مقايسه متون مربوط به زن در قرآن، تورات و انجيل (1)


 

نويسندگان: دكتر حميد شهرياري/ سادات حسيني
استاديار مركز تحقيق و توسعه علوم انساني (سمت)/ دانش آموخته كارشناسي ارشد فلسفه



 

چكيده
 

بررسي نگرش و برخورد مكاتب و اقوام گذشته با زن، تا حدي موقعيت و جايگاه تاريخي او را براي ما تبيين مي كند. در دوره اي، منزلت و ارزش زن در رديف حيوانات اهلي، ابزار كار و توليد بود و زماني نيز براي اطفاي شهوات از او استفاده مي شد. در قبال اين همه كار طاقت فرسا، زن از حداقل حقوق خويش محروم بود؛ نه اختياري در خانه و تصرف اموال داشت، نه نقشي در تربيت فرزندان و نه بهره اي از دانش و بينش. بالاتر از همه، زن در بعضي جوامع حق حيات نيز نداشت و همه چيز وي به شوهرش وابسته بود؛ به گونه اي كه پس از مرگ او، حق زندگي را از زن مي گرفتند. اين مقاله مي كوشد موقعيت و جايگاه زن را در تورات، انجيل و قرآن بررسي نمايد. از اين رو، ابتدا به وضعيت زن در كشورهاي متفاوت، و سپس به تبيين مقام زن در كتب آسماني مي پردازد.
كليد واژه ها: زن، تاريخ، قران، تورات، انجيل.

مقدمه
 

قريب 400 آيه از آيات قرآن كريم در مورد زنان مي باشد. اين امر بيانگر اهميتي است كه اين كتاب آسماني به جايگاه و نقش زنان مي دهد. قرآن در كنار ترسيم چهره واقعي زنان، به دفاع از حقوق آنها در خانواده و اجتماع مي پردازد و در همه جاي آن از برابري و مساوات حقوقي زن و مرد در تمام زمينه ها صحبت مي شود؛ يعني هيچ گونه تبعيضي نسبت به آن دو قايل نيست و ملاك فضيلت و برتري را تقوا مي داند: «اي مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. [اينها ملاك امتياز نيست]. گرامي ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست. خداوند دانا و آگاه است.» (حجرات: 13)
پس زن در اسلام، به عنوان يك ركن مهم در خانواده است و ارزش والايي دارد. از مضامين گسترده آيات و روايات چنين برداشت مي شود كه زنان همواره در كنار مردان در اصلاح ساختار خانواده و اجتماع رسالتي شگرف به عهده دارند. آنها با پركردن محيط خانواده از بايسته ها و شايسته هاي ناب اخلاقي، ضمن فراهم آوردن بستري مناسب براي رشد و تعالي همسر و فرزندان، در سلامتي و استحكام جامعه نيز نقش مؤثري ايفا مي كنند.

