غیبت و استثنائات آن


 

نويسنده:هادی مطلبی
منبع: اختصاصی راسخون



 

چکیده :
 

این مقاله در باره ی یکی از گناهان بزرگ یعنی غیبت می باشد . تحقیق پیرامون غیبت از دو جهت اهمیت فوق العاده ای دارد : یکی از آن جهت که زمینه ارتکاب به آن در زندگی مردم بسیار زیاد فراهم می شود و خیلی مبتلا به است . جهت دیگر آنکه تعابیر تکان دهنده ای درباره ی بزرگی گناه آن در دین مبین اسلام وجود دارد و آثار و عواقب خطرناکی را در دنیا و آخرت به دنبال دارد.در فصل اول حقیقت غیبت بررسی شده و توضیحاتی پیرامون مصادیق آن داده شده است . در فصل دوم و سوم بعضی از آیات و روایات در مذمت غیبت را متذکر شده ایم . سپس چند تذکر در مورد انواع غیبت ، شنیدن غیبت و رد کردن غیبت در فصل چهارم آورده شده است. در فصل پنجم موارد استثنا شده از غیبت را که در کتب مختلف فقهی و اخلاقی بیان شده است ، جمع آوری کرده و توضیح داده ایم و ضابطه ی کلی استثنا از غیبت را بیان کرده ایم .در پایان نیز از مطالب مذکور نتیجه گیری کرده و چند نکته مهم را تذکر داده ایم.چنانکه از عنوان مقاله معلوم ، است از بین مطالب فوق دو مطلب بیشتر مد نظر بوده و مورد بررسی قرار گرفته است: یکی اینکه غیبت چیست و چگونه می توان آ ن را تشخیص داد و دیگر آن که مواردی که از حرمت غیبت استثنا شده کدامند و ملاک جواز غیبت چیست ؟ سایر مطالب نیز حول این دو محور بیان شده است.
کلید واژه : غیبت – استثنا – حرام – جایز – مصلحت - مفسده

مقدمه:
 

یکی از گناهان بزرگ که در دین مبین اسلام از آن بسیار مذمت شده ، غیبت می باشد. موضوع غیبت ابعاد مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند از : حقیقت غیبت – مذمت غیبت و اهمیت ترک آن – شنیدن غیبت – راه های درمان غیبت – توبه از غیبت و جبران خسارت های به وجود آمده – استثنائات غیبت ؛آنچه ما در این مقاله بیشتر به آن پرداخته و به دنبال آن هستیم ، این است که حقیقت غیبت را معرفی کرده و امور استثنا شده از آن را بررسی کنیم، تا در نهایت، موارد حرام از موارد جایز جدا شود. البته در خلال بحث ها، بعضی از ابعاد دیگر را نیز به تناسب موضوع مطرح کرده و در ذیل آن نکاتی را بیان می کنیم. شناسایی حقیقت غیبت و استثنائات آن به نظر ما اهمیت بسیار زیادی دارد چرا که از طرفی آیات و روایات فراوان با تعابیر مختلف به بزرگی گناه غیبت اشاره دارد که این نشان دهنده ی حساسیت موضوع و اهمیت فوق العاده ی شارع مقدس ، نسبت به حفظ آبروی مسلمانان می باشد و از طرفی مردم در بسیاری از امور زندگی ناچار از ذکر بعضی افراد غایب می شوند و سخنانی درباره ی آنها بیان می کنند که اگر بخواهند در مورد آن شخص سخن نگویند با سختی های زیادی مواجه می شوند. خلاصه یاد کردن از شخص غایب و سخن گفتن در مورد او امری بسیار رایج و مبتلا به است لذا لازم است که مفهوم غیبت و موارد حرام و جایز آن به خوبی مشخص شود تا فرد مسلمان وظیفه ی خود را بداند. همچنین در بسیاری از موارد دیده می شود که شخصی شروع به غیبت می کند و وقتی به او تذکّر داده می شود که «غیبت نکن» ، در جواب می گوید : این که غیبت نیست ؛ یا به نحو دیگری کار خود را توجیه می کند ؛ در بعضی موارد دیگر نیز شخصی مشغول صحبت است که صحبت های او یا اصلاً غیبت نیست و یا از موارد استثنا شده از غیبت می باشد در حالی که کسی به او می گوید که این کار تو غیبت و حرام است و نباید این چنین سخن بگویی! چنین مشکلات و اشتباهاتی ناشی از ندانستن معنای غیبت و موارد استثنا شده از آن می باشد. در مورد غیبت و بحث هایی که پیرامون آن مطرح است در بسیاری از کتاب های فقهی ، اخلاقی و حدیثی مطالبی بیان شده است اما در مورد استثنائات غیبت در بسیاری از کتب به چند مثال اکتفا شده است و در بعضی کتب که متعرض بیان استثنائات شده اند نیز همه ی موارد به صورت کامل جمع آوری نشده است. امتیازی که این مقاله در این مورد دارد این است که تقریباً همه موارد استثنا شده را که در کتب مختلف آمده است ، در بر دارد؛ همچنین ضابطه کلی استثنا از غیبت را بیان کرده است. امتیاز دیگر این مقاله این است که بسیاری از مطالب مطرح شده در آن ، هم از جهت فقهی و هم از جهت اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته و آیات و روایات متناسب با آن در حد اقتضای این مقاله آورده شده است ، در حالی که در هر کدام از کتاب های فقهی ، اخلاقی و روایی ، نکاتی به اقتضای موضوع همان کتاب مطرح شده و مطالب از یک جهت بررسی شده است.و اما در مورد مراحل آماده سازی این مقاله باید بگوییم که با توجه به ضرورت تحقیق پیرامون غیبت و اهمیت بسیار زیادی که به آن اشاره شد ، این موضوع را انتخاب کردم و بعد از تصویب آن از طرف مرکز تحقیقات حوزه ی علمیه ، سؤالاتی را درباره ی این موضوع مطرح کردم ؛ سپس به راهنمایی استاد ، منابعی را برای مطالعه و تحقیق انتخاب کرده ، شروع به مطالعه و فیش برداری نمودم و در حین مطالعات خود به دنبال یافتن جوابی صحیح و مناسب برای سؤالات تحقیق بودم. سؤالاتی که مدّ نظر بوده عبارتند از : غیبت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ غیبت از منظر آیات و روایات چگونه است؟ غیبت در چه مواردی استثنا شده است؟ آیا استثنائات غیبت محدود به چند مورد خاص است یا می توان به موارد مشابه نیز سرایت داد؟ مواردی از غیبت که حرام نیست، چه حکمی دارد و آیا از لحاظ اخلاقی مطلوب است؟

