روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (2)
روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (2)
روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (2)
نويسنده: علي اکبر نوايي
پژوهشگر و رئيس گروه سياست و جامعه ي انديشه ي حوزه
پژوهشگر و رئيس گروه سياست و جامعه ي انديشه ي حوزه
9) حرکت منسجم و تشکيلاتي
تشکيلات، تجمع عناصري داراي انديشه و آرمان واحد است.
امامان شيعه(ع) با توجه به فضاي حاکم بر دوره ي تاريخي خودشان، براي پيشبرد امور و اهداف سياسي و الهي بايد از کادر سازي تشکيلاتي بهره مي جستند. اين کادر سازي تشکيلاتي، عملاً پس از حادثه ي عاشورا جهت و نمود تازه اي يافت و بدين سان امام سجاد(ع)، به کادر سازي تشکيلاتي مبادرت ورزيدند.
«امام سجاد(ع) بايد تشکيلاتي به وجود مي آورد، که آن تشکيلات بتواند محور اصلي حرکت هاي سياسي آينده باشد، در جامعه اي که مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهاي مالي و معنوي به تنهايي و جدايي و دوري و از هم گسستگي عادت کرده اند، حتي شيعه تحت آن چنان فشار و ارعابي قرار گرفته اند که تشکيلات متلاشي شده است. امام سجاد(ع)، چگونه مي توانست دست تنها با يک عده افراد غير منظم و غير متشکل کار خود را آغاز کند؟ اين استراتژي در همه ي امامان شيعه(ع) تا دوران امام عسگري(ع)، به وضوح مشهود و نمايان است.
امام صادق(ع) تشکيلات مهمي را به وجود آورد، تربيت زبدگان و نخبگان فکري و معنوي و سياسي، در يک فضاي فکري و فرهنگي، که به تربيت کادري آماده منجر گردد، که در تداوم تلاش هاي خود بتوانند بستري را براي حکومت اسلامي مورد نظر امام صادق(ع) پديد آورند. اين مسأله را امام صادق(ع)، يک تکليف سياسي مي دانستند که همپاي ديگر تکاليف بايد اجرا مي گرديد. امام صادق(ع) در اين کادر تشکيلاتي بيش از همه ي امور به دفاع از مسأله ي امامت و رسمي کردن آن در ميان شيعه اقدام مي نمايد که در گستره ي تاريخي، نقش عظيمي را از خود بر جاي نهاده است. در همين کادر تشکيلاتي است که مي فرمايد:«ايها الناس ان رسول الله(ص) کان الامام، ثم کان علي بن ابي طالب ثم الحسن، ثم الحسين(ع)، ثم محمد بن علي ثم...» (مجلسي، بي تا، 186/1).
همين روش را در دوران هاي بعدي تا امام عسگري(ع) مشاهده مي کنيم.
10) سوء استفاده نکردن از باورهاي ناصواب مردم
«مثلاً فلان کس از راه بي بي شهربانو مثلاً يک عقيده و ايماني پيدا کرده، حالا چکار داريم که او را از خوابش بيدار کنيم، او بالاخره از همين راه اعتقاد پيدا کرده که واقعاً شهربانو مادر امام سجاد(ع) در کربلا بوده است و بعد که امام حسين(ع) شهيد شده است، يک مرتبه سوار اسبي شده که در آنجا بسته شده بوده و شلاق زده به اين اسب و بعد هم اتباع عمر سعد او را تعقيب کرده اند، او فرار کرده و آنها هم آمده اند. حالا اگر بگوييم اسب بي بي شهربانو نظر کرده بوده ناچار بايد بگوييم اسبهاي لشکر عمر سعد هم نظر کرده بودند که صدوپنجاه فرسخ يک نفس آمده اند تازه آنها نظر کرده تر بودند چون بي بي شهربانو به آن کوه که رسيد، ديگر اسبش از راه ماند، ولي آنها داشتند مي رسيدند... براي امام حسين(ع) مسأله اين نيست که کشته شود يا کشته نشود، مسأله اين است که دين کشته نشود، يک اصل ولو اصل کوچک دين کشته نشود. امام حسين (ع) داراي خلوص نيت است، به هيچ وجه اجازه نمي دهد براي شکست دشمن، از منطق ضعيف استفاده شود» (مطهري، 1368، 164).
