در جست و جوي جهاني نو (4)


 





 

گام نهم:
 

سود جستن از انرژي منفي در حالت هاي فشرده ماده
 

مي توان با کمک پرتوهاي ليزر، "حالت هاي فشرده اي" از ماده را به وجود آورد و از آن براي توليد نيرو از ماده منفي سود جست، و از ماده منفي نيز مي توان براي گشودن و پايدار نگاه داشتن کرم چاله ها بهره برد. هنگامي که يک پرتو نيرومند ليزر با يک ماده نوري ويژه برخورد داده شود، به دنبال خود يک جفت فوتون بر جاي مي گذارد. اين فوتون ها نيز يکي يکي، لرزش هاي کوانتومي موجود در فضاي تهي را دچار افت و خيز کرده، و در پي آن، هر دو تپش يا پالس مثبت و منفي انرژي را به وجود مي آوردند. ميانگين مجموع اين دو تپش انرژي، همواره عددي مثبت است و اين گونه، هيچ قانون شناخته شده فيزيکي، شکسته نمي شود. (اين، ريخت ديگري از اثر کازيمير است که در فضاي ميان تهي، بين اتم هاي ماده در جريان است. هر چه ماده فشرده تر شود، اتم ها به هم نزديک تر مي شوند. آنگاه تشديد ميدان هاي انرژي و به دنبال آن نيروي حاصل، افزايش بسياري مي يابد.)
در سال 1978، فيزيکداني به نام "لوورنس فورد" از دانشگاه تافت(1)، سه قانوني که چنين انرژي منفي اي بايد در قالب آن تعريف شود را ثابت کرد که تاکنون، موضوع پژوهش هاي فراواني بوده است. نخست آنکه، فورد پي برد اندازه انرژي منفي در يک تپش، با پهنه فضا و زمان آن نسبت وارون دارد و اين بدان معناست که هر چه تپش انرژي منفي نيرومندتر باشد، ديرپايي و پايداري فضا و زمان کوتاه تر خواهد بود. از اين رو، اگر به منظور گشودن يک کرم چاله و با کمک يک ليزر نيرومند، رگباري هنگفت از انرژي منفي را سرازير کنيم، تنها مي تواند در مدت زمان بسيار کوتاهي، گذرگاه را گشوده نگه دارد. دوم آنکه، يک تپش انرژي منفي را همواره يک تپش انرژي مثبت و با دامنه گسترده تر دنبال مي کند، جوري که مجموع هنوز مثبت باشد. سوم آنکه، فاصله زماني بيشتر بين دو تپش، بايد تپش مثبت بزرگ تري را به همراه داشته باشد.
بر پايه اين سه قانون عمومي، مي توان شرايط را جوري ترتيب داد که يک ليزر يا صفحه هاي کازيمير، بتواند انرژي منفي توليد کند. نخست، بايد براي جداسازي تپش انرژي منفي از تپش انرژي مثبت پسايند آن تلاش کرد، و مي توان با هدف گيري و تابانيدن پرتو ليزر به درون يک جعبه و بستن بي درنگ دريچه آن پس از ورود تپش انرژي منفي، اين کار را انجام داد. بنابراين تنها تپش انرژي منفي به درون جعبه راه خواهد يافت. به طور کلي، مي توان از اين راه، اندازه هاي بزرگي از انرژي منفي به دست آورد، که با همان اندازه از تپش هاي مثبت انرژي که در درون جعبه و به وسيله دريچه به دام خواهد افتاد، دنبال مي شود. فاصله زماني ميان دو تپش را مي توان بسيار دراز کرد، در اين صورت، تپش انرژي مثبت نيز بزرگ خواهد بود. به صورت نظري، به نظر مي رسد براي به دست آوردن اندازه هايي بي کران از انرژي منفي به منظور به کارگيري در يک دستگاه زمان گذر يا يک کرم چاله، اين شيوه اي آرماني باشد.
شوربختانه، در اينجا مشکلي وجود دارد. کنش بسته شدن دريچه، خود تپش انرژي مثبت ديگري در درون جعبه به وجود مي آورد، مگر آنکه پيشگيري هاي ويژه بسياري انجام گيرد که انرژي منفي از بين نرود؛ جداسازي تپش نيرومند انرژي منفي از تپش انرژي مثبت پسايند آن، بدون به وجود آمدن يک تپش جانبي که انرژي منفي نخست را به خطر اندازد، براي يک تمدن پيشرفته، مشکلي بس بزرگ خواهد بود که گشايش در آن، چون شاهکاري مهندسي خواهد بود.
از اين سه قانون مي توان براي اثر کازيمير نيز سود جست. اگر بتوان يک کرم چاله در اندازه يک متر ساخت، آنگاه بايد انرژي را در اندازه اي کمتر از 10 به توان22- متر، يعني يک ميليونيم اندازه يک پروتون متمرکز کرد. و باز، تنها يک تمدن پيشرفته چنان تواني خواهد داشت تا از پس فرآوردن فناوري بايسته بر آيد و با چيره دستي، اين اندازه ها و بازه هاي زماني بسيار بسيار کوچک را فرآورد.

گام دهم:
 

چشم به راه براي دگرگوني و فراگذار کوانتومي
 

در گذر زمان، سرانجام جهان به جايي خواهد رسيد که ديگر منابع گرمايي در آن وجود نخواهد داشت، آنگاه هوشمندان، با جهاني روبه رو خواهند شد که سرمايش، اندک اندک افزايش مي يابد، آنگاه شايد بر آن شوند که در يک بازه دراز دوره زماني، فرايند انديشيدن خود را به خواب زمستاني فرو برند و اين فرايند را مي توانند براي ميليارد ها ميليارد سال کند کنند تا رويدادهاي کوانتومي در زمان کافي رخ دهد. آنچه آشکار است، اين که ما همواره مشاهده به وجود آمدن خود به خودي جهان هاي حباب گون و دگرگوني و فراگذاري آنها به جهان هاي کوانتومي ديگر را از دست مي دهيم زيرا اين، رخدادي بسيار نادر است. هر چند، شايد گروهي از هستمندان هوشمند، توانايي انديشيدني چنان آهسته را داشته باشند که رخدادهاي کوانتومي به رايشان کمابيش پيش پا افتاده باشد. درک زماني و آهنگ انديشيدن از ديدگاه آنها، سراسر هنجار و معمولي است، با اين حال، مقياس زماني حقيقي، در نظر آنها شايد چنان دراز دوره باشد که رخدادهاي کوانتومي براي ايشان به پيشامدهاي معمولي دگرگون شود.
اگر اين گونه باشد، چنين هوشمنداني، تنها بايد چشم انتظار پديدار شدن کرم چاله ها بمانند و فراگذار کوانتومي براي ايشان، چون گريز به جهاني ديگر رخ خواهد نمود. گر چه، چنين هستمنداني، شايد که فراگذار کوانتومي را پيش پا افتاده دريابند، ولي مشکلي که براي آنها وجود خواهد داشت اين است که رويدادهاي کوانتومي سراسر پيش بيني نشده هستند؛ و بسيار دشوار خواهد بود که گذر از دنيايي به دنياي ديگر را هنگامي ترتيب دهند که به دقت ندانند گذرگاه ها، کي و کجا گشوده خواهد شد و به کجا پيوند مي خورد. اينان بايد به هنگام، از آن پسامد سود جويند و تا کرم چاله هاي گشوده شد، براي ترک جهان خود از آن سود جويند، پيش از آنکه آن بخت پيش آمده را با درنگ براي موشکافي و آزمودن آن هدر دهند.

گام يازدهم
 

بازپسين اميد
 

براي لحظه اي فرض کنيد که تمامي آزمايش ها و پژوهش ها بر روي کرم چاله ها و سياه چاله ها، با مشکلي به ظاهر ناگشودني روبرو شود: اينکه، تنها کرم چاله هاي ميکروسکوپي و در اندازه هاي زير اتمي، پايدار مي مانند. همچنين فرض کنيد که يک سفر واقعي در ميان کرم چاله، حتي با شناورهاي داراي زره محافظتي براي ساختار بدن زيستمندان، تنشي ناپذيرفتني و ناممکن باشد. هر کدام از چالش هايي همچون کشند بسيار نيرومند و سخت نيروها، ميدان هاي پرتوزا، سنگ ها و خرده ريزه هاي سرگردان پيراموني، مي تواند مرگبار باشد. و اگر اين گونه باشد، هوشمندان آينده که در جهان ما زندگي خواهند کرد، تنها يک گزينه باقي مانده خواهند داشت: وارد کردن به اندازه کافي اطلاعات به درون جهاني تازه، به منظور نوآفريني تمدن در سوي ديگر يک کرم چاله.
در طبيعت، هنگامي که موجودات زنده با شرايط دشمن گنانه محيط زيست روبه رو مي شوند، براي زنده ماندن، گاه به گاه، راه کار هوشمندانه اي به کار مي بندند. بعضي از پستانداران به خواب زمستاني مي روند. بعضي از ماهيان و قورباغه ها، کيميايي روان و در گردش در بدنشان دارند که به آنها اجازه مي دهد از يخ زدگي در امان باشند: ضد يخ، قارچ با دگرگوني به هاگ از نابودي مي گريزد.
 
به همين روش، آدميزاد نيز بايد راه کاري بيابد تا هستي فيزيکي خود را دگرگون کرده و در سفر به ديگر جهان ها، جان به در برد.
درخت بلوط را در نظر بگيريد، که بذرهاي بسيار کوچکي را به همه سو مي پراکند. اين بذرها چند ويژگي دارند: الف) کوچک، فشرده و جهنده هستند؛ ب)تمامي درون مايه کدهاي ژنتيک (دي ان اي) درخت را در بردارند؛ پ) براي پيمودن فاصله مشخصي از درخت مادر طراحي شده اند. ت) براي آغاز فرايند باز زايش در زميني دوردست، خوراک کافي دارند. ث) با مصرف کردن ماده هاي داراي ارزش خوراکي و انرژي در بذر و نيز در خاک، فرايند ريشه زني را در زمين هاي تازه آغاز مي کنند.
با روشي همسان، يک تمدن مي تواند با نسخه برداري از طبيعت، بذرهاي خود را به درون کرم چاله بفرستد، بذرهايي که با نانوفناوري بسيار پيشرفته ميلياردها سال آينده خود، بدان دست يافته تا ويژگي هاي مهم ايشان را به جهاني تازه برساند.
همان گونه که استيفن هاکينگ گفته: "به نظر مي رسد که نظريه کوانتوم اجازه سفر در زمان را بر مبناي اندازه هاي ميکروسکوپي مي دهد." اگر هاکينگ درست گفته باشد، شهروندان يک تمدن پيشرفته، اين اختيار را دارند تا وجود فيزيکي خود را در پيوند کربن با سيليکون و با کاهش دادن آگاهي و هوشياري به اطلاعات ناب و پالوده، به چيزي که ايشان را از مسافرت دشوار به گذشته يا به جهان هاي ديگر نجات مي دهد، دگرگون کنند. بر اساس آخرين واکاويي که بر روي بدن آدمي انجام گرفته، دانشمندان دريافته اند که پيکره با ساختار کربن ما، چنان شکننده است که ياراي تاب آوردن رنج و سختي هاي فيزيکي سفرهاي در اندازه هاي بزرگ کيهاني را ندارند. در آينده بسيار دور و با کمک مهندسي ژنتيک پيشرفته، نانوفناوري و دانش روباتيک، شايد توانايي درهم آميختن هوشياري، آگاهي و خرد خود را با روبات هاي آفريده خودمان به دست آوريم. با دانسته هاي امروزين، اين گفته شايد خيال گونه و تخيلي به نظر آيد، اما چه بسا که تمدني از ميليون ها تا ميلياردها سال در آينده، آن را تنها راه کار رهايي از تباهي و نابودي يابد.
شايد روزي لازم باشد که ايشان، مغزها و ويژگي هاي شخصيتي شهروندان را با دستگاه هاي روباتيک درهم آميزند. و اين امر با روش هايي گوناگون شدني است. يک راه کار مي تواند ساخت يک برنامه نرم افزاري پيچيده باشد که توانايي نسخه برداري از فرايند تمامي افکار ما را داشته باشد، جوري که يک رونوشت همسان از ويژگي هاي شخصيتي ما بردارد. بلندپروازانه تر از آن، برنامه پيشرفته اي است که به وسيله "هانس موراوک" از دانشگاه کارنگي ملون(2) بيان شده است. او بر اين باور است که در آينده دور، شايد بتوان تک تک ياخته هاي عصبي و ساختار مغز را در درون ترانزيستورهاي سيليکوني، دوباره سازي کرد. هر ياخته عصبي که با مغز پيوند دارد، با يک ترانزيستور همسان، جايگزين خواهد شد که نسخه اي است از عملکرد همان ياخته عصبي در يک روبات چون نيروهاي گرانشي و ميدان هاي پرتوزا، درايشي بسيار سخت خواهند داشت، تمدن هاي آينده ناچارند کم ترين اندازه سوخت، پوشش نگهدارنده و ماده داراي ارزش خوراکي را براي نوزايي گونه هوشمند در آن سوي کرم چاله انتقال دهند. با سود جستن از نانو فناوري، شايد روزي جاي دادن زنجيره هاي اطلاعات، همچون زنجيره دي ان اي، درون دستگاهي به اندازه تنها يک سلول و فرستادن آن به درون کرم چاله ممکن باشد.
اگر کرم چاله در اندازه هاي اتم و بسيار کوچک باشد، دانشمندان مي توانند نانولوله هاي درازي از رشته اي اتمي و به هم پيوسته بسازند که با داده هاي فراوان لازم و کافي کوانتومي، براي باز زايش تمامي گونه هاي جانوران، رمز گذاري شده باشد و آن را به آن سوي کرم چاله بفرستند. اگر کرم چاله تنها در اندازه ذرات ريز اتمي باشد، آنگاه دانشمندان بايد راه کاري بيابند که بتواند هسته ذرات را به ميان کرم چاله راه دهد، و الکترون هاي آن سوي کرم چاله را بربايد و از نو، نخست خود را به اتم و آنگاه به مولکول، بازسازي کند. و اگر باز کرم چاله کوچک تر باشد، شايد بتوان از پرتوهاي ليزري که با پرتو ايکس و يا پرتو گاما و يا حتي از پرتوهاي موج کوتاه تر ساخته شده باشد، براي فرستادن رمزهاي پيچيده به درون آن سود جست، تا چگونگي و دستور ساخت از نوسازي تمدن، به آن سوي کرم چاله فرستاده شود.
هدف از چنين تراگسيل و فرا فرستي اي، مي تواند ريخت يافتن يک نانوبات(3) ميکروسکوپي در آن سوي يک کرم چاله باشد که مأموريت آن، يافتن محيطي شايسته و بايسته است براي باز زايي دوباره يک تمدن. از آنجا که اين نانوبات در اندازه هاي اتمي ساخته خواهد شد، براي يافتن يک سياره فراخور زندگاني، نيازي به پيش برنده هاي موشکي هيولا پيکر و يا اندازه هاي بسيار فراواني از سوخت نخواهد داشت. در واقع، چنين سازواره اي به آساني مي تواند به تندي هاي نزديک به سرعت نور دست يابد، زيرا دستيابي ذرات ريزاتمي به نزديکي سرعت نور و با کمک ميدان هاي الکتريکي، کمابيش آسان است. همچنين، از آنجايي که درون مايه بنيادين يک نانوبات، داده هاي ناب و پالوده مورد نياز براي باززايش يک نژاد خواهد بود، ديگر نيازي به افزارگان زيست پشتيبان و يا هر سخت افزار ناخوشايند و بد ريخت پشتيبان جان آدمي نخواهد بود.
هنگامي که يک نانوبات، سياره تازه اي را يافت، با مواد خام در دسترس و موجود در سياره، نمونه هايي از خود را خواهد ساخت و آنگاه کارخانه اي بزرگ بر پا خواهند کرد و در پي آن، يک آزمايشگاه بافت زايي و شبيه سازي بزرگ. در اين آزمايشگاه مي توانند رشته هاي دي ان اي لازم را ساخته و براي آغاز فرايند باز زايش زيستمندان، به درون سلول ها تزريق کنند تا سرانجام، تمامي گونه ها باز زايي شوند. آنگاه اين سلول هاي آزمايشگاهي، رشد داده و به يک جاندار بالغ دگرگون خواهد شد، سپس حافظه و شخصيت نسخه نخستين آدمي، درون مغز اين يکي جا داده خواهد شد. (توجه داريد که فرايندي کما بيش نزديک به اين، هم اينک به ريخت طبيعي رخ مي دهد. تمامي جانوران نرينه، رمزهاي ژنتيک خود را به جاندار مادينه انتقال مي دهند. رمزهاي ژنتيک، همان رشته هاي دي ان اي است که در اندازه هاي سلولي است و درون مايه لازم و بايسته براي ساخته شدن يک جاندار کامل از همان گونه را دارد. پس از انتقال رمزهاي ژنتيک جاندار نر به ماده و آميخته شدن با رمزهاي ژنتيک ماده، فرايند به وجود آمدن نسخه اي هم ريخت با والدين در زهدان جاندار ماده و نخست در اندازه هاي سلولي آغاز مي شود. و بسته به گونه جاندار، اين فرايند بازه ديگرگون دارد. براي آدم ها، چنين فرايندي 9 ماه به درازا مي انجامد.)
با دريافتي همگون، اين فرايند به تزريق دي ان اي به درون يک تخم سلولي مي ماند، فرايندي که تمامي اطلاعات يک تمدن رده سه و يا حتي داده هاي بيشتري را در بردارد. داده هايي که در برگيرنده دستورات ژنتيکي اي است که با کمک آن، يک چنين در سوي ديگر، باززايي خواهد شد. اين تخم بارور، سخت، استوار، فشرده و روان است که پيکره تمامي داده هاي لازم براي باززايش يک تمدن رده سه را داراست. يک سلول آدمي، که تنها 20 هزار ژن را در بردارد و در بردارنده سه ميليارد جفت دي ان اي است، با سود جستن از منابع خوراکي در رحم مادر و با همان اطلاعات اندک، براي ساختن يک آدميزاد کامل، بسنده است. بر همين برهان، يک تخم کيهاني، تمامي اطلاعات لازم براي باززايي يک تمدن پيشرفته را داراست؛ منابع لازم براي آن همچون مواد خام، حلال ها، فلزات و چيزهايي از اين دست، بايد در جهان هدف به دست آورده شود. با اين روش، يک تمدن پيشرفته، مانند يک تمدن از رده Q3، شايد به چنان فناوري پيشرفته و پيچيده اي دست يافته باشد که بتواند اطلاعات لازم و کافي براي باززايي تمدن خود و در آن سوي يک کرم چاله، يعني اطلاعاتي به اندازه 10 به توان24 بيت را درون آن جا دهد.
و به عنوان سخن پاياني، لازم است يادآوري کنم، هر گامي که به آن اشاره شد، چنان فراتر از توانايي هاي امروزين فناوري ماست که چون داستان هاي علمي-تخيلي مي ماند. اما ميليون ها سال ديگر، براي يک تمدن رده Q3، رويارويي با نابودي خواهد بود و شايد تنها راه ممکن رهايي آنان. آشکار است که در قانون هاي فيزيک و زيست شناسي، چيزي وجود ندارد که از اين رخداد جلوگيري کند. آنچه در بيان آن تلاش کردم اين است که نابودي بازپسين دنياي ما در چند ميليارد سال ديگر، بدان معنا نيست که هوش و آگاهي نيز بايد از ميان رود. البته اگر توانايي در فرافرستي اطلاعات به جهاني ديگر، ممکن شده باشد، و اگر هنوز اين توانايي را در نيافته باشند، براي رويارويي با انجماد بزرگ بازپسين کيهان، شايد که بتوان به جاهاي دوردست از همين جهان سفر کرد، که هنوز گرم باشد و پذيراي آغوش گشاده زندگاني.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.Physicist Lawrence Ford at Tufts University:
يک دانشگاه بزرگ خصوصي در نزديکي شهر بوستون
2.Hans Moravec of Carnegie-Mellon University
3. Nanobot
نانوبات، نانو روبات بسيار بسيار کوچکي است که دانشمندان اميدوارند با پيشرفته تر شدن فناوري روباتيک و نانوفناوري و از درهم آميختن اين دو فناوري و البته در آينده، بتوان چنين روباتي ساخت.
 

منبع: نشريه دانشمند، شماره 580.