فصل اول : حقیقت غیبت و موارد آن
 

کلمه ی «غیبت» در لغت از ریشه ی «غابَ » می باشد. درباره ی فعل «غابَ » گفته شده : «غاب فلاناً غیبةً: ذکر من ورائِه عیوبه التی یسترها و یسوءُهُ ذکرُها(1)» یعنی وقتی می گویند کسی دیگری را غیبت کرد به این معناست که عیوبی را که در او وجود دارد و آنها را پنهان می کند و از ذکر آنها خوشش نمی آید، پشت سر او بیان کند. از این بیان معلوم می شود که کلمه ی «غیبت» مصدر فعل «غاب» و به معنای انجام این کار می باشد. ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه کلمه ی « غیبت » اسم مصدر برای فعل « اغتاب » و به معنای چیزی باشد که از انجام این کار ، حاصل می شود ؛ یعنی حاصل مصدر نه خود مصدر. چنانکه در بعضی کتب لغت گفته شده : « اغتاب الرجلُ صاحبَه اغتاباً : اذا وقع فیه وهو أن یتکلّم خلفَ انسانٍ مستورٍ بسوءٍ أو بما یغمّهُ لَو سمعَهُ و إن کان فیه. فإن کان صدقاً فهو غیبة و إن کان کذباً فهو البهت ُ و البهتانُ. کذلک جاء عَن النّبی (ص) . ولا یکون ذلک إلّا من ورائه و الإسم الغیبة(2)» یعنی وقتی میگویند: «کسی در مورد دیگری غیبت کرد» این حرف زمانی است که درباره ی او صحبت کند و اغتیاب (غیبت کردن) به این معناست که پشت سر شخص غایبی به بدی سخن گوید یا چیزی بگوید که اگر آن شخص بشنود ناراحت می شود ، حتی اگر آن چیز واقعاً در آن شخص وجود داشته باشد ؛ که اگر آن سخن راست باشد ، این کار غیبت و اگر دروغ باشد ، تهمت و بهتان است. این معنا از پیامبر اکرم (ص) ذکر شده است. همچنین «اغتیاب» صورت نمی گیرد مگر در پشت سر آن شخص ؛ اسم مصدر «اغتیاب» هم «غیبت» می باشد. غیبت اصطلاحی به این معناست که شخصی عیبی را که از شخص دیگر سراغ دارد ، در غیاب او برای شخص سومی بیان کند به گونه ای که اگر شخص غیبت شده ، از ماجرا باخبر شود ، ناراحت شود.در مورد حقیقت غیبت روایات متعددی وجود دارد که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
از پیامبر اکرم(ص) سوال شد که غیبت چیست؟ حضرت فرمودند: «این است که برادر دینی ات را به آنچه او دوست ندارد ، یاد کنی.» گفته شد: اگر چیزی که در مورد او گفته می شود ، حقیقت داشته باشد چطور؟ حضرت فرمودند: «بدان که اگر آن چیز حقیقت داشته باشد ، این کار غیبت و اگر حقیقت نداشته باشد ، بهتان است.» (3)امام صادق (ع) فرمودند: «غیبت این است که آنچه را خدا درباره ی برادر دینی ات پوشانده است ، بیان کنی ؛ اما بیان اموری مثل تند خویی و عجله کردن که ظاهر هستند ، غیبت نمی باشد.»(4)
 
امام کاظم (ع) فرمودند: «کسی که در غیاب دیگری چیزی را در مورد او بگوید که واقعاً در او وجود دارد و مردم هم آن را می دانند، این کار غیبت نیست و اگر چیزی بگوید که در او وجود دارد ولی مردم آن را نمی دانند، این کار غیبت است و اگر چیزی بگوید که در او وجود ندارد ، این کار بهتان است.»(5) در پایان این فصل توجه به این نکته ، لازم به نظر می رسد که آنچه ما به عنوان نظریه نهایی از قول شیخ انصاری (ره) و مرحوم شهیدی (ره) بیان کردیم ، نظریه مشهور بین علما می باشد لذا در مواردی که بین علما اختلاف نظر وجود دارد ، یا باید به نظر مرجع تقلید رجوع کرد یا جانب احتیاط را رعایت نمود.

فصل دوم : چند تذکر درباره ی غیبت
 

انواع غیبت: غیبت فقط با زبان نیست بلکه به هر روشی که انجام شود حرام بوده و از مصادیق غیبت به شمار می رود مثل اینکه با اشاره یا کنایه یا نوشتن یا امثال این ها به مقصود خود نائل شود. چنانکه منقول است: زنی نزد عایشه آمد . هنگامی که رفت، عایشه با دست خود اشاره کرد که او کوتاه قد بود. پیامبر اکرم (ص) به او فرمودند: «همانا با این کار ، غیبت او را کردی.»(6) شنیدن غیبت: شنونده ی غیبت هم مانند کسی است مه غیبت می کند بلکه در بعضی از روایات،گناه او از گناه گوینده، بزرگتر معرفی شده است. در این قسمت به بعضی از روایات در این باره اشاره می کنیم. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «شنونده غیبت در حکم غیبت کننده است.»(7) همچنین حضرت فرمودند: «کسی که به برادر دینی خود نیکی کند و در مجلسی که از او غیبت شده ، آن را ردّ کند خداوند هزار نوع شرّ دنیوی و اخروی را از او دور می کند و اگر غیبت برادرش را ردّ نکرد در حالی که می توانست آن را رد کند ، گناهش هفتاد برابر شخص غیبت کننده است.»(8) حضرت علی (ع) در این باره می فرمایند: «ای مردم آن کسی که از برادرش اطمینان و استقامت در دین و درستی راه و رسم را سراغ دارد باید به گفته مردم درباره ی او گوش ندهد. آگاه باشید که گاهی تیر انداز ، تیر می افکند و تیر ها به خطا می رود ؛ سخن نیز چنین است یعنی درباره ی کسی چیزی گفته می شود که واقعیت ندارد؛ و گفتار باطل تباه شدنی است؛ و خدا شنوا و گواه است.»(9) ردّ کردن غیبت: چنانکه در تذکر قبلی هم آمد ، وظیفه ی هر مسلمان هنگامی که از برادر دینی اش غیبتی می شود، این است که آن را رد کند؛ به این معنا که برادر دینی اش را که از او غیبت شده است، یاری کند و به طرفداری از او برخیزد و تا می تواند کار او را به وجه صحیحی توجیه کند و نگذارد غیبت کننده به کار خود ادامه دهد و اگر قادر به این کار نیست مجلس را ترک کند.

فصل سوم : استثنائات غیبت
 

با توجه به حقیقت غیبت و آیات و روایات پیرامون آن درمی یابیم که غیبت از گناهان کبیره می باشد و در حرمت آن هیچ شکی نیست. اما اگر چه اصل در غیبت حرمت است ولی این حکم هم مانند بسیاری از احکام شرع ، قابل استثناء می باشد؛ یعنی در بعضی موارد ممکن است حکم اصلی و اولیه ی آن، به حکمی دیگر تبدیل شود. پس غیبت در شرایط عادی حرام است اما گاهی جایز و در بعضی موارد نادر ، واجب می شود؛ مثل اینکه نهی از منکر متوقف بر آن می باشد ؛ یعنی هیچ راهی غیر از غیبت ، برای نهی از منکر نباشد ، که این غیبت از باب نهی از منکر، واجب می شود. مرحوم نراقی (ره) می گوید: «غیبت وقتی به قصد هتک حرمت و ریختن آبروی کسی یا خنداندن مردم و امثال این ها باشد، حرام است؛ ولی اگر برای غرض صحیحی باشد که غیر از غیبت راهی برای رسیدن به آن وجود ندارد ، حرام نیست»(10) ما در این بخش اموری را که در بعضی کتب فقهی و اخلاقی از حرمت غیبت استثناء شده ، بیان کرده و توضیحی پیرامون آن ها ارائه می دهیم.(11)

1.غیبت غیر شیعیان :
 

شیعیان دوازده امامی قابل احترام بوده و غیبت آنان حرام است ولی درباره ی غیر آنان غیبت حرام نیست . در این باره سخن بعضی از علما را آورده و از آن نتیجه گیری خواهیم نمود. در کتاب «الزبدة الفقهیة» آمده است: «مقتضای آیه ای که گفته است: «گوشت برادر خود را نخورید و غیبت او رانکنید» ، حرمت غیبت مومن است؛ به خاطر این آیه «انما المؤمنون اخوة» (12) [که فرموده است مومنین و شیعیان برادر یکدیگر هستند پس آیه ای که فرموده گوشت برادر خود را نخورید منظور برادر دینی است که شیعیان هستند نه غیر آنان] پس غیبت غیر شیعیان جایز است و سیره ی علما بر آن بوده است بلکه چنانکه در کتاب جواهر آمده است: غیبت غیر شیعیان نزد علما از افضل عبادات است. پس آنچه مقدس اردبیلی (ره) گفته است که غیبت همه ی مسلمانان ولو غیر شیعیان حرام است، صحیح نمی باشد.»(13)

2.غیبت متجاهر به فسق :
 