هيچ يک از امامان شيعه(ع)، از باورهاي ناصواب مردم بهره نبردند و سياست هاي خود را آلوده به اغراض و وسايل باطل نکردند، چنان که علي ابن موسي الرضا(ع) در نيشابور، آن گونه عمل نکرد، بلکه به تبيين معارف بلند اسلامي پرداخت و يا اين که امامان ديگر شيعه(ع) تا امام عسگري(ع)، از استخدام وسايل انحرافي و غلط در راه سياست شان خودداري کردند.
11) ايجاد اتصال و همبستگي فکري در پيروان
در کلمات نوراني علي(ع) از تفرقه پيروان، گله ها و شکايت ها شده و بر آن اصرار اکيد ورزيده است؛ آنجا که مي فرمايد: «يا اشباه الرجال و لا رجال، حلوم الاطفال و عقول ربات الرجال، لوددت اني لم ارکم و لم اعرضکم معرفه... قاتلکم الله لقد ملئتم قيحا و شحنتم صدري غيظاً و جرعتموني فغب التهمام انفاساً...» (صبحي صالح، 1387هـ، 70)؛ اي مرد نمايان نامرد، همچون کودکان و زنان کم خرد حجله نشين، هر آينه دوست داشتم که شما را نمي ديدم و نمي شناختم، خدا بکشدتان، قلبم را مجروح ساخته و سينه ام را پر از کينه ساختيد و جرعه هاي زهرآگين را جرعه جرعه به کامم ريختيد.
و يا اين که آن حضرت(ع)، از اتفاق نظر پيروان معاويه و صرف نظر کردن آنها همچون صرف کردن دينار به درهم سخن مي گويد.
و يا اين که امام حسن مجتبي(ع)، آن همه بر وحدت پيروان تأکيد مي فرمايد و يا اين که حسين بن علي(ع) در شب عاشورا ياران خويش را بر وحدت آرماني شان مي ستايد. و يا اين که امام سجاد(ع) در ايجاد جبهه اي متحد و تشکيلاتي و به صورت ظريف و پنهاني اقدام مي کند. همه و همه گواه بر اين است که آنان مي خواستند، جبهه اي متحد و منسجم و داراي همبستگي بين پيروان خود ايجاد نمايند.
براي اين منظور از پيروان خود کاملاً حمايت مي کردند و در رفع مشکلات آنها به صورت جدي، پيشگام و پيشقدم مي شدند.
امامان بزرگوار شيعه(عليهم السلام)، در همين راستا به پيروان خود نسبت به آينده هم نويد مي دادند. مردي از اهل مدائن، طي نامه اي از امام هادي(ع) راجع به ادامه ي حکومت متوکل پرسيد، او که بسيار مضطرب و نااميد شده بود، نامه اي پر از درد نوشت. امام در پاسخ نوشتند:« قال تزرعون سبع سنين داباً فما حصدتم فذروه في سنبله الا قليلاً فما تاکلون، ثم ياتي من بعد ذلک سبع شداد يأکلن ما قدمتهم لهن الا قليلاً فما تحصنون، ثم ياتي من بعد ذلک عام فيه يغاث الناس و فيه يقصدون» (مجلسي، 1987، 186)؛ گفت هفت سال پي در پي زراعت مي کنيد و آن چه را که درو کرده ايد جز کمي که مي خوريد در خانه نگهداريد، سپس هفت سال سخت مي آيد که از ذخيره بهره مي بريد، سپس سالي پر باران مي آيد که مردم عصاره دانه هاي روغني را مي گيرند.
منظور حضرت، نابويد متوکل در سال هاي بعد بود که چنين هم شد.
12) حمايت از حرکت هاي آگاهي بخش سياسي، اجتماعي
همچنين امام صادق(ع) جمله اي بلند دارد که مي فرمايد:« لوددت ان الخارجي يخرج من آل محمد(ص) و علي نفقه عياله» (همان، 27)؛ هر آينه دوست مي دارم که خروج کننده ي آل محمد قيام کند و مخارج خانواده اش را بر عهده مي گيرم.
