قاعده تبديل صخره به سنگريزه!
قاعده تبديل صخره به سنگريزه!
قاعده تبديل صخره به سنگريزه!
نويسنده: فرامرز کوثري
روز شانزدهم اقامت گروه سي نفره ما در ساحل درياچه با برف و يخبنداني به مراتب شديدتر از قبل همراه شد. ما در داخل دالان سي متري داخل غار پناه گرفته بوديم. همان دالاني که دو طرفش را با سنگ و خاک و شاخه مسدود کرده بوديم و با گرم کردن آن فقط با دو اجاق يک سالن گرم و مطبوع در دل کوهستان سرد کنار درياچه براي خود فراهم ساخته بوديم. البته بيشتر اعضاي گروه ترجيح مي دادند در فضاي اصلي غار بيرون دالان و کنار اجاق بنشينند و با هم حرف برزنند. صبح روز شانزدهم همگي دور آتش نشستيم تا بحث بسيار جدي و به قول يکي از افراد کليدي اين دوره را آغاز کنيم. بحثي که روز قبل با جمله تکان دهنده "خواستن آفريدن است"خدامراد شروع شد و امروز قرار بود اين موضوع بيشتر شکافته شود.
خدامراد در حالي که ليواني بزرگ از نوشيدني داغ را در دست داشت شروع به صحبت کرد و گفت:"ديروز همه با هم به اين نتيجه رسيديم که خواستن توانستن نيست. هر چند شرط لازم و ضروري براي اينکه بتواني به چيزي برسي اين است که آن را با تمام وجود بخواهي و در اين خواستن پايدار باشي. اما با همه اينها فقط با خواستن خشک و خالي انسان نمي تواند به آرزوها و خواسته هاي خود برسد به همين خاطر هر انساني بايد ياد بگيرد که آنچه را مي خواهد خودش بيافريند. اگر قبول داريم که الان بين ما و آنچه طالبش هستيم فاصله اي هست و ما براي پر کردن اين فاصله به جاده اي نياز داريم، پس بايد کمر همت ببنديم و بپذيريم که اين جاده را بايد خودمان بيابيم و بسازيم. جاده بين ما و آرزوهايمان را بايد خودمان خلق کنيم و براي همين است که باز هم تأييد مي کنم خواستن آفريدن است."
عضو پردردسر گروه يعني همان جواني که ديروز ايده ساخت دالان را به ما داد با صداي بلند گفت:"بگذاريد من رک و صريح مشکل خودم را با شما در ميان بگذارم. من بيکار هستم . يک سري اطلاعات کلي در سطح دبيرستان و سال هاي ابتدايي دانشگاه دارم، يک سري مهارت هاي شخصي هم دارم اما همه بضاعتم از دانش اين دنيا همين مقدار است. حال مي خواهم محصولي بسازم و يا خدمتي انجام دهم و بابت آن پول زيادي به دست آورم علت اينکه به اين گروه پيوستم هم همين يافتن روش حل مسايل زندگي و بخصوص مسايل مالي بود. به من بگوييد به سراغ کدام کار بروم و چه کاري پيشه کنم که زندگي ام را زير و رو سازد؟"
خدامراد نفسي عميق کشيد و جرعه اي از جوشاندني خود را نوشيد و به بقيه اعضاي گروه نگاه کرد و گفت:"اين دوست ما شجاعانه گفت که مشکل اصلي او اين است که نمي تواند کار پر درآمدي براي خود پيدا کند. او مي خواهد ما به او بگوييم چه شغلي پيدا کند و يا چه محصولي بسازد و يا چه خدماتي عرضه کند تا بتواند به واسطه انجام آن کارها به ثروت رويايي خود برسد؟ و من هنوز هم تأکيد مي کنم که او بايد خودش جاده درآمدسازي خود را خلق کند."
جوان جوياي شغل با اعتراض گفت: "خوب بگوييد راهي برايم سراغ نداريد و مرا بي جهت اميدوار نسازيد. البته يک سري راه هاي کليشه اي و قالبي که همه مي شناسند، سراغ دارم اما مي دانم درآمد حاصل از اين مشاغل خيلي کم است و من ناچارم با درآمد بخور و نمير سرکنم و به ثروت و دارايي متوسطي که همه تيپ هاي مثل من دارند در سنين بالا و آن هم با کلي مشقت و سختي دست يابم."
