بررسی جنبش مزدک


 

نویسندگان: دکتر اللهیار خلعتبری - عباس زارعی مهرورز




 

معرفی و نقد منابع
 

آنچه مورخین قدیم به فارسی یا عربی درباره تاریخ ایران پیش از اسلام آورده‌اند، مبتنی بر یک مأخذ مهم یعنی «خدای نامه» است که تاریخی است نیمه رسمی به زبان پهلوی که در اواخر سلطنت ساسانیان - احتمالاً در زمان یزدگرد سوم - نگاشته شده است. از میان ترجمه های عربی آن - معروف‌تر از همه - ترجمه ابن مقفع است. (1) مؤلف با مؤلفین خدای نامه پهلوی از سالنامه های سلطنتی ساسانی یا مأخذ دیگری که مبتنی بر سالنامه های مزبور بوده، استفاده کرده‌اند. در خدای نامه جریان وقایع از دیدگاه پادشاهان و بزرگان و روحانیون زردشتی دنبال شده است. همین دیدگاه مستقیماً به نوشته های مورخین و نویسندگان اسلامی وارد شده است. (2) گرچه مورخین اسلامی - جز در برخی موارد معدود - از منابع و مأخذ خود یاد نکرده اند، ولی مشخص است که نوشته های خود را از ترجمه عربی خدای نامه نقل کرده‌اند و شاید برای تکمیل مطالب خود از ترجمه مزدک نامگ و کتب دیگر استفاده کرده باشند. (3)
درباره پادشاهی قباد و جنبش مزدک سه دسته روایت موجود است:
روایات مورخین اسلامی، اشارات کوتاه در کتبِ دینیِ زرتشتی و منابع رومی. کتب مورخین اسلامی عبارتند از: المعارف ابن قتیبه دینوری، اخبارالطوال ابوحنیفه احمددینوری، تاریخ ابن واضح یعقوبی، تاریخ طبری و ترجمه آن توسط بلعمی، البدء و التاریخ مطهرین طاهرمقدسی، سنی ملوک الارض و الانبیاء از حمزه بن حسن اصفهانی، مروج الذهب مسعودی، تجارب الاممِ مسکویه، آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، مفاتیح العلوم خوارزمی شاهنامه فردوسی، سیاست نامه خواجه نظام الملک، فارس نامه ابن بلخی، مجمل التواریخ والقصص، الملل والنحل شهرستانی. افزون بر این‌ها باید از روایت نو یافته موجود در نسخه خطی «فطاط العدالة فی قواعد السلطنه» از محمدبن محمدبن محمود خطیب، نگاشته اواخر سده 7 ه/14 م هم یاد کرد. (4)
به طور خلاصه، جز روایت المعارف - که از سعید بن بطریق نقل کرده است - و دو روایت تقریباً متضاد مذکور در تاریخ طبری، و شرح عقاید مزدکی در الملل و النحل شهرستانی، مطالب مورخین تقریباً با هم یکسانند. در چهار کتاب شاهنامه و فارس نامه و سیاست نامه (5) و فسطاط العداله، روایات تقریباً متضاد است.
روایت شاهنامه احتمالاً با ترجمه ابن مقفع از خدای نامه همخوانی دارد. گرچه برخی معتقدند که فردوسی از یک ترجمه فارسی خدای نامه استفاده کرده است. (6)
برخی از گفته های منسوب به مزدک که در شاهنامه آمده است، در هیچ منبع دیگری دیده نمی‌شود. ابن بلخی در فارسنامه احتمالاً از ترجمه فارسی یا عربی یکی از مزدک نامه‌ها (7) استفاده کرده است. مؤلفین فسطاط العداله و سیاست نامه هم یقیناً از ترجمه یکی از مزدک نامه های موجود استفاده کرده‌اند که به سیاق اسلامی نوشته شده بوده‌اند. گرچه روایت مذکور در فسطاط العداله همان روایت مزدک در سیاست نامه است، اما افزودگیهایی دارد، که احتمالاً از مأخذی قدیم‌تر اخذ کرده است.
منابع پهلوی که در قرون نهم و دهم میلادی نوشته شده، برخلاف انتظار، اطلاعات بسیار ناچیزی در اختیار ما می‌گذارند. (8) بهمن یشت، بُندَهشن و دینکَرت سه منبعی هستند که بسیار گذرا و به طور غیرمستقیم، درباره عقاید مزدک مطالبی جزئی دارند.
از منابع همروزگار قباد تنها دو روایت مفصل - یکی سریانی و دیگری رومی - به دست ما رسیده است: سالنامه یوسوئه ستولیتس (یوشع ستون - نشین) که در آغاز قرن ششم میلادی نوشته شده، و تاریخ جنگهای ایران و روم پروکوپیوس که در مقام مشاور بلیزاریوس سردار بیزانسی، خود در جنگ با قباد شرکت داشته است. مالالاس - نویسنده بیزانسی نیمه اول قرن ششم - تنها اشاره ای به فعالیتهای مانویان در ایران کرده است. گزارشهای آگائیاس - از وکلای اهل میرینا (حدود 532 -582) گرچه پس از روزگار قباد نوشته شده، اما از آنجا که به اسناد بایگانی شاهی دسترسی داشته، اهمیت بسیار دارد. (9) چند روایت رومی دیگر هم هست: گزارشهای تئوفیلاکتوس سیموکاتس که در عهد هراکلیوس اول (610 -641 م) می‌زیست؛ «وقایع نگاری» تئوفانس همولوگتس (از سالهای 284 تا 811 م)؛ «چشم اندازی برتواریخ» از گئورگیوس گدرنوس که تا سال 1057 م را شامل می‌شود و بالاخره «تاریخ مختصر» یوانس زوناراس (تا وقایع سال 1118 م).(10)
در بررسی تاریخ جنبش مزدک و پادشاهی قباد یک مشکل عمده وجود دارد. در میان آثاری که به دست ما رسیده، نام مزدک در هیچ یک از نوشته های پیش از قرن نهم میلادی (سده سوم هجری) دیده نمی‌شود و این نکته برخی از پژوهشگران را بدگمان کرده و روایت مزدک را کاملاً افسانه و دروغ پنداشته‌اند. (11)
اما عدم ذکر نام مزدک در روایات سریانی و رومی - که برخی از آن‌ها پیش‌تر از منابع اسلامی نوشته شده است - به دلیل عدم تسلط کافی نویسندگان غیرایرانی بر اوضاع شاهنشاهی ساسانی است. گرچه تمامی آنها به آشوب و جنبش دینی روزگار قباد اشاراتی دارند. در ضمن چنانکه پیش‌تر ذکر شد، نویسندگان و مورخان اسلامی به واسطه ترجمه های عربی خدای نامه و مزدک نامه و کتب دیگران پهلوی، از منابع روزگار ساسانی بهره ور شده‌اند؛ لذا با وجود ورود همان تبلیغات حکومت ساسانی در نوشته‌هایشان، از اصالت بیشتری نسبت به منابع سریانی و رومی برخوردارند.
نکته جالب در تمام منابع اسلامی، جدایی مطالب رسمی درباره قباد و جنبش مزدک است. یعنی در آن‌ها روایت جنبش مزدک پس از ذکر پادشاهی قباد گنجانده شده است. این امر ممکن است به دو دلیل باشد:
مطالب مربوط به پادشاهی قباد مأخوذ است از ترجمه عربی خدای نامه که می‌توان آن را همان سالنامه دربار شاهنشاهی ساسانی دانست؛ و مطالب مربوط به مزدک از تلفیق و ترکیب خدای نامه و ترجمه های عربی مزدک نامه.
جدایی مطالب از سوی مورخین و نویسندگان اسلامی به عمد نبوده و مربوط به منابع و مأخذ پهلوی آنان است. با بررسی این روایات، معلوم می‌شود که تمامی آن‌ها در دوره پادشاهی خسرو انوشیروان با دیدگاهی جدید نوشته شده و تکیه برمزدک در آن‌ها، از این جهت است. چنانکه پس از این خواهد آمد، اختلافات شدید سیاسی در درون دربار ساسانی علت عمده تغییر و تحریف روایات پس از دوره قباد بوده است.
مستشرقین در این باره چندین اثر به یادماندنی از خود برجای گذاشته‌اند که برای جلوگیری از تطویل کلام، تنها به نام برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌شود. تعلیقات عالمانه نولدکه بربخش ساسانیان تاریخ طبری به نام «تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان»، کتب کریستن سن شامل «سلطنت قباد و ظهور مزدک» و «ایران در زمان ساسانیان»، تحقیق جامع اوتاکرکلیما در «تاریخ جنبش مزدکیان»، و پژوهشهای خانم ن. پیگولوسکا یا در کتاب «شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان» که البته با دیدگاه مارکسیستی و با تکیه بر زمینه های اقتصادی نگاشته شده است. (12)