همين شيوه را در حيات نوراني امام موسي بن جعفر(ع) و امام رضا(ع) و ديگر امامان(ع) مي نگريم؛ چنان که امام رضا(ع) در مدينه، پشتوانه اي معنوي و مالي جريان هاي سالم سياسي از آل ابي طالب و علويان بودند و حرکت هاي سالم سياسي را حمايت و پشتيباني مي نمودند.
12( بسترسازي قيام و حرکت
غير مشروع دانستن خلافت ها و خلفاي جور و حمايت هاي معنوي از نهضت هاي شيعيان و علويان در گستره ي تاريخ امامت و ترغيب و تشويق به مخالفت با دستگاه خلافت و نيز ارائه ي رهنمودي راه گشا، اين مهم را کاملاً اثبات مي نمايد. در تاريخ، قيام هاي فراواني رقم خورده، همچون قيام توابين به رهبري سليمان بن صرد خزاعي و مختار بن عبيده ثقفي در سال 63 هـ، قيام هاي علويان در منطقه ي طبرستان و ديلم در سال هاي 63 تا 70هـ، قيام محمد بن علي شهيد فخ در سال 169هـ، قيام ابراهيم عبدالله در همان سال، قيام حسين بن علي شهيد فخ در سال 169هـ، قيام يحيي بن عبدالله در سال 175هـ، و قيام ادريس بن عبدالله در سال 172هـ.
بستر سازي اين قيام ها را عمده در نارضايتي امامان شيعه(ع) از حاکميت ها بايد جستجو نمود.
موضع گيري امام موسي بن جعفر(ع) با صفوان جمال، در اين که شترهايش را به هارون کرايه داده، گفتارهاي راه گشا در خصوص فدک، موضع گيري امام صادق(ع) و امام باقر(ع) با امويان و عباسيان، و بسياري از حوادث ديگر نمونه هاي بستر سازي قيام هاي شيعي هستند.
«محمد بن علي بن عيسي مي گويد: در نامه اي به امام هادي از کار کردن براي بني عباس و اجرت گرفتن از آنان پرسيدم که آيا از نظر شرعي رواست؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: آن مقدار از همکاري که به اجبار زور صورت گرفته خداوند عذر پذير است ولي به جز آن، ناروا و ناپسند است» (حرعاملي، بي تا، 137/12). همچنين امام هادي(ع) فرمودند:« اگر همکاري به گونه اي باشد که بر آنان ضربه اي وارد کند، نه تنها حرام نيست که پاداش دارد.» (همان، 241). اين رويه را همه ي امامان(ع)، سرلوحه ي کار خود قرار دادند که چون بحث را طولاني مي کند، از توضيح تفصيلي خودداري مي شود.
14) استفاده از ظرفيت هاي آماده
در سنت علوي بهره وري از اين شخصيت ها و ظرفيت هاي آماده در اوج خودش ملاحظه مي شود. چنان که از شخصيت هايي نظير مالک اشتر نخعي، که ايشان را جهت فرمانروايي مصر گزينش کردند، اويس قرني که فرماندهي سپاه را در صفين به او دادند، عمار ياسر که او هم فرماندهي سپاهي را در صفين به عهده گرفت، محمد بن ابي بکر، که بعد از شهادت مالک اشتر به فرمانروايي مصر برگزيده شد، ميثم تمار، کميل بن زياد نخعي، عبدالله بن عباس، قنبر، رشيد هجري، عثمان بن حنيف بن صوحان و ده ها فرد ديگر، که از همه ي آنها در پست هاي کليدي بهره برده است(صبحي صالح).
امام صادق(ع) از شخصيت هاي نام آوري همچون زراره، حمران بن اعين، ابان بن تغلب، هشام بن حکم، استفاده فراوان مي برد، چه در واگذاري مسئوليت، تدريس و انتقال علوم و معارف به جامعه شيعي و چه استفاده از آنها در راستاي مبارزات سياسي.
