عهد قاجار


 

نويسنده: زينب صفري




 

گزارشي تحليلي از کتاب «عهد قاجار: مذاکره، اعتراض و دولت در ايران قرن سيزدهم»
 

نظرمان راجع به عهد قاجار چيست؟ عهد شکست هاي ملي پياپي و ناکامي هاي اجتماعي مداوم؟ بي شک ميل استعماري و حرکت هاي خزنده استعماري که معطوف بود به دربار قجري و برخي نخبگان غربزده ايران در آن عهد، طعم مشروطه را در کام ما تلخ کرده است. استعمارگران پير و جوان کوشيدند روح آزادي خواهان و استقلال طلبانه مردم ايران را در پيچ هاي متعدد تاريخي به بي راهه بکشانند، اما هر چه هست، نبايد فراموش کرد که عناد قومي- قبيله اي و جاه طلبانه پهلوي اول با خاندان قاجار که هر چه سعي کردند عاقبت نتوانستند از رشد سياسي سريع رضاخان ميرپنج جلوگيري کنند و پس از او دم و دستگاه تبليغاتي و ايدئولوژي فرهنگي رژيمي که او بنيان گذاشت و به پسرش سپرد در ساخت و تدارک نظرگاه کلي تحقيقاتي نسبت به عهد قاجار تاثير گذاشته است. نظام ايدئولوژيک نظريه دولت پهلوي که در آکادمي ها، کتاب درسي و محافل روشنفکري رسمي دهه 20 تا اواسط دهه 50، اشاعه داده مي شد (تا به زعم خويش خلأ نامشروع بودن حاکم پهلوي را در نظر مردم شيعه مذهب ايران پر فروغ جلوه دهد) مبتني بود بر اين نکته که جامعه و دولت ايران تا پيش از پهلوي سراسر در ناداني و فقر معنوي دست و پا مي زد؛ از اين منظر کج و معوج پهلوي، ايرانيان مشتي بي فکر با گرايش هاي قبيله اي و بدوي بودند که تنها با شاخ و شانه کشيدن و در هم آميختن، ممکن بود که کار يا اختلافات شان را با خود يا با حاکم/ حکومت حل شود. ونسا مارتين، مورخ غربي، در تحقيق تازه اش، «دوران قاجار» نشان داد که از قضا فرهنگ سياسي و تفکر ما درباره قدرت، دولت و اختلافات در اين حوزه ها، در عصر قاجار جامه ديگري به تن کرده بود. فرهنگ و تفکر سياسي ما نه به درگيري و قشون کشي، که به مذاکره و مصلحت سنجي سياسي گرايش داشت. ايرانيان و به ويژه برخي نخبگان و خواص، در بن بست هاي متعدد سياسي، به جاي اغتشاش و فشارهاي بي شکل و بدوي به يک ديگر و دولت، با هم و با قدرت حاکم از در مصالحه و مراوده در آمده اند. مارتين که در تماسي که با وي داشتم، سخت از گفت وگو حذر داشت و تأکيد داشت که تا مدت ها هم از مصاحبه درباره آثارش خودداري خواهد کرد، با اين تحقيق خط شکن، شعاع دايره مدرنسيم سياسي ايراني را تا سال ها پيش از آن چه در ايدئولوژي پهلوي مشخص شده بود، عقب مي کشد. چرا که او به جاي بازخواني منابع رسمي و متون تاريخي، تحت تاثير مکتب تاريخ نگاري جديدتري قرار دارد که به واقعيات و رويکردهاي کم تر ديده شده اجتماعي توجه دارد. «عهد قاجار: مذاکره، اعتراض و دولت در ايران قرن سيزدهم» عنوان ترجمه تازه تري است از کتاب «دوران قاجار» اثر ونسا مارتين. او، استاد تاريخ خاورميانه در موسسه پژوهشي روبال هالووي دانشگاه لندن و از اعضاي هيأت سردبيري انجمن سلطنتي مطالعات آسيايي و رئيس کميته انتشارات موسسه بريتانيا در سال 2005 در لندن است. بعد از انتشار ترجمه نخست آن به فارسي در سال 