بسیاری از ما، از زن و مرد و کوچک و بزرگ گرفته تا روستایی و شهری، دین داری خود اعم از اعتقادات و باورها و پای بندی به مناسک و احکام را مرهون و مدیون منبر و وعظ هستیم. «منبر» واژه عربی و به معنای محل بلند و مرتفعی است که خطیب یا واعظ بر بالای آن رفته و با مردم صحبت می کند. ولیکن در  عموم مردم، «منبر» همان جایگاه، موقعیت و رسانه ممتازی است که از آن آموزه های دینی برای آموزش و تربیت مردم صادر می شود. در نگاه کلی تر، وقتی در گفت و گوها از منبر سخن به میان می آید، مراد همان نظام شریف و دستگاه پر سابقه دین است برای تبلیغ و ترویج و تربیت مردمان.
 

از دیر هنگام در عرف ما منبر به قداست و نورانیت شناخته شده است. عموماً خاطراتی از دوران کودکی خود سراغ داریم که به همراه پدر بزرگ و یا پدر و یا دیگرانی از خویشان خود به مسجد محل رفته ایم و در لابه لای شیطنت های کودکان خود، شاهد جمعیتی از مردم بوده ایم که رو به سمتی واحد نشسته و به بیانات یک روحانی که مشغول وعظ و خطابه است گوش میداده اند. مردم را دیده ایم که با این خطابه هم خندیده اند؛ هم اشک ریخته اند؛ هم سؤالاتشان را پرسیده اند؛ هم سینه زده اند؛ هم دست دعا به آسمان بلند کرده اند و هم ... این داستانی بوده است که بارها در کوچه پس کوچه های کودکی مان تکرار شده است از رمضان و قرائت های قرآن و شب های احیایش گرفته تا محرم و صفر و جشن های شعبان و ربیع.
 

تاریخچه منبر

چرا تربیت دینی ما ریشه در وعظ و خطابه منبریان دارد؟ چرا عمق اعتقادات ما و صحت بینش دینی ما، بسته به نوع و تعداد و کیفیت منبرها و وعظ هایی است که تجربه کرده ایم؟

دلیلی ساده و در عین حال پیچیده و پر سابقه می توان برای این موضوع جستجو کرد. بزرگان ما (از منبریان و وعاظ و خطبا و روحانیون) از قدیم الایام نگاه ویژه ای به منبر داشته اند. نگاهی عبادت گونه که قدرش را به خوبی می شناختند و سعی می کردند خود را به مرتبه لیاقت آن برسانند. سعی می کردند قبل از بیان و سخن، خود را به زینت عمل آراسته کنند؛ که در حدیث می خوانیم: «الکمله اذا خرجت من القلب دخلت فی القلب و اذا خرجت من اللّسان لم یتجاوز الاذان»؟

برای همین است که حتی هیچ گاه بدون وضو بر منبر حاضر نمی شدند؛ چرا که می دانستند این جایگاه رسول (ص) و اولاد طاهرین (ع) اوست، می دانستند که وضو نور است و بر جایگاه نورانی نمی توان با ظلمت و تاریکی تکیه زد. نمی توان از نور دم زد و از نور بهره ای نداشت. آنقدر به عمل در پیوند با علم بها داده اند که در بین برخی وعاظ مرسوم بوده که حتی در بالا رفتن از پله های منبر، ملاحظه می کردند که بسته به تقوا و ورع خود، تا چند پله از منبر بالا روند. تلاش می کردند که از عوام جلوتر باشند؛ چرا که اگر مردم ببینند واعظ و سخنران به علم و گفته خویش عمل نمی کند دلسرد می شوند که خدا فرمود: «یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون» اگر مردم را دعوت به نماز شب می کردند، خود ساعت ها پیش از طلوع آفتاب به نماز می ایستادند و اگر مردم را دعوت به رد مظالم می کردند، خود در این مسیر پیشگام بودند.
 