خدامراد بلافاصله گفت:"خودت مي گويي مشاغل کليشه اي و قالبي که همه مي دانند مشاغلي مثل خريد قسطي يک ماشين و مسافرکشي يا دست فروشي و يا تدريس خصوصي و... به ظاهر جزو شغل هايي هستند که قالبي و کليشه اي اند و درآمدشان محدود و مشخص و ناچيز. اما نکته اينجاست که با دانستن تکنيک هاي خلق و آفرينش محصول و تسلط به قواعد و شيوه هاي نوآورانه و مبتکرانه دستيابي به ايده هاي طلايي و ممتاز، مي توان محصول يا خدمتي متمايز و تازه و ابتکاري را عرضه کرد و مشتريان جديدي را براي آن خلق کرد. تمايز برگ برنده همه کساني است که مي خواهند محصول يا ايده جديدي عرضه کنند. تمايز يعني اينکه با تمام محصولات و ايده هاي قبل از خود فرق داشته باشي و اين يعني بتواني محصول و ايده خاص خودت را خلق کني. همان مشاغل کليشه اي و قالبي که نام بردي، يعني خريد ماشين و يا دست فروشي و يا تدريس خصوصي اگر با قواعد و شگردهاي خلاقانه و ابتکاري ترکيب شوند و به شکلي متفاوت و جديد عرضه شوند، طوري که کارآمدتر و مؤثرتر باشند، بديهي است که حتي همين مشاغل کليشه اي هم مي توانند در آمدي کلان را نصيب شما سازند. نکته اين جاست که بايد قواعد و قوانين خلق ايده هاي نوآورانه را بلد باشي و اين قواعد و قوانين هم به مرور توسط خود شما بايد درک شوند و گسترش يابند. خدامراد دوباره ساکت شد. همگي فهميده بوديم که براي رساندن خود به آرزوهايمان نيازمند جاده اي متمايز و اختصاصي ويژه خود هستيم و تنها کسي که نهايتاً بايد اين جاده را خلق کند و در آن گام نهد خود ما هستيم. همگي دريافته بوديم که به دليل تفاوت هاي فردي و طبيعي که داريم نمي توانيم از جاده هاي ديگران الگوبرداري کنيم ولي مي توانيم با مشاهده آنها قوانين و قواعدي کلي استخراج کنيم که براساس اين قواعد براي مشکلات لحظه به لحظه خود راه حل هاي ابتکاري و انحصاري و جديد خلق نماييم. اما ايا اين قواعد فقط براي مشکلات مالي و شغلي کاربرد دارند. اين سؤالي بود که يکي ديگر از حاضران که بانويي ميانسال بود پرسيد. او در زندگي زناشويي خود دچار مشکل بود و به اين گروه پيوسته بود تا براي اين مشکل خود جوابي بيابد. وقتي اين بانوي ميانسال سؤال خود را مطرح کرد، زوجي جوان که ظاهراً دانشجو هم بودند دست بلند کردند و پرسيدند که آيا مي توان اين قواعد رسيدن به جواب هاي خلاقانه و ابتکاري را براي موضوعات درسي هم به کار گرفت؟
خدامراد با لبخند گفت:"بسيار عالي است که سؤالات شما پرت نيستند و مانند حلقه زنجيري جادويي صحبت هاي ما را به هم پيوند مي دهد. در واقع درس هايي که ما در اين دوره با هم مرور مي کنيم مجموعه قواعدي هستند که با استفاده از آنها مي توانيم براي هر مسأله و مشکلي که در هر حوزه اي از زندگي شخصي داريم جوابي منحصر به فرد و خاص و مؤثر و کارساز توليد و خلق کنيم. اين دوست جوان ما موضوع شغل يابي و توليد و عرضه محصولي ممتاز و بديع و پرسود را مطرح کرد. ما هم فعلاً با همين مسأله به پيش مي رويم اما در ادامه خواهيد ديد که قاعده هايي که گفته مي شود مشابه قواعدي که در اين پانزده جلسه قبلي بحث کرديم براي راه حل يابي هر نوع مشکلي در زندگي کارساز و چاره ساز است."
خدامراد دوباره جرعه اي از جوشاندني را نوشيد و سپس ادامه داد:"يکي از اين قواعدي که امروز مي خواهم به شما بگويم و از اين به بعد بايد به آن مانند يک ابزار و دارايي شخصي نگاه کنيد قاعده تکه تکه کردن و ريز کردن چيزهاي بزرگ است. گفتم که اين قاعده بايد بخشي از دارايي و منابع شما قلمداد شود و منظور اين است که هر وقت به مشکلي برخورد کرديد که نمي توانستيد آن را حل کنيد از خود بپرسيد آيا نمي توانم با قاعده ريز ريز کردن آن را حل کنم؟"
خدامراد تکه هيزمي را از روي زمين برداشت و آن را به همه نشان داد و گفت:"اين تکه هيزم قبلاً بخشي از تنه يک درخت بزرگ بود. اما براي اينکه سريع تر خشک شود و بهتر بسوزد و نگهداري و استفاده از آن راحت تر باشد با تبر به اين اندازه در آورده شده است. تنه درخت بزرگ بود و نمي توانست به راحتي در اجاق انداخته شود اما اين تکه هيزم چنين مشکلي ندارد."
خدامراد سپس آن تکه چوب را داخل آتش انداخت و به آن خيره شد.
يکي از حاضران گفت:"اين قاعده که گفتيد خيلي ساده است. همه بلدند! نيازي به دوره و کلاس نداشت!!؟ همه ما از کودکي آموخته بوديم که بهترين روش براي کوچک کردن اشياي بزرگ خرد کردن آنهاست! پس چرا از آن به عنوان يک قاعده بزرگ و با اهميت خلق راه حل ياد مي کنيد؟اين روش را هر چوپان بي سوادي هم بلد است."
خدامراد گفت:"بايد هم چنين باشد. بايد هم آدم هايي که فرصت شرکت در اين کلاس ها و بحث ها را ندارند به تجربه بتوانند اين قواعد را شخصاً دريابند. اما نکته اين است که ما مي خواهيم به اين قاعده به عنوان يکي از منابع اصلي خود در مواجهه با مسايل و مشکلات زندگي نگاه کنيم. يعني همان طوري که وقتي مي خواهيم يک شغلي براي خود دست و پا کنيم اول به فکر سرمايه و پول مورد نياز مي افتيم. در کنار سرمايه و پول، قواعدي مثل همين "ريز کردن موضوعات بزرگ"را يک ابزار و منبع در دسترس خود بدانيم و در عمل هم از آن استفاده کنيم. وقتي مادر بزرگ شب چله مي خواهد هندوانه بزرگي را بين نوه هايش تقسيم کند با چاقو آن را به قاچ هاي متعدد تقسيم مي کند. همين يک ابتکار است که باعث مي شود نوه ها دور او جمع شوند تا سهم خود را بگيرند و باعث مي شود هر کسي سهمي از هندوانه نصيبش شود. وقتي شهردار يک شهر بخشي از کناره خيابان مراکز تفريحي شهر را به صورت اريب خط کشي مي کند تا تعداد بيشتري اتومبيل بتوانند کنار هم پارک کنند و در عين حال در آمد و شد بقيه راننده ها اشکالي پيدا نشود، همين ابتکار يعني جدول کشي براي پارک ماشين ها نشان مي دهد که شهردار دارد از قاعده تکه تکه سازي فضاهاي بزرگ استفاده مي کند."