زن در تاريخ
 

بر اساس مطالعات تاريخي، پيش از اسلام زن به عنوان آلت و ابزار اقوام و قبايل غيرمتمدن و به عنوان كالاي بي ارزش براي بهره برداري جنسي مورد توجه قرار مي گرفت و هيچ جايگاهي در خانواده و اجتماع نداشت. با ظهور اديان، به ويژه اسلام، شكاف عميق بين زن و مرد از بين رفت؛ به صورتي كه اسلام در كنار مردان بزرگ، از زنان قدّيسه اي كه مظهر ايمان بوده اند ياد مي كند. از زناني همچون آسيه همسر فرعون، حضرت مريم، ساره، هاجر، خديجه كبري و فاطمه زهرا عليه السلام نه تنها در قرآن، بلكه در كتب ديگر از جمله تورات نيز به بزرگي ياد شده است. اما در تورات به دليل تحريف، شاهد وضعيت متناقض و ابهام آلودي هستيم. خداوند در زمينه تحريف كتاب آسماني يهوديان مي فرمايد: «بعضي از يهود سخنان را از جاي خود، تحريف مي كنند.» (نساء: 46)
در جاي جاي تاريخ، تصويري تاريك از زن و منزلت آن به چشم مي خورد كه اغلب به عنوان ابزاري در اختيار مرد و كالاي ناچيز و بي ارزش شمرده مي شد. اما هنگامي كه شريعت هاي آسماني براي انسان ها آورده شد زن نيز صاحب منزلت گرديد. در اسلام، يگانگي مطالب به دليل تحريف نشدنش به كمال احسن است، ولي در شريعت هاي ديگر به دليل تحريف، تناقضات زيادي در اين امر به چشم مي خورد. دين اسلام براي سامان بخشيدن و اعتلاي موقعيت زنان تلاش گسترده اي كرد و مقارن با عصر جاهليت، كه زن قرباني جهل و جمود فكري انسان ها شده بود، به حمايت گسترده و همه جانبه از آنان، كه فاقد حقوق انساني بودند، پرداخت. در اين باره برخي چنين نوشته اند: «پيش از اسلام در هيچ قانوني از قوانين اجتماعات متمدن و بزرگ درباره ارزش واقعي زن، و حفظ كرامت و حقوق او سخن نرانده اند و اسلام اولين مكتبي است كه زن را به عنوان مسئله مهم زندگي و مكمل حيات انساني در مسائل اجتماعي و اخلاقي و قانوني جاي داده است.» (كمالي، 1375، ص 25)
حتي اقوام و تمدن هاي گذشته نيز نظر مساعدي به زن و منزلت او نداشتند. يونانيان عموماً زن را موجودي پست مي دانستند كه تنها براي ادامه نسل و امور خانه كارايي داشت. اگر زن بچه ناقصي مي زاييد، آن زن را مي كشتند. زن در قوانين يوناني اصلاً از خود اختيار نداشت. در كودكي مطيع پدر، در جواني مطيع شوهر، در بيوه گي مطيع پسران، و اگر پسري نداشت، بايد مطيع خويشاوندان مي بود. (لوبون، 1334، ص 509)
در قوانين يونان باستان، زن هيچ گونه حق و ارزشي نداشت و به عنوان شريك زندگي مرد محسوب نمي شد؛ زيرا اعتقاد يونانيان بر اين بود كه زن زاييده شيطان و عضو پاك نشدني است؛ به همين خاطر، او را در هيچ كاري مداخله نمي دادند. در اين زمينه، زن حتي حق عقد قرارداد نداشت. «در اسپارت كه از شهرهاي يونان است، اگر زني از پسر زاييدن محروم مي شد، او را به مرگ محكوم مي كردند.» (كمالي، 1375، ص 14) در يونان، زن جزو كالاهاي تجاري بود و در بازارها خريد و فروش مي شد و بعد از فوت شوهر، حق زندگي نداشت (نوري، 1347، ص 15) در اعتقاد روميان نسبت به زنان چنين نقل شده: «زن مظهر شيطان و از انواع ارواح موذيه بود؛ و به اين خاطر، از خنديدن و سخن گفتن او جلوگيري مي كردند. در روم، زنان هميشه تحت كفالت بودند؛ مادر بودن يا همسر بودن در اين باب دخيل نبود. زنان رومي در حقيقت، اشخاص به شمار نمي آمدند، بلكه جزو اشيا بودند و پس از مرگ مانند اشيا به ارث برده مي شدند» (رباني خلخالي، 1399ق، ص 23)
در آيين بودايي نيز زنان از حقوق و منزلت خانوادگي و اجتماعي محروم بودند و در اين نگرش ميان بسياري از آنان مرسوم بود كه «زن را دروازه اصلي جهنم مي دانستند.» (طاهري، 1375، ص 64) زنان علاوه بر محروميت از كسب دانش، در بسياري از موارد قرباني آداب زشت جاهلي بودند و حتي سوزاندن زنان پس از مرگ شوهرانشان نيز مرسوم بود. «زن را وجودي فرعي براي مرد به حساب مي آوردند. تا روزي كه مرد زنده بود، همسرش حق حيات داشت و روزي كه شوهر از دنيا مي رفت، زن را زنده زنده با او دفن مي كردند؛ زيرا كه زندگي اش پس از شوهر ارزش ندارد و بايد در قبر خادم شوهر باشد. و اين تفكر هنوز در نزد برخي از مردم در جامعه هند وجود دارد.» (قائمي، 1363، ص 28)
