فنر) در اثر تکانها و بالا، پايين جستن هاي اتومبيل و ضربات سر و پشت و پا و کمر گويي از زير آوار بيرون آمده بودند و از فرط گرد و غبار برادر، برادر را نمي شناخت و تا هفته ها بايد دارو و درمان و استراحت مي کرد.
قيمت اتومبيل ها
قيمت هر اتومبيل سواري با اندکي اختلاف، بنا به نوع، بين 300 تا 350 تومان، با 50 تومان پيش قسط ماهي 25 تومان قسط ماهانه و قيمت لاري 600 تومان که يک پنجم آن رفته شده بقيه قسط بندي مي گرديد و قيمت باري از 1000 تا 1500 تومان بود. عالي ترين و پر ظريفت ترين آنها يعني گراهام پيچ 2500 با 500 تومان پيش قسط تحويل مي گرديد، با بسياري لوازم يدکي مانند دو چرخ يدک کامل با لاستيک و جعبه آچار تمام و تلمبه دستي و چراغ دوره گرد، علاوه بر آن جوايزي از قبيل ساعت و مدال طلا و فندک و کمربند و کت چرمي و قوطي سيگار و غيره را به راننده و تحويل گيرنده آن پيشکش مي گرديد. اضافه بر شرطي براي واسطه فروش که از هر ده اتومبيل که بتواند بفروش برساند يک اتومبيل با قيمت آن متعلق به خودش باشد.
سيماي اتومبيل هاي اوايل
سواري ها تماماً اتاقشان کروکي و شبيه اتاق درشکه بود. کروکي ها با وجود چرخ هاي توپر زريني و تکان هاي شديد هنگام حرکت، مرغوب تر از مدل هاي لاستيک بادي بودند که بعداً آمدند. از آنجا که مدل هاي تازه لاستيک شان سوراخ مي شد ولي ترس از پنچرگيري بود که تا مدت ها مردم را به همه مزاياي نرمي و سرعت و رواني از خريد نوع لاستيک بادي منع مي نمود. چنانچه گفته شد حداکثر سرعت سواري ها تا 40 کيلومتر و باري ها تا 20 کيلومتر در ساعت بود که در سربالايي ها در اثر نداشت جعبه دنده سرعت به صفر مي رسيد و چون ترمز مطمئن نداشت و همچنين فاقد گيربکس بود که با دنده سنگين از سرعت آن جلوگيري کند، اندک بي احتياطي و سبک نکردن اتومبيل از بار و مسافر آنها را به ته دره ها و ديار عدم مي فرستاد و چه قتلگاه هايي که در انتهاي گردنه ها ايجاد مي نمود! اما با همه اين احوال در زمره ي عجايب هفت گانه اي بودند که هر بيننده را به تعجب و حيرت وا مي داشتند.
قرب و منزلت شوفر!
احوال رانندگان اين مرکب ها که مردم آنها را ساحر و جادوگراني مي دانستند که مي توانند با يک اشاره هيولايي را به سرعت باد به حرکت درآورند و با چندين آدم و خروارها بار از کوه و کمر و پستي و بلندي گذرانده از ته دره به کوه و از سر کوه به ته دره بياورند! و در نظر اهل علم و روشنفکرترها آنها مردمان فوق العاده اي بودند که آن کار را از راه علم مي کردند که لازمه بالاترين تکريم و تعظيم ها بود. يکي ديگر از دلايل اهميت آنها درآمد سرشار و بريز و بپاششان بود که بي حساب خرج مي کردند، از آنجا که بي حساب هم به دست مي آورند. از اين رو افتخار هر قهوه خانه دار بود که يکي از آنها پا به درون قهوه خانه اش بگذارد و آرزوي هر رستوران دار که شوفري به رستورانش بيايد و مايه مباهات هر دختردار که شوفر به خواستگاري دخترش برود.
اجرت و عوايد شوفر و نرخ کرايه
بر عکس ارزاني اتومبيل، اجرت راننده بسيار بالا بود و هر شوفر سواري در ماه تا 30 تومان معادل درآمد يک سرتيپ حقوق مي گرفت و شوفر باري تا 45 تومان که برابر حقوق بالاترين مقام کشوري و لشکري مي آمد، به همين دليل يک راننده سواري در سه چهار رفتن و برگشتن به خراسان مي توانست صاحب يک سواري نقدي، و يک شوفر باري به همين تعداد رفت و برگشت مالک يک لاري يا کاميون بشود که علاوه بر اين اجرت کل خرج و خوراک تو راهي اش را هم از مالک اتومبيل دريافت مي نمود. اضافه بر عوايد بين راه که به نفع خودش برداشت مي نمود و دست درازي به اموال و اثقال و بار و بنه مسافرين که مزيد بر آنها مي گرديد.
منبع:راه زندگي- ش 286
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}