پسر جوان دوباره با اعتراض گفت:"ببينيد من مي خواهم زمين اجاره کنم و خيلي ساده سير و پياز و سيب زميني بکارم و آنها را بفروشم. آيا مي توانم اميدوار باشم که از اين راه آنقدر پول درآورم که هم از پس اجاره و هزينه آب و کارگر برآيم و هم به درآمد کلان آرماني خود برسم؟ جدول کشي کنار خيابان و قاچ هندوانه مادر بزرگ دردي از من دوا نمي کند؟"
خدامراد پاسخ داد:"اگر سير را همين طوري بفروشي فرقي با بقيه سير فروش ها نداري! اما مي تواني سير را پاک کني. با استفاده از قاعده ريز کردن آن را پودر کني و داخل نمکدان هاي آماده بريزي و به اسم پودر سير به مردم بفروشي! خيلي ها از همين روش ساده به ثروت رسيده اند. يا مي تواني سيب زميني ها را پوست کنده و با کمک قاعده ريز کردن به ورقه هاي نازک تبديل کني و چيپس درست کني. حتي به تازگي بعضي ها سيب زميني خام را به صورت تکه تکه مي برند و همان طور خام در بسته بندي مناسب در مغازه ها مي فروشند. به جاي مسخره کردن جدول کنار خيابان، قاعده و نگرش پنهان در اين جدول کشي را استخراج کن و از آن براي حل مسايل خودت کمک بگير. يکي از اين قواعد ريز کردن و خرد کردن موضوعات بزرگ به اندازه کوچک تر است. الان در بسياري از فروشگاه هاي زنجيره اي پياز خرد شده و سرخ شده يعني پياز داغ آماده را مي فروشند. کسي که اين ايده به ذهنش رسيده موفق شده از اين مسير به درآمدي بسيار بيشتر از کشاورزي که پياز را کاشته برسد. او ايده ممتاز و انحصاري خرد کردن و سرخ کردن در بسته بندي هاي کوچک را به محصول تبديل کرده و جواب هم گرفته است."
خدامراد سپس به دالان اشاره کرد و گفت:"در اين فضاي کوچک شما خود به خود بخشي را براي خود اشغال کرديد. در واقع اين فضا را به تعداد خود تقسيم کرديد تا بتوانيد در سرماي شبانه خواب راحتي داشته باشيد. همين طور تقسيم بندي نشان مي دهد که ناخودآگاه قانون ريز ريز کردن را بلد هستيد. آدم هايي که مصمم به موفقيت در امور زندگي خود هستند کارهاي کلان خود را در زمان خرد مي کنند و آنها را به صورت دوره هاي يک ساله و دوازده ماهه و چهار هفته اي مي شکنند و نهايتاً به فعاليت هاي روزانه مشخص و ضروري مي رسند.
فعاليت هايي که وقتي به مرور موفق انجام شوند نتيجه نهايي اش رسيدن به هدف در دوره طولاني تري از زمان است. همين کار يعني خرد کردن يک هدف بزرگ چند ساله به برنامه هاي کاري روزانه يعني استفاده از قاعده طلايي ريز کردن.
يک مهندس ساختمان که ايده توليد خانه هاي پيش ساخته و آماده به ذهنش مي رسد و بر اساس اين ايده به طراحي و ساخت و عرضه در و ديوار و سقف هاي پيش ساخته اقدام مي کند و شرکت بزرگي براي عرضه و فروش اين ديوارهاي از قبل آماده تأسيس مي کند موفقيت خود را مرهون استفاده از اصل خرد کردن و ريز کردن سوژه هاي بزرگ است.
يک سازنده بشقاب و سيني مي تواند بشقاب هايي درست کند که مانند سيني غذاي بيمارستان ها گودي هاي مختلف براي غذا و سالاد و ماست و خورش و چنگال و قاشق و دسر داشته باشد. شستن اين بشقاب هاي چند قسمتي خيلي راحت تر است و هنگام شستن هم زحمت کمتري دارند. خوب اين ايده استفاده شده و از اين نوع سيني هاي چند قسمتي در غذاخوري هاي عمومي و هواپيماها و بيمارستان ها و سلف سرويس ها استفاده مي شود. تکه تکه کردن، بخش بخش کردن، ريز ريز کردن همه اينها اسامي مختلف قاعده ثابتي هستند که از همين امروز يکي از دارايي ها و منابع طلايي شما براي خلق راه حل مشکلاتتان است.
