لج بازي را ساده نگير!


 

نويسنده: احمد حلت




 
پدر و مادر و بچه ها سوار بر ماشين شخصي خانواده راهي طولاني را طي مي کنند. پدر راننده است و مادر عصباني و ناراحت صندلي جلو نشسته و در سکوتي وهم انگيز رويش را از پدر به سمت شيشه سمت راست چرخانده و به بيرون زل زده است. به اولين شهر آباد که مي رسند بچه ها که صندلي عقب نشسته اند فرياد شادي سر مي دهند. اما پدر بي اعتنا پايش را روي پدال گاز فشار مي دهد و به سرعت از شهر خارج مي شود و دوباره جاده بي انتهاي جديدي مقابل سرنشينان خسته و نيازمند استراحت خودرو ظاهر مي شود. چرا پدر چنين کرد؟ او که هميشه براي راحتي خانواده از استراحت خود مي زد؟ اکنون چه شده که او ترجيح مي دهد اعضاي خانواده و خودش را عذاب دهد؟جواب خيلي ساده است؟پدر لج کرده است. مي خواهد لج مادر را در آورد. مادر و پدر دارند لج بازي مي کنند و ناراحتي و عذابي که در اين بين نصيب بچه ها و خودشان مي شود نتيجه ساده و مستقيم يک لج بازي است. اگر اين قصه را براي کسي تعريف کنيد خنده اش مي گيرد اما نکته اين جاست که همين قصه خنده دار به کل خانواده و بخصوص بچه ها آسيب رواني و چه بسا جسمي جدي وارد کرده است و اصلاً هم نبايد لج بازي را ساده و سرسري گرفت. ساده گرفتن و سرسري برخورد کردن با لجبازي ها ي روزمره مي تواند عواقب خطرناک و جدي به همراه داشته باشد.
اين مقاله مربوط به همين موضوع است:"حق نداريم لجبازي ها را ساده بگيريم چرا که بخش اعظم مصيبت ها و اتفاقات ناگواري که در نتيجه اين لجبازي هاي بيهوده رخ مي دهد عواقبي سخت و ناراحت کننده و غير قابل جبران به همراه دارد."
بچه به خاطر برخورد نامناسبي که در يک لحظه خاص با او شده و براي اينکه لج پدر و مادرش را در بياورد، درس نمي خواند. از مدرسه فرار مي کند به خود آسيب مي زند و... براي چي؟ براي اينکه لج پدر و مادر يا برادر و خواهر بزرگتر را در آورد؟ اين لجي که بايد در آورده شود چيست؟يک چيز خيلي بي معنا و خنده دار! يک اثبات قدرت و خودنمايي مضحک و پوچ! و چه نتيجه اي به همراه دارد؟آسيب ديدن جدي درس و مشق و آينده تحصيلي و شغلي فرد. خوب سؤال اين است که آن هدف بي معنا با اين نتيجه سنگين و پرهزينه مي خواند يا نه؟ و بديهي است که به هيچ وجه نمي ارزد که انسان به خاطر لج و لج بازي زندگي ارزشمند خود و ديگران را به مخاطره اندازد.
به عنوان اين مقاله دقت کنيد: "لجبازي را جدي بگيريم و با آن ساده و سرسري برخورد نکنيم!" اما ما معمولاً وقتي دو نفر لج مي کنند اين لجاجت را جدي نمي گيريم و حتي بعضي مواقع احساس هيجان هم مي کنيم و براين آتش لج و لج بازي نفت و بنزين تشويق هم مي ريزيم. براي مثال وقتي در جاده هاي خارج شهر راننده ماشيني که ما سرنشين آن هستيم تصميم به يک مسابقه لجوجانه با يک خودروي ديگر مي گيرد و سعي مي کند با سرعت گيري غير مجاز و مانورهاي خطرناک و سبقت هاي پرمخاطره از خودروي ديگر جلو بزند اين لجبازي بي معنا براي بقيه ساکنان خودروها هم ممکن است هيجان انگيز و ماجراجويانه جلوه کند، اما نکته اين جاست که اين دو لجباز افسار گسيخته نه تنها جان خود و مسافران خود بلکه جان و مال سرنشينان ديگر خودروها را هم به خطر مي اندازند. به راستي بايد در مورد اين لجبازان احساساتي چه گفت؟ آيا بايد آنها را بخشيد و لجبازيشان را ساده و سرسري گرفت و يا برعکس اين بازي لج و لجاجت را به صورت جدي و به عنوان يک بيماري بزرگ کرد و عواقب خطرناک ناشي از آن را به طور واضح بزرگنمايي کرد تا همگان بدانند که در وراي اين رفتار ناهنجار رواني چه خطرات و آسيب هاي جدي و غير قابل جبراني نهفته است.
