داستان سه انفجار
داستان سه انفجار
داستان سه انفجار
نويسنده:احسان رضايي
مثل سقوط باقي ديكتاتورهاي تاريخ، سقوط صدام هم باعث رو شدن خيلي چيزها شد؛ مثل خيلي از سندهايي كه تا قبل از آن محرمانه بودند و جايشان توي پازل تاريخ خالي بود.يكي از اين دست اسناد، فيلم هايي بود كه ازملاقات ها و مذاكرات سران سازمان مجاهدين خلق (منافقين) با مقامات اطلاعاتي رژيم بعثي ضبط شده بود.بخشي از اين فيلم ها، به تدريج از عراق خارج شد.گروهي از جداشدگان از سازمان مجاهدين، اين اسناد را در سال 2004 ميلادي (1383)در قالب يك كتاب در لندن منتشر كردند.اسم كتاب بود «براي قضاوت تاريخ.» كتاب يك سي دي ضميمه هم داشت كه فيلم پنج ملاقات بين مسعود رجوي و مقامات امنيتي حزب بعث در فاصله سال هاي 1991 تا 2001 را شامل مي شد.توي يكي از اين ديدارها كه تاريخ 1999 (1378) را دارد، مسعود رجوي دارد با ژنزال طاهر جليل حبّوش، رئيس سازمان اطلاعات عراق دردل مي كند و از اينكه بعضي رسانه عليه سازمانش مي نويسند، گله مي كند.توي دل اين گله ها، حرف هايي هم از دهان رجوي مي پرد كه براي ما و تاريخ خيلي مهم است: «...همان گونه كه اطلاع داريد من در سال هاي 1981 تا 1986 در پاريس بودم.در آن سال ها دشمني به اين گونه با ما نبود و به ما تروريست نمي گفتند.هرچند كه كاخ سفيد و كاخ اليزه مي دانستند.- با كاخ اليزه هم ارتباط داشتيم- مي دانستند كه چه كسي حزب جمهوري را در ايران منفجر كرد.چه كسي عمليات عليه رئيس جمهوري و عليه ريئس الوزراي ايران انجام داد- آنها مي دانستند و خوب هم مي دانستند.ولي صفت تروريست هم به ما نزدند...»
دقيقا 10 روز از عزل بني صدر و ماجراي راي عدم كفايت سياسي بني صدر مي گذشت.جنگ با عراق و شورش هاي خياباني مجاهدين خلق كه مهم ترين طرفداران بني صدر را تشكيل مي دادند، بحث داغ محافل بود.ايت الله خامنه اي كه تازه از جبهه ها برگشته بودند، طبق برنامه هفتگي شبنه هايشان، عازم يكي از مساجد جنوب شهر بودند براي سخنراني، آيت الله خامنه اي و همراهش، خلبان عباس بابايي نيم ساعتي زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسيدند و گفت و گوهايشان را در همان مسجد ادامه دادند.بعد از خواندن نماز، سخنران رفت پشت تريبون.برنامه پرسش و پاسخ دزرباره مسائل روز بود.بين جمعيت ضبط صوتي دست به دست شد تا رسيد به تريبون.جواني که ضبط را گذاشته بود روي تريبون ،دستش را گذاشت روي دكمه play.شاسي تق تق صدا كرده و روشن نشد؛ مثل حالت پايان نوار، اما مرد جوان رفت.يك دقيقه نگذشت كه بلندگو شروع كرد به سوت كشيدن.سخنران همين طور كه صحبت مي كردند، گفتند: «آقا اين بلندگو را تنظيم كنيد.» بعد خودشان را به سمت چپ كشيدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان اميرالمومنين (ره)، زن در همه جوامع بشري - نه فقط ميان عرب ها- مظلوم بود،نه مي گذاشتند درس بخواند، نه مي گذاشتند در اجتماع وارد شود و در مسائل سياسي تبحر پيدا كند،نه ممكن بود در ميدان هاي ...» صداي انفجار نگذاشت جمله تمام شود.