متجاهر کسی است که کاری را به صورت علنی و آشکار انجام می دهد و از آن ابائی ندارد. فسق نیز در فقه مقابل عدالت است و فاسق کسی را گویند که گناه کبیره انجام دهد و یا اصرار بر گناه صغیره داشته باشد ولی چنانکه از کلام برخی از علما فهمیده می شود ، منظور از فسق در اینجا مطلق گناه می باشد.(14) پس متجاهر به فسق کسی است که گناهی را (چه صغیره باشد چه کبیره) به صورت علنی انجام داده و از اینکه دیگران از گناه او اطلاع پیدا می کنند، نگران نمی شود. غیبت چنین کسی جایز است حتی اگر به قصد صحیح و بنا بر مصلحتی نباشد. پیامبر اکرم (ص) در این باره فرمودند: «لا غیبة لفاسق»(15) یعنی غیبت فاسق حرام نیست. در توضیح این روایت باید گفته شود که اگر چه در این روایت و بعضی از روایات دیگر غیبت فاسق به طور مطلق جایز دانسته شده است، ولی چنانکه از روایات دیگر فهمیده می شود، منظور فاسقی است که علناً فسق انجام می دهد؛ و به عبارت دیگر، روایات دسته اول مطلق و دسته دوم مقید هستند که مطلق را حمل بر مقید می کنیم؛ یعنی چنانکه در علم اصول بیان شده است ، روایات مقید ، روایات مطلق را تخصیص می زنند و منظور از آن ها را بیان می کنند؛ از روایات دسته دوم که مقید هستند نیز دو روایت را ذکر می کنیم.پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «من ألقی جلباب الحیاء عن وجهه فلا غیبة له»(16) یعنی کسی که پرده ی حیا را از صورتش کنار بزند، غیبت او حرام نیست. همچنین امام صادق (ع) فرمودند: «إذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غیبة»(17) یعنی فاسقی که فسق و گناه خود را علنی انجام دهد، احترامی ندارد و غیبت او جایز است. در این قسمت به عنوان مثال فتوایی را از امام خمینی (ره) در مورد شخصی که نماز نمی خواند ، بیان می کنیم. ایشان می گوید: «اگر شخصی نماز نمی خواند ولی این گناه خود را آشکار نمی کند ، غیبت او جایز نیست [اگر چه باید او را امر به معروف کرد] »(18) اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا غیبت شخص متجاهر به فسق مطلقاً جایز است یعنی همه ی عیوب او را می توان در غیابش ذکر کرد یا اینکه غیبت او فقط در همان گناهی که علناً انجام داده جایز است و در غیر آن جایز نیست؟ در جواب می گوییم آنچه مسلم است، جواز غیبت او در گناهی است که آن را علنی انجام داده ولی در غیر از آن اختلاف نظر وجود دارد. شیخ انصاری (ره) می گوید: «بعضی علما قائل بوده اند که غیبت در آن جایز نیست مثل شهید اول (ره) و شهید ثانی (ره) و غیره. ولی ظاهر روایاتی که احترام شخص متجاهر به فسق را نفی می کند، این است که در غیر مورد فسق نیز احترامی نداشته و غیبت او جایز است؛ چنانکه بعضی دیگر از علما قائل به این نظر بوده اند؛ مثل مرحوم کاشف الغطاء (ره) و غیره.»(19) مرحوم تبریزی (ره) نیز می گوید: در مورد غیبت متجاهر در غیر مورد فسقش، قول اظهر، جواز است.»(20) البته این احتمال هم وجود دارد که در اینجا غیبت نکردن اولویت داشته باشد ؛ چنانکه مقتضای قاعده نیز در چنین مواردی احتیاط می باشد؛ یعنی در مواردی که شک می کنیم غیبت جایز است یا نه ، نمی توان حکم به جواز کرد چون اصل در غیبت، حرمت است.

3.تظلّم :
 

کلمه ی تظلم به معنای دادخواهی و بیان ظلم انجام شده در حق کسی می باشد و اینکه گفته می شود غیبت در تظلم جایز است منظور این است که اگر کسی به دیگری ظلمی کند و شخص مظلوم برای دادخواهی ، شکایت ظالم را نزد کسی ببرد و ظلم او را بیان کند ، اگر چه از شخص ظالم غیبت کرده ولی چنین غیبتی جایز است. در قرآن کریم در این باره آیاتی وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم
1.«لا یحبُّ اللهُ الجهرَ بالسوءِ مِنَ القولِ إلّا مَن ظلم»(21) :خداوند دوست ندارد کسی سخن به بدی آشکار کند مگر کسی که به او ظلمی شده باشد.
2.«و لمن انتصر بعد ظلمه فاؤلئک ما علیهم من سبیلٍ»(22) :و کسی که برای انتقام یاری بخواهد بعد از ظلمی که به او شده است ، پس گناه و عذابی بر او نیست. چنانکه از این دو آیه شریفه فهمیده می شود ، مظلوم حق دارد که صدایش را به دادخواهی بلند کند و از ظلمی که به او شده شکایت کند و برای استیفای حق خود ، از دیگران کمک بخواهد لذا می تواند اعلام کند که فلانی به من ظلم کرده و حق من باید از او گرفته شود. در روایات وارد شده از معصومین (ع) نیز این حق برای مظلوم معین شده است.
3.پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «لصاحبِ الحقّ مقال»(23) یعنی صاحب حق می تواند سخن بگوید و از حق خود در مقابل ظالم دفاع کند. لذا با وجود چنین حقی نمی توان گفت: مظلوم نباید از ظالم غیبت کند.
4.روایت شده است که هند همسر ابوسفیان نزد پیامبر (ص) آمد و گفت : شوهر من مرد بخیل و حریصی است و خرجی من و فرزندم را به قدر کفایت نمی دهد. آیا می توانم بدون اجازه ی او از اموالش بردارم؟ پیامبر اکرم (ص) به او فرمودند: به قدر کفایت خود و فرزندت می توانی برداری.(24)چنانکه می بینیم در این روایت، پیامبر (ص) هند را از غیبت نهی نکردند و جواب او را دادند و این نشان می دهد که مظلوم می تواند در مقام شکایت و دادخواهی ، از ظالم غیبت کند و ظلمی که در حق او انجام شده را بیان کند. شیخ انصاری (ره) بعد از استدلال به بعضی از آیات و روایات در این باب ، مطلبی را به عنوان مؤید این حکم بیان می کند. ایشان می گوید: «اگر به مظلوم اجازه داده نشود که از ظالم شکایت کند ، حرج و سختی بزرگی به وجود می آید در حالی که این شکایت خود نوعی انتقام بوده ، باعث تسلّی خاطر مظلوم می شود و امید فراوان می رود که ظالم به این خاطر که مظلوم حق شکایت و دادخواهی دارد ، از ظلم خود دست بردارد و این مصلحتی است که هیچ مفسده ای در آن نیست ؛ پس شکایت و غیبت از ظالم توسط مظلوم جایز است چرا که احکام تابع مصالح می باشد و در این حکم نیز مصلحت وجود دارد.»(25) نکته ای که بعضی از علمای اخلاق به آن تصریح کرده اند آن است که جواز غیبت مظلوم از ظالم فقط در مورد حقوقی است که آن ظالم از او ضایع کرده است ولی در مورد سایر عیوب و بدی های ظالم (که ربطی به حقوق او ندارد) نمی تواند از او غیبت کند.(26)

4.نصح مستشیر:
 