89 توسط افسانه منفرد، به تازگي ترجمه دوم آن نيز با برگردان حسن زنگنه منتشر شده است. به نظر مي رسد اين دو ترجمه در کنار يک ديگر تا حدودي مکمل هم باشند. چرا که اگر در ترجمه نخست به دليل شتابزدگي مترجم، ترجمه پانوشت ها با دقت انجام نشده است در ترجمه دوم هم ما سراسر شاهد جملاتي هستيم که همچنان ساختار زبان اصلي را حفظ کرده و در نگارش آن ها چندان قواعد دستور زبان فارسي رعايت نشده است. هر چند که مولف در پيش گفتار خود براي ترجمه دوم از... تمجيد کرده است اما خواننده ترجمه دوم هرگز با متني شيوا مواجه نمي شود. با اين حال اين کتاب به دليل ايده جديدي که در آن طرح شده است حتماً ارزش خواندن دارد. ونسا مارتين که پيش از اين دو اثر ديگر با عناوين«مدرنيسم، انقلاب مشروطه و ايجاد دولت اسلامي» و «روابط ايران و بريتانيا از 1800 به بعد» نگاهي به تاريخ ايران داشته است، در اين کتاب سعي کرده نگاهي متفاوت و از زاويه طبقات فرودست و گروه هاي حاشيه اي به تاريخ دوره قاجار داشته باشد و از اين رهگذر نشان مي دهد که چه گونه گروه هاي حاشيه اي همچون صاحبان صنوف و کارگران و زنان تهي دست و سربازان و بي کاران براي رسيدن به اهداف و خواسته هاي خود با وجود اين که از قدرت کافي برخوردار نبوده اند از شيوه هاي اعتراض و مذاکره استفاده مي کردند. به همين ترتيب وي نشان مي دهد حکومت قاجار برخلاف تصور رايج فقط برکاربرد زور متکي نبوده است بلکه به همان اندازه و شايد بيش تر به توافق ميان خود و ملت اتکا داشت. همان طور که مولف در ابتداي کتاب عنوان مي کند بناي کتاب بر دو پرسش نهاده شده است. پرسش اصلي کتاب اين است که «کشوري به وسعت ايران چه گونه در قرن سيزدهم و قبل از آن توانسته استقلال خود را حفظ کرده و خود را از تسلط بيگانه برکنار دارد؟» پرسش دوم که از نظر مولف اهميت کم تري دارد مسأله منشا انقلاب مشروطه در ايران است. وي سپس تا پايان فصل چهارم کتاب در جست و جوي پاسخي به اين دو پرسش است. مارتين پاسخ سوال نخست را در توانايي ايران به عنوان حکومتي ميانجي در ايجاد موازنه ميان منافع انگلستان و روسيه با بهره مندي از روش هاي چانه زني مي يابد. او همچنين در کتاب خود از ميان عوامل متعدد پيش آورنده انقلاب مشروطه تنها به يک عامل و آن هم شيوه چانه زني و مذاکره در قالب فرهنگ بر آمده از مفاهيم اسلامي عدالت و انصاف توجه کرده است. به اعتقاد مارتين اين انقلاب را بدون اشاره به اين که کل جامعه چه گونه وارد اين فرآيند چانه زني شد و چه گونه افراد فرودست جامعه در سياست کشور تاثير گذار شدند نمي توان درست فهميد.
آن چه کتاب «عهد قاجار» را به عنوان يک کتاب تاريخي خواندني تر مي سازد رويکرد جامعه شناختي مولف به ساختار جامعه در دوره قاجار است که آ ن را از ساحت يک کتاب صرف تاريخي خارج مي کند. مارتين در فصل نخست اين کتاب به ارائه تصويري از دوران قاجار پرداخته و طي آن نشان مي دهد که اين جامعه ساخته ارزش هاي اسلامي بوده و بنيادي ترين اصل تفاهم ميان دين و دولت را «عدل» عنوان مي کند.
 