نگاه تخصصی به «منبر»

نگاه تخصصی به منبر، در طول تاریخ باعث شده که کارکردهای مثبت آن دو صد چندان شود. منبری، تلاش می کرده بر روی منبر، از کلی گویی و پراکنده گویی اجتناب کند. جابه جا از مثال های روز و قابل فهم استفاده کند. بیان غیر متناسب با فهم مخاطب به کار نبرد. بیش از حد به حاشیه نپردازد. سر رشته کلام را از دست ندهد؛ چراکه می دانسته «الکلام یجر الکلام.» اگر حواسش به مسیر اصلی کلام نباشد و خود را بدان مقید نکند، اثر و ماندگاری کلام از دست می رود. همواره سعی می کرده مسیر پیام اصلی را در طول صحبت حفظ کند؛ کلامش با صحبت های تکراری و غیر متنوع زمین گیر نشود. شعر و امثله را به نیکی استفاده کند.

با طنین و حجم صدایش - کم و زیاد و شدت و رقت - بر حالات گوناگون مخاطب تاثیر بگذارد. گهگاه با خدا نجوا کند و دعایی بخواند. گاه مستقیم و رودر رو با مخاطب صحبت کند. گاهی خطاب به خود سخنی بگوید. گاه عتاب کند. گاه ضمیر جمع به کار ببرد. آیات قرآن را محور و میزان کلام خود کند. صحبت خود را به روایات اهل بیت (ع) مستحکم کند. نقل های تاریخی را بگوید. سکوت های به جا داشته باشد. به مستمع اجازه دهد در خود فرو رود و اندکی به آنچه تا کنون گفته شده بیندیشد. استدلال و دلیل طرح کند سوال بپرسد. جملات پرسشی طرح کند. به مخاطب انگیزه بدهد. امیدهایش را برویاند. یأس هایش را بخشکاند و راهی برای آینده به او ارائه کند مناسبت ها را رعایت کند. حتی از آب و هوا غافل نباشد که اگر بارانی آمده آن را نشان خیر و برکت بگیرد و اگر هوا گرم و سوزان است مستمع را زجر ندهد. شنوندنه را به همراهی بحث دعوت کند. از او بخواهد تکه ای از کلام را با او تکرار کند. جملات را جوری ادا کند که مستمع، فعل را در جملات کلیدی، پیش بینی کند و بتواند قبل از او تکرار کند. گزافه نگوید. مبالغه نکند. سعی کند مردم را نسبت به دنیا و آخرت آگاه کند. روشنگری کند. سئوالات ذهنی او را شناسایی کند و پاسخ گوید. از بزرگان به احترام یاد کند. متانت و ادب از کلامش به سمت مخاطب سرازیر شود. از حوادث روز خبر داشته باشد. سر و صدا و غوغای مجلس را با نرمی و با تدبیر آرام کند و خلاصه با مدیریت صحیح و هوشمندانه، مستمع را تا هدفی که از پیش می دانسته گام به گام رهنمون سازد.
 

جایگاه سخنران بر منبر

کلیدی ترین رکن یک منبر ماندگار، خلوص در نیت است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هر کس چهل روز خود را برای خدا خالص کند، چشمه های حکمت از قلب وی بر زبانش جاری می شود». قرار است که منبر مردم را به خدا برساند. خطابه وسیله ای است برای دستگیری مردمان تا منزل مقصود. پس چگونه هدف مقدس باشد ولی کارگزار بدان اعتقادی نداشته باشد.

منبری توانا، همواره کوشیده منبری خالص برای خدا داشته باشد. ریا به خرج ندهد. تعریف از خود نکند. به بهانه منبر، به دنبال دکان و کاسبی نباشد برای مستمعین خود ارزش قائل شود. کم یا زیاد بودن جمعیت تأثیری در شور و نشاط و انگیزه او نداشته باشد. با خدا معامله کند. برای خدا سخن بگوید. از منبر به ضرر حقایق و ارزش ها استفاده نکند. آنچه برای خود می پسندد برای دیگران بگوید. روی سخنش به خود باشد. خود با مستمع رشد کند و خود از دیگران در پذیرش مطلب جلو بزند.