امام موسي بن جعفر(ع) علي بن يقطين را به دربار هارون مي فرستد. او يکي از نمونه هاي بارز مردان سخت کوش است که براي رسيدن به اهداف عاليه ي امام موسي بن جعفر(ع) سختي ها و مرارت هاي فراوان کشيد. «عبدالله فرزند يحيي کاملي مي گويد: خدمت امام موسي کاظم(ع) بوديم، آن گاه علي بن يقطين از دور نمايان شد، امام(ع) فرمود: هر کس با ديدن مردي از اصحاب رسول خدا خوشحال مي شود، به اين مرد، علي بن يقطين که دارد مي آيد، بنگرد يکي از حاضران از امام (ع) پرسيد: آيا وي اهل بهشت است؟ امام(ع) فرمود: آري من گواهي مي دهم که وي اهل بهشت است» (الشاکري، 1417هـ، 128).
ابن سيره ي اثرگذاري را در زندگي همه ي امامان(ع) مي نگريم، که خود بحثي بسيار مفصل را طلب مي نمايد.
15) ظرفيت بخشي در حوزه ي دشمن شناسي
و مي فرمايد:« ولکن الحذر کل الحذر من عددک بعد صلحه فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم و اتهم في ذلک حسن الظن»(صبحي صالح، 1387هـ، 340)؛ زنهار، زنهار سخت از دشمنت پس از پذيرش صلح، از او بر حذر باش، چرا که دشمن، گاهي نزديک شده که غافل گير سازد، پس دور انديشي را به کارگير و در اين مورد، خويش را متهم ساز.
امام سجاد(ع) در دعاي چهل و نهم صحيفه ي سجاديه، که(دعائه في کيد الاعداء) نام دارد، به دشمن شناسي مي پردازد. در اين دعاي گرانسنگ، هوشياري در برابر دشمن و عدم غفلت از دشمنان را درس مي دهد. اين سيره و روش، فرهنگ عمومي اهل بيت و امامان شيعه(ع) بوده است.
16) اثبات اهليت و برتري خود
وصيت و وراثت مقام، انحصار به آنان دارد، چه اين که حکومت، انحصاري خداوند است و آنان، خلفاي واقعي خدايند. علي(ع)، پس از ماجراي غصب خلافت، در موارد عديده اي براي خود اثبات اولويت و اهليت مي نمايد، تا روشن کند که حق آنان پايمال گرديده است.
«فوالله مازلت مدفوعاً عن حقي مستاثراً علي منذ قبض الله نبيه(ص) حتي يوم الناس هذا»، به خدا سوگند، از روزي که خدا جان پيامبر خويش را تحويل گرفت، تا امروز همواره حقم سلب شده است.
در کلمات امام مجتبي(ع)احقيت و اوليوت مورد اشاره قرار گرفته است.
در کلمات امام حسين(ع) مي خوانيم:« نحن اولي بولايه هذا الامر من هولاء المدعين ماليس لهم السائرين فيکم بالجور و العدوان»؛ ما خاندان به ولايت اين امر (حکومت) سزاوارتريم، از اين مدعيان دروغيني که در بين شما به ستم و تجاوزگري عمل مي نمايند.
همين شيوه را در موضع گيري ها تمام امامان (ع) مشاهده مي کنيم.
17) اثبات غاصبانه بودن خلافت
و در موردي ديگر مي فرمايد:« لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري» (صبحي صالح، 1387ه، 102)؛ به درستي مي دانيد که من سزاوارترين فرد به حکومت از ديگران هستم.