آيا دختر دم بخت داريد و براي تأمين جهيزيه او دچار مشکل شده ايد؟ بسيار خوب پولتان شايد کم باشد اما شما غير از اين پول کم يک دارايي نامريي ديگر هم داريد که مي توانيد از آن کمک بگيريد و اين دارايي مخفي چيزي نيست جز همين "قاعده ريز ريز کردن." بسيار خوب براي استفاده از اين قاعده کافي است قلم و کاغذي برداريد و شروع به نوشتن چيزهايي کنيد که براي تکميل جهيزيه بايد خريداري شوند. تا مي توانيد اقلام مورد نياز را ريز کنيد و به آنها برحسب اهميت وزن دهيد. قيمت حداقل و حداکثر هر قلم را مشخص کنيد و بعد به اين فکر کنيد که آيا نمي توان هر کدام از اين اقلام را به روش هاي مختلف از منابع متفاوت تأمين کنيد؟ مثلاً به فاميل بگوييد هر کدام به جاي هديه هاي تکراري يکي از اين اقلام را بخرند به هر حال اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد همين ريز کردن جهيزيه به اقلام کوچک تر اولين گام است. خواهيد ديد که به محض انجام اين کار با سرعتي شگرف تک تک قلم هاي مورد نياز از صدها راه و روش متفاوت فراهم مي شود و شما در کمترين زمان ممکن مي توانيد جهيزيه اي بزرگ فراهم کنيد."
خدامراد ادامه داد:"به يک مسواک ساده نگاه کنيد. قبلاً مسواک اين شکلي نبود. يک تکه چوب يکدست و نرم بود. اما الان به صورت ريشه ريشه ريز شده است تا بتواند به راحتي داخل منافذ دندان را پاک کند. زيراندازهاي قديمي هم اول به شکل گليم و جاجيم بودند. بعدها يک نفر فهميد که اگر رشته ها را بريده و جداجدا به تار و پود گره بزند مي توان فرش درست کند و از اين راه به ثروت برسد. کسي که آب پاش يا دوش حمام را هم درست کرد از قاعده تکه تکه کردن جريان آب استفاده کرد. البته اين مثال ها شايد خيلي ساده و ابتدايي به نظر برسد اما نبايد گول سادگيشان را خورد و از قاعده طلايي پنهان در پشت آنها غافل شد."
سپس خدامراد به سمت ما اشاره کرد و گفت:"حال نوبت شماست. هر کدامتان از تجربه خود در خصوص استفاده از اين قاعده طلايي مثالي بزنيد. مثالي بزنيد تا بقيه بفهمند که چه دارايي گرانقدري در اختيار دارند و از آن غافل هستند؟"
سپس خدامراد به مرد ميانسالي در بين جمع اشاره کرد و از او خواست نفر اول باشد آن مرد سينه اش را صاف کرد و گفت:"هر وقت کسي به من صورتحساب سنگيني مي دهد و من در درستي حساب شک مي کنم، از او مي خواهم تک تک هزينه ها را به صورت ريز و دقيق برايم بنويسد. بعد با حوصله تک تک اين هزينه ها را به اجزاي ريزتر تا حد امکان تقسيم مي کنيم و نهايتاً با مشخص کردن هزينه هاي جزيي و جمع آنها به رقم درست مي رسم. هميشه با اين روش موفق شده ام مبالغ زيادي را پس انداز کنم."
يکي ديگر از حاضران که زني جواب بود گفت:از همسرم جدا شده ام. اما ته دلم شک داشتم که درست عمل کرده ام يا نه!؟ روزي يکي از دوستانم گفت روي يک تکه کاغذ همه بدي هاي همسرم را يکي يکي بنويسم و بعد در سمت ديگر کاغذ تک تک خوبي هايش را. بعد ببينم کدام قسمت سنگين تر است. من بعد از انجام اين کار تازه فهميدم که در قياس با بدي هايش، خوبي هايش سنگين تر است. به همين جهت سراغش رفتم و از او خواستم مرا ببخشد. اما او از اين ديار رفته بود و من ناراحت و غمگين به اين گروه پيوستم تا براي اندوهم جوابي بيابم!"
دختري جوان گفت که از روش خرد کردن موضوعات سنگين به موضوعات سبک قابل تحمل براي شکستن درس هاي پيچيده و سخت استفاده مي کند و جواب هم گرفته است. مرد سالمندي گفت که به جاي فرستادن آب باراني که پشت بام منزلش جمع مي شد به يک ناودان بزرگ، آن را به ناودان هاي متعدد هدايت مي کرد تا مبادا با گرفتن ناودان اصلي آب روي پشت بام جمع شود و سقف ريزش کند. زني ديگر گفت که به جاي خوردن سه وعده غذاي سنگين، تعداد وعده هاي غذايي روزانه خود را به هفت وعده اما با لقمه هاي کوچک تر تقسيم کرده و با اين کار براي هميشه بيماري گوارشي خود را درمان کرده است. مرد ميانسال ديگري گفت که براي آبياري مستمر نهال هاي باغچه خود انتهاي يک شلنگ بزرگ را بسته است و آن را کنار نهال ها خوابانده و مجاور هر نهال با ميخ در بدنه شلنگ سوراخ کوچکي ايجاد کرده است.
به خاطر دارم تا نزديک ظهر حدود صد کاربرد مختلف و متنوع براي قاعده خرد کردن توسط اعضاي گروه مطرح شد و هر تجربه جديدي که نقل مي شد ذهن ما بازتر و ارزشمندي اين قاعده فوق العاده آشکارتر مي شد. خدامراد سکوت کرده بود و هيچ نمي گفت. تا غروب اين خود اعضاي گروه بودند که در مورد کاربردهاي جادويي اين قاعده ارزشمند براي يکديگر مثال نقل مي کردند.