در آن زمان، وضعيت اجتماعي به گونه اي بود كه زنان فكر مي كردند اگر آنان را بخرند و برايشان پول بدهند، شرافتمندانه تر از وضع موجود است، و آنان ربوده شدن را ستايش بزرگي مي دانستند ... «چند زن معمولاً امتياز مرد بود. او بر زنان و فرزندان خود حق تملك داشت و مي توانست در موارد خاص، آنان را بفروشد، يا از خانه بيرون كند... (دهخدا، 1339، ج28، ص 309-310)
در قانون مانوي چنين آمده: «زن بايد در طول زندگي در قيموميت مرد باشد.» (كمالي، 1375، ص 16)
در فرهنگ متمدن چين نيز مادران آرزوي پسرزايي داشتند و اگر بي پسر مي ماندند، همواره شرمگين بودند؛ زيرا پسران بهتر از دختران در کشتزارها كار مي كردند و در ميدان ها مي جنگيدند. از ديرباز، برگزاري قرباني هايي كه براي نياكان صورت مي گرفت، بر عهده پسران بود. دختران، همچون «بار» بر دوش خانواده سنگيني مي كردند؛ بايد آنان را با شكيبايي به عرصه رشد رسانيد، تا خانواده را ترك گويند و به خانه شوهر روند و در آنجا كار كنند و كارگر زايند و خانواده اي نو به بار آورند. در مواقع سختي، اگر دختري بر دختران متعدد خانواده افزوده مي شد، امكان داشت كه نوزاد بي گناه را رها كنند تا در سرما بميرد؛ يا خوراك گرازان طعمه طلب شود. (دورانت، 1343، ج1، ص 854)
چينيان نيز مانند عرب جاهليت دختران خويش را زنده به گور مي كردند. همسرانشان حاكميت مطلق آنان را عهده دار بودند و تولد دختران را شوم مي دانستند. «اگر دختري متولد مي شد، خويشان و نزديكان به كسان نزديك طفل تسليت مي گفتند. دختران را زنده زنده مي كشتند، يا به صحرا مي افكندند. چينيان خداوند را خالق پسران و شيطان را خالق دختران مي دانستند. لذا پسران در نزد آنان بركت و دختر طوق لعنت بود. زن جسماً و روحاً در اختيار شوهر، و پيوسته مورد تحقير و آزار قرار مي گرفت. خلاف رسم و ادب بود كه پدر دخترش را نوازش كند يا او را ببوسد. چينيان تولد دختر را به قدري بد مي دانستند كه وقتي دختري به دنيا مي آمد او را در كهنه اي مي پيچيدند و به علامت عزا يك دانه دوك بر در خانه خود مي آويختند.» (لوبون، 1334ق، ص 519)
در زمان كنفوسيوس، پدران قدرتي تقريباً مطلق داشتند ... در قديم رسم چنين بود كه شوهر مردگان براي اثبات وفاداري خود به شوهر مرده، خودكشي مي كردند و اين گونه اعمال، حتي تا پايان سده نوزدهم روي مي داد. (دورانت، 1343، ج1، ص 857)
«قانون نامه مانو»، با عبارت هايي از زن نام مي برد كه يادآور دوره اوليه الهيات مسيحي است؛ چنان كه نقل شده است: سرچشمه ننگ، زن است؛ سرچشمه ستيز، زن است؛ سرچشمه وجود زيرين، زن است؛ پس بايد از زن پرهيز كرد. بنابر همين قانون نامه، زن در تمام عمر بايد تحت سرپرستي كسي باشد: نخست پدر، سپس شوهر، و سرانجام هم پسرش ... . در اين قانون نامه آمده است: زن وفادار بايد به سرورش چنان خدمت كند كه گويي او خداست، هرگز كاري نكند كه رنجي از او به شوهرش برسد؛ وضع اجتماعي مرد، و داشتن يا نداشتن فضايل، تأثيري در اين امر ندارد؛ همسر كه سر از فرمان برداري شوهرش بپيچد، در تناسخ بعدي شغال خواهد شد... رسم به آتش افكندن زنان شوي مرده، بر تل آتش شوهران (ساتي) نيز، از بيرون به هند آمد ... شايد اين آيين از رسم اوليه ديگري كه در سراسر جهان رواج داشت، گرفته شده باشد و آن اينكه يك يا چند تن از همسران يا صيغه هاي اميري يا مرد توانگري را، همراه با بردگان و ساير مال و منالش، با او قرباني مي كردند تا در آن سوي (جهان ديگر) از او نگه داري كنند. (همان، ص 563-565)
در آيين بودا وضع رقت بار زن را مي توان در اين گفته ها ملاحظه نمود: «زن چون تمساح و نهنگ مخوف و خون آشامي است كه در رود زندگي منتظر مي نشيند تا شناوري را شكار خود كند و در باب زنان تارك دنيا، با شرايطي بسيار سخت آنان را براي ترك دنيا مي پذيرد، اما آنان را مطيع مردان راهب مي سازد؛ تا هر پانزده روز حتماً يك بار خود و اعمال خود را به مردان راهب عرضه كنند و بالاخره بايد سلوك آنان به طور كلي تحت نظر راهبان اداره شود.» (نوري، 1353، ص 108)