امام حسن مجتبي(ع) که در زمانه اي دشوار خلافت را به عهده گرفت، براي تنوير افکار اجتماعي به اهليت خود و تمرد معاويه و تعدي و جور وي اشاره مي فرمايد و او را غاصب خلافت شام، که فقط اختصاص به او دارد مي نمايد. در ماجراي صلح، امام(ع) سخنراني نموده،
در بخش مهم از سخنراني اين جملات را ادا مي فرمايد:«و ان معاويه زعم لکم اني رايته للخلافه اهلاً، و لم ار نفسي لها اهلاً، فکذب معاويه، نحن اولي الناس بالناس» (الشاکري، 1420هـ، 220)؛ همانا معاويه گمان برده که من او را براي خلافت اهل مي دانم و خودم را نااهل، دروغ پنداري دارد، ما به مردم از خودشان سزاوارتريم.امام حسن مجتبي(ع) که در زمانه اي دشوار خلافت را به عهده گرفت، براي تنوير افکار اجتماعي به اهليت خود و تمرد معاويه و تعدي و جور وي اشاره مي فرمايد و او را غاصب خلافت شام، که فقط اختصاص به او دارد مي نمايد. در ماجراي صلح، امام(ع) سخنراني نموده،
امام حسين(ع) يزيد را قاتل نفس محترمه و فاسق دانسته و بيعت با او را خداحافظي با اسلام تلقي مي فرمايد و اين، امام سجاد(ع) است که مروانيان را دشمنان درجه ي يک اسلام مي داند و اين امام باقر و صادق(ع) هستند که آن گونه موضع گيري مي نمايند، و موسي بن جعفر(ع) در ماجراي صفوان جمال، تعيين حدود فدک و تقابل با حاکميت هارون، او را مهاجم عليه ديانت دانسته و اسير شيطان و نفس تلقي مي فرمايد و هکذا مابقي امامان(ع)، که غاصبانه بودن خلافت ها را روشن نموده اند.
امام صادق(ع) مي فرمايد:« لادين لمن دان بولايه امام جائر ليس من الله» (حکيمي، 1362 ،442)؛ دين ندارد کسي که به ولايت امام جائر غير الهي گردن نهد.
18) حفظ وحدت و انسجام امت
«انا لانجد فرقه من الفرق و مله من الملل بقوا و عاشوا الا بقيم و رئيس لما لابد لهم منه في امر الدين و الدنيا فلم يجز في حکمه الحکيم ان يترک الخلق مما يعلم انه لابد لهم منه و لا قوام لهم الا به فيقاتلون به عدهم و ليقسمون به فيئهم و يقيم لهم جمعهم و جماعتهم و منها انه لولم يجعل لهم اماماً قيماً آمناً، حافظاً مستودعاً درست المله و ذهب الدين» (حراني، 1404هـ، 127)؛ ما فرقه و ملتي را نمي بينيم که باقي مانده و حياتشان دوام يافته باشد، مگر به حاکم و رئيسي، که برايشان در امر دين و دنيا سزاوارتر است و ضروري، پس در حکمت حکيم الهي جايز نيست که خلق را وانهد و رها کند، در امري که براي آنها لابد است و قوام آنها به اوست، تا با دشمن مقابله شود و غنائم تقسيم گرديده و جمعيت و جماعت وحدت شان حفظ شود و اگر خداوند حاکم و امامي براي آنها مشخص فرمود، که آنها را حفظ کرده و نگه دارد، ملت نابود مي شد و دين از بين مي رفت.
در سيره ي سياسي اهل بيت(ع)، گرايش بر محور وحدت و اخوت بين همه ي مسلمانان مشاهده مي گردد. اهل بيت (ع) هرگز تقسيم بندي عرب و عجم، موالي و غير موالي، سابقين و تابعين و امتيازات ديگري که در بين امت اسلامي، بعد پيامبر(ص) پديد آمده را به رسميت نشناخته، بلکه آن را نفي مي کردند و در سيره ي سياسي خود، با همه ي مسلمانان بر اساس اخوت اسلامي عمل مي کردند. حتي بر مسأله ي اختلافات فقهي دامن نمي زدند و مي خواستند آن را با هدايت ها و اشارات خود، همسو و هم افق نمايند.
19) نفاق زدايي از چهره ي جامعه ي ديني
امام حسن مجتبي(ع)، بعد از فريب خوردن يارانش در انبار و تخليه خطابه اي دارد که ياران خود را از نفاق سياسي بر حذر مي دارد.