آيت الله خامنه اي را كه رساندند به بيمارستان بهارلو و اقداماتاولهي انجام شد، نوبت گشتن دنبال سرنخ هاي ترور بود.توي بقاياي ضبط صوت انفجاري يك جايي را پيدا كردند كه با ماژيك نوشته شده بود، «هديه گروه فرقان.» عصر همان روز هم توي شهر جزوه اي منتشر شد درباره اين سوء قصد، با همان امضاي گروه فرقان- كه قبلا توي ترور آيت الله مطهري و سوء قصد نافرجام به آيت الله هاشمي رفسنجاني دست داشتند- همگي در سال در سال 59 شناسايي و دستگير شده بودند و اصولا هيچ تشكيلاتي از اين گروه در سال 60 در كشور وجود نداشت كه قادر به انجام يك اقدام مسلحانه باشد.
در تحقيقات بعدي مشخص شد آن جواني ضبط صوت را جلوي تريبون آورده بوده، محمد جواد قديري نام دارد و يكي از اعضاي قديمي سازمان مجاهدين بوده.قديري بعد از سوء قصد نافرجام به آيت الله خامنه اي متواري شد و از كشور فرار كرد.اما در اعترافاتي كه از دوستان او به دست آمد، معلوم شد كه او بعد از شنيدن خبر ناكامي اش در ترور، به رفقايش گفته بوده كه در عوض «فردا كار را تمام مي كنيم.»
منظور قديري از تمام كردن كار، دو انفجاري بود كه ساعت نه شب يكشنبه هفتم تير 60 در جلسه هفتگي حزب جمهوري اسلامي به وقوع پيوست و باعث شهادت آيت الله بهشتي، رئيس قوه قضائيه، 4 وزير دولت رجايي و 27 نمانيده مجلس شد.البته قرار بود در آن جلسه افراد بيشتري هم باشند، اما چند نفر از مسوولان و اعضاي حزب جمهوري اسلامي به دلايل مختلف جلسه را ترك كرده بودند؛ آيت الله هاشمي رفسنجاني براي عيادت آيت الله خامنه اي به بيمارستان رفته بود،آيت الله موسوي اردبيلي يك گرفتاري خانوادگي پيدا كرده بود و آيت الله باهنر چنان خسته بود كه بهشتي او را به خانه فرستاده بود.جزئيات اين حادثه از اين قرار بود:دو بمب منفجر شده بود يكي در كنار ستون، زير صندلي كار گذاشته شده بود و يكي هم زير تريبون سخنراني، تريبوني كه در لحظه انفحار،آيت الله بهشتي پشت آن مشغول سخنراني بود.چند لحظه قبول از انفجار، برق سالن قطع و وصل شده بود كه ظاهرا علامتي بود براي كساني كه قرار بود چاشني بمب را منفجر كنند. چند لحظه قبل از انفجار هم منشي جلسه به نام محمدرضا كلاهي آمده بود بيرون و همه كساني كه را كه در بيرون از سالن مشغول گپ و گفت بودند، به اصرار برده بوده داخل سالن.همين جمله آخري و اينكه بين اجساد شهدا، كسي كلاهي را شناسايي نكرده بود (شناسايي اجساد تمام شهداي فاجعه چندين روز طول كشيد).سرنخ كشف رمز شد.
روز 16 تير سپاه اطلاعيه اي صادر كرد و ماجراي عضويت محمدرضا كلاهي در سازمان مجاهدين و نفوذ او به عنوان كارمند در دفتر حزب جمهوري اسلامي را به اطلاع عموم رساند.كلاهي بعد از يك سال كار در دفتر حزب توانسته بود اعتمادها را جلب بكند، طوري كه ديگر كسي او را بازرسي نمي كرد.يك هفته قبل از انفجار، او يك سامسونت خودش را عوض كرده بود و با كيف بزرگ تري سر كار مي رفت، كيفي كه جا براي حمل دو بمب دست ساز را داشته باشد.