زمینه جنبش
 

پیش از آغاز سخن، باید این نکته را به خاطر داشت که احتمالاً برخی یا تمام اعمالی را که به مزدک نسبت می‌دهند، از قباد سر زده و مزدک فقط دستور اجراء یا انطباق آن قوانین جدید را با دین زردشتی برعهده داشته و بدن سبب آنها به نام وی تمام شده است. در ضمن، به علت استبداد حاکم، نویسندگان نمی‌توانستند در این قضایا قباد را کاملاً گناهکار بشناسند. شیوع افسانه‌ها هم به این امر کمک شایانی کرده است. در طی گزارش این مسئله بررسی خواهد شد.
اجرای اصلاحات در جامعه رنج کشیده ساسانی امری ضروری بود. برخی از علل برجسته آن عبارتند از: شکست پیروز پدر قباد از هیاطله (484 م) و خالی شدن خزانه مملکت در نتیجه پرداخت خراج سنگین به آنان، قحطی هفت ساله در عهد پیروز و در نتیجه انحطاط کشاورزی، در کنار این‌ها سابقه ذهنیِ قباد از نزاع بازاره و به لاش برای رسیدن به قدرت و دیدگاه منفی او از بزرگان و موبدان زردشتی قابل ذکر است. (13) قحطی در زمان قباد هم دوباره رخ داد. (14) و بیشترین ضربه را روستائیان از آن متحمل شدند. به همین جهت، توجه اصلاحات باید بدانها معطوف می‌شد. طبع نرمخوی قباد که در اکثر منابع بدان اشاره شده است، وی را به سوی آنان کشاند و بزرگان و موبدان زردشتی را دشمن خود ساخت. در ضمن، احتمالاً قباد در حوزه حقوق خانواده دخالت کرد؛ و به نفع طبقات فرودست جامعه تغییراتی داد. حوزه ای که هر مداخله ای در آن می‌توانست به سادگی دستاویزی برای تهمت‌های گوناگون شود. (15) البته این امر با کمک و فتوای مزدک صورت گرفت.