نزديک غروب وقتي به چهره اعضاي گروه دقت کردم ديدم هر کدام از آنها با حرارت مانند خدامراد در مورد يکي از کاربردهاي قاعده ريز ريز کردن صحبت مي کند و بقيه از جمله خدامراد با دقت به او گوش مي دهند. آنجا بود که فهميدم خدامراد چقدر زيبا بين ما تقسيم شده بود و به جاي يک خدامراد، سي خدامراد در حال آموختن تجربه هاي خود به بقيه بودند.
منبع:نشريه موفقيت، شماره 183.
خدامراد در حالي که ليواني بزرگ از نوشيدني داغ را در دست داشت شروع به صحبت کرد و گفت:"ديروز همه با هم به اين نتيجه رسيديم که خواستن توانستن نيست. هر چند شرط لازم و ضروري براي اينکه بتواني به چيزي برسي اين است که آن را با تمام وجود بخواهي و در اين خواستن پايدار باشي. اما با همه اينها فقط با خواستن خشک و خالي انسان نمي تواند به آرزوها و خواسته هاي خود برسد به همين خاطر هر انساني بايد ياد بگيرد که آنچه را مي خواهد خودش بيافريند. اگر قبول داريم که الان بين ما و آنچه طالبش هستيم فاصله اي هست و ما براي پر کردن اين فاصله به جاده اي نياز داريم، پس بايد کمر همت ببنديم و بپذيريم که اين جاده را بايد خودمان بيابيم و بسازيم. جاده بين ما و آرزوهايمان را بايد خودمان خلق کنيم و براي همين است که باز هم تأييد مي کنم خواستن آفريدن است."
عضو پردردسر گروه يعني همان جواني که ديروز ايده ساخت دالان را به ما داد با صداي بلند گفت:"بگذاريد من رک و صريح مشکل خودم را با شما در ميان بگذارم. من بيکار هستم . يک سري اطلاعات کلي در سطح دبيرستان و سال هاي ابتدايي دانشگاه دارم، يک سري مهارت هاي شخصي هم دارم اما همه بضاعتم از دانش اين دنيا همين مقدار است. حال مي خواهم محصولي بسازم و يا خدمتي انجام دهم و بابت آن پول زيادي به دست آورم علت اينکه به اين گروه پيوستم هم همين يافتن روش حل مسايل زندگي و بخصوص مسايل مالي بود. به من بگوييد به سراغ کدام کار بروم و چه کاري پيشه کنم که زندگي ام را زير و رو سازد؟"
خدامراد نفسي عميق کشيد و جرعه اي از جوشاندني خود را نوشيد و به بقيه اعضاي گروه نگاه کرد و گفت:"اين دوست ما شجاعانه گفت که مشکل اصلي او اين است که نمي تواند کار پر درآمدي براي خود پيدا کند. او مي خواهد ما به او بگوييم چه شغلي پيدا کند و يا چه محصولي بسازد و يا چه خدماتي عرضه کند تا بتواند به واسطه انجام آن کارها به ثروت رويايي خود برسد؟ و من هنوز هم تأکيد مي کنم که او بايد خودش جاده درآمدسازي خود را خلق کند."
جوان جوياي شغل با اعتراض گفت: "خوب بگوييد راهي برايم سراغ نداريد و مرا بي جهت اميدوار نسازيد. البته يک سري راه هاي کليشه اي و قالبي که همه مي شناسند، سراغ دارم اما مي دانم درآمد حاصل از اين مشاغل خيلي کم است و من ناچارم با درآمد بخور و نمير سرکنم و به ثروت و دارايي متوسطي که همه تيپ هاي مثل من دارند در سنين بالا و آن هم با کلي مشقت و سختي دست يابم."
خدامراد بلافاصله گفت:"خودت مي گويي مشاغل کليشه اي و قالبي که همه مي دانند مشاغلي مثل خريد قسطي يک ماشين و مسافرکشي يا دست فروشي و يا تدريس خصوصي و... به ظاهر جزو شغل هايي هستند که قالبي و کليشه اي اند و درآمدشان محدود و مشخص و ناچيز. اما نکته اينجاست که با دانستن تکنيک هاي خلق و آفرينش محصول و تسلط به قواعد و شيوه هاي نوآورانه و مبتکرانه دستيابي به ايده هاي طلايي و ممتاز، مي توان محصول يا خدمتي متمايز و تازه و ابتکاري را عرضه کرد و مشتريان جديدي را براي آن خلق کرد. تمايز برگ برنده همه کساني است که مي خواهند محصول يا ايده جديدي عرضه کنند. تمايز يعني اينکه با تمام محصولات و ايده هاي قبل از خود فرق داشته باشي و اين يعني بتواني محصول و ايده خاص خودت را خلق کني. همان مشاغل کليشه اي و قالبي که نام بردي، يعني خريد ماشين و يا دست فروشي و يا تدريس خصوصي اگر با قواعد و شگردهاي خلاقانه و ابتکاري ترکيب شوند و به شکلي متفاوت و جديد عرضه شوند، طوري که کارآمدتر و مؤثرتر باشند، بديهي است که حتي همين مشاغل کليشه اي هم مي توانند در آمدي کلان را نصيب شما سازند. نکته اين جاست که بايد قواعد و قوانين خلق ايده هاي نوآورانه را بلد باشي و اين قواعد و قوانين هم به مرور توسط خود شما بايد درک شوند و گسترش يابند. خدامراد دوباره ساکت شد. همگي فهميده بوديم که براي رساندن خود به آرزوهايمان نيازمند جاده اي متمايز و اختصاصي