امام سجاد(ع)، در دعاي خويش، نفاق را محکوم نموده و چنين مي خواهد «واعصمنا به من هوه الکفر و دواعي النفاق حتي يکون لنا في القيامه الي رضوانک جنانک قائدا»(ابطحي، 1411هآ، 197)؛ ما را نگه دار از فروافتادن به گرداب کفر و انگيزه هاي نفاق، تا که در قيامت راهي براي رضوان تو در جنان لقاي تو داشته باشيم.
پديده ي نفاق، در لسان همه ي اهل بيت(ع) مورد مذمت قرار گرفته و خصوصاً نفاق سياسي که به شدت ياران خود را از آن بر حذر داشته اند.
20) پاي بندي به ميثاق ها و پيمان ها
سليمان بن صرد خزاعي، از امام حسين(ع) خواست که قيام کند، امام(ع) فرمودند:« ليکن کل رجل منکم جلساً من اجلاس بيته مادام معاويه حياً فانها بيعه کنت والله لها کارهاً فان هلک معاويه نظرنا و نظرتم و رأينا و رأيتم» (الشاکري، 1420هـ، 240)؛ بايد هر فردي از شما تا وقتي که معاويه زنده است در خانه بنشيند، زيرا من از آن کراهت دارم. اگر معاويه به هلاکت رسيد، نظر مي کنيم و نظر مي کنيد و مي بينيم و شما مي نگريد که چه مي کنم. در هر حال، جميع مواثيق و پيمان هايي را که امامان(ع) در راستاي اصول سياسي بسته اند، به آن پاي بند بوده اند.
21) تربيت نيروي فعال سياسي و فرستادن به درون دستگاه خلافت
يکي از اين چهره ها، علي بن يقطين است. وي از اصحاب بزرگوار امام موسي بن جعفر (ع) است که در دستگاه خلافت از چهره هاي اثرگذار و ذي نفوذ شمرده مي شد.
ما مقامي درباره او مي گويد: «کان وزير لهارون و وليامن اولياء الله و مدافعا عنه کما قال الامام ابوالحسن في حقه » (مامقاني، بي تا، 306)؛ او وزير هارون و از اولياي خدا و از مدافعان حريم اولياي حق بود چنان که امام کاظم (ع) در حقش فرموده است. علي بن يقطين بارها از امام خواستند که دستگاه خلافت را ترک کند، ولي امام (ع) به وي اجازه نداد. چهره ي ديگر، عبدالله بن سنان است که خزانه دار منصور، مهدي و هادي عباسي بوده و از چهره هاي کاملاً مورد اعتماد امام صادق (ع) است. نجاشي درباره ي او گفته است: «ثقه من اصحابنا جليل لايطعن عليه في شيء » (نجاشي، بي تا، 242 )؛ او کاملاً مورد اعتماد است، از شيعيان جليل القدر است و هيچ اشکالي هم بر او وارد نيست. چهره ي ديگر، محمد بن اسماعيل بن بزيع است، که از بزرگان اصحاب امام صادق (ع) و وزير منصور عباسي است.
اين شيوه، در فرهنگ امامت، بسان يک استراتژي فعال مطرح بوده است. امامان (عليهم السلام) به وسيله ي اين شيوه مي توانستند اخبار درون دستگاه خلافت را به خوبي دريابند و حوادث آن را رصد کنند و در مواقع مناسب، تصميمات لازم را اتخاذ نمايند.
22) مبارزه با جمود مذهبي و انتقال بصيرت سياسي
درجنگ صفين، عده اي از افراد سپاه، از جنگيدن با معاويه که به ظاهر ادعاي مسلماني داشت، خودداري مي ورزيد، در خطبه اي اين جمله را در بين يک خطابه ي غراء و حماسي بيان فرمودند.
اگر کسي به ظاهر ادعاي مسلماني کند، نماز بخواند، قرآن بخواند و... باعث نمي شود که با او نجنگيد، بلکه بايد ديد که آنها را سياست بازان شيطان صفت، در چه مسيري قرار داده اند.