قباد
 

قباد پس از به لاش (484 -488 م)، در 488 م به سلطنت رسید. در آن هنگام وی شانزده سال داشت و سوخرا نایب السلطنه او بود. (16) پس از گذشت هشت سال در 496 م یعنی در بیست و چهارسالگی - متوجه بیرون رفتن امور مملکت از دستش شد و توسط شاپور رازی، سوخرا را به قتل رساند و اقدامات دیگری علیه بزرگان و موبدان انجام داد. (17) در همین زمان است که مزدک هم به کمک او آمد. براثر این اقدامات، بزرگان و موبدان - گویا به سرکردگی زرمهر پسرسوخرا (18) که تا آن زمان علیرغم قتل پدرش توسط قباد، ظاهراً به وی وفادار مانده بود - برقباد شوریدند. البته شورش بزرگان و موبدان - علیه قباد فقط به علت قتل سوخرا نایب السلطنه نبود. بی توجهی و خشم قباد نسبت به آنان، برکشیدن مزدک که خلاف خواسته های موبدان و بزرگان بود، و حمایت از اکثریت تهیدست جامعه با انجام اصلاحات اقتصادی از دلایل عمده شورش آنان بود. طبری می‌گوید: (مزدکیان) کواذ را به جایی بردند که کسی جز ایشان بر او دسترسی نداشت. (19) این روایت نشانگر دور ماندن بزرگان و اشراف و روحانیان زردشتی از قدرت است. البته برخی از بزرگان از قباد حمایت می‌کردند و برجسته‌ترین آنان سیاوش نام داشت که ظاهراً در آن زمان مردی جوان بود. (20)
پس از خلع قباد، بزرگان و موبدان مجلسی برای تعیین سرنوشت او - ظاهراً به ریاست زرمهر - تشکیل دادند. «نخویر گشنسپ داذ» کنارنگ و حاکم نظامی مرز هیاطله معتقد بود که قباد کشته شود ولی دیگران - گویا براثر اصرار زرمهر - آن را نپذیرفتند و بنا بر مصلحت، او را در قلعه فراموشی (انوشبرد) واقع در خوزستان، به زندان افکندند. قباد زمانی دراز در زندان نماند و با کمک سیاوش و خواهر (یا زنش؟) از زندان گریخت (21) و پس از چند روز به سوی سرزمین هیاطله در شمال شرقی ایران رفت. علت انتخاب آنجا بدان دلیل بود که قباد پس از شکست پیروز از هیاطله، سالها به عنوان گروگان نزدشان به سر برده و با دربار آنجا رابطه نزدیکی داشت و یقین داشت با دادن برخی امتیازات، برای رسیدن به تاج و تخت از دست رفته‌اش به او کمک خواهند کرد.
جواب این سئوال را که عکس العمل مزدک در برابر اقدام بزرگان و موبدان چه بوده، در منابع نمی‌توان یافت. فقط بلعمی اشاره ای کوتاه بدان دارد: «مزدک (پس از گریز قباد از زندان) او را همی دید و یکسال پنهان بود و مزدک قباد را گفت: متابعان من بسیار شدند و سپاه با ایشان نه بسیارند. من ایشان را گرد کنم تا ترا بیرون آرند و با سپاه تو جنگ کنند. قباد گفت: این متابعان تو همه عامه‌اند و غوغا با سپاه جنگ نتوانند کردن، مرا هم سپاه باید تا ایشان را بکشم، او را باز گردانید و همی بود تا دانست او را طلب نکنند.»(22)
از دوره پادشاهی جاماسپ نیز در منابع جز اشاراتی کوتاه ذکری نیامده است. از چگونگی برخورد بزرگان با مزدک هم در منابع چیزی مذکور نیست. فقط در فارس نامه آمده است که پس از خلع قباد، او به آذربایجان گریخت و پیروانش بر او گرد آمدند و «شوکتی عظیم داشت چنانک قصد او نتوانستند کرد...»(23) دلیلی بر رد این روایت در دست نداریم. در ضمن، گویا مزدک همچنان در دربار هواداران قدرتمندی داشته و حتی برخی جاماسپ را نیز از هواداران مزدک به شمار آورده‌اند. (24) دست یابی مجدد و بدون خونریزی قباد به پادشاهی، نشانگر نفوذ معنوی او در دربار ساسانی و وجود هواداران بسیار از او در بین بزرگان است. اگر روایت ابن بلخی درست باشد، می‌توان حاکم آذربایجان را از مخالفان برکناری قباد دانست. بدین جهت، مزدک نزد او پناهنده شد.
به هر حال، قباد پس از بازگشت، با کمک هیاطله به راحتی بر مخالفان خود فائق آمد و جاماسپ و بزرگان را - جز نخویر گشنسپ - بخشید. او سالهای سلطنت جاماسپ را نیز جزء مدت پادشاهی خود آورد و او را غاصب نامید. سیاوش را که کمک بسیاری بدوکرده بود، برکشید و به مقام بلند ارتیشتاران سالاری رساند.
طبق مندرجات منابع، قباد در دوره دوم سلطنت از حمایت مزدک دست کشید و به حمایت دین رسمی پرداخت و حتی برای تحمیل آن به ساکنان ارمنستان و چند شهر دیگر، تهاجماتی انجام داد. (25) اما این گفته با قتل عام گسترده «مزدکیان» در 531 م - یعنی در آخرین سال پادشاهی قباد و هنگام جلوس خسرو انوشیروان به تخت سلطنت و سی و یک سال پس از جلوس دوباره قباد تناقض دارد. اگر قباد در سال 469 م از حمایت مزدک و همکاری با او دست کشیده باشد، دلیلی ندارد او را سی ویک سال بعد به قتل برساند.
قباد با اتکاء به نیروی نظامی هیاطله، تدابیری در جهت احیای توازن و تعادل در امور مملکت اتخاذ نمود. همچنین توانست قبایل تموری و کودیشی در شمال شرق ایران، و ارمنیان و عرب‌ها را تابع کند. (26) او پادشاهی با رأفت و ترحم بود که در عین اراده و قدرت عمل فوق العاده، تا حد امکان از خونریزی خودداری می‌کرد. به نوشته آگائیاس، در دستگاه سیاسی و بدعت‌های انقلابی گذاشت و سنت‌های دیرسال آن را زیرو رو کرد. (27) او به هر وسیله می‌خواست جلوی قدرت بدون مرز بزرگان و موبدان بایستد و به همین جهت، از مزدک برای این کار کمک گرفت. همچنین، انسان دوستی مزدک و حمایت او از تهیدستان جامعه با خلق وخوی قباد سازگاری داشت. طبری می‌گوید: «کواذ همواره یکی از پادشاهان برگزیده ایران بود تا آنکه مزدک او را بر آن کار واداشت. (28) همه نیکی نشان می‌داد و از خونریزی پرهیز می‌کرد و چون نمی‌خواست خونی ریخته شود، با دشمنانش به نرمی رفتار می‌کرد» (29) با توجه به موارد بالا و مندرجات منابع معتبر دیگر درباره اخلاق قباد، باورِ کشتار عده کثیری از مردم که تا پیش از آن یاور او بوده‌اند مشکل می‌گردد. (30) در برخی از منابع اسلامی که از روایات ساسانی مندرج در خدای نامه متاثر هستند، آمده است که «قباد در ایمان به مزدک ناچار بود و از کثرت آنان می‌ترسید.» (31) که البته توجیه رسمی و سیاسی دستگاه ساسانی برای اعمال قباد است. حمزه می‌گوید: پس از اینکه «قباد مذهب مزدک را پذیرفت... او را کوادپریراین دش (قباد دیروز بد آئین؟) خواندند. (32)»