ويژه خود هستيم و تنها کسي که نهايتاً بايد اين جاده را خلق کند و در آن گام نهد خود ما هستيم. همگي دريافته بوديم که به دليل تفاوت هاي فردي و طبيعي که داريم نمي توانيم از جاده هاي ديگران الگوبرداري کنيم ولي مي توانيم با مشاهده آنها قوانين و قواعدي کلي استخراج کنيم که براساس اين قواعد براي مشکلات لحظه به لحظه خود راه حل هاي ابتکاري و انحصاري و جديد خلق نماييم. اما ايا اين قواعد فقط براي مشکلات مالي و شغلي کاربرد دارند. اين سؤالي بود که يکي ديگر از حاضران که بانويي ميانسال بود پرسيد. او در زندگي زناشويي خود دچار مشکل بود و به اين گروه پيوسته بود تا براي اين مشکل خود جوابي بيابد. وقتي اين بانوي ميانسال سؤال خود را مطرح کرد، زوجي جوان که ظاهراً دانشجو هم بودند دست بلند کردند و پرسيدند که آيا مي توان اين قواعد رسيدن به جواب هاي خلاقانه و ابتکاري را براي موضوعات درسي هم به کار گرفت؟
خدامراد با لبخند گفت:"بسيار عالي است که سؤالات شما پرت نيستند و مانند حلقه زنجيري جادويي صحبت هاي ما را به هم پيوند مي دهد. در واقع درس هايي که ما در اين دوره با هم مرور مي کنيم مجموعه قواعدي هستند که با استفاده از آنها مي توانيم براي هر مسأله و مشکلي که در هر حوزه اي از زندگي شخصي داريم جوابي منحصر به فرد و خاص و مؤثر و کارساز توليد و خلق کنيم. اين دوست جوان ما موضوع شغل يابي و توليد و عرضه محصولي ممتاز و بديع و پرسود را مطرح کرد. ما هم فعلاً با همين مسأله به پيش مي رويم اما در ادامه خواهيد ديد که قاعده هايي که گفته مي شود مشابه قواعدي که در اين پانزده جلسه قبلي بحث کرديم براي راه حل يابي هر نوع مشکلي در زندگي کارساز و چاره ساز است."
خدامراد دوباره جرعه اي از جوشاندني را نوشيد و سپس ادامه داد:"يکي از اين قواعدي که امروز مي خواهم به شما بگويم و از اين به بعد بايد به آن مانند يک ابزار و دارايي شخصي نگاه کنيد قاعده تکه تکه کردن و ريز کردن چيزهاي بزرگ است. گفتم که اين قاعده بايد بخشي از دارايي و منابع شما قلمداد شود و منظور اين است که هر وقت به مشکلي برخورد کرديد که نمي توانستيد آن را حل کنيد از خود بپرسيد آيا نمي توانم با قاعده ريز ريز کردن آن را حل کنم؟"
خدامراد تکه هيزمي را از روي زمين برداشت و آن را به همه نشان داد و گفت:"اين تکه هيزم قبلاً بخشي از تنه يک درخت بزرگ بود. اما براي اينکه سريع تر خشک شود و بهتر بسوزد و نگهداري و استفاده از آن راحت تر باشد با تبر به اين اندازه در آورده شده است. تنه درخت بزرگ بود و نمي توانست به راحتي در اجاق انداخته شود اما اين تکه هيزم چنين مشکلي ندارد."
خدامراد سپس آن تکه چوب را داخل آتش انداخت و به آن خيره شد.
يکي از حاضران گفت:"اين قاعده که گفتيد خيلي ساده است. همه بلدند! نيازي به دوره و کلاس نداشت!!؟ همه ما از کودکي آموخته بوديم که بهترين روش براي کوچک کردن اشياي بزرگ خرد کردن آنهاست! پس چرا از آن به عنوان يک قاعده بزرگ و با اهميت خلق راه حل ياد مي کنيد؟اين روش را هر چوپان بي سوادي هم بلد است."
خدامراد گفت:"بايد هم چنين باشد. بايد هم آدم هايي که فرصت شرکت در اين کلاس ها و بحث ها را ندارند به تجربه بتوانند اين قواعد را شخصاً دريابند. اما نکته اين است که ما مي خواهيم به اين قاعده به عنوان يکي از منابع اصلي خود در مواجهه با مسايل و مشکلات زندگي نگاه کنيم. يعني همان طوري که وقتي مي خواهيم يک شغلي براي خود دست و پا کنيم اول به فکر سرمايه و پول مورد نياز مي افتيم. در کنار سرمايه و پول، قواعدي مثل همين "ريز کردن موضوعات بزرگ"را يک ابزار و منبع در دسترس خود بدانيم و در عمل هم از آن استفاده کنيم. وقتي مادر بزرگ شب چله مي خواهد هندوانه بزرگي را بين نوه هايش تقسيم کند با چاقو آن را به قاچ هاي متعدد تقسيم مي کند. همين يک ابتکار است که باعث مي شود نوه ها دور او جمع شوند تا سهم خود را بگيرند و باعث مي شود هر کسي سهمي از هندوانه نصيبش شود. وقتي شهردار يک شهر بخشي از کناره خيابان مراکز تفريحي شهر را به صورت اريب خط کشي مي کند تا تعداد بيشتري اتومبيل بتوانند کنار هم پارک کنند و در عين حال در آمد و شد بقيه راننده ها اشکالي پيدا نشود، همين ابتکار يعني جدول کشي براي پارک ماشين ها نشان مي دهد که شهردار دارد از قاعده تکه تکه سازي فضاهاي بزرگ استفاده مي کند."