حقيقت اين است که لجبازي اصلاً يک رفتار پسنديده و سالم نيست و اگر عده اي گمان مي کنند لجوج بودن و يک دنده بودن امتياز محسوب مي شود دليلش فقط اين است که آنها تعريف و برداشت درستي از پشتکار و تلاش مستمر و خستگي ناپذير ندارند و نمي توانند بين لجبازي که يک ناهنجاري رواني موقتي و خودخواهانه و بي هدف است با پشتکار و تصميم پايدار و تعهد مستمر که يک رفتار متعالي و خودآگاهانه و هدف دار است تفاوتي قايل شوند. فرد لجباز خيلي ساده مي خواهد پشت رقيب را به هر قيمتي که هست حتي به ازاي هزينه سنگين با خاک آشنا کند.
به محض اينکه رقيب تسليم شد، احساس پيروزي و غرور وجود فرد لجباز را گرم مي کند و او اين گرما را موفقيت و کاميابي مي نامد در حالي که چند روز بعد همه اين احساس پيروزي به يک حس سرخوردگي و افسردگي شديد تبديل مي شود. ديگر رقيبي نيست که با او لج شود و در نتيجه ديگر هدفي براي زندگي و تلاش نيست. به همين سادگي فرد لجوج بعد از پايان لجاجت و آن هم البته اگر پاياني داشته باشد، به پوچي و بيهودگي مي رسد. در حالي که فرد مصمم و متعهد اگر هم روي تصميم و تعهد خود پا برجاست و با ثبات و پايمردي تا رسيدن به هدف مقاومت مي کند دقيقاً مي داند چه مي خواهد و حتي بعضي مواقع ممکن است با رقيب خود مدارا هم کند و با کمک او به سمت هدفي که انتخاب کرده حرکت کند.
اين مقاله مي گويد به هيچ وجه لجبازي را يک رفتار بي اهميت تلقي نکنيم و فرد لجوج و لجباز را يک انسان معمولي بي خطر تصور نکنيم. ساده انگاري لجبازي و ميدان دادن به افراد لجوج و يکدنده يعني سپردن جان و مال خود دست کسي که به خاطر يک دليل سطحي و بي ارزش حاضر است حتي زندگي خود و عزيزانش را به خطر اندازد. اين چنين موجودي به هيچ وجه قابل پيش بيني و قابل کنترل نيست و هر لحظه مي تواند همه چيز را نيست و نابود کند. فرد لجوج خطرش به مراتب بيشتر از يک دشمن آگاه است. دشمن عاقل و دانا حد و مرز دشمني خود را در حد معقول و منطقي رعايت مي کند اما فرد لجوج چون گمان مي کند بايد تا پاي جان لجبازي کند وقتي اوضاع سخت شود دست به ماجراجويي هاي خطرناک و خطرآفرين مي زند و ممکن است همه چيز را به يک باره از بين ببرد.