مزدک
 

شخصیت مزدک کاملاً با افسانه آمیخته شده و بدین جهت برخی از محققین جدید تمام روایتهای مربوط به مزدک را افسانه پنداشته‌اند. (33)
در مورد نام و محل تولد او اختلاف است. شاید مزدک لقبی باشد که به او داده‌اند (تحریف زندیک، زندیق؟). برخی نام او را - بنابرآنچه که در قانون نامه ساسانی، ماتیکانی هزارداتستان، آمده - مَروَک دانسته‌اند. (34) نام پدر او بامداد بوده و به همین جهت او را مزدک بامدادان گفته‌اند. (35) بیرونی آن را همدادان (36) و دینوری مازیار (37) آورده است.
محل تولد او را به اختلاف مَذَریّه (38)، نسا (39) و استخر (40) ذکر کرده‌اند. کریستن سن احتمال داده که مذریّه همان «مادازیا» ی واقع در ساحل شرقی دجله (کوت العماره فعلی) باشد (41). آلتهیم با نتیجه گیری از روایات بلعمی و بیرونی، محل تولد او را مرغابِ خوارزم تلقی کرده است. (42)
دینوری آشنایی مزدک را با قباد در سال دهم پادشاهی او دانسته (43) و فردوسی آشنایی آن دو را در قحط سالی ذکر کرده است. پیش‌تر گفته شد که قتل سوخرا توسط قباد در آغاز سال هشتم پادشاهی او بوده (44) و می‌توان گفت احتمالاً بین آشنایی مزدک با قباد و قتل سوخرا رابطه ای وجود دارد. به هر حال، شورش بزرگان در سال یازدهم پادشاهی قباد بوده (45) و مخالفت بزرگان با او حداکثر سه سال به طول انجامیده است.
از روایت فردوسی استنباط می‌شود که قحطی و خشکسالی زمینه مساعدی برای نشر عقاید اصلاحی و اقتصادی قباد و مزدک بوده است. مزدک در این موقعیت توانست رضایت پادشاه را برای کمک به تهیدستان جامعه ترغیب کند. غارت انبارهای غله بزرگان هم به پیشنهاد مزدک بوده است. (46)
اما پس از مدتی، مردم از هدف مزدک و قباد که برابری نعمت‌های مادی میان همگان بود، عدول ورزیدند. آنان که نیرومندتر بودند خواسته و مال بیشتری را به چنگ آوردند. «مزدکیان» با گرفتن خواسته ثروتمندان و تقسیم آن در میان بی چیزان، درصدد برآمدند تا مساواتی اجتماعی برقرار کنند. زیرا معتقد بودند که آنان را به داشتن مال و خواسته فراوان حقی نیست. آنان خواستار سهم برابر بودند، خواسته ای که در جامعه انسانی ریشه ای بس عمیق دارد. (47) به همین علت پیروان مزدک را «العدلیه» (پیروان اصول عدالت) نامیدند. (48) با وجود آنچه گذشت، بسیار بعید به نظر می‌رسد که مزدک و قباد اشتراک زنان را توصیه کرده باشند. (49) طبق خواسته مزدک و قباد، هر مردی باید یک زن داشته باشد نه آنکه یک زن متعلق به چند مرد باشد - آنچنان که در منابع مذکور است - و شاید بدین دلیل بزرگان و موبدانی که زنان متعدد داشتند، مجبور بودند از بیشتر آنان دست بکشند، و این یکی از علل مهم برانگیختگی بزرگان و موبدان علیه مزدک و قباد بوده است.
با آنکه اقدامات مزدک و قباد در منابع به صورت یک نهضت دینی جلوه گر است، از گفته های منسوب به مزدک چنین چیزی استنباط نمی‌شود. در ضمن، در تمام منابع اسلامی آنچه به نام اشتراک زنان آمده است، حاصل استنتاجی است که از آن گفته‌ها به عمل آمده است؛ گرچه از آن‌ها چنین چیزی درک نمی‌شود:
«از چیزهایی که مردم بدان گرویده بودند... برابری در دارائی و زن بود. گفت که این همان نیکی است که یزدان را خشنود سازد و برای آن بهترین پاداش دهد. گفت اگرچه (آنچه) وی گوید از دین نباشد، (لیکن) نکوکاری است و همداستانی کسان که برپایه خشنودی پدید شود.»(50)
«خداوند روزی‌ها را فراوان بیافرید تا یکسان در میان بندگان خویش بهر کند. لیک مردم بر یکدیگر ستم کرده‌اند.»(51)
«بپیچاند از راستی پنج چیز»
که دانا بر پنج نفزود نیز
کجا رشک و کینست و خشم و نیاز
به پنجم که گردد بر او چیره آز
تو چون چیره باشی برین پنج دیو
پدید آیدت راه کیهان خدیو
ازین پنج ما را زن و خواسته ست
که دین بهی در جهان کاسته ست
زن وخواسته باشد اندر میان
چو دین بهی را نخواهی زیان
کزین دو بود رشک و آز و نیاز
که با خشم و کین اندر آید به راز
همی دیو پیچد سربخردان
بیاید نهاد این دو اندر میان (52)
از مجموع گفته های فوق برمی آید که قصد مزدک و قباد انجام اصلاحاتی اجتماعی و اقتصادی در جامعه نابسامان ساسانی بوده است که طبعاً برضرر بزرگان و درباریان و موبدان بوده و مخالفت آنان را برانگیخته است. بازگشت قدرتمندانه قباد به سلطنت نشانگر آن است که شورشیان موفق به تسلط کامل بر اوضاع نشده اند و جامعه ساسانی همچنان علیرغم نظر بزرگان، هوادار اصلاحات قباد بوده است.