پسر جوان دوباره با اعتراض گفت:"ببينيد من مي خواهم زمين اجاره کنم و خيلي ساده سير و پياز و سيب زميني بکارم و آنها را بفروشم. آيا مي توانم اميدوار باشم که از اين راه آنقدر پول درآورم که هم از پس اجاره و هزينه آب و کارگر برآيم و هم به درآمد کلان آرماني خود برسم؟ جدول کشي کنار خيابان و قاچ هندوانه مادر بزرگ دردي از من دوا نمي کند؟"
خدامراد پاسخ داد:"اگر سير را همين طوري بفروشي فرقي با بقيه سير فروش ها نداري! اما مي تواني سير را پاک کني. با استفاده از قاعده ريز کردن آن را پودر کني و داخل نمکدان هاي آماده بريزي و به اسم پودر سير به مردم بفروشي! خيلي ها از همين روش ساده به ثروت رسيده اند. يا مي تواني سيب زميني ها را پوست کنده و با کمک قاعده ريز کردن به ورقه هاي نازک تبديل کني و چيپس درست کني. حتي به تازگي بعضي ها سيب زميني خام را به صورت تکه تکه مي برند و همان طور خام در بسته بندي مناسب در مغازه ها مي فروشند. به جاي مسخره کردن جدول کنار خيابان، قاعده و نگرش پنهان در اين جدول کشي را استخراج کن و از آن براي حل مسايل خودت کمک بگير. يکي از اين قواعد ريز کردن و خرد کردن موضوعات بزرگ به اندازه کوچک تر است. الان در بسياري از فروشگاه هاي زنجيره اي پياز خرد شده و سرخ شده يعني پياز داغ آماده را مي فروشند. کسي که اين ايده به ذهنش رسيده موفق شده از اين مسير به درآمدي بسيار بيشتر از کشاورزي که پياز را کاشته برسد. او ايده ممتاز و انحصاري خرد کردن و سرخ کردن در بسته بندي هاي کوچک را به محصول تبديل کرده و جواب هم گرفته است."
خدامراد سپس به دالان اشاره کرد و گفت:"در اين فضاي کوچک شما خود به خود بخشي را براي خود اشغال کرديد. در واقع اين فضا را به تعداد خود تقسيم کرديد تا بتوانيد در سرماي شبانه خواب راحتي داشته باشيد. همين طور تقسيم بندي نشان مي دهد که ناخودآگاه قانون ريز ريز کردن را بلد هستيد. آدم هايي که مصمم به موفقيت در امور زندگي خود هستند کارهاي کلان خود را در زمان خرد مي کنند و آنها را به صورت دوره هاي يک ساله و دوازده ماهه و چهار هفته اي مي شکنند و نهايتاً به فعاليت هاي روزانه مشخص و ضروري مي رسند.
فعاليت هايي که وقتي به مرور موفق انجام شوند نتيجه نهايي اش رسيدن به هدف در دوره طولاني تري از زمان است. همين کار يعني خرد کردن يک هدف بزرگ چند ساله به برنامه هاي کاري روزانه يعني استفاده از قاعده طلايي ريز کردن.
يک مهندس ساختمان که ايده توليد خانه هاي پيش ساخته و آماده به ذهنش مي رسد و بر اساس اين ايده به طراحي و ساخت و عرضه در و ديوار و سقف هاي پيش ساخته اقدام مي کند و شرکت بزرگي براي عرضه و فروش اين ديوارهاي از قبل آماده تأسيس مي کند موفقيت خود را مرهون استفاده از اصل خرد کردن و ريز کردن سوژه هاي بزرگ است.
يک سازنده بشقاب و سيني مي تواند بشقاب هايي درست کند که مانند سيني غذاي بيمارستان ها گودي هاي مختلف براي غذا و سالاد و ماست و خورش و چنگال و قاشق و دسر داشته باشد. شستن اين بشقاب هاي چند قسمتي خيلي راحت تر است و هنگام شستن هم زحمت کمتري دارند. خوب اين ايده استفاده شده و از اين نوع سيني هاي چند قسمتي در غذاخوري هاي عمومي و هواپيماها و بيمارستان ها و سلف سرويس ها استفاده مي شود. تکه تکه کردن، بخش بخش کردن، ريز ريز کردن همه اينها اسامي مختلف قاعده ثابتي هستند که از همين امروز يکي از دارايي ها و منابع طلايي شما براي خلق راه حل مشکلاتتان است.
آيا دختر دم بخت داريد و براي تأمين جهيزيه او دچار مشکل شده ايد؟ بسيار خوب پولتان شايد کم باشد اما شما غير از اين پول کم يک دارايي نامريي ديگر هم داريد که مي توانيد از آن کمک بگيريد و اين دارايي مخفي چيزي نيست جز همين "قاعده ريز ريز کردن." بسيار خوب براي استفاده از اين قاعده کافي است قلم و کاغذي برداريد و شروع به نوشتن چيزهايي کنيد که براي تکميل جهيزيه بايد خريداري شوند. تا مي توانيد اقلام مورد نياز را ريز کنيد و به آنها برحسب اهميت وزن دهيد. قيمت حداقل و حداکثر هر قلم را مشخص کنيد و بعد به اين فکر کنيد که آيا نمي توان هر کدام از اين اقلام را به روش هاي مختلف از منابع متفاوت تأمين کنيد؟ مثلاً به فاميل بگوييد هر کدام به جاي هديه هاي تکراري يکي از اين اقلام را بخرند به هر حال اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد همين ريز کردن جهيزيه به اقلام کوچک تر اولين گام است. خواهيد ديد که به محض انجام اين کار با سرعتي شگرف تک تک قلم هاي مورد نياز از صدها راه و روش متفاوت فراهم مي شود و شما در کمترين زمان ممکن مي توانيد جهيزيه اي بزرگ فراهم کنيد."