ائمه(ع) اين مسأله را روشن ساختند که بصيرت سياسي، مولود عقلانيت و تقواي الهي است. حادثه ي عاشورا، مولود بصيرت است، يعني کساني که در واقعه ي عاشورا به شهادت رسيدند و مورد ظلم و ستم واقع شدند، در اوج عقلانيت و تقوا قرار داشتند.
امام باقر (ع) در پاسخ نامه ي يکي از يارانشان چنين مي نويسند:
«وثبتنا و اياکم علي حسن البصيره و اسلکنا و اياکم الطريقه المستقيمه الموصله الي رضوانه» (النعماني، 1422 هـ، 208)؛ خداوند، ما و شما را بر نيکي بصيرت و روشن انديشي، ثابت قدم بدارد و در راه مستقيمي که به رضوان الهي منتهي مي شود، قرار دهد.
اين روش، در زندگي همه ي امامان شيعه (ع) متبلور است که اين هم بحثي جداگانه و تفصيلي مي طلبد.
23) بيان مشروعيت الهي امامت
«ابومحمد القاسم بن العلاء ( قدس سره)رفعه عن عبدالعزيز بن مسلم قال: کنا مع الرضا (ع) بمرو فاجتمعنا في الجامع يوم الجمعه في بدء مقدمنا فاداروا امر الامامه و ذکر واکثره الاختلاف فيها، فد خلت علي سيدي (ع) فاعلمته خوض الناس فيه فتبسم ثم قال: ان الناس قد جهلوا وخدعوا عن آرائهم، ان الله عز وجل لم يقبض بنيه حتي اکمل له الدين و انزل عليه القرآن فيه تبيان کل شيء و بين فيه الحلال و الحرام و الحدود والاحکام و جميع ما يحتاج اليه الناس کملأ فقال عز وجل: ما فرطنا في الکتاب من شيء وانزل في حجه الوداع و هو آخر عمره (ص) اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا و امرالامامه من تمام الدين، ولم يمض رسول الله (ص) حتي بين لامته معالم دينهم و اوضح لهم سبيلهم و ترکهم علي قصد سبيل الحق و اقام لهم عليا (ع) علما واماماً... ان الامامه اجل قدراً و اعظم شاناً و اعلي مکاناً وامنع جانباً و ابعد غوراً من ان يبلغها الناس بعقولهم او ينالوها بآرائهم او يقيموا اماماً باختيار هم ان الامامه خص الله بها ابراهيم الخليل بعد الخله والنبوه مرتبه ثالثه و فضيله شرفه بها و اشاد بها ذکره فقال: اني جاعلک للناس اماماً... » (فضل بن شاذان نيشابوري، بي تا، 60 )؛ ابي محمد قاسم بن علاء از عبدالعزيز بن مسلم نقل کرده که ما با حضرت رضا (ع) در مرو بوديم و در مسجد جامع در روز جمعه اجتماع کرديم، مردم در امر امامت سخن مي گفتند و اختلاف فراوان در امر امامت را بيان مي کردند. من بر آقاي خودم علي بن موسي الرضا(ع) وارد شدم و به ايشان فراواني اختلاف مردم در امر امامت را اعلام کردم، حضرت تبسمي نموده و فرمودند: همانا مردم دچار جهل اند و فريب خورده اند و آرائشان غير واقعي است. خداي متعال، پيامبرش را از دنيا نبرد مگر اين که دين اش را کامل کرد و برايشان قرآن نازل فرمود. قرآني که در آن امور بيان شده، حرام و حلال و حدود و تمام آنچه را که مردم به آن نيازمند هستند به طور کامل بيان فرموده و فرمود: ما در قرآن هيچ امري را فرو نگذاشتيم. و در آخر عمر شريف پيامبر (ص) در حجه الوداع اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را کامل نموده و نعمتم را بر شما تمام ساختم و دين اسلام را براي شما پسنديدم. امر امامت، تمامت دين است. خدا کار پيامبرش را پايان نبرد تا اين که تمام معالم دين را برايشان بيان فرمود و راه را روشن ساخت و در مسير حق آنها را به راه انداخت و علي را نشانه ي کامل هدايت برايشان مشخص فرمود. امامت مکانتش آن است که شأن ابراهيم خليل، بعد از مقام خليل شدن و نبوت است، و بعد از آن منصب بود که در مرحله ي سوم، به او فرمود: من تو را براي مردم امام قرار دادم.