کشتار
 

در منابع اسلامی که نشانگر دیدگاه حکومت ساسانی هستند، خسروانوشیروان طراح اصلی کشتار مزدکیان معرفی شده است: مزدک و قباد از خسرو خواستند که به دین مزدکی بگرود. اما او مهلتی خواست (53) تا کژرایی آنان را ثابت کند. پس از آن حکام ولایات (54) و بزرگان و موبدان، به خصوص موبدی از فارس (55)، را به یاری خواند. با کمک آنان مزدکیان را کشت و قباد را به بند انداخت (56) و گویا بعدها کشت. (57)
پیش از وقوع کشتار، بزرگان، سیاوش ارتشتاران سالار را که بسیار مقرّب قباد بود، به جرایم مختلف متهم کردند و قباد را واداشتند تا فرمان مرگ او را صادر کند. (58)
این از نخستین ضرباتی بود که بر قباد وارد آمد. آنگاه بزرگان ماهبوذ را به سمت مشاورت قباد برگزیدند و به او لقب «سرنخویرگان» دادند. او همان بود که سیاوش را عامل به بن بست کشاندن مذاکرات با رومیان می‌دانست و از عاملین اصلی محکومیت او بود. (59)
در این هنگام ارتش ایران در گرجستان می‌جنگید و پس از مرگ یوستینوس، یوستینیانوس امپراتور روم شرقی شد (527 م) و جنگ میان دو کشور مجدداً از سر گرفته شد. به علت بیماری قباد، اوضاع کشور نابسامان شده و بزرگان از جانشینی پسر سوم قباد - یعنی خسرو - حمایت می‌کردند. قباد سه پسر داشت: کادوس پدشخوارگرشاه پسر بزرگ که پس از قتل گشنسپ داد از سوی قباد حاکم طبرستان شده بود؛ جم پسر دوم که جنگاور برجسته ای که از یک چشم نابینا شده و طبق رسوم ایرانی مناسب پادشاهی نبود؛ (60) خسرو پسر سوم که به رموز سیاست آشنایی داشت.
وقوع کشتار در همین زمان رخ داده است، یعنی به هنگام بیماری قباد و شدت گرفتن جنگ با روم و حمایت بزرگان از خسرو. طبق روایت مورخان، خسرو به حیله مزدک و یارانش را در یک مجلس دعوت کرد تا آنان را به مناصب کشوری و لشگری بگمارد. (61) در این مجلس هولناک ماهبوذ، آذرمهر، آذرفرنبغ، آذریذ، بخت آفرید، گلناز موبدان موبد و بازانس (بازان) اسقف عیسویان ایران شرکت داشتند. (62) در روز مهرگان (63) تعداد زیادی به همراه مزدک نزد خسرو آمدند. پس از اجرای پرده ای از این نمایش، خسرو با تبرزین سرِ مزدک را از تن جدا نمود. سپس سپاهیان به فرمان وی بر یاران او حمله آوردند و تمام آن‌ها را کشتند. کشتار آنان در شهرهای دیگر همزمان انجام گرفت. تمام دارایی ایشان تصرف شد و کتبشان را سوزانیدند. (64) تعداد دقیق کشتگان معلوم نیست و ارقامی که مورخین اسلامی یاد کرده‌اند بسیار مبالغه آمیز می‌نماید. کمترین تعداد آن در فارس نامه دو هزار نفر ذکر شده و علاوه بر کسانی که در شهرهای دیگر کشته شدند. (65) مسعودی محل وقوع کشتار را راه بین حادر (جازر؟) و نهروان دانسته (66) و سپس می‌گوید که از آن پس خسرو را انوشیروان - به معنی روح جاویدان - نامیدند. (67).
کمی پیش‌تر از این واقعه، ماهبوذ وصیت نامه قباد را نگاشته و به مُهرِ سلطنت مختوم ساخته بود. در این وصیت نامه خسرو - پسر سوم قباد - جانشین وی اعلام شده بود. البته کاووس - فرزند بزرگ‌تر قباد - به حق مخالفت کرد. اما ماهبوذ گفت که شاهِ تازه باید با رأی بزرگان برگزیده شود و بزرگان پس از استماع وصیت نامه طبیعتاً پادشاهی خسرو را به رسمیت شناختند. مخالفت کاووس سبب مرگ او شد (68)، که بی‌گمان خسرو انوشیروان در آن نقش قطعی داشت.
***
با بررسی دقیق منابع اسلامی درباره قباد و مزدک، می‌توان پی برد که تمامی مأخذ در روزگار پادشاهی پسرش خسرو انوشیروان نوشته شده و تمام دیدگاه‌های مورد علاقه خسرو در وقایع عهد قباد داخل شده است. از دلایل بارزی که در این باره می‌توان آورد، جدایی عمدی روایات مربوط به مزدک در وقایع عهد قباد، و دیگر، دخالت‌های خسرو در جریان قتل مزدک، و حذف نام دو پسر دیگر قباد - کاووس و جم که هر دو بزرگ‌تر از خسرو بودند - است.
بنا به تصریح منابع کهن اسلامی، مزدک موبدان موبد یا قاضی القضات عهد پادشاهی قباد بوده است. تنها از چنین مقام دینی برمی آمد که نزد شاه مقرّب شود. اما در این باره یک نکته وجود دارد: چرا روحانیون زردشتی از فرمان این موبدان موبد سربرتافته و علیه او و قباد با بزرگان همدست شدند؟
ساختار حکومت ساسانی به گونه‌ای بود که بزرگان و موبدان در آن به راحتی دخالت می‌کردند؛ و پادشاه موظف بود خواسته های آنان را به انجام برساند. قباد پس از مدتی که از پادشاهیش گذشت، متوجه دخالت‌های ناروای آنان در امور شد. در مقابلشان ایستاد و، برخلاف نظم کهن ساسانی، دستشان را کوتاه کرد و بسیاری از آنان همچون سوخرا نایب السلطنه را کشت. این ضربه بر بزرگان، اثرات مخربی هم بر منافع موبدان و روحانیان زردشتی داشت؛ لذا آنان دست به هم داده، علیه قباد شوریدند و او را خلع کردند. سپس این اقدام را بدین صورت توجیه کردند که قباد و مزدک برخلاف اخلاق و دیانت زردشتی بدعتهایی آوردند، از جمله اشتراک در اموال و زنان. ارائه علت دینی در جامعه سنتی ایران، همیشه یکی از راه‌های مبارزه با جریانات سیاسی بوده است.
آشنایی و رابطه مزدک و قباد با مخالفت بزرگان و روحانیان، زردشتی با او ارتباطی دارد. شاید قباد مزدک را به جای موبدان موبد سابق برنشاند، و همین تحریکات موبدان موبدِ سابق از علل مخالفت روحانیان زردشتی با او و قباد باشد. می‌توان گمان کرد آن موبدی که خسرو از پارس - مرکز سنتی شاهنشاهی ساسانی و دیانت زردشت - خواسته، همان موبدان موبد سابق یا فرزند او باشد که قباد بدانجا تبعید کرده، و خسرو به او وعده داده که در صورت یاری، او را به مقام سابق بازگرداند.
در سالهای پایانی سلطنت قباد، کوشش بزرگان و روحانیان زردشتی برای دخالت در امور سلطنت ادامه یافت. این بار سرکردگی آن‌ها را خسرو فرزند شاه برعهده داشت. آنان توانستند نزدیکان قباد را یکایک کنار زده و به تدریج بر اوضاع کشور مسلط شوند. بیماری قباد و جنگ مجدد ایران و روم شرقی بر اوضاع وخیم دربار دامن زده بود. می‌توان گفت آنچه در منابع به نام کشتار مزدکیان آمده، چیزی جز تصفیه خونین دربار از مخالفان پادشاهی خسرونیست. زندانی شدن قباد توسط خسرو در مزدک نامه نیمه افسانه ای هم به صراحت آمده است؛ شاید قتل او هم بعدها به صورت پنهانی صورت گرفته باشد. گرچه بعدها نوشتند که قباد خود پادشاهی را به او واگذار کرده است. رواج دادن این سخن که مخالفان پادشاهی خسرو مزدکی بوده‌اند، کاری سهل و آسان بوده است. این مزدک با شخصیت مذهبی خود، اقدامات انقلابی قباد را در خلع ید از بزرگان و اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به نفع طبقات فرودست جامعه، با احکام دینی مطابقت کرده و در این راه با ارائه پیشنهادات قباد را کمک می‌کرد. در واقعه کشتار، مزدک تنها یکی از کشته شدگان برجسته بود. بیشتر کشته شدگان از بزرگان درباری هوادار قباد - در پایتخت و شهرهای دیگر بودند که تعداد آنان کم نبوده است. بعدها خسرو انوشیروان و بزرگان برای توجیه این تصفیه خونین، که برای دستیابی به سلطنت و قدرت صورت گرفت، درباره مزدک و اعمال او غلو بسیار کرده و علت دوباره خلع قباد را از سلطنت، حمایت وی از مزدک دانستند نه مخالفت او با بزرگان. خسرو انوشیروان تمام روایات تحریف شده درباره اقدامات خود و داستان مزدک را در خدای نامه - سالنامه رسمی پادشاهان ساسانی - و مزدک نامه وارد کرد. احتمالاً نگارش مزدک نامه در نیمه دوم پادشاهی او بوده است. گذشت زمان هم امکان ورود افسانه و تصرف در آن را آسان کرد.
در گذر زمان، مزدک نامه به صورت یکی از داستانهای عامیانه و مورد قبول مردم درآمد و جنبه های افسانه ای بیشتری یافت؛ برشاخ و برگ‌هایش اضافه شد و روایت‌های گوناگون از آن به وجود آمد. پس از سر آمدن دولت ساسانیان، در اوایل عهدعباسی، چند روایتِ آن به عربی ترجمه شد، و بدین ترتیب، رسماً وارد حوزه تمدّن اسلامی شد. شیوع این روایات به حدی بود که افشین پس از دستگیری در برابر این اتهام که در خانه خویش «کتاب مزدک» دارد، گفت که در خانه هر یک از شما نسخه ای از آن موجود است. (69) این مایه شهرت سبب شد که مسلمانان هیچ شک و شبهه ای در ماهیت آن‌ها نکنند. در این میان، دستگاه خلافت عباسی از آن بیشترین استفاده را برد و آن را برای توجیه دینی سرکوب قیام‌ها و شورش‌های سرزمین‌های ایرانی مستمسک خوبی یافت (70).
اکنون تنها سه روایت از آن - به طور غیرمستقیم - در شاهنامه، نسخه خطی تاریخ زنادقه و سیاست‌نامه، و فارس‌نامه باقی‌مانده و گونه های دیگر آن به دست ما نرسیده است.