بنابراين از اين به بعد اگر ديديد کسي لج کرد، حتي اگر اين فرد يک کودک کم سن و سال بود، اصلاً با او همراهي نکنيد و اجازه ندهيد به اين نتيجه برسد که با لجبازي بيشتر مي تواند به خواسته هاي بيشتري برسد. اين مسأله که همه رفتارهاي غيرعادي اش نتيجه يک لج بازي بي معناست را بزرگ کنيد و به او بگوييد براي لجبازي هايش خريداري وجود ندارد. اگر لجبازي را ساده بگيريد و به فرد لجوج ميدان دهيد تا از طريق اين رفتار ناهنجار به خواسته خود برسد، بدانيد که دير يا زود گرفتار عواقب ناخوشايند آن مي شويد و چه بسا خود شما هم در لجبازي هاي آينده او قرباني شويد. به خاطر داشته باشيد که فرد مصمم و متعهد هر چند رفتارش از لحاظ سماجت و گير دادن شبيه لجوج هاست اما هم زمان با سماجت هشياري و آگاهي را هم به همراه دارد و هر وقت احساس کند خطري او و ديگران را تهديد مي کند رفتار خود را اصلاح کرده و ميزان خطر را کاهش مي دهد. فرد متعهد و با ثبات براي برافروختن بيشتر شعله رقابت سراغ بنزين ماجراجويي نمي رود. اگر هم خطري را بپذيرد نخست عواقب آن را به طور جدي و هشيارانه بررسي مي کند و بعد به صورت حساب شده دست به خطر مي زند. در حالي که فرد لجوج بي کله و يک دنده و بي اعتنا به اينکه شايد اولين قرباني حرکات ماجراجويانه خود او و اعضاي خانواده اش باشند دل به دريا مي زند و خود را درون آتش مي اندازد. فقط براي اينکه به رقيب ذهني خود نشان دهد که لجبازتر است.
کمي به اطراف خود دقيق شويد به خوبي درک مي کنيد که عمده اتفاقات ناگوار و مشکلات موجود در مجموعه ها بيشتر از آن که طبيعي و منطقي باشند به خاطر وجود افراد لجوج است. يک آبدارچي لج مي کند و به خاطر يک مجادله ساده و بي ارزش با کارگر هم رده و يا مدير بالاسر خود روي دنده لج مي افتد و قوري و استکان را خوب نمي شويد. کل مجموعه اي که از طريق آبدارخانه او چاي تحويل مي گيرند بيمار مي شوند.
يک کارمند از روي لج بازي در تهيه گزارش آخر سال و درست سربزنگاه که به همکاري و مشارکت صد در صد اعضاي گروه نياز است قهر مي کند و لجوجانه کارها را مي خواباند و به قول معروف به هيچ وجه هم از خر شيطان پايين نمي آيد. در نتيجه کل شرکت بابت لج کودکانه اين فرد بالغ ضرر مي کند و به زحمت مي افتند.
خانم خانه از روي لجاجت غذاي مناسبي درست نمي کند. تمام اعضاي خانواده دچار سوء تغذيه مي شوند. پدر خانواده از روي لج و لجبازي با يک يا چند تا از بچه هاي خودش قهر مي کند. نتيجه اين قهر و لجاجت آسيب هاي جبران ناپذير رواني و جسمي است که در مرحله اول نصيب بچه ها مي شود و در مرحله بعدي گريبانگير خود پدر و مادر مي شود.
يا مثلاً دو شريک کاري با هم لج مي کنند و در اين لجبازي آنقدر پيش مي روند که اسرار مالي و مالياتي کار مشترک و حتي رازهاي خصوصي همديگر خود را برملا مي سازند و در نتيجه به دليل همين لو رفتن اسرار دروني توسط رقبا به زير کشيده مي شوند و براي هميشه از صحنه تجارت محو مي شوند.
بياييد دوباره نکته طلايي اين مقاله را مرور کرده و آن را به عنوان يک اصل در زندگي اجرا کنيم. بياييد لجبازي را ساده نگيريم و با ميدان دادن به فرد لجوج و يکدنده به او فرصت استفاده از اين ابزار خطرناک را ندهيم.
منبع:نشريه موفقيت، شماره 183.