اين موضع را همه ي امامان (ع) داشتند و براي همگان از جمله حاکمان هم روشن بود. دليل بارز اين مسأله دو نکته بود که در بيان همه ي امامان شيعه (ع) متبلور بود، اولاً حاکمان و خلفا را غاصب مي دانستند و ثانياً براي خود اثبات افضليت و اولويت مي کردند.
نتيجه گيري
1) قرآن کريم.
2) ابن منظور ( 1405 هـ)، لسان العرب، چاپ ادب الحوزه.
3) صبحي صالح ( 1387 هـ )، نهج البلاغه، بيروت.
4) آمدي، عبدالحسين (1364 )، غرر و درر، قم، جامعه مدرسين.
5) القبانچي النجفي، حسن (بي تا)، شرح رساله الحقوق للامام زين العابدين(ع)، بي جا.
6. محدث قمي، شيخ عباس (بي تا)، مفاتيح الجنان، بي جا.
7. دينوري (بي تا)، الامامه و السياسه، بي جا.
8. الورداني، صالح ( 1419 هـ )، المناظرات، بيروت، الغدير.
9. مطهري، مرتضي ( 1369)، سيري در نهج البلاغه، قم، صدرا.
10. بي نا (بي تا)، نور الثقلين، بي جا.
11. کليني، محمد بن يعقوب ( بي تا)، اصول کافي، بي جا.
12. شيخ صدوق، ابن بابويه قمي ( 1362 )، امالي، قم، جامعه مدرسين.
13. شيخ صدوق، ابو بابويه قمي ( 1370 )، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، جامعه مدرسين.
14. مجلسي، محمد باقر ( 1403 هـ )، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
15. عظيمي، عبدالبصير ( 1377)، در آستانه غيبت، حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه.
16. شيخ طوسي، محمد بن ابراهيم النعماني ( 1422 هـ )، الغيبه، قم، انوارالمهدي.
17. مزاحم منقري، نصر (1382 هـ )، وقعه صفين، بيروت، مؤسسه العربيه الحديثه.
18. طباطبايي، سيد عبدالعزيز ( 1416 هـ )، ترجمه الامام الحسين من طبقات ابن سعد، قم، مؤسسه آل البيت.
19. اميني، عبدالحسين (1397 هـ )، الغدير، بيروت، دارالکتاب العربي.
20. شيخ مفيد، محمد بن نعمان ( 1414 هـ )، اوائل المقالات، قم، دارالمفيد.
21. شرف الدين، سيد عبدالحسين ( 1421 هـ )، المجالس الفاخره، تحقيق محمود البدري، بي جا.
22. ديدگاه هاي مقام معظم رهبري ( 1389 )، امامت شناسي ( 4- 3)، تدوين علي اکبر نوايي، مجله انديشه حوزه، ش 81 و 82.
23. مطهري، مرتضي ( 1368)، سيري در سيره نبوي، قم، صدرا.
24. حر عاملي (بي تا)، وسايل الشيعه، بيروت.
25. الشاکري، حسين ( 1417 هـ )، الامام الکاظم موسي (ع) قم، نشر الهادي.
26. الشاکري، حسين ( 1420 هـ )، الامام الحسن (ع)، قم، مطبعه، ستاره.
27. حکيمي، محمدرضا ( 1362 )، الحياه، قم، جامعه مدرسين.
28. حراني، ابن شبعه،( 1404 هـ )، تحف العقول، تصحيح علي اکبر غفاري، قم، مؤسسه نشر الاسلامي.
29. الابطحي، سيد محمد باقر ( 1411 هـ )، الصحيفه السجاديه للامام السجاد، بي جا.
30. مامقامي (بي تا)، رجال، بي جا.
31. نجاشي (بي تا)، رجال کشي، بي جا.
32. فضل بن شاذان نيشابوري ( بي تا)، الايضاح، تحقيق سيد جلال حسيني ارموي، بي جا.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}