جامعه شناسي در روم باستان


 

نويسندگان: اچ. اي بارنز،هري بکر
مترجمان: جواد يوسفيان،علي اصغر مجيدي



 
نکته بيني قيصر: يوليوس سزار (1) در زندگي خود بارها مهاجرت و برخورد فرهنگي را مشاهده مي کند. در تفسيرهايي برجنگهاي گاليک(2) و داخلي چنين مي گويد:
 
از همه اينها دليرتر قوم بلگاي (3) است، زيرا اين مردم از تمدن و کمالات خطه ما سخت برکنارند و بازرگانان زياد نزد ايشان نمي روند و چيزهايي را که مايه ناتواني ذهنند، بديشان نمي رسانند.[91]
چون قيصر از احوال قوم نروي(4) پرسيد، بدو چنين پاسخ دادند:
بازرگانان را به اينان دسترس نبود و خود از ورود شراب وچيزهاي ديگري که به کار تجمل مي آيند، جلوگيري مي کردند، زيرا باور داشتند که به کار بردن چنين چيزها ذهن را بي نيرو وشجاعت را زايل مي گرداند. قومي بودند وحشي و بس دلير.[92]
ناگفته نماند که هم قوم بلگاي و هم قوم نروي گرچه تا اندازه اي استقرار و سکونت گرفته بودند، اساساً خانه بدوش و شبان به شمار مي رفتند. بنابراين، سخن سزار به گفته هرودوتوس درباره قوم سکايي و گفته استرابون درباره اقوام خانه بدوش شباهتي غريب دارد.
سزارپي مي برد که اوضاع اجتماعات در فرهنگهاي آنها تأثير مستقيم مي گذارند و اجتماعاتي که از لحاظ وضع دريايي و دسترس پذيري همانندند، فرهنگهايي همانند مي يابند:
اين جزيره [بريتانيا] به شکل سه گوشه است، و يکي از اضلاع آن مقابل سواحل گل(5) است. يکي از دو زاويه اين ضلع... در کنت(6) واقع است و تقريباً همه کشتيهايي که از گل رهسپار مي شوند، بدانجا مي روند... متمدنترين اين اقوام در کنت- که ناحيه اي است کاملاً دريايي- سکونت دارند. ساکنان کنت از لحاظ رسوم ازساير اقوام گاليک ( وابسته به فرانسه قديم) چندان متفاوت نيستند.[93]

مهاجرت از لحاظ سنکا: اين حکيم اخلاق و معاني و بيان، مهاجرت گروههاي بزرگي از مردم را به شهر روم شرح مي کند و به تحليل محرکات آنان مي پردازد:
 

التماس دارم که اين جماعات را بنگريد. چندان کثيرند که روم باخانه هاي بيشمارش به آساني نمي تواند بديشان پناهگاهي دهد. اکثر آنان بيخانمانند و از شهرها و کوچ نشينها و همه بخشهاي عالم بدينجا شتافته اند. گروهي از اينان به تحريک فزون جويي بدينجا آمده اند، جمعي به اقتضاي شغل دولتي، برخي به اعتبار مقام سفيري، بعضي به سبب تجمل پرستي که خواستار محلي مناسب و به گناه آلوده است، بعضي ديگر در پي آموزش و پرورش، و عده اي محض مشاهده نمايشهاي عمومي. برخي از آنان به سائقه دوستي و برخي ديگر، به اقتضاي صنعت که در اينجا مجالي بزرگ براي خودنمايي مي يابد، بدينجا کشانيده شده اند. جماعتي جمال خود را، و جماعتي ديگر بلاغت خود را براي فروش آورده اند. هرگونه مردم در روم گرد مي آيند، و در روم هم فضايل و هم رذايل بهايي گران دارند.[94]
از اين گزارش مي توان نتايجي چند گرفت:
1. در شهر بزرگ، افراد انساني از يکديگر تفکيک و طبقه بندي مي شوند.
2. همه محرکات پست و عالي درشهر بزرگ، خرسندي مي پذيرند.
3. وضع مهاجران تا اندازه اي تابع مختصات فردي آنان است.
4. شهر بزرگ، بازار آماده اي براي کارهاي تخصصي است.

پي نوشت ها :
 

1. Julius Caesar
2. Gallic
3. Belgai
4.Nervii
5.Gaul
6. Kent
 

منبع:کتاب تاريخ انديشه اي اجتماعي از جامعه ي ابتدايي تا جامعه ي جديد-جلد اول