آن روزها سازمان مجاهدين موفق شده بود در دستگاه هاي مختلف عنصر نفوذي داشته باشد؛ مثلا چطور ممكن شد بني صدر از زمان عزل از رياست جمهوري تا يك ماه بعد در ايران مخفي بماند؟ پاسخ در همين نيروهاي نفوذي است.امام (ره) دستور داده بود كه بني صدر دستگير نشود اما نيروهاي نفوذي مستقر در دادستاني اين دستور را به اين شكل تغيير دادند كه نيازي به تعقيب و مراقبت از بني صدر نيست.بني صدر تمام تيرماه 60 را در خانه ناصر تكميل همايون كه آن زمان حزبي به نام ملت ايران داشت، مخفي شده بود تا نهايتا در ششم مرداد به همراه مسعود رجوي و با سبيل هاي تراشيده از ايران گريخت.در اين مدت، نمايندگاني از سازمان مجاهدين مرتبا به ديدار او مي رفتند.ايده بني صدر اين بود كه اگر پنج نفر از مسوولان حكومت ترور بشود، ديگر حضرت امام (ره)چاره اي ندارد جز قبول درباره او، به نظر بني صدر امام بعد از آن عارضه قلبي سال 59 (كه منجر به بستري شدن ايشان در بيمارستان هم شده بود) ديگر طاقت اين همه مصبيت و از دست دادن پنج شاگرد و چهره محبوبش را نداشت.اين پنج نفر عبارت بودند از آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، آيت الله باهنر و محمدعلي رجايي.
بعد از دو عمليات تروريستي ششم و هفتم تير ادامه كار به يك نيروي نفوذي ديگر سپرده شد.مسعود كشميري- دبير شوراي امنيت ملي- فردي بود با تظاهر بسيار بسيار به آداب شرع.كشميري در سال 53 به عنوان كارآموز در وزارت كار استخدام شده بود اما بعد از انقلاب با جا زدن خود به عنوان يك عنصر حزب اللهي و مدير توانسته بود كم كم ارتقا بگيرد.اول در جهاد سازندگي كار مي كرد، مدتي در نيروي هوايي، بعد در ركن دوم ارتش و بعد در دفتر نخست وزيري شاغل مي شود و تا دبيري شوراي امنيت ملي مي رسد.مي گويند كشميري هميشه دو تاخودكار توي جيبش داشت، مي گفت يكي براي بيت المال است و يكي براي كارهاي شخصي، مرحوم رجايي از اين كارهاي كشميري خيلي خوشش مي آمد و به او اعتماد كرده بود.با اينكه برادرزن او در انتخابات مجلس اول، كانديداي سازمان مجاهدين خلق از اسلام آباد غرب بود، اما تا زماني كه فاجعه بعدي رخ نداده بود، كشميري توانست هويت واقعي خودش را پنهان بكند.جالب است كه بدانيم همين كشميري مامور طرح بمباران «راديو مجاهد» بوده.ماجرا از اين قرار بوده كه ايستگاه مركزي مجاهد (رسانه سازمان مجاهدين) در جايي حوالي سردشت و بوكان قرار داشته.طرحي تهيه شده بود كه محل شناسايي و بمباران شود و مسوول تمام اين عمليات جاسوسي خود كشميري بوده.
«...آن شخص كه با منافقين كار مي كرد- يعني كشميري-بنا بود يك چمدان مواد منفجره را بياورد و در كنار حضرت امام بگذارد، در زماني كه رياست جمهور، رئيس مجلس و نخست وزير و وزرا خدمت حضرت امام مي آمدند ...(از محل) سه راه بيت حضرت امام آمدند گفتند: آقاي كشميري با يك ساك هست (همراه ديگران) كه در آن ساك وسايل و چيزهايي كه بناست يادداشت كنند قرار دارد ...گفتم نه ما (به دليل رعايت نكات امنيتي) اجازه نمي دهيم ...كشميري از ترس اينكه نكند آن چمدان را در (حل حفاظت) سه راه بيت بگذارد و خودش بيايد، در آنجا بچه هاي حفاظت بيت به آن ساك مشكوك شوند و مساله روشن شوند، به عنوان اعتراض، همراه كيفيش برگشت.همان كيف در نخست وزيري جلوي مرحوم رجايي و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر كرد و اين دو شهيد بزرگوار را از دست ما گرفتند.»ماجرايي كه مرحوم حجت الاسلام سيد احمدخميني (در هفتم مهر 71)تعريف كرده، ماجراي انفجار هشتم شهريور است.توي اين انفجار، تنها باري بود كه بخشي از سازمان مجاهدين (شاخه مستقر در لندن)مسووليت ترور را به عهده گرفت ولي رجوي بلافاصله دخالت سازمانش در انفجار را تكذيب كرد.كلا سازمان مجاهدين هيچ وقت، به دست داشتن در هيچ عمليات تروريستي صريحا اعتراف نكرده است.