خدامراد ادامه داد:"به يک مسواک ساده نگاه کنيد. قبلاً مسواک اين شکلي نبود. يک تکه چوب يکدست و نرم بود. اما الان به صورت ريشه ريشه ريز شده است تا بتواند به راحتي داخل منافذ دندان را پاک کند. زيراندازهاي قديمي هم اول به شکل گليم و جاجيم بودند. بعدها يک نفر فهميد که اگر رشته ها را بريده و جداجدا به تار و پود گره بزند مي توان فرش درست کند و از اين راه به ثروت برسد. کسي که آب پاش يا دوش حمام را هم درست کرد از قاعده تکه تکه کردن جريان آب استفاده کرد. البته اين مثال ها شايد خيلي ساده و ابتدايي به نظر برسد اما نبايد گول سادگيشان را خورد و از قاعده طلايي پنهان در پشت آنها غافل شد."
سپس خدامراد به سمت ما اشاره کرد و گفت:"حال نوبت شماست. هر کدامتان از تجربه خود در خصوص استفاده از اين قاعده طلايي مثالي بزنيد. مثالي بزنيد تا بقيه بفهمند که چه دارايي گرانقدري در اختيار دارند و از آن غافل هستند؟"
سپس خدامراد به مرد ميانسالي در بين جمع اشاره کرد و از او خواست نفر اول باشد آن مرد سينه اش را صاف کرد و گفت:"هر وقت کسي به من صورتحساب سنگيني مي دهد و من در درستي حساب شک مي کنم، از او مي خواهم تک تک هزينه ها را به صورت ريز و دقيق برايم بنويسد. بعد با حوصله تک تک اين هزينه ها را به اجزاي ريزتر تا حد امکان تقسيم مي کنيم و نهايتاً با مشخص کردن هزينه هاي جزيي و جمع آنها به رقم درست مي رسم. هميشه با اين روش موفق شده ام مبالغ زيادي را پس انداز کنم."
يکي ديگر از حاضران که زني جواب بود گفت:از همسرم جدا شده ام. اما ته دلم شک داشتم که درست عمل کرده ام يا نه!؟ روزي يکي از دوستانم گفت روي يک تکه کاغذ همه بدي هاي همسرم را يکي يکي بنويسم و بعد در سمت ديگر کاغذ تک تک خوبي هايش را. بعد ببينم کدام قسمت سنگين تر است. من بعد از انجام اين کار تازه فهميدم که در قياس با بدي هايش، خوبي هايش سنگين تر است. به همين جهت سراغش رفتم و از او خواستم مرا ببخشد. اما او از اين ديار رفته بود و من ناراحت و غمگين به اين گروه پيوستم تا براي اندوهم جوابي بيابم!"
دختري جوان گفت که از روش خرد کردن موضوعات سنگين به موضوعات سبک قابل تحمل براي شکستن درس هاي پيچيده و سخت استفاده مي کند و جواب هم گرفته است. مرد سالمندي گفت که به جاي فرستادن آب باراني که پشت بام منزلش جمع مي شد به يک ناودان بزرگ، آن را به ناودان هاي متعدد هدايت مي کرد تا مبادا با گرفتن ناودان اصلي آب روي پشت بام جمع شود و سقف ريزش کند. زني ديگر گفت که به جاي خوردن سه وعده غذاي سنگين، تعداد وعده هاي غذايي روزانه خود را به هفت وعده اما با لقمه هاي کوچک تر تقسيم کرده و با اين کار براي هميشه بيماري گوارشي خود را درمان کرده است. مرد ميانسال ديگري گفت که براي آبياري مستمر نهال هاي باغچه خود انتهاي يک شلنگ بزرگ را بسته است و آن را کنار نهال ها خوابانده و مجاور هر نهال با ميخ در بدنه شلنگ سوراخ کوچکي ايجاد کرده است.
به خاطر دارم تا نزديک ظهر حدود صد کاربرد مختلف و متنوع براي قاعده خرد کردن توسط اعضاي گروه مطرح شد و هر تجربه جديدي که نقل مي شد ذهن ما بازتر و ارزشمندي اين قاعده فوق العاده آشکارتر مي شد. خدامراد سکوت کرده بود و هيچ نمي گفت. تا غروب اين خود اعضاي گروه بودند که در مورد کاربردهاي جادويي اين قاعده ارزشمند براي يکديگر مثال نقل مي کردند.
نزديک غروب وقتي به چهره اعضاي گروه دقت کردم ديدم هر کدام از آنها با حرارت مانند خدامراد در مورد يکي از کاربردهاي قاعده ريز ريز کردن صحبت مي کند و بقيه از جمله خدامراد با دقت به او گوش مي دهند. آنجا بود که فهميدم خدامراد چقدر زيبا بين ما تقسيم شده بود و به جاي يک خدامراد، سي خدامراد در حال آموختن تجربه هاي خود به بقيه بودند.
منبع:نشريه موفقيت، شماره 183.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}