و چنین است که نقل می شود چون عارف کامل، میرزا جواد آقاملکی تبریزی به منبر می رفت همین که می گفت «خداوند غفار است» چندین نفر از عمق این کلام و نفوذ این بیان غش می کردند و یا سید جمال الدین اسدآبادی در افتتاح انجام وطنی مصر چون به سخن در می آید، تمام جمعیت به حالت غشوه در می آیند و آن می کنند که تاریخ با تعجب از آن یاد می کند.

بزرگان از اهل منبر، منبر و خطابه را برای خودشان و رونق و آبرویشان نمی خواسته اند. شیخ عباس قمی (ره) پس از چندشب منبر رفتن در مجلسی و در شرایطی که انبوه زیادی از جمعیت برای صحبت های او آمده اند هنگامی که نگاهش به حاج آخوند تربتی در پای منبر می افتد، از منبر پایین می آید و از او می خواهد که منبر برود.

یا اینکه نقل می کنند مرحوم شیخ عباس یک سال که در یکی از صحن های حرم امام رضا (ع) به منبر رفت و جمعیت زیادی به عشق صحبت های او جمع شدند، سال بعد و برای آنکه به دیگر منبریان ضربه نخورد و از رونق کار ایشان کم نشود، محل منبرش را از صحن عوض کرد و در یکی از مدارس مشهد منبر رفت.

آنچه گذشت باعث شده مردمِ ما، برای منبر حساب ویژه ای باز کنند و از آن توقع بالایی داشته باشند. اصلاح و بهبود و دینشان را از آن بخواهند. ضعف منبر را بر نتابند. رکود در آن را طاقت نیاورند. ناخالصی در آن را نپذیرند و احوالات اهل منبر را دهان به دهان و سینه به سینه برای هم نقل کنند.

شکایت کنند از اینکه فلانی تا مزدش را نگیرد، منبر نمی رود. ناراحت باشند از اینکه طرف قداست ناشناس است و منبر را بازیچه خود کرده. دلشان سرد شود از اینکه فلان هیأت و گروه و مسجدی در دعوت از منبریان نام آشنا، چشم و هم چشمی کنند. پای به مسابقه ای نهند که حد نهایتی ندارد. به دنبال جمعیت باشند و به سبک تیزر و شامپو و بانک، تبلیغِ جمعیت کنند.

و چنین است که عده ای وقتی احساس می کنند منبر نفوذش کم می شود، به اشتباه تقصیر را به گردن رسانه و سیما و آخر الزمان و تهاجم فرهنگی و تغییر ذائقه مردم بیندازند. اما هنوز بسیاری اعتقاد دارند که اگر دوباره به مؤلفه های ناب و همیشگی منبر باز گردیم همان نتیجه ای را خواهیم گرفت که پدرانمان بدان رسیده اند و بهره برده اند.

منبر علم می خواهد واعظ که بالای منبر می رود، دیگر صرفاً مسوول چند دقیقه و چند ثانیه وقت خویش نیست، مسوول تمامی اوقاتی است که از مستمعین خرج می شود. پس، پیش از منبر ساعت ها به این می اندیشد که چه بگوید تا مهم ترین و پر نیاز ترین مطالب و ضرورت ها باشد؟ ساعت ها در جوانب موضوع مطالعه می کند و یادداشت بر می دارد. با مطالعه مستمر و منظم، علم خود را زیاد کند و مردم هم در پاسخ چنین واعظی است که می گویند: «فلانی منبر گیرایی دارد؛ او ملاست.»
 

پی نوشت ها :

1- ابراهیم مصطفی و دیگران، المعجم الوسیط، ج 2، ص904.

2- به درستی که موعظه، هنگامی که از قلب خارج شود وارد قلب می شود. و هنگامی که از زبان خارج شود و عمل همراه آن نباشد از گوش ها تجاوز نمی کند و در کسی اثر ندارد - شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 287.

3- سوره صف - آیه 2

4- من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه...نهج الفصاحه

5- مناظره دکتر وپیر - شهید هاشمی نژاد

6- وعظ و منبر حاج شیخ عباس قمی - کتابخانه وبگاه تبیان.
 

منبع:

نشریه آیه ویژه نامه دین و فرهنگ.