بخش عمده طرح بني صدر و سازمان مجاهدين براي ترور پنج شخصيت اصلي نظام، ظرف دو ماه اجرا شد.چيزي كه در نقشه بني صدر و رجوي اشتباه از آب درآمده بود، توان روحي فوق العاده امام (ره) بود و قدرت مديريت ايشان در بحران.آيت الله هاشمي رفسنجاني تعرف مي كند كه وقتي در هشتم تير به ديدن امام (ره) رفتند، ايشان برايشان خاطره تعريف كرده كه زماني در نجف بيماري وبا آمده بوده و مردم هم وحشت زده و مستاصل شده بودند، شيخي به روي منبر رفته و گفته: «مردم نترسيد، تقريب (نزديكي) اجل شده است» و يكي از پاي منبر گفته بوده كه «آشيخ ما هم از همين تقريب اجل مي ترسيم».بعد امام (ره) خنديده بوده و اين خنده به حاضران در جلسه هم سرايت كرده و غم و غصه كم شده بوده و بعد امام (ره) خيلي محكم گفته بوده: «برگرديد سركارهايتان» همين و تمام.
مي توايند جواب تاريخ را بدهيد؟
متني كه در زير مي خوانيد، بخشي از پيام تلويزيوني شهيد رجايي است كه دو هفته پيش از ترورش خطاب به اعضاي سازمان مجاهدين از تلويزيون قرائت كرد تا جواناني كه فريب اين سازمان راخورده و هنوز دل به آن بسته بودند، راهشان را از سازمان جدا كنند.يكي به فكر نجات اعضاي ديگري بود و همزمان، ديگري در فكر ترور اين يكي، دنياي عجيبي است، نه؟
...سازمان از هر فرصتي استفاده مي كرد كه سه چيز را براي خودش آماده بكند.يكي از آنها اسلحه بود.به محض اينكه مردم ما در انقلاب پيروز شدند، اينها به انواع وسايل متوسل مي شدند براي جمع آوري اسلحه ...براي روزي كه در نظر داشتند بعد از جمع آوري اسلحه شروع كردند به جمع آوري امكانات مالي و تداركاتي، از بردن ماشين هاي(دولتي) گرفته تا بردن پول هاي نقد و اسناد و تصرف اماكن كه مدت ها طول كشيد تا مردم توانستند اين اماكن را كه آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگيرند.به موازات اين دو كار، اينها شروع كردند به شناسايي شخصيت هايي كه ممكن است در آينده اين انقلاب نقش داشته باشند، اخيرا يكي از خانه هاي تيمي كه به دست شما مردم لو رفته، در آنجا اسنادي را ديديم كه حتي كساني را كه در مدرسه رفاه (محل استقرار امام پس از 12 بهمن 57) مشغول خدمت بودند، شناسايي كرده اند و براي هر كدام يك كارت (مشخصات) درست كردند ...(اي سازمان) آيا در اين دو سال و نيم، شد كه يك آمريكايي را بكشي و بگويي كه ما ضد آمريكايي هستيم؟ آيا در عرض اين دو سال و نيم، شد كه يك ساواكي را بكشي؟ آيا شد كه يك سرمايه دار صهيونيست استثمار گر را بكشي؟ اما بهشتي را كشتي.اين موضع گيري توست و تو (اي سازمان) بدان كه منفور هستي و مردم، قلبشان، تمام رگ هايشان به بهشتي ها پيوند دارد ولي تو كوري و نمي بيني.واقعا براي من كه تا حدودي چند سال در زندان با اينها بودم...هر وقت تصور مي كنم كه شما به عنوان عضو سازمان مجاهدين مي بينيد كه مسعودتان نخست وزير بني صدر شده و از اينجا به فرانسه فرار كرده، آنجا جبهه متحد ضد انقلاب را دارد سازمان مي دهد، چگونه خوابتان مي برد؟ ...روي اين مساله فكر كنيد كه آيا شما مي توانيد در تاريخ جواب اين حركت را بدهيد؟ شما مي توانيد بگوييد كه كشتن (آيت الله) خامنه اي براي شما، لازم تر از كشتن يك آمريكايي با يك ساواكي با يك اسرائيلي بوده؟ ...