پي نوشت ها :
 

1 - آرتور کریستن‌سن: سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه نصراله فلسفی و احمد بیرشک، کلاله خاور، تهران، 1309، ص 25.
2-Ehsan Yarshater: "Mazdakism" in :The Cambridge History of iran, Cambridge University Prcss, Reprinted. 1986 Vol. 3, p. 993
3 - این مقفع، جز «خدای‌نامگ» دو کتاب مزدک‌نامگ و التاج فی سیرهّ انوشیروان را هم از پهلوی به عربی ترجمه کرد، که احتمالاً هر سه از منابع مورخین اسلامی درباره جنبش مزدک بوده‌اند. رک: ابوعلی بلعمی، تاریخ بلعمی، تصحیح محمدجواد مشکور، خیام، تهران، 1337، مقدمه، ص. سی.
4 - برای تفصیل روایات و دسته بندی آن‌ها و اطلاعات بیشتر رک: اوتاکرکلیما: تاریخ جنبش مزدکیان، ترجمه جهانگیر فکری ارشاد، توس، تهران، 1358.
کریستن‌سن: سلطنت قباد و ظهور مزدک؛ هایده ربیعی/ همایون فولادپور: نگاهی تازه به داستان مزدک و قباد، در ماهنامه کلک، ش 28(تیر 1371)، صص 37 -79. در مقاله اخیر داستان مزدک کاملاً افسانه دانسته شده، و البته مؤلفین دچار اشتباهات فاحش تاریخی شده‌اند. پیش‌تر از ایشان، «گابه نیز به همین نتیجه رسیده بود:»
H. Gaube: "Mazdak: Historical Reality or Invention?" in: Studia Iranica, XI , 1982, pp. 111 -122.
لازم به توضیح است که نسخه خطی فسطاط العداله فی قواعد السلطنه توسط عباس زارعی مهرورز، با مقدمه و توضیحات، تصحیح شده و به زودی منتشر می‌گردد.
5 - برای مقایسه روایات مزدک در سیاست نامه و فارس نامه رک کریستن‌سن: دو تحریر از سرگذشت مزدک، ترجمه احمد تفضلی، در «کتاب سخن» (مجموعه مقالات)، ج 1، علمی، تهران، 1364، صص 33 -40. کریستن‌سن روایت فارسنامه را به هنگام نگارش کتاب «سلطنت قباد و ...» ندیده بود.
6 - کریستن سن: همان، ص 31.
7. چنانکه پس از این خواهد آمد، در قرون اولیه اسلامی مزدک نامه های متعددی در دسترس عموم بوده است.
8-E. Yarshater: ibid ,Ibid.
9 - ربیعی/ فولادپور: همان، ص 47.
10 - تئودورنولدکه: ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان (تعلیقات نولدکه بر بخش ساسانیان تاریخ طبری)، ترجمه دکتر عباس زریاب خوئی، انجمن آثار ملی، تهران، (تاریخ مقدم مترجم 1358)، صص 689 -690. از این پس با نام «نولدکه/ طبری» خواهد آمد.
11 - علاوه بر دو مقاله مذکور در پانویس شماره 4 رک:
Ahmad Tafazzoli "Observations sur Ie soi disant Mazdaknamag: Acta Iranica, 23, Leiden, 1984, pp. 507 -510: Mansour shaki: Orintalia in Honour of J. Duchesne Guitlemin, in: " Archiv or Orientatni Ar. Or", N3, Vot. 58, 1990, p.280.
که تا حدی به روایات مزدک به دیده تردید می‌نگرد.
12 - تمامی این آثار به فارسی ترجمه شده است.
13. اوتاکرکلیما: همان، ص 329؛ ن. پیگولوسکایا و دیگران: تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، ترجمه کریم کشاورز، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، تهران، 1346، ج 1، ص 110.
14 - ابوالقاسم فردوسی: شاهنامه، تصحیح رستم علی یف وع. آذر، انتشارات دانش (بخش ادبیات خاور)، مسکو، 1970، ج 8، ص 42، ابیات 213 -215.
15 - فولادپور/ ربیعی: همان، ص 63.
16 - فردوسی: همان، ج 8، ص 30.
17. همان: همان صفحه؛ نولدکه/ طبری: همان، ص 214.
18. در بسیاری از منابع اسلامی، سوخرا با زرمهر یکی دانسته شده، یا قتل او را پس از بازگشت مجددِ قباد به پادشاهی دانسته‌اند. اما با توجه به روایت فردوسی، پدر پیش از خلع، و با توجه به منابع دیگر، پسر او زرمهر پس از بازگشتِ قباد به قتل رسیدند. بر اثر این اشتباه موجود در منابع، نولدکه هم دچار اشتباه شده است. رک: نولدکه/ طبری: همان، 229.
19 - نولدکه/ طبری: همان، ص 215؛ همچنین مسکویه: تجارب الامم، ترجمه و تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 157.
20 - کریستن سن: همان، ص 114.
21 - همان: ص 115.
22 - بلعمی، همان 7، ص 145.
23 - ابن بلخی: فارس نامه، تصحیح رینولدآلن نیکلسون/ گای لسترنج، دنیا، تهران، چاپ دوم، 1363، ص 85.
24 - مسکویه: همان، همان صفحه.
25 - پروکوپیوس: تاریخ جنگهای ایران و روم، ترجمه محمدسعیدی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، چاپ دوم، 1338، ص 37. همچنین A gathias the histories, p. 130 به نقل از فولادپور/ ربیعی: همان، ص 54.
26 - رومن گیرشمن: ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمدمعین، علمی و فرهنگی، تهران، چاپ پنجم، 1364، ص 363؛ کریستن سن: ایران در زمان ساسانیان، ترجمه غلام رضا رشید یاسمی، امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، 1367، ص 376.
27 - Agathias: Ibid، به نقل از فولادپور/ربیعی: همان، همان صفحه.
28 - نولدکه/ طبری: همان، صص 215 -216.
29 - همان: صص 218، 220.
30 - روایت قتل عام مردم شهر قد، توسط قباد فقط در منابع سریانی و رومی آمده، که خالی از تعصب و احساسات نیست.
31 - برای نمونه رک ابوریحان بیرونی: آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1363، ص 311.
32 - حمزه بن حسن اصفهانی: تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء، ترجمه جعفر شمار، امیرکبیر، تهران، چاپ دوم، 1367، ص 28؛ همچنین: مجمل التواریخ والقصص، تصحیح محمدتقی بهار) ملک الشعراء، پدیده، تهران چاپ سوم، بی تا، ص 36.
33 - رک: دو رساله اخیر مذکور در پانویس شماره 4.
34-A. Tafazzoli: Ibid P.509.
به نقل از: M. Shaki: Ibid, Ibid
35 - نظام الملک طوسی: سیاست نامه، تصحیح محمدتقی مدرس رضوی برمبنای چاپ شفر و اضافات محمد قزوینی، زوار، تهران، (چاپ سوم)، 1357، ص 195؛ نولدکه/ طبری: همان ص.
36 - بیرونی: همان، ص 311.
37 - ابوحنیفه احمدبن داود دینوری: اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، 1365، ص 96.
38 - نولدکه/ طبری: همان، ص 252.
39 - بلعمی: همان، ص 143؛ بیرونی (همان، همان صفحه) : فسا.
40 - دینوری: همان، همان صفحه.
41 - کریستن سن: همان، ص 364.
42 - کلیما: همان، ص 182.
43 - دینوری: همان، ص 94.
44 - فردوسی: همان، ج 8، صص 30، 48.
45- Agathias: Ibid, P.131.
به نقل از فولاد پور/ ربیعی: همان ص 54.
46 - فردوسی: همان، ج 8، صص 42 -45، ابیات 220 -268؛ مقایسه شود با ابومنصور ثعالبی: غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم، تصحیح هرمان زوتنبرگ، مکتبه الاسدی، تهران، 1963، صص 597 -599.
47 - ن. پیگولوسکایا: شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمه عنایت الله رضا، علمی و فرهنگی، تهران، 1367، ص 418.
48 - ابوعلی مسکویه: همان، ص 156؛ ابن بلخی: همان، ص 84.
49 - اوتاکرکلیما: همان، ص 330.
50 - نولدکه/ طبری: همان، ص 252؛ مقایسه شود با مسکویه: همان، ج 1، ص 162.
51 - نولدکه/ طبری: همان، ص 214؛ مقایسه شود با مسکویه: همان، ج 1، ص 156؛ مطهرین طاهر مقدسی (یا احمدبن مسهل بلخی) : البدء و التاریخ، تصحیح کلمان هوار، مکتبه الاسدی، تهران، چاپ دوم، 1962، ص 167.
52 - فردوسی: همان، ج 8، ص 46، ابیات 284 -290؛ مقایسه شود با ثعالبی: همان، ص 599.
53 - محمدبن محمدبن محمود خطیب: فسطاط العداله فی قواعد السلطنه، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، مبداء: کتابخانه ملی پاریس، برگ 32 آ، و نظام الملک (همان، ص 200) این مهلت را چهل روز، و فردوسی (همان، ج 8، ص 46، بیت 299) پنج ماه ذکر کرده‌اند.
54 - محمد خطیب: همان، برگ 38 آ، ب.
55 - نظام الملک (همان، ص 200) : کول؛ محمدخطیب: همان، (برگ 32 آ) : شهر کراک (از پارس).
56 - نظام الملک: همان، ص 213؛ محمدخطیب: همان، 39 پ.
57 - مسکویه: همان، ج 1، ص 158.
58 - کریستن سن: همان، ص 381.
59 - پروکوپیوس: همان، صص 106 -107.
60 - همان: ص 111؛ کریستن سن: همان، ص 377.
61 - در روایت تئوفانس که روایتش با شاخ و برگهایی ماخوذ از کتاب مالالاس است، کشتار اشتباهاً به قباد منسوب شده است. اما در روایت مالالاس نام قباد یا خسرو ذکر نشده است. در ضمن، طبق روایت پروکوپیوس قباد در این هنگام بیمار بوده و بعید است که چنین عملی از او سرزده باشد (همان: ص 106).
62 - کریستن سن: سلطنت قباد، ص 127؛ مقایسه شود با شاهنامه، ج 8، ص 47، ابیات 302 -303.
63 - ابن بلخی: همان: ص 90.
64 - همان: ص 91؛ روایت فارس نامه به صورت بسیار خلاصه در کتاب مالالاس و تئوفانس هم آمده است. رک کریستن سن: همان، صص 19، 22.
65 - ابن بلخی: همان، ص 90؛ مقایسه شود با محمد خطیب: همان، (برگ 37 آ) و نظام الملک (همان، ص 228)، که به ترتیب ده و دوازده هزار نفر ذکر کرده‌اند.
66 - ابن بلخی (همان، ص 90) : بر (کنار) شط دجله.
67 - مسعودی: مروج الذهب، ج 1، ص 162.
68 - کریستن سن: همان، ص 127.
69 - طبری، متن عربی، ج 5 صص 224 -225. صدیقی این کتاب را «کتاب [ادبی و حَکَمی] مزدک» دانسته است. اما داشتن کتاب ادبی در خانه نمی‌تواند اتهامی محکم باشد. شاید محاکمه کنندگان با انگشت گذاردن بر «کتاب مزدک» (= مزدکنامه؟)، خواسته‌اند زندقه او را ثابت کنند (مقایسه شود با غلامحسین صدیقی: جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، پاژنگ، تهران، 1372، ص 343).
70 - حتی کلیما، با آنکه دیدگاهش نسبت به جنبش‌های ایرانی پس از اسلام سطحی است، این نکته را تاکید کرده است (تاریخچه مکتب مزدک، ترجمه جهانگیر فکری ارشاد، توس، تهران، 1371، صص 81 -82).
 

1 ابن بلخی - فارس نامه، تصحیح رینولدآلن نیکلسون/ گای لسترنج، تهران، چاپ دوم، دنیا، 1363.
2 اصفهانی، حمزة بن حسن اصفهانی - تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران، چاپ دوم، امیرکبیر، 1367.
3 بلعمی، ابوعلی - تاریخ بلعمی، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، خیام، 1337.
4 بویل، جی. آ/ یارشاطر، احسان (گردآورندگان) - تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، ج 3، بخش 1 و 2، 1368 و 1377.
5 بیرونی، ابوریحان - آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، چاپ سوم، امیرکبیر، 1363.
6 پروکوپیوس تاریخ جنگهای ایران و روم، ترجمه محمدسعیدی، تهران، چاپ دوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338.
7 پیگولوسکایا، ن؛ و دیگران - تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1346.
8 پیگولوسکایا، ن. - شهرهای ایران در روزگار پارتیان و سامانیان، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، علمی و فرهنگی، 1367.
9 ثعالبی، ابومنصور - غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم، تصحیح هرمان زوتنبرگ، تهران، چاپ دوم، [افست] مکتبة الاسدی، 1963.
10 خطیب، محمدبن محمدبن محمود - فسطاط العداله فی قواعد السلطنه، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران (از روی نسخه خطی کتابخانه پاریس) تحت تصحیح توسط عباس زارعی مهرورز و دکتر اللهیار خلعتبری.
11 دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود - اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1365.
12 ربیعی، هایده/ فولادپور، همایون - نگاهی تازه به داستان مزدک و قباد، ماهنامه کلک، ش 28 (تیر 1371)، صص 37 -79.
13 صدیقی، غلامحسین - جنبش‌های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، به کوشش یحیی مهدوی، تهران، پاژنگ، 1372.
14 طبری، ابوجعفرمحمدبن جریر - تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثالثه، 1411/1991، 6 ج.
15 طوسی، نظام الملک - سیاست نامه، تصحیح محمدتقی مدرس رضوی (برمبنای چاپ شِفِر و اضافات محمد قزوینی)، تهران، چاپ سوم، زوار، 1357.
16 فردوسی، ابوالقاسم - شاهنامه، تصحیح رستم علی یف و ع. آذر، مسکو، دانش (بخش ادبیات خاور)، 1970، 10 ج.
17 - کریستن سن، آرتور - ایران در زمان ساسانیان، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران، چاپ پنجم، امیرکبیر، 1367.
18 - دو تحریر از سرگذشت مزدک، ترجمه احمد تفضّلی، کتاب سخن (مجموعه مقالات)، تهران، علمی، 1364.
19 - سلطنت قباد و ظهور مزدک، ترجمه نصرالله فلسفی و احمدبیرشک، تهران، کلاله خاور، 1309.
20 کلیما، اوتاکر - تاریخ جنبش مزدکیان، ترجمه جهانگیر فکری ارشاد، تهران، توس، 1358.
21 - تاریخچه جنبش مزدک، 1371.
22 گیرشمن، رومن - ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمدمعین، تهران، چاپ پنجم، علمی و فرهنگی، 1364.
23 مجمل التواریخ و القصص - مؤلف ناشناس، تصحیح محمدتقی بهار (ملک الشعرا)، تهران، چاپ سوم، پدیده بی تا.
24 مسکویه، ابوعلی - تجارب الامم، ترجمه و تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1369، ج 1.
25 مَقدِسی، مطّهرین طاهر (یا احمد بن مسهل بلخی) - المبدء و التاریخ، تصحیح کلمان هوار، تهران، چاپ دوم، [افست] مکتبة الاسدی، 1962.
26 نولدکه، تئودور - ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، (تعلیقات بر بخش ساسانیان تاریخ طبری)، ترجمه دکتر عباس زریاب خویی، تهران، انجمن آثار ملی، [ 1358]
منبع: پژوهشنامه علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، 1379، شماره 27.
منبع: مجله ادبيات و علوم انساني