مستشیر یعنی کسی که از دیگری مشورت می خواهد و نصح مستشیر یعنی نصیحت کردن او در مقام مشورت. پس اگر کسی در مورد شخص دیگری از ما مشورت گرفت ، می توانیم چیزی را که از آن شخص در موضوع مورد مشورت می دانیم ، بیان کنیم و اگر آن چیزی که به او می گوییم از مصادیق غیبت باشد ، اشکال ندارد و غیبت در این موارد اگر شرایط آن رعایت شود جایز است ؛ مثل اینکه شخصی برای ازدواج با دیگری و یا انجام معامله ای با او، از ما مشورت می خواهد در حالی که ما عیبی از آن شخص می دانیم که اگر آن را به فرد مشورت گیرنده نگوییم ممکن است در ازدواج یا معامله ی خود دچار ضرر شده یا با مشکلاتی روبه رو شود که در این صورت جایز است عیب آن شخص را بیان کنیم.امام صادق (ع) در این باره می فرماید: «کسی که از برادر دینی اش مشورت بخواهد و آن شخص او را نصیحت نکند و نظر صحیح را به او ندهد، خداوند فکر و نظر صحیح را از او صلب می کند»(27) البته جواز غیبت در این مورد نیز چند شرط دارد که باید به آن ها توجه نمود.(28)
1.برای بیان مطلب و مشورت دادن به طرف مقابل هیچ راهی جز غیبت وجود نداشته باشد ؛ ولی اگر بتوان به نحو دیگری غیر از غیبت ، به طرف مقابل کمک کرد و مطلب را به او فهماند ، باید به آن روش عمل شود و غیبت جایز نیست؛ مثلاً شخصی می خواهد با دیگری تجارت کند و از ما در این باره مشورت می گیرد و ما می دانیم که آن شخص در امور مالی خود رعایت حلال و حرام را نمی کند ولی با این حال از آن شخص غیبت نمی کنیم و به طور کلی می گوییم: من صلاح تو را در این تجارت نمی بینم. اگر او در همین حد و با همین تعابیر قانع شد، دیگر نباید از آن شخص غیبت کنیم بلکه باید به همین مقدار از مشورت دادن کفایت کنیم ولی اگر قانع نشد ، می توانیم کمی بیشتر در مورد آن شخص برای او توضیح دهیم.
2.هنگام مشورت دادن به طرف مقابل عیوبی را ذکر کنیم که به مورد مشورت مربوط است و از ذکر عیوب دیگر که ربطی به مورد مشورت ندارد، خودداری کنیم.
3.گاهی اوقات مفسده و ضرر غیبت زیادتر از مصلحتی است که در نصح مستشیر وجود دارد یعنی ممکن است مورد مشورت به گونه ای باشد که اهمیت مخفی نگه داشتن سرّ دیگران و غیبت نکردن از آن ها، بیشتر از این باشد که شخص مشورت گیرنده را به حقیقت آشنا کنیم. در چنین مواردی غیبت جایز نیست؛ چرا که ضرری که در صورت غییبت کردن به شخص سوم وارد می شود به مراتب بیشتر از ضرری است که در صورت غیبت نکردن ، به شخص مشورت گیرنده می رسد.

5.شهادت دادن :
 

در اموری که در شرع مقدس به شاهد نیاز است، شاهد می تواند آنچه را با چشم خود دیده بیان کند و حتی گاهی بر او واجب است که بر آن مطلب شهادت دهد ؛ مثل جایی که استیفای حق مسلمانی در گرو شهادت دادن او باشد. به هر حال اگر شهادت دادن او منجر به غیبت از کسی شود، اشکال ندارد و در این گونه موارد نیز غیبت کردن جایز است؛ چرا که مصلحت اجرای احکام الهی بالاتر از مصلحت حفظ آبروی شخص می باشد و چه بسا ثابت شدن حق کسی منوط به شهادت دادن شاهد می باشد و این نیز خود مصلحتی بالاتر از مصلحت حفظ آبروی افراد است. نکته ای که در این مورد باید به آن توجه نمود این است که شاهد فقط در مقام شهادت و نزد قاضی اجازه ی غیبت دارد نه اینکه نزد هر کسی بگوید: من فلان چیز را از فلان شخص دیده ام ، و با این کار آبروی او را پیش همه افراد ببرد.

6.ردّ بدعت و عقاید انحرافی :
 

اگر کسی عقاید انحرافی داشته باشد و گفتاری مخالف با تعالیم دین مبین اسلام را بیان کند یا بدعتی در دین گذارد و یا به هر نحوی باعث انحراف مردم از دین حق و صراط مستقیم گردد ، غیبت او و آگاهی دادن به مردم درباره ی او و افکار و عیوبش جایز است ؛ بلکه بر افراد ذی صلاح ، لازم است که او و افکار وعقایدش را شناسایی کرده و سخنان و عقایدش را باطل کنند تا اینکه مبادا مردم در دام او گرفتار شوند. امام صادق (ع) از قول پیامبر اکرم (ص) در این باره فرموده اند: زمانی که بعد از من ، اهل شک و بدعت را دیدید از آن ها زیاد اظهار برائت و بدگویی کنید و ضد آن ها سخن بگویید تا برای ایجاد فساد در دین طمع نکنند و مردم از آن ها بر حذر باشند و بدعت های آن ها را یاد نگیرند. اگر این چنین با آن ها مقابله کردید خدا هم به شما پاداش می دهد و درجات شما را بالا می برد.(29)

7.غیبت شخص یا گروه مجهول :
 

غیبت کردن از شخص یا گروه نامعین، به گونه ای که شنونده آن شخص یا گروه را نشناسد؛ جایز است؛ مثلاً گفته می شود: طلبه ای را دیدم که فلان عیب را داشت یا گروهی از دانشجویان چنین کردند. روایت شده است که رسول خدا (ص) وقتی از کار کسی کراهت داشتند می گفتند: چرا بعضی ها چنین کاری می کنند و چه فکری می کنند که این چنین عمل می کنند ؟! ولی هیچگاه او را معین نمی کردند تا شناخته نشود.(30) نکته ای که در این قسمت، مهم به نظر می رسد، این است که اگر نشانه ای وجود داشته باشد که معلوم شود شخص مورد غیبت کیست یا بدانیم که شخص شنونده او را می شناسد و یا به نحوی می فهمد که درباره ی چه کسی صحبت می کنیم ، در این گونه موارد غیبت جایز نیست. البته در این مورد نکته ی قابل توجه دیگری نیز وجود دارد که ما آن را از قول آیت الله مظاهری (مدّظلّه) نقل می کنیم. ایشان می گوید: «غیبت از فردی که شنونده او را نمی شناسد ، گرچه حرام نیست ولی موجب قساوت قلب می شود و مسلمان واقعی از این گونه چیز ها پرهیز می کند»(31)

8.غیبت به قصد اصلاح یا نهی از منکر :
 

هر گاه شخصی کار خلافی را انجام دهد یا منکری را مرتکب شود ، می توان به قصد اصلاح و نهی از منکر ، از او غیبت نمود (البته با شرایطی که خواهد آمد) ؛ مثلاً اگر در یک اداره کارمندی رشوه گرفت یا در انجام وظایف خود کوتاهی کرد یا مشکل و خللی بوجود آورد ، می توان به قصد اصلاح کار آن فرد و آن اداره ، نواقص و مشکلات بوجود آمده را به نحو صحیحی به مدیر آن اداره و یا هر مافوق دیگری گزارش کرد ؛ یا مثلاً اگر فرزندی کار زشت و خلافی را انجام داد ، به قصد اصلاح و تربیت صحیح او به پدرش اطلاع می دهیم؛ یا اینکه مثلاً فردی کار منکری را انجام می دهد و از آن کار دست بر نمی دارد اما اگر بداند غیبت او را انجام می دهیم و کار زشت او را به دیگران اطلاع می دهیم، از کار خود دست می کشد؛ در این گونه موارد نیز می توان به قصد نهی از منکر ، غیبت او را انجام داد تا از کارش دست بر دارد چراکه غیبت در چنین مواردی ، یکی از مراتب نهی از منکر به حساب می آید. به عنوان نمونه به دو سؤال و جواب از رساله استفتائات آیت الله مکارم شیرازی (مدّظلّه) اشاره می کنیم: «سوال: آیا غیبت کردن از مسئول اداره و یا کارمندی که خلافی مرتکب شده ، جایز است؟ جواب: اگر به قصد نهی از منکر باشد و اثر داشته باشد ، لازم است.
سوال: آیا بررسی کارهای مسئولی از مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی در غیاب او ، از نظر شرع مقدس اسلام غیبت محسوب می شود؟ جواب: بررسی مسائل اجتماعی و انتقادهای سازنده و مثبت ، غیبت محصوب نمی شود.»(32)این نوع غیبت نیز شرایطی دارد(33)
1.راهی به جز غیبت، برای این کار وجود نداشته باشد
2.اهمیت موضوع مورد غیبت، از مصلحت حفظ آبرو و احترام مؤمن بیشتر باشد لذا در اموری که چندان مهم نیست نمی توان به قصد اصلاح ، غیبت نمود یا مثلاً در مورد منکری که مفسده ی غیبت و ریختن آبروی مؤمن به خاطر آن ، بیشتر از مفسده ی خود آن منکر می باشد ، نمی توان به خاطر نهی از منکر آبروی آن شخص را ریخت ؛ چون این کار، خود منکری بزرگتر از منکر انجام شده است .
3.در مورد نهی از منکر باید بداند که او هنوز از آن کار دست بر نداشته است؛ یعنی برانجام آن کار اصرار دارد و در صورت غیبت، از آن کار دست بر می دارد ولی اگر بداند او دیگر چنین کاری را انجام نمی دهد و یا اینکه می داند با غیبت کردن از او باز هم آن کار را کنار نمی گزارد ، در این دو مورد نیز غیبت جایز نیست.

9.حفظ مسلمان از وقوع در فتنه یا ضرر:
 

هر گاه بدانیم کسی مفسد و فتنه انگیز است یا دارای افکار و روحیات انحرافی و خلاف شرع می باشد و خوف آن برود که کسانی که با او ارتباط برقرار می کنند به دام او بیفتند و به فسادکشیده شوند ، می توان به آن ها آگاهی داد و به این نحو جلوه ی فتنه و فسادی که ممکن است از طرف آن شخص به آنان برسد را گرفت و یا می دانیم که فلان شخص ، انسان کلاه بردار و فریبنده ای است که از دیگران سوء استفاده می کند و به آنان ضرر می رساند که در چنین مواردی نیز می توان اطرافیان او را آگاه کرد تا از ضرر او ایمن باشند.در این مورد نیز به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) اشاره می کنیم.حضرت می فرمایند: «آیا از یادآوری و شناساندن فرد فاجر و گنهکار خودداری می کنید تا کسی او را نشناسد؟ از او یادآوری کنید به آن عیوبی که اگر مردم بدانند، از او برحذر می شوند.(34)حتی در بعضی کتب اخلاقی گفته شده : اگر کسی دارای اخلاق ناپسند و غیر اسلامی باشد و ترس آن برود که اخلاق و اعمال بد او به رفیق مومنش سرایت کند ، می توان رفیق مؤمنش را از رذائل اخلاقی او و عیوبی که به رفاقت با او مربوط می شود، آگاه نمود.(35)پس معلوم می شود جاهایی که احتمال می رود هر نوع فساد یا ضرری متوجه مؤمنی شود ، مصلحت حفظ مؤمن از وقوع در فتنه یا ضرر ایجاب می کند که او را از بعضی امور مخفی آگاه کنیم؛ اگر چه خود او ، از ما مشورت نخواهد. به هر حال همان اموری که در مقام مشورت، از حرمت غیبت استثناء می شود، در این مقام یعنی مقام حفظ مؤمن از ضرر نیز استثناء می شود ولی باید دقت شود که انگیزه غیبت فقط حفظ مؤمن از ضرر باشد نه چیز دیگر؛ مثلاً مومنی که قصد ازدواج یا انجام معامله با کسی را دارد و ما عیوبی از آن شخص سراغ داریم که می دانیم باعث می شود آن مؤمن در ازدواج یا معامله ی خود دچار مشکلات یا ضررهایی شود می توانیم به قصد نصیحت و خیر خواهی ، او را از عیوب طرف مقابل و ضررهایی که ممکن است به او برسد، آگاه کنیم.حتی شیخ انصاری (ره) می گوید: «ظاهر بعضی از اخبار این است که نصیحت در چنین مواردی واجب می باشد.»(36)

10. غیبت در مورد عدم شایستگی کسی برای انجام بعضی امور مهم:
 

اگر کسی شرایط راوی بودن (یعنی نقل کردن حدیث) یا شهادت دادن و یا حکم و فتوی دادن و امثال این ها را نداشت ولی در عین حال ، این کارها را بر عهده گرفت ، می توان عیوب او را در این موارد آشکار کرد تا عدم صلاحیت و شایستگی او برای این کارها معلوم شود؛ چراکه امور یاد شده اهمیت و حساسیت ویژه ای دارند که بر مصلحت حفظ آبروی مؤمن مقدم می شوند.در مورد شاهد و راوی گفته شده: جرح شهود (37) حتی اگر غیبت شود، جایز است و پذیرفته می شود تا جان و مال و آبروی مردم محفوظ بماند؛ چرا که اگر جرح شهود جایز نباشد و سخن جارح شنیده نشود هر شخص لااُبالی می تواند چیز هایی را علیه شخص دیگر ادعا کند و تعدادی افراد فاسق را که صلاحیت شهادت دادن ندارند ، به عنوان شاهد معرفی کند و آن ها هم به نفع او شهادت دهند و او بدون اینکه حقّی داشته باشد به خواسته و ادعای خود دست یابد و حقّ شخص دیگر را ضایع کند.همچنین جرح راویان ضعیف جایز است، چرا که روایت غیر صحیح نباید وارد شریعت شود و لازمه ی حفظ شریعت از چنین خطری این است که جرح راویان جایز باشد؛ اگر چه از مصادیق غیبت باشد. بعضی گفته اند: «سیره ی اصحاب نیز بر این بوده که راویان ضعیف را جرح می کرده اند.»(38)همچنین اگر عالمی صلاحیت لازم برای حکم و فتوی دادن را نداشت و با این حال اقدام به صدور حکم شرعی نمود ، غیبت او در عدم صلاحیتش جایز می باشد؛ چراکه مصلحت حفظ دین و احکام اسلامی از تحریف ، بر مصلحت حفظ آبروی مسلمان مقدم می شود ، حتی در بعضی موارد غیبت او واجب می شود ؛ مثل جایی که حکم یا فتوای او باعث انحراف در دین شود.موضوع دیگری که تحت این عنوان می توان مطرح کرد ، بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات است. در این باره سؤالی از محضر آیت الله مکارم شیرازی (مدّ ظلّه) پرسیده شده است که به آن اشاره می کنیم. «سؤال : در جریان تبلیغات برای انتخابات رئیس جمهور یا وکلای مجلس ، ذکر نیکی ها یا بدی های شخصی که داوطلب است و یا ذکر جریانات خوب یا بد که ایشان مسبّب آن بوده ، داخل در مبحث غیبت است؟ جواب : در صورتی که برای شناخت آنها لازم باشد و قصد هتک و اهانت نداشته باشد ، مانعی ندارد.»(39) البته نکته ای که در این قسمت لازم به ذکر می باشد این است که عدم صلاحیت افراد مذکور باید از راه صحیح ثابت شده باشد و یقین داشته باشیم که شایستگی این کار ها را ندارد وگرنه غیبت جایز نمی باشد .

11.ردّ نظریات علمی :
 

معمول بین علما این است که هنگام درس و بحث پیرامون یک موضوع، غالباً نظرات دیگران را نیز مطرح می کنند و به اشکال و جواب پیرامون آن نظریه و ادلّه ی آن می پردازند تا در نهایت به یک نتیجه ی نهایی برسند. در چنین مواردی معمولاً اشکالات یک نظریه بیان می شود و حتی در بعضی موارد ، عیوب و نواقصی از صاحب آن نظریه که مربوط به آن نظریه می شود نیز مطرح می شود. مثل اینکه گفته می شود: فلان عالم در این مورد چنین فتوای اشتباهی داده است و اشکال ایشان این است که اصول عقلیه را قبول ندارند و حتی به روایات ضعیف نیز عمل می کنند. در چنین مواردی نیز غیبت جایز است.مرحوم صاحب جواهر(ره) می گوید: در این موارد مصلحت نصح در دین وجود دارد ولی انصاف این است که چنین مواردی از لغزشگاه های شیطانی است و کسی که می خواهد اشکالات شخص دیگر را در مورد مطلبی بیان کند ، باید نیّت خود را خالص کند و فقط برای بیان مطلب صحیح از فاسد، این کار را انجام دهد؛ چرا که انسان در چنین مواردی در معرض خطر است.(40)

12. ذکر عیب کسی سپس رفع آن :
 

در بعضی موارد انسان عیبی از کسی نقل می کند ولی قصد او کوچک کردن آن شخص و نقص گذاشتن بر او نیست بلکه برای اهداف دیگری (مثل بیان شاهد برای صحبت خود یا عبرت گرفتن از بعضی اتفاقات یا درس آموختن از بعضی شخصیت ها) عیبی از او نقل می کند و بلا فاصله مطالبی دیگر درباره ی او بیان می کند به طوری که هیچ اثر بدی از آن شخص در ذهن مخاطب باقی نمی ماند. غیبت در چنین مواردی اشکال ندارد؛ به عنوان مثال خیلی وقت ها از جناب حرّ (ره) که یکی از اصحاب امام حسین (ع) بود، در ابتدا به بدی یاد می شود و ظلم او به اهل بیت پیامبر (ص) بیان می شود ولی بلافاصله پشیمانی و توبه ی مخلصانه و جبران کردن اعمال گذشته اش تذکر داده می شود و هدف از چنین سخنانی درس آموزی و عبرت گیری است نه اینکه کسی بخواهد به ایشان نقص وارد کند و از ایشان غیبت کند.