(روزنامه اطلاعات، 25 مرداد 60، صفحه 12)
منبع: همشهري جوان شماره 315
دقيقا 10 روز از عزل بني صدر و ماجراي راي عدم كفايت سياسي بني صدر مي گذشت.جنگ با عراق و شورش هاي خياباني مجاهدين خلق كه مهم ترين طرفداران بني صدر را تشكيل مي دادند، بحث داغ محافل بود.ايت الله خامنه اي كه تازه از جبهه ها برگشته بودند، طبق برنامه هفتگي شبنه هايشان، عازم يكي از مساجد جنوب شهر بودند براي سخنراني، آيت الله خامنه اي و همراهش، خلبان عباس بابايي نيم ساعتي زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسيدند و گفت و گوهايشان را در همان مسجد ادامه دادند.بعد از خواندن نماز، سخنران رفت پشت تريبون.برنامه پرسش و پاسخ دزرباره مسائل روز بود.بين جمعيت ضبط صوتي دست به دست شد تا رسيد به تريبون.جواني که ضبط را گذاشته بود روي تريبون ،دستش را گذاشت روي دكمه play.شاسي تق تق صدا كرده و روشن نشد؛ مثل حالت پايان نوار، اما مرد جوان رفت.يك دقيقه نگذشت كه بلندگو شروع كرد به سوت كشيدن.سخنران همين طور كه صحبت مي كردند، گفتند: «آقا اين بلندگو را تنظيم كنيد.» بعد خودشان را به سمت چپ كشيدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان اميرالمومنين (ره)، زن در همه جوامع بشري - نه فقط ميان عرب ها- مظلوم بود،نه مي گذاشتند درس بخواند، نه مي گذاشتند در اجتماع وارد شود و در مسائل سياسي تبحر پيدا كند،نه ممكن بود در ميدان هاي ...» صداي انفجار نگذاشت جمله تمام شود.
آيت الله خامنه اي را كه رساندند به بيمارستان بهارلو و اقداماتاولهي انجام شد، نوبت گشتن دنبال سرنخ هاي ترور بود.توي بقاياي ضبط صوت انفجاري يك جايي را پيدا كردند كه با ماژيك نوشته شده بود، «هديه گروه فرقان.» عصر همان روز هم توي شهر جزوه اي منتشر شد درباره اين سوء قصد، با همان امضاي گروه فرقان- كه قبلا توي ترور آيت الله مطهري و سوء قصد نافرجام به آيت الله هاشمي رفسنجاني دست داشتند- همگي در سال در سال 59 شناسايي و دستگير شده بودند و اصولا هيچ تشكيلاتي از اين گروه در سال 60 در كشور وجود نداشت كه قادر به انجام يك اقدام مسلحانه باشد.
در تحقيقات بعدي مشخص شد آن جواني ضبط صوت را جلوي تريبون آورده بوده، محمد جواد قديري نام دارد و يكي از اعضاي قديمي سازمان مجاهدين بوده.قديري بعد از سوء قصد نافرجام به آيت الله خامنه اي متواري شد و از كشور فرار كرد.اما در اعترافاتي كه از دوستان او به دست آمد، معلوم شد كه او بعد از شنيدن خبر ناكامي اش در ترور، به رفقايش گفته بوده كه در عوض «فردا كار را تمام مي كنيم.»