اين نظام ارزشي که همه سطوح جامعه را در برگرفته و براي همه قابل فهم بود مبنايي براي مذاکره دولت و جامعه در دوره قاجار بوده است. افزون بر آن نظام ارزشي مذکور انسجام جامعه را حفظ کرده و اهميت آن براي تداوم استقلال کشور حتي از نيروي نظامي هم مهم تر بوده است. وي در فصول دوم و سوم و چهارم با مطالعه موردي سه شهر بوشهر و اصفهان و شيراز به بررسي شيوه هاي اعتراض مردم در برابر حاکمان و دولت مرکزي و دولت هاي خارجي به خصوص انگليس مي پردازد. از جمله بستن بازار و سرباز زدن از پرداخت ماليات ها و عوارض مضاعف از سوي بازرگانان که منجر به تعويض
پي در پي حاکمان مي شد. اخراج درياسالار انگليسي از بوشهر که با تحت فشار قرار دادن دولت، مناسبات با بيگانگان را دستخوش تغييراتي کرد يا جنبش تنباکو که اعتراض هاي محلي شيراز را به سطح کشور کشاند و در نهايت مردم خواست خود را افزون برحکومت، بر دولت هاي خارجي هم ديکته کردند و در اين ميان از ابزارهاي مدرن چون تلگراف براي ارتباط بي واسطه با تهران استفاده کردند. آن گونه که مارتين نشان مي دهد رابطه دولت و مردم در عصر قاجار هنگام بروز اختلافات و سوء تفاهمات لزوماً به مواجهه و رويارويي نمي انجاميد بلکه وارد مرحله چانه زني مي شد. شيوه اي که برمبناي آن چانه زني انجام مي شد به امکانات مالي اين گروهها بستگي داشت. البته طبقات فرودست جامعه بيش تر از در اعتراض، آن هم با شيوه هاي عملي با دولت در مي آمدند. آن ها امکان سازماندهي داشتند و براي جبران فقدان منزلت اجتماعي شان يا وقتي به شکاياتشان رسيدگي نمي شد براي اعتراض عليه بي عدالتي متحد مي شدند. ونسا مارتين در اين کتاب به خوبي نشان مي دهد که چه گونه در جامعه پيشامدرن قاجار و در غياب احزاب، شبکه هاي اجتماعي قدرتمند مردم را در برابر حکومت و براي پي گيري خواسته ها و رسيدن به اهداف شان به وحدت رسانده و آنان را به سرعت در مواقع لزوم در کنار هم قرار مي داد. به گفته مارتين بازار از شمار زيادي از اين شبکه ها تشکيل شده بود. شبکه هاي خانوادگي، شبکه هاي محلات، شبکه هايي که اساس شان پيوند اعضاي يک صنف يا همه صنوف بود، شبکه هايي که وابسته به يک تاجر يا روحاني بود، شبکه هايي که اساس شان روابط تجاري بود، شبکه هايي که مبتني بر روابط ميان قبايل و طوايف و شبکه هاي متشکل از گروه هايي در يک منطقه يا يک روستا بلافاصله و در مواقع لزوم در اعتراض عليه دولت شرکت مي کردند. مولف در کتاب خود با گذر از هزارتوهاي تاريخي عصر قاجار شيوه هاي اعتراض مردم به سياست هاي دولت و پي گيري خواسته هاي شان را بر مي شمرد. مارتين بيان مي کند که اعتراض کنندگان ابتدا تلاش مي کردند به مبارزات شان مشروعيت داده و سپس اقتدار دولت يا نماينده دولت را متزلزل کنند. يکي از اين شيوه ها «فرار از زادگاه» