از خروس بي كله تا طوطي رياضيدان


 

نويسنده: ساناز دهخوارقاني




 
اسم اين حيوانات به خاطر توانايي هاي شگفت انگيزشان در تاريخ جاودانه شده است
دنياي حيوانات پر از اسامي حيواناتي است كه به خاطر توانايي هاي عجيب و غريبشان معروف شده اند؛ حيواناتي كه زندگي شان درست مثل زندگي ستاره ها و چهره هاي مشهور حتي بعد از مرگ آنها هم خبرساز است و بارها به تيتر داغ روزنامه ها و مجله ها تبديل شده اند. اين حيوانات شگفت انگيز در تحقيقات و آزمايش هاي مختلف علمي مورد استفاده قرار گرفته اند و حتي نامشان بيشتر از نام محققان اين پروژه ها بر سر زبان ها افتاده. در اين بين اسم بعضي ها هم به خاطر شانس عجيبشان در تاريخ جاودانه شده است.

 

تيلاموك؛ سگ نقاش
 

تيلاموك سگي از نژاد تريرهاست كه در نيويورك زندگي ميتيلاموك سگي از نژاد تريرهاست كه در نيويورك زندگي مي كند. اين سگ نقاش يكي از معروف ترين و مشهورترين سگ هاي دنياست كه تا كنون 17 نمايشگاه فردي از تابلوهاي نقاشي اش در اروپا و آمريكا برگزار شده. تيلا هشت سال دارد و در جولاي 2005 صاحب شش توله بامزه شد كه در حال حاضر تنها يكي از آنها با تيلا زندگي مي كند. تيلا آن قدر مشهور است كه نويسندگان زيادي كتاب هاي مختلفي در مورد او و توانايي هايش نوشته اند. اف بومن يكي از اين نويسندگان است كه سال 2006 كتاب زندگينامه تيلا را در انتشارات ساسكواچ به چاپ رساند. اين كتاب با موفقيت بزرگي رو به رو شد؛ درست مثل تابلوهاي نقاشي تيلا. تكنيك تيلا در خلق آثار هنري اش انتقال رنگ است. قبل از شروع نقاشي صاحبان تيلا يك دستگاه ضبط لمسي را به پشت كاغذهاي پوستي اي كه روي لايه اي حصيري قرار گرفته و به رنگدانه هاي مخصوصي آغشته شده اند وصل مي كنند. بعد اين سگ نقاش، كاغذها را به دهان مي گيرد و به كارگاهي كه به اين منظور برايش در نظر گرفته شده مي برد و در آنجا با فشار آوردن پوزه و دندان هايش روي كاغذ و كشيدن ناخن هايش در جهات مختلف نقش هاي رنگي و زيبايي خلق مي كند. نقش هايي كه از خط هاي مرتب و منظم و رد پنجه ها و فشار زبانش روي كاغذ شكل مي گيرند آثار زيبا و خارق العاده اي را به وجود مي آورند كه هنردوستان زيادي ساعت ها به تماشايشان مي نشينند و هر بار نكته جالبي را از ميان اين خط ها كشف مي كنند.


 


 

 

اسكار، گربه مرگاند مرگ قريب الوقوع افراد بيمار را پيشگويي كند. اين گربه زيبا، وقتي كه خيلي كوچك بود از يك سازمان حمايت از حيوانات به يك آسايشگاه و خانه سالمندان در ايالت رودآيلند در شمال شرقي آمريكا منتقل شد و از آن به بعد زندگيش را در طبقه سوم اين ساختمان شروع كرد. شش ماه از اقامت اسكار در آسايشگاه مي گذشت كه پرستاران نكته جالبي را كشف كردند. آنها مي ديدند كه اسكار مثل دكترها هر روز به بيماران بخش هاي مختلف سر مي زند، دور تختشان مي چرخد و آنها را بو مي كند و بعد كنار تخت افراد خاصي به خواب مي رود. نكته عجيب اينجا بود كه آن شخص در عرض دو تا چهار ساعت بعد از رسيدن اسكار از دنيا مي رفت. يكي از اولين نمونه ها زن بيماري بود كه يك لخته خون در پايش وجود داشت. همين كه اسكار نزديك تخت اين بيمار رسيد و آن را بو كشيد، دور يكي از پايه هاي تخت حلقه زد و به خواب رفت و زن پس از چند ساعت فوت كرد. اسكار هم از خواب بيدار شده و به آرامي اتاق را ترك كرد. در نمونه اي ديگر يكي از دكترهاي آسايشگاه مرگ قريب الوقوع يك بيمار را با توجه به شرايط بحراني اش تشخيص داده بود؛ مرگي كه هر لحظه ممكن بود گريبان بيمار را بگيرد اما اسكار با خونسردي تمام از كنار بيمار رد شد و لحظه اي در كنار او توقف كرد و در عوض بعد از گذشت چند هفته، گربه پيشگو به سراغ بيمار رفت و دو ساعت بعد آن بيمار فوت كرد. به نظر تشخيص اسكار از دكترها و پرستارها بهتر است. دقت و صحت پيشگويي هاي اسكار به اندازه اي است كه حالا ديگر، پرسنل آسايشگاه به محض اين كه اسكار را در حال پرسه زدن در اطراف يك بيمار مشاهده مي كنند، خانواده او را خبردار مي كنند و به آنها اطلاع مي دهند كه بايد منتظر مرگ قريب الوقوع بيمارشان باشند. نكته جالب اينجاست كه بيشتر خانواده ها كه از توانايي اسكار خبر ندارند با قدم گذاشتن به اتاق بيمارشان از پرسنل آسايشگاه مي خواهند اين گربه را به بيرون اتاق بفرستند. در اين صورت اسكار پيشگو تا زمان مرگ بيمار پشت در اتاق مي ايستد و بلند ميوميو مي كند. پرسنل آسايشگاه بارها متوجه رفتار عجيب اسكار شده اند. او با انسان هاي سالم و سرحال رفتار خوبي ندارد و از آنها فراري است و در صورت برخورد با آنها، عكس العمل نشان مي دهد. به نظر مي رسد اين گربه غيرمعمولي فقط به معاشرت با آنهايي كه مرگشان نزديك است علاقه دارد. او تا آخرين نفس كنار اين بيماران مي ماند و بعد بدون كوچك ترين سر و صدايي اتاق را ترك مي كند و به دنبال بيمار بعدي مي رود. اين گربه پيشگو در اين مدت 50 مورد مرگ را به درستي تشخيص داده و همين موضوع باعث شده يكي از مشهورترين حيوانات تاريخ باشد.

 

كاكاركو، نامزد انتخابات
 

كاكاركو كرگدني بود كه در باغ وحش سائوپولو زندگي مي كرد. اين كرگدن قوي هيكل، به خاطر يك دليل عجيب در جمع حيوانات مشهور تاريخ حضور پيدا كرده. او با بالاترين رأي براي نمايندگي شواري شهر برزيل انتخاب شده بود.
در سال 1958 كاكاركو براي اعتراض به فساد سياسي دولت برزيل در انتخابات شوراي شهر به عنوان يكي از نامزدها از طرف مردم انتخاب شد. البته مسؤولان برگزاري انتخابات كانديداتوري كاكاركو را نپذيرفتند. اما او سرانجام با بيشترين آرا در اين انتخابات پيروز شد! مردم تنها به كاكاركو رأي مي دادند و كاكاركو با 100 هزار رأي از ديگر نامزدهاي انتخاباتي جلو زد و پيروز شد. پس از اين پيروزي، مسؤول باغ وحش به شوخي اعلام كرد كه شوراي شهر بايد حقوق ماهانه كاكاركو را به عنوان نماينده مردم پرداخت كند! به هر حال پيروزي كاكاركو در انتخابات شوراي شهر با آراي مردمي از او يك اسطوره ساخت. او يكي از مشهورترين حيوانات دنياست كه با حركتي انقلابي سرنوشت اين كشور را تغيير داد. اگرچه انتخابات دوباره برگزار شد اما نام كاكاركو در تاريخ حيوانات سرشناس جاودان ماند و هنوز هم مردم برزيل خيلي وقت ها به نشانه اعتراض «رأي كاكاركو» را در صندوق هاي رأي مي اندازند.

 

مايك؛ خروس بي كله
 

مورد مايك، خروس بي كله يكي از عجيب ترين مواردي است كه باعث شده اسم مايك هم در فهرست حيوانات مشهور تاريخ ثبت شود. مايك جوجه خروسي بود كه پس از جداشدن سر از بدنش 18 ماه به زندگي خود ادامه داد. با پخش اين خبر جنجال هاي زيادي به راه افتاد و باعث شد صاحب اين خروس عجيب و غريب، مايك بدون كله را براي انجام تحقيقات و ثبت رسمي اين خبر به دانشگاه يوتا در ايالت سالت ليك سيتي ببرد. ليويد اولسون، صاحب يك مزرعه بزرگ در كلرادو بود و مرغ و خروس هاي زيادي را پرورش مي داد. همه چيز در مزرعه او معمولي بود تا اينكه شب دهم سپتامبر 1945 از راه رسيد. اولسون براي شام مهمان دعوت كرده بود، به همين خاطر همسرش او را به مزرعه فرستاد تا براي تدارك غذا، يكي از مرغ و خروس هايش را انتخاب كند. اولسون هم با يكي از خروس هايش به اسم مايك كه پنج ماه و نيم از عمرش گذشته بود، به خانه برگشت و بعد او را روي زمين خواباند تا سرش را جدا كند. اما اولسون نتوانست به خوبي سر خروس را جدا كند. بر حسب يك اتفاق عجيب، سر تبرش كج شد و شريان اصلي خون خروس پاره نشد. در ابتدا مايك هم مثل بقيه پرنده هايي كه سرشان بريده مي شود، تكان هاي شديدي خورد اما بعد از چند دقيقه در كمال تعجب بدن بدون سرش را از روي زمين بلند كرد و مثل يك خروس سالم شروع به حركت كرد. از همين جا بود كه مايك به شهرت رسيد و به خاطر اتفاق عجيبي كه برايش افتاده بود در نمايشگاه هاي زيادي شركت كرد. عكسش روي خيلي از مجلات معروف تايم و لايف رفت و زندگي جديد او به خبر داغ خيلي از روزنامه هاي محلي تبديل شد. سازمان حمايت از حيوانات و فعالان اين حوزه، انتقادات تند و تيزي به اولسون براي نگهداري مايك در اين وضعيت كردند؛ اما اولسون به اين انتقادها توجهي نكرد و به مراقبت از اين خروس ادامه داد چون فكر مي كرد زنده ماندن اين خروس بي كله مثل يك معجزه است و او به عنوان مسؤول نگهداري از مايك انتخاب شده؛ اما سرانجام 18 ماه بعد از اينكه مايك بدون سر به زندگي اش ادامه مي داد، مرگ به سراغ اين خروس بيچاره آمد. زماني كه خانواده اولسون از يك سفر كوتاه مدت به خانه برمي گشتند بين راه مايك دچار خفگي شد. خانواده اولسون هم كه از شانس بد سرنگ هاي تغذيه و تميز كردن مجراي تنفسي او را جا گذاشته بودند نتوانستند مايك را نجات بدهند و سرانجام زندگي اين خروس بي كله در ماه مارس 1947 پايان يافت. مايك كه بارها و بارها در برنامه هاي زنده مقابل چشمان هزاران نفر قرار گرفته بوديكي از آن حيوانات شگفت انگيزي است كه به يك پديده تبديل شد و هنوز هم در محافل علمي مختلف از او صحبت مي شود.


 

 

الكس؛ طوطي رياضيدان
 

الكس يك طوطي خاكستري آفريقايي بود. ايرن پپربرگ متخصص روان شناسي حيوانات، اين طوطي باهوش را وقتي كه تازه يك ساله شده بود از يك مغازه حيوان فروشي خريد و براي انجام آزمايش هايش به خانه آورد و نام الكس را برايش انتخاب كرد. الكس 30 سال تمام در جريان يك روند آزمايشي در دانشگاه هاي آريزونا، هاروارد و برانديز مورد استفاده قرار گرفت تا توانايي هاي يادگيري اش مورد بررسي قرار گيرد. قبل از بررسي هاي پپربرگ، دانشمندان معتقد بودند پرندگان قدرت يادگيري ندارند مثلاً نمي توانند زبان اشاره را براي برقراري ارتباط ياد بگيرند. اما موفقيت هاي پپربرگ و الكس در اين زمينه نشان داد كه پرندگان نه تنها قدرت يادگيري دارند بلكه مي توانند با منطق خود كلماتي مشخص براي برقراري ارتباط ابداع كنند. تحقيقات پپربرگ نشان داد قدرت تفكر و يادگيري الكس و پرندگاني شبيه او با ذكاوت و هوش حيواناتي مثل دلفين و ميمون در يك تراز قرار دارد. او در گزارشاتش نوشت كه هوش الكس در زمان مرگش به اندازه يك كودك پنج ساله بود و اگر زنده مي ماند هنوز هم پتانسيل بالايي براي يادگيري و تقويت هوشش داشت و از نظر عاطفي و احساسي هم در زمان مرگش در حد يك كودك دو ساله همه چيز را درك مي كرد. اما اين طوطي باهوش با مرگ غيرمنتظره اش خيلي ها را شوكه كرد. هيچ كس فكرش را هم نمي كرد الكس به اين زودي ها بميرد چرا كه ميانگين طول عمر طوطي هاي خاكستري 50 سال است در حالي كه الكس در 11 سالگي مرد. اين پرنده روز قبل از مرگش كاملاً سرحال بود و مسؤولان سازمان حمايت از حيوانات اعلام كردند آزمايشات سلامت او دو هفته قبل از مرگش كاملاً طبيعي بوده و هيچ مشكلي در رابطه با سلامت او گزارش نشده است. دامپزشك الكس هم پس از كالبد شكافي هيچ دليل خاصلي براي مرگش پيدا نكرد. با آزمايشات تكميلي، سازمان حمايت از حيوانات، علت مرگ را سكته ناگهاني يا حمله قلبي اعلام كرد. نكته جالب اينجاست كه الكس مي توانست به راحتي تا عدد شش بشمارد، به درستي جمع و تفريق شش عدد اول را انجام بدهد و رنگ ها را هم به خوبي مي شناخت و با حالات مختلف سر و بدن، مي توانست احساسات مختلف را به خوبي بيان كند.


 

 

واشو؛ شامپانزه سخنگو
 

واشو شامپانزه اي بود كه در سال 1965 به دنيا آمد و 30 اكتبر 2007 از دنيا رفت. او تنها شامپانزه دنيا بود كه به راحتي سخن مي گفت و با انسان ها ارتباط برقرار مي كرد؛ البته نه با زبان گفتار بلكه با زبان اشاره. در حقيقت واشو اولين حيوان دنيا بود كه زبان اشاره را به خوبي ياد گرفته بود و به كمك اين زبان با بقيه صحبت كرده و ارتباطي دوستانه برقرار مي كرد. نكته جالب اينجاست كه واشو معلم خوبي هم بود. او زبان اشاره را به سه شامپانزه ديگر با نام هاي لوئيس، تاتو و دار هم ياد داده بود و آنها همگي با هم با اين زبان ارتباط برقرار مي كردند؛ البته آنها هيچ وقت در استفاده از زبان اشاره به مهارت و توانايي واشو نرسيدند. واشو زبان اشاره را طي يك پروژه تحقيقاتي در رابطه با توانايي هاي حيوانات در يادگيري زبان آموخت و اين زبان را به شامپانزه هاي نسل بعد از خود هم انتقال داد. دانشمندان وقت و انرژي زيادي براي آموزش واشو صرف كردند و البته تلاش هايشان هم بي نتيجه نماند و واشو در پنج سالگي كاملاً به زبان اشاره مسلط شد. آنها براي آموزش واشو محيط مناسبي فراهم كردند. براي مثال دانشجويان فارغ التحصيل اين رشته را استخدام كردند تا 24 ساعته در اطراف واشو باشند و فقط با زبان اشاره با يكديگر صحبت كنند و با تشويق و جايزه او را به استفاده از اين زبان ترغيب كنند. با اينكه خيلي به نتيجه كار اميدي نداشتند اما واشو بالاخره از اين زبان در موقعيت هاي مختلف استفاده و آنها را شگفت زده كرد. مسواك، خميردندان،‌ كفش و گل اولين چيزهايي بودند كه واشو ياد گرفت آنها را به زبان اشاره نشان بدهد. او همچنين با خلاقيت زيادي كه داشت كلماتي مناسب اختراع مي كرد و همين موضوع دانشمندان را شگفت زده مي كرد چرا كه نشان مي داد واشو اين زبان و كارايي آن را به خوبي درك كرده و تنها از روي عادت و حفظ علامت ها نيست كه از آنها استفاده مي كند. واشو بيش از 30 سال با اين زبان با انسان ها سخن مي گفت. اين شامپانزه باهوش در 42 سالگي از دنيا رفت. جامعه محققان مرگ او را يكي از سخت ترين اتفاقات زندگي شان مي دانستند چرا كه در اين سال ها حسابي با شامپانزه دست آموزشان ارتباط برقرار كرده و در بسياري از تحقيقاتشان از حضور او استفاده مي كردند.

 

 

منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 108