منظور قديري از تمام كردن كار، دو انفجاري بود كه ساعت نه شب يكشنبه هفتم تير 60 در جلسه هفتگي حزب جمهوري اسلامي به وقوع پيوست و باعث شهادت آيت الله بهشتي، رئيس قوه قضائيه، 4 وزير دولت رجايي و 27 نمانيده مجلس شد.البته قرار بود در آن جلسه افراد بيشتري هم باشند، اما چند نفر از مسوولان و اعضاي حزب جمهوري اسلامي به دلايل مختلف جلسه را ترك كرده بودند؛ آيت الله هاشمي رفسنجاني براي عيادت آيت الله خامنه اي به بيمارستان رفته بود،آيت الله موسوي اردبيلي يك گرفتاري خانوادگي پيدا كرده بود و آيت الله باهنر چنان خسته بود كه بهشتي او را به خانه فرستاده بود.جزئيات اين حادثه از اين قرار بود:دو بمب منفجر شده بود يكي در كنار ستون، زير صندلي كار گذاشته شده بود و يكي هم زير تريبون سخنراني، تريبوني كه در لحظه انفحار،آيت الله بهشتي پشت آن مشغول سخنراني بود.چند لحظه قبول از انفجار، برق سالن قطع و وصل شده بود كه ظاهرا علامتي بود براي كساني كه قرار بود چاشني بمب را منفجر كنند. چند لحظه قبل از انفجار هم منشي جلسه به نام محمدرضا كلاهي آمده بود بيرون و همه كساني كه را كه در بيرون از سالن مشغول گپ و گفت بودند، به اصرار برده بوده داخل سالن.همين جمله آخري و اينكه بين اجساد شهدا، كسي كلاهي را شناسايي نكرده بود (شناسايي اجساد تمام شهداي فاجعه چندين روز طول كشيد).سرنخ كشف رمز شد.
روز 16 تير سپاه اطلاعيه اي صادر كرد و ماجراي عضويت محمدرضا كلاهي در سازمان مجاهدين و نفوذ او به عنوان كارمند در دفتر حزب جمهوري اسلامي را به اطلاع عموم رساند.كلاهي بعد از يك سال كار در دفتر حزب توانسته بود اعتمادها را جلب بكند، طوري كه ديگر كسي او را بازرسي نمي كرد.يك هفته قبل از انفجار، او يك سامسونت خودش را عوض كرده بود و با كيف بزرگ تري سر كار مي رفت، كيفي كه جا براي حمل دو بمب دست ساز را داشته باشد.
آن روزها سازمان مجاهدين موفق شده بود در دستگاه هاي مختلف عنصر نفوذي داشته باشد؛ مثلا چطور ممكن شد بني صدر از زمان عزل از رياست جمهوري تا يك ماه بعد در ايران مخفي بماند؟ پاسخ در همين نيروهاي نفوذي است.امام (ره) دستور داده بود كه بني صدر دستگير نشود اما نيروهاي نفوذي مستقر در دادستاني اين دستور را به اين شكل تغيير دادند كه نيازي به تعقيب و مراقبت از بني صدر نيست.بني صدر تمام تيرماه 60 را در خانه ناصر تكميل همايون كه آن زمان حزبي به نام ملت ايران داشت، مخفي شده بود تا نهايتا در ششم مرداد به همراه مسعود رجوي و با سبيل هاي تراشيده از ايران گريخت.در اين مدت، نمايندگاني از سازمان مجاهدين مرتبا به ديدار او مي رفتند.ايده بني صدر اين بود كه اگر پنج نفر از مسوولان حكومت ترور بشود، ديگر حضرت امام (ره)چاره اي ندارد جز قبول درباره او، به نظر بني صدر امام بعد از آن عارضه قلبي سال 59 (كه منجر به بستري شدن ايشان در بيمارستان هم شده بود) ديگر طاقت اين همه مصبيت و از دست دادن پنج شاگرد و چهره محبوبش را نداشت.اين پنج نفر عبارت بودند از آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، آيت الله باهنر و محمدعلي رجايي.