در احكام جين كه آيين در مقابله با برهمن است، به بي اعتمادي به زن اشاره دارد: «زنان با يك مرد، از صميم قلب و با ديگري، زباني، و با سومي، عمل معاشقه مي كنند.» (همان، ص 115)
در ميان سومريان، زن حق داشت مستقل از شوهرش به كار بازرگاني بپردازد. و بندگان خود را نگه دارد، يا آنان را آزاد كند. زن گاهي به مقام ملكه اي نيز مي رسيد؛ چنان كه «شوب-آد» چنين شد و با كمال مهر و رأفت حكومت راند. ولي در زمان هاي بحراني سخت، كار هميشه به دست مرد بود. مرد بعضي اوقات حق داشت زن خود را بفروشد يا وي را در برابر وامي به طلبكار بدهد. در آن روزگار، حكم اخلاقي بر مرد و زن يكسان نبود و آنان در مالكيت و وراثت با يكديگر تفاوت داشتند؛ مثلاً زنا كردن مرد را سبك سري و قابل اغماض مي پنداشتند، در صورتي كه كيفر زن در قبال چنين عملي مرگ بود. (دورانت، 1343،ج1، ص 157)
در ژاپن نيز مانند چين، زنان دوره هاي ابتدايي، وضعي بهتر از زنان دوره هاي بعد داشتند؛ به گونه اي كه در ميان امپراطور كهن، شش زن ديده مي شوند. در دوره عظمت كيوتو، زنان در حيات اجتماعي و ادبي كشور عهده دار نقش هايي بزرگ و شايد درجه اول بودند. فيلسوفي به شوهران اندرز مي دهد كه زنان پرگو و عربده جو را طلاق دهند، اما به زنان مي سپارد كه در مقابل شوهران هرزه و وحشي، نرمي و مهرباني را مضاعف كنند. در اثر ادمه اين تعاليم خشن، زن ژاپني كه فعال ترين، مطيع ترين و باوفادارترين زن عالم شد. (همان، ج1، ص 857)
در منطقه مصر (نيل) نيز كه مهد تمدن هاي قديم است وضعيت زن چندان مطلوب نيست؛ زيرا او در خانواده، جايگاه يك خدمت كار را دارد و تنها بايد به نحو صحيح به امور منزل بپردازد. «زن حق خارج شدن از منزل را جز براي خدمت كردن به معبودان يا شاهان نداشته است.» (فضل الله، 1405ق، ص 25)
در استراليا زنان را در رديف حيوانات اهلي مي دانستند و در سال هاي قحطي آنان را مي كشتند و مي خوردند، و زنان را پس از مرگ شوهر فداي شوهر مي كردند. علاوه بر آن، زنان حق نشستن سر يك سفره با مردان را نداشتند و صبر مي كردند تا شوهرشان سير شود و بعد از آن با اجازه شوهر غذا را ميل كنند. (طاهري، 1375، ص 76)
در فرانسه زن را رفيق مار و فرستاده شيطان مي دانستند كه براي بقاي نسل به شكل انسان درآمده است. حتي مجمع ديني فرانسه در سال 1308 ميلادي پس از بحث هاي زياد، زن را انساني در خدمت مردان دانست. (رباني خلخالي، 1399ق، ص 69)
وضع زن در ايران باستان چندان تفاوتي با ساير تمدن ها ندارد. مزدك اعلام كرد: تعدد زوجات بدون ضابطه مباح است. حتي ازدواج با محارم (مادر، خواهر، دختر) نيز مجاز بود. به ويژه در دوره ساساني، زن به عنوان شخص مطرح نبود، بلكه شيء محسوب مي شد. اساساً زن در آن دوران از حقوق خويش محروم بود و از هر لحاظ تحت سرپرستي رئيس خانواده قرار داشت. رئيس خانواده ممكن بود پدر يا شوهر يا در صورت مرگ، جانشين آنان باشد. اختيارات اين سرپرست محدوديت كمتري داشت. تمام هدايايي كه احياناً به زن يا به كودكان داده مي شد يا آنچه كه آنان بر اثر كار و غير آن تحصيل مي كردند، مانند درآمدهاي اكتسابي بردگان، همه متعلق به اين رئيس خانوار بود. (بارتلمه، 1337، ص 12)
به هر حال، زن به مثابه ساير اعضاي خانواده، يعني كودكان و بردگان، به اطاعت بي چون و چرا محكوم بود. يكي از كلمات قصار مي گويد: «زن هر روز مي بايد سه بار از شوي و آقاي خود بپرسد: چه بايد بينديشد، چه بايد بگويد و چه بايد بكند!» نافرماني از مرد، اجازه طرد زن را به وي مي دهد. (همان، ص 34)
برخي بر اين عقيده اند كه نگرش انديشه ايرانيان باستان درباره زنان از وضعيت مساعدتري برخوردار بود، اما همراه نگرشي حقارت آميز و جنسي بود؛ به گونه اي كه در تاريخ گذشته ايران، زنان داراي شخصيت حقوقي نبودند و در شمار اشيا و تحت قيموميت مردان قرار داشتند. در اين زمينه، مي توان به ازدواج هاي شرم آور عصر ساسانيان اشاره كرد؛ مانند زناشويي خواهران با برادران، پسران و زن پدران و تعدد زوجات تا يكصد زن. (رباني خلخالي، 1399ق، ص 31)
منبع: نشريه بانوان شيعه شماره 22