13.ذکر عیوب افراد تحت ولایت:
 

گاهی اوقات که شخصی مسئولیت بعضی دیگر را بر عهده دارد و یا بر آنان به نحوی ولایت دارد ، برای جلوگیری یا خطا رفتن یا تربیت صحیح افراد تحت ولایت خود عیوب آنان را ذکر می کند ؛ مثلاً پدر که بر فرزندان خود ولایت دارد برای تربیت آنان یا برای اینکه به کار بدتری دست نزنند عیوب بعضی را آشکار می کند. حال اگر این کار ، برای هدف صحیحی که مدّ نظر دارد ، سودمند باشد، جایز می باشد و حتی اگر از مصادیق غیبت به شمار رود نیز اشکالی ندارد. بعضی نیز گفته اند : حکمت و مصلحت و سیره ی عقلا اقتضا می کند که در چنین مواردی غیبت جایز باشد.(41)

14.ضرورت تعریف :
 

اگر کسی دارای عیب ظاهری باشد که به آن مشهور شود و برای شناسایی او ناچار از ذکر آن عیب باشیم ، غیبت در چنین موردی نیز جایز است و چند شرط دارد:
1- عیب او ظاهر باشد نه پنهان.
2- به آن عیب مشهور شده باشد به نحوی که از ذکر آن ، کراهت نداشته باشد.
3- راه دیگری برای شناسایی او وجود نداشته باشد.
4- فقط به قصد شناسایی و معرفی باشد نه برای عیب گذاری.
نکته ی قابل توجه این است که اکثر کسانی که این مورد را از استثنائات غیبت شمرده اند ، شروط مذکور را نیز برای جواز آن بیان کرده اند در حالی که اگر این شروط وجود داشته باشد، ذکر عیب آن شخص اصلاً غیبت نیست تا اینکه بخواهد استثناء شود و از موارد جواز غیبت باشد؛ چرا که اولاً چنانکه در تعریف غیبت گذشت ، اختلاف است که آیا ذکر عیب ظاهر ، غیبت است یا نه؟ که طبق بعضی از روایات ، این مورد غیبت نمی باشد. ثانیاً اگر آن شخص به عیبی مشهور شده باشد به گونه ای که از ذکر آن ناراحت نشود ، ذکر او با آن عیب ، غیبت نیست؛ پس نتیجه می گیریم که بهتر است این مورد ، از استثنائات غیبت شمرده نشود. ولی از آن جهت که در اکثر کتب ، این مورد نیز از استثنائات شمرده شده ، ما نیز آن را ذکر کردیم. به هر حال ، معرفی چنین شخصی به عیبی که دارد ، اگر شرایط فوق رعایت شود جایز است خواه از مصادیق غیبت باشد یا نه.در این قسمت نیز به یک استفتاء اشاره می کنیم:«سوال : در بین مردم مرسوم است که وقتی می خواهند نشانی شخصی را بدهند ، مثلاً می گویند «همان کس که قدش کوتاه است » یا «شکمش بزرگ است»و مانند این تعابیر است ؛ اگر ما آن فرد را بشناسیم و بدانیم با این حرف ها ناراحت می شود ، آیا غیبت محسوب می شود؟جواب : در صورتی که این صفات در عرف جنبه ی مذمّت داشته باشد ، جایز نیست.»(42)

15.ردّ نسبت دروغین :
 

کسی که خود را منسوب به شخص یا قبیله ای می کند در حالی که می دانیم نسبت او چنان که ادعا می کند نیست ، می توانیم در این مورد از او غیبت کنیم و کذب او را برملا سازیم ؛ مثلاً کسی می آید و ادعا می کند که :«من پسر فلانی هستم که در فلان شهر زندگی می کرد، پدرم از دنیا رفته است» ؛ هدف او نیز از این ادعا دست یابی به اموال آن شخص میت است. در چنین مواردی غیبت او جایز است و بعضی از علما فرموده اند: مصلحت حفظ انساب و خانواده ها، مقدم بر حفظ آبروی شخص ادعا کننده می باشد.(43)

16.دفع ضرر از غیبت شونده :
 

گاهی اوقات اتفاق می افتد که جان ، مال یا آبروی مؤمنی در معرض خطر است و ممکن است ضرری به او برسد و این در حالی است که می توان با نوعی غیبت کردن از او و ذکر عیوب و بدی هایش، او را از این خطر نجات داد و ضرر احتمالی را از او دفع کرد. چنین غیبتی جایز است چرا که این غیبت در حقیقت به هدف نجات آن مؤمن یا دفع ضرر از او صورت گرفته است؛ نه به قصد اهانت و عیب جویی و نه به خاطر اهدافِ غیر صحیح دیگر.شیخ انصاری (ره) می گوید : روایاتی که در مذمت زراره وارد شده نیز از این باب بوده است؛ چرا که در روایتی آمده است که امام صادق (ع) پیغامی به عبد الله پسر زراره دادند، که این پیغام را به پدرش برساند و در آن پیغام آمده است که : «به پدرت بگو اگر ما از تو عیبی گرفته و تو را مذمت کرده ایم، به این خاطر است که تو از شر مردم محفوظ بمانی چرا که در این زمان مردم هر کس را که محبّ و یاور ما باشد اذیّت می کنند و هر کس را که مذمت کنیم و بر او عیب گذاریم ، حمد و ستایش می کنند ؛ چنانکه در قرآن هم آمده است : «همراه موسی (ع) آن کشتی را عیب دار کرد تا پادشاه غاصب، آن را غصب نکند»(44)پس به این مثال دقت کن چرا که تو نیز از بهترین کشتی هایی هستی که در دریای هدایت سیر می کنی ولی آن ها چنین کشتی هایی را غصب می کنند و اهلش را نیز تحت سلطه می گیرند. رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و ممات(45).»

17. غیبت در مقام تقیه :
 

این مورد تقریباً شبیه به مورد قبلی می باشد. «تقیه» این است که انسان به خاطر حفظ جان ، مال یا آبروی خود و یا شخص دیگر ، در ظاهر، کاری را انجام دهد که در باطن به آن راضی نیست ؛ مثلاً گاهی اتفاق می افتد که جان یا مال کسی در خطر است و می توان با غیبت از او یا از شخص دیگر ، خطر را دفع کرد و یا جان ، مال یا آبروی شخص غیبت کننده، در گرو غیبت و اظهار برائت از کسی می باشد؛ مثلاً او را مجبور به غیبت می کنند و می گویند از فلانی بدگویی کن وگرنه تو را می کشیم یا آبرویت را می بریم. در این مورد نیز غیبت در حد ضرورت جایز می باشد ولی باید دقت کرد که غیبت مفسده ای بالاتر نداشته باشد؛ مثل اینکه بعضی وقت ها اهمیت غیبت نکردن بیشتر از حفظ مال یا آبرویی است که در معرض خطر است؛ که در چنین مواردی غیبت جایز نیست.

18.اظهار عیوب مریض نزد طبیب:
 

شخصی که دارای عیوب و بیماری هایی است و برای مداوای او باید آن عیوب را به پزشک اطلاع داد ، غیبت او در این موارد و در مورد عیوب دیگری که به بیماری اش مربوط می شود نزد پزشک معالج اشکال ندارد.

19. غیبت بین دو نفر که هر دو می دانند:
 

شیخ انصاری (ره) از قول بعضی از علما نقل می کند که هرگاه شخصی، گناهی انجام دهد که دو نفر آن را ببینند، آن دو نفر می توانند بین خودشان در این مورد از آن شخص غیبت کنند؛ چرا که غیبت در چنین مواردی بر شنونده ی غیبت اثر نمی گذارد چون خودش می داند. سپس شیخ (ره) می گوید: «اگر این نوع غیبت به قصد مذمت و سرزنش نباشد و آبروی آن شخص هتک نشود، حرام نیست(46).»مرحوم نراقی (ره) می گوید: «این مورد از غیبت حرام بوده و دلیلی بر استثنای آن نیست.»(47) مرحوم شبّر (ره) می گوید: «البته جواز این نوع غیبت ، به وضوح ثابت نیست.»(48) آیت الله مظاهری (مدّ ظلّه) نیز می گوید: «اگر عیب کسی را که گوینده و شنونده هر دو می دانند بگوید ، غیبت محسوب شده و حرام است؛ زیرا اسلام نخواسته است که مسلمانی به بدی یاد شود.»(49) در این مورد علاوه بر اختلاف فتوایی که وجود دارد باید به دو نکته ی مهم نیز توجه نمود: اولاً معلوم نیست که دلیل حرمت غیبت، اثر گذاری بر شنونده باشد تا گفته شود: چون در این مورد ، شنونده خودش از مورد غیبت، اطلاع دارد و بر او اثر نمی گذارد، پس حرام نیست. اگر این طور باشد باید خیلی از موارد دیگر غیبت را هم که به هر دلیلی بر شنونده اثر نمی گذارد، استثناء کنیم؛ در حالی که آن موارد استثناء نشده است. ثانیاً از آنجا که در چنین مواردی احتمال وقوع در گناه، زیاد است و دلیل قطعی بر استثناء وجود ندارد و از طرفی آن دسته از علما که این نوع غیبت را جایز دانسته اند نیز اولویت را در ترک غیبت دانسته اند و بعضی گفته اند: «ترک غیبت بهتر است چون احتمال دارد که شخص شنونده ، مورد غیبت را فراموش کرده باشد و با شنیدن غیبت ، دوباره برایش یادآوری شود و یا اینکه حتی اگر فراموش هم نکرده باشد، نقل بین آن دو باعث مشهور شدن آن شخص به آن گناه شود»(50) ، لذا در چنین مواردی نمی توان حکم به جواز غیبت نمود چرا که اصل، عدم جواز غیبت است.

20.هر موردی که غیبت مصلحت بالاتر داشته باشد:
 

چنان که از مطالب بیان شده معلوم شد ، شخصی مؤمن به طور کلی دارای احترام است ؛ پس حفظ احترام او دارای مصلحت می باشد و هر گاه از او غیبتی شود ، حرمت او هتک می شود و این هتک حرمت مفاسدی دارد که با توجه به مقام و منزلت شخص غیبت شده و با توجه به مطلبی که درباره ی او گفته شده ، متفاوت است ؛ مثلاً گاهی هتک حرمت یک مؤمن و غیبت کردن از او در یک مورد، مفسده ی زیادی ندارد ولی در موردی دیگر مفسده اش بیشتر است و یا همان غیبت در مورد شخص دیگر ، مفسده ی بسیار زیاد و جبران ناپذیری به بار می آورد. پس بزرگی مفسده ی بوجود آمده از غیبت به دو چیز بستگی دارد: یکی اینکه چه چیزی گفته شود و دیگر اینکه در مورد چه کسی گفته شود. ولی گاهی اوقات، غیبت در شرایط خاصی مصلحت پیدا می کند ؛ اگر چه از این جهت که احترام شخص غیبت شونده هتک می شود، دارای مفسده است. حال اگر مصلحت موجود در یک مورد از مصلحت حفظ احترام مؤمن بیشتر بود ، بر آن مقدم می شود ؛ یعنی غیبت در آنجا که مصلحت مهم تر وجود داشته باشد جایز است. در تمام مواردی که قبلاً ذکر شد چنین مصلحتی وجود داشت (اگر چه در بعضی از آن ها اختلاف نظر وجود داشت).از آنچه گفته شد در می یابیم که استثنائات غیبت فقط به امور ذکر شده ی قبلی محدود نمی شود؛ بلکه در هر موردی که ملاک یاد شده (مصلحت مهم تر) وجود داشته باشد ، غیبت استثناء می شود.
نکته ی بسیار مهمی که در این قسمت باید به آن توجه نمود این است که اگر چه غیبت در مواردی که مصلحت مهمتر دارد یا هیچ مفسده ای ندارد، جایز است ولی تشخیص این مصلحت و مفسده کار ساده ای نیست و در چنین مواردی فریب های شیطانی و نفسانی بسیار زیادی وجود دارد که انسان را به سوی غیبت و توجیه آن می کشاند ؛ لذا در این موارد باید دقت کافی نمود و همواره احتیاط را رعایت کرد ؛ به این معنا که اگر شک کردیم که موردی از حرمت غیبت استثنا شده یا نه ، باید به اصل رجوع کنیم که اصل نیز حرمت غیبت است.
 

جمع بندی و نتیجه گیری
 

از مطالب گفته شده در فصل های قبل دانستیم که اگر از شخص غایب به نحوی یاد کنیم که او دوست نداشته باشد غیبت او را کرده ایم. همان گناه بزرگی که آیات و روایات متعددی مسلمانان را از انجام آن نهی کرده و اثرات مخرب آن را گوشزد می کند و انجام دهنده ی آن را مستحق عذاب الهی معرفی می کند.شنیدن غیبت و راضی بودن به انجام آن یعنی ساکت شدن و ردّ نکردن غیبت نیز گناهی برابر غیبت کردن و شاهد گناهی بالاتر از آن دارد. همچنین دانسته شد که غیبت در بعضی موارد ، استثناء شده و حرام نمی باشد.نتیجه ای که از مطالب گفته شده می گیریم و به نظر ما اهمیت فوق العاده ای دارد این است که در مواردی که غیبت جایز نیست و از عناوین استثناء شده به شمار نمی رود ، وظیفه هر انسان مؤمن این است که اولاً خودش حساسیت و تقیّد ویژه ای داشته باشد و هیچ گاه خود را مشغول به بد گویی از دیگران نکند. ثانیاً اگر در مجلسی غیبتی شد که او نیز از افراد آن مجلس و از شنوندگان غیبت به شمار می رود یا اینکه حتی چنان شد که غیبت کننده او را مخاطب خود قرار داد و شروع کرد از کسی غیبت کند ، در این موارد اگر چه خود او غیبت نکرده است ولی از آن جهت که شنونده غیبت بوده است ، وظیفه دارد که با شخص یا اشخاص غیبت کننده مخالفت کند و نگذارد که غیبت کننده به غیبت خود ادامه دهد و اگر هم موفق نشد، مجلس را ترک کند. ثالثاً اگر مشاهده کرد که افرادی مشغول غیبت کردن هستند در حالی که او جزء آن ها نیست، در این حالت نیز اگر می داند که غیبت کردن آن ها، از موارد استثناء شده نیست، وظیفه ی نهی از منکر را دارد که باید شرایط آن را رعایت کند.اما در مواردی که غیبت ، استثناء شده است نیز باید به این دو نکته مهم توجه نمود که اگر چه غیبت کردن حرام نیست ولی شایسته است که انسان همواره خود را از بد گویی و غیبت از دیگران حفظ کند مگر در موارد نادری که غیبت کردن رجحان دارد؛ که در مباحث قبلی، به این موارد اشاره کردیم.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.ابراهیم مصطفی و دیگران ، المعجم الوسیط ، ج 2 ، ص 667
2.ابن منظور ، لسان العرب ، ج1 ، ص656
3.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحار الانوار ، ج77 ، ص89
4.محمد کلینی(ره) ، اصول کافی ، محمد باقر کمره ای ، ج5 ، ص332
5.همان
6.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحار الانوار ، ج75 ، ص224
7.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحار الانوار ، ج75 ، ص226
8.حر عاملی (ره) ، وسائل شیعة ، ج8 ، ص600
9.نهج البلاغه ، خطبه 141 ، ص261
10.محمد مهدی نراقی (ره) ، برگزیده ی جامع السعادات ، ص352
11.برای جمع آوری استثنائات غیبت از این کتاب ها استفاده شده است: بحارالانوار ج75 ، ص231 – میزان الحکمة ج8 ، ص585 –اصول کافی ج5 ، ص678 – وسائل الشیعه ج8 ، ص604 – جواهر الکلام ج22 ، ص65 ؛ کتاب المکاسب ج1 ، ص342 – مصباح الفقاهة ج1 ، ص336 – الآراء الفقیة ج2 ، ص396 – اخلاق شبر ، ص239 – الزبدة الفقهیة ج4 ، ص302 – معراج السعادة ، ص455 و گزیده جامع السعادات ، ص352
12.سوره ی حجرات (49) ، آیه10
13.سید محمد حسن ترحینی ، الزبدة الفقهیة ، ج4 ، ص301
14.رجوع شود به: بحار الانوار ، ج75 ، ص233 – الآراء الفقهیة ، ج2 ، ص396 – کتاب المکاسب ، ج1 ، ص344 – گناهان کبیره ، ج2 ، ص280
15.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحارالانوار ، ج75 ، ص233
16.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحارالانوار ، ج75 ، ص233
17.حر عاملی (ره) ، وسائل الشیعة ، ج8 ، ص605
18.محمد حسین فلاح زاده ف آموزش فقه ، ص417 ، به نقل از سید روح الله خمینی (ره) ، استفتائات ، ج2 ، ص620 ، س18
19.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص345
20.جواد تبریزی (ره) ، ارشاد الطالب ، ج1 ، ص393
21.سوره نساء (4) ، آیه 148
22.سوره شوری (42) ، آیه 41
23.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحارالانوار ، ج75 ، ص231
24.همان
25.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص348
26.احمد نراقی (ره) معراج السعادة ، ص455
27.حر عاملی (ره) ، وسائل الشیعة ، ج8 ، ص427
28.در این قسمت از کتاب معراج السعادة ، ص456 و گناهان کبیره ،ج2 ، ص281 استفاده شده است.
29.حر عاملی (ره) ، وسائل الشیعة ، ج11 ، ص508
30.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحارالانوار ، ج75 ، ص224
31.حسین مظاهری ، رساله توضیح المسائل ، ص498
32.ناصر مکارم شیرازی ، استفتائات جدید، ج1 ، ص159 ، س555 و 557
33.سید عبدالحسین دستغیب (ره) ، گناهان کبیره ، ج2 ، ص282
34.محمد باقر مجلسی (ره) ، بحارالانوار ، ج75 ، ص232
35.احمد نراقی (ره) ، معراج السعادة ، ص456
36.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص352
37.جرح شهود به معنای این است که کسی عدم شایستگی شهود برای شهادت دادن را ثابت کند؛ یعنی مدارکی ارائه کند که نشان دهد این شاهد ها صلاحیت شهادت دادن را ندارند که به او جارح می گویند .
38.سید محمد حسن ترحینی ، الزبدة الفقهیة ، ج4 ، ص302
39.ناصر مکارم شیرازی ، استفتائات جدید ، ج2 ، ص241 ، س743
40.محمد حسن نجفی (ره) ، جواهرالکلام ، ج22 ، ص68
41.هادی نجفی ، الآراء الفقهیة ، ج2 ، ص416
42.ناصر مکارم شیرازی ، استفتائات جدید ، ج1 ، ص159 ، س555 و 557
43.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص357 و سید محمد حسن ترحینی ، الزبدة الفقهیة ، ج4 ، ص303
44.سوره ی کهف (18) ، آیه ی 79
45.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص354
46.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص357
47.احمد نراقی (ره) ، معراج السعادة ، ص457
48.سید عبدالله شبّر ، اخلاق ، محمدرضا جباران ، ص240
49.حسین مظاهری ، رساله ی توضیح المسائل ، ص497
50.مرتضی انصاری (ره) ، کتاب المکاسب ، ج1 ، ص357
 

کتابنامه :
1.قرآن کریم
2.ابن منظور ، محمد ، لسان العرب ، ج1 ، نشر ادب حوزه ، بی چا ، 1405ش
3.انصاری ، مرتضی ، [شیخ] ، کتاب المکاسب ، ج1 ، مجمع الفکر الاسلامی ، چهاردهم ، 1431ق
4.تبریزی ، جواد ، [میرزا] ، ارشاد الطالب ، ج1 ، دارالصدیقة الشهیدة ، ششم ، 1389ش
5.ترحینی عاملی ، سید محمد حسن ، الزبدة الفقهیة ، ج4 ، منشورات ذوی القربی ، هفتم ، 1430ق
6.خمینی ، سید روح الله ، [امام] ، شرح چهل حدیث ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، چهل و دوم ، 1386ش
7.خویی ، سید ابوالقاسم ، [آیت الله] ، مصباح الفقاهة ، ج1 ، محمد علی توحیدی(مقرر) ، مؤسسه انصاریان ، چهارم ، 1417ق
8.دستغیب، سید عبد الحسین، [شهید] ، گناهان کبیره، ج2 ، دفتر انتشارات اسلامی، بیست و یکم ، 1386ش
9.دشتی ، محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، به نشر ، دهم ، 1387ش
10. شبر ، سید عبدالله ، اخلاق ، محمد رضا جباران (مترجم)، مؤسسه انتشارات هجرت ، شانزدهم ، 1389ش
11.شهیدی ، فتاح ، [میرزا] ، هدایة الطالب ، ج1 ، دارالفقه للطباعة والنشر ، اول ، 1386ش
12.طریحی ، فخر الدین ، مجمع البحرین ، ج2 ، انتشارات مرتضوی ، دوم ، 1362ش
13. عاملی ، حر ، [شیخ] ، وسائل شیعة ، ج8 و11 ، احیاء التراث العربی ، چهارم ، 1391ق
14.علوی ، سید محمد تقی ، پاسخ کوتاه به 300 پرسش از احکام ، نشر سابقون ، اول ، 1383ش
15. فلاح زاده ، محمدحسین ، آموزش فقه ، انتشارات الهادی ، بیست و سوم ، 1384ش
16.فیومی ، احمد ، المصباح المنیر ، ج2 ، دارالهجرة ، اول ، 1405ق
17.کلانتر ، سید محمد ، حاشیه مکاسب ، ج4 ، موسسه نور بیروت ، اول ، 1410ق
18.کلینی ، محمد بن یعقوب ، [ثقة الاسلام] ، اصول کافی ، ج5 ، محمد باقر کمره ای (مترجم) ، انتشارات اسوه ، هفتم ، 1358ش
19. مجلسی ، محمد باقر ، [علامه] ، بحارالانوار ، ج75 ، احیاء التراث العربی ، سوم ، 1403ق
20.محمدی ری شهری ، محمد ، میزان الحکمة ، ج8 ، دارالحدیث ، نهم ، 1387ش
21.مصطفی ، ابراهیم ، و دیگران ، المعجم الوسیط ، ج2 ، مکتبة الرضوی ، دوم ، 1427ق
22. مظاهری ، حسین ، [آیت الله] ، رساله توضیح المسائل ، انتشارات شفق ، ششم ، 1375ش
23.مکارم شیرازی ، ناصر ، [آیت الله] ، استفتائات جدید ، ج1 و 2 و 3 ، ابوالقاسم علیان نژادی (گردآورنده) ، مدرسه امام علی بن ابیطالب (ع) ، اول ، 1384ش
24. مکارم شیرازی، ناصر ، [آیت الله]، و دیگران، تفسیر نمونه، ج22، دارالکتاب الاسلامیة، هفدهم، 1378ش
25. نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام ، ج22 ، دارالکتاب الاسلامیة ، نهم ، 1368ش
26. نجفی ، هادی ، الآراء الفقهیة ، ج2 ، انتشارات مهر قائم (عج) ، اول ، 1387ش
27.نراقی، محمد مهدی،[ملا]، گزیده ی جامع السعادات، علی مختاری (محرر)، نشر دانش حوزه، اول،1382ش
28. نراقی ، احمد ، [ملا] ، معراج السعادة ، انتشارات قائم آل محمد (عج) ، پنجم ، 1386ش