بعد از دو عمليات تروريستي ششم و هفتم تير ادامه كار به يك نيروي نفوذي ديگر سپرده شد.مسعود كشميري- دبير شوراي امنيت ملي- فردي بود با تظاهر بسيار بسيار به آداب شرع.كشميري در سال 53 به عنوان كارآموز در وزارت كار استخدام شده بود اما بعد از انقلاب با جا زدن خود به عنوان يك عنصر حزب اللهي و مدير توانسته بود كم كم ارتقا بگيرد.اول در جهاد سازندگي كار مي كرد، مدتي در نيروي هوايي، بعد در ركن دوم ارتش و بعد در دفتر نخست وزيري شاغل مي شود و تا دبيري شوراي امنيت ملي مي رسد.مي گويند كشميري هميشه دو تاخودكار توي جيبش داشت، مي گفت يكي براي بيت المال است و يكي براي كارهاي شخصي، مرحوم رجايي از اين كارهاي كشميري خيلي خوشش مي آمد و به او اعتماد كرده بود.با اينكه برادرزن او در انتخابات مجلس اول، كانديداي سازمان مجاهدين خلق از اسلام آباد غرب بود، اما تا زماني كه فاجعه بعدي رخ نداده بود، كشميري توانست هويت واقعي خودش را پنهان بكند.جالب است كه بدانيم همين كشميري مامور طرح بمباران «راديو مجاهد» بوده.ماجرا از اين قرار بوده كه ايستگاه مركزي مجاهد (رسانه سازمان مجاهدين) در جايي حوالي سردشت و بوكان قرار داشته.طرحي تهيه شده بود كه محل شناسايي و بمباران شود و مسوول تمام اين عمليات جاسوسي خود كشميري بوده.
«...آن شخص كه با منافقين كار مي كرد- يعني كشميري-بنا بود يك چمدان مواد منفجره را بياورد و در كنار حضرت امام بگذارد، در زماني كه رياست جمهور، رئيس مجلس و نخست وزير و وزرا خدمت حضرت امام مي آمدند ...(از محل) سه راه بيت حضرت امام آمدند گفتند: آقاي كشميري با يك ساك هست (همراه ديگران) كه در آن ساك وسايل و چيزهايي كه بناست يادداشت كنند قرار دارد ...گفتم نه ما (به دليل رعايت نكات امنيتي) اجازه نمي دهيم ...كشميري از ترس اينكه نكند آن چمدان را در (حل حفاظت) سه راه بيت بگذارد و خودش بيايد، در آنجا بچه هاي حفاظت بيت به آن ساك مشكوك شوند و مساله روشن شوند، به عنوان اعتراض، همراه كيفيش برگشت.همان كيف در نخست وزيري جلوي مرحوم رجايي و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر كرد و اين دو شهيد بزرگوار را از دست ما گرفتند.»ماجرايي كه مرحوم حجت الاسلام سيد احمدخميني (در هفتم مهر 71)تعريف كرده، ماجراي انفجار هشتم شهريور است.توي اين انفجار، تنها باري بود كه بخشي از سازمان مجاهدين (شاخه مستقر در لندن)مسووليت ترور را به عهده گرفت ولي رجوي بلافاصله دخالت سازمانش در انفجار را تكذيب كرد.كلا سازمان مجاهدين هيچ وقت، به دست داشتن در هيچ عمليات تروريستي صريحا اعتراف نكرده است.
بخش عمده طرح بني صدر و سازمان مجاهدين براي ترور پنج شخصيت اصلي نظام، ظرف دو ماه اجرا شد.چيزي كه در نقشه بني صدر و رجوي اشتباه از آب درآمده بود، توان روحي فوق العاده امام (ره) بود و قدرت مديريت ايشان در بحران.آيت الله هاشمي رفسنجاني تعرف مي كند كه وقتي در هشتم تير به ديدن امام (ره) رفتند، ايشان برايشان خاطره تعريف كرده كه زماني در نجف بيماري وبا آمده بوده و مردم هم وحشت زده و مستاصل شده بودند، شيخي به روي منبر رفته و گفته: «مردم نترسيد، تقريب (نزديكي) اجل شده است» و يكي از پاي منبر گفته بوده كه «آشيخ ما هم از همين تقريب اجل مي ترسيم».بعد امام (ره) خنديده بوده و اين خنده به حاضران در جلسه هم سرايت كرده و غم و غصه كم شده بوده و بعد امام (ره) خيلي محكم گفته بوده: «برگرديد سركارهايتان» همين و تمام.
مي توايند جواب تاريخ را بدهيد؟
متني كه در زير مي خوانيد، بخشي از پيام تلويزيوني شهيد رجايي است كه دو هفته پيش از ترورش خطاب به اعضاي سازمان مجاهدين از تلويزيون قرائت كرد تا جواناني كه فريب اين سازمان راخورده و هنوز دل به آن بسته بودند، راهشان را از سازمان جدا كنند.يكي به فكر نجات اعضاي ديگري بود و همزمان، ديگري در فكر ترور اين يكي، دنياي عجيبي است، نه؟
...سازمان از هر فرصتي استفاده مي كرد كه سه چيز را براي خودش آماده بكند.يكي از آنها اسلحه بود.به محض اينكه مردم ما در انقلاب پيروز شدند، اينها به انواع وسايل متوسل مي شدند براي جمع آوري اسلحه ...براي روزي كه در نظر داشتند بعد از جمع آوري اسلحه شروع كردند به جمع آوري امكانات مالي و تداركاتي، از بردن ماشين هاي(دولتي) گرفته تا بردن پول هاي نقد و اسناد و تصرف اماكن كه مدت ها طول كشيد تا مردم توانستند اين اماكن را كه آنها به زور گرفته بودند از آنها پس بگيرند.به موازات اين دو كار، اينها شروع كردند به شناسايي شخصيت هايي كه ممكن است در آينده اين انقلاب نقش داشته باشند، اخيرا يكي از خانه هاي تيمي كه به دست شما مردم لو رفته، در آنجا اسنادي را ديديم كه حتي كساني را كه در مدرسه رفاه (محل استقرار امام پس از 12 بهمن 57) مشغول خدمت بودند، شناسايي كرده اند و براي هر كدام يك كارت (مشخصات) درست كردند ...(اي سازمان) آيا در اين دو سال و نيم، شد كه يك آمريكايي را بكشي و بگويي كه ما ضد آمريكايي هستيم؟ آيا در عرض اين دو سال و نيم، شد كه يك ساواكي را بكشي؟ آيا شد كه يك سرمايه دار صهيونيست استثمار گر را بكشي؟ اما بهشتي را كشتي.اين موضع گيري توست و تو (اي سازمان) بدان كه منفور هستي و مردم، قلبشان، تمام رگ هايشان به بهشتي ها پيوند دارد ولي تو كوري و نمي بيني.واقعا براي من كه تا حدودي چند سال در زندان با اينها بودم...هر وقت تصور مي كنم كه شما به عنوان عضو سازمان مجاهدين مي بينيد كه مسعودتان نخست وزير بني صدر شده و از اينجا به فرانسه فرار كرده، آنجا جبهه متحد ضد انقلاب را دارد سازمان مي دهد، چگونه خوابتان مي برد؟ ...روي اين مساله فكر كنيد كه آيا شما مي توانيد در تاريخ جواب اين حركت را بدهيد؟ شما مي توانيد بگوييد كه كشتن (آيت الله) خامنه اي براي شما، لازم تر از كشتن يك آمريكايي با يك ساواكي با يك اسرائيلي بوده؟ ...
(روزنامه اطلاعات، 25 مرداد 60، صفحه 12)
منبع: همشهري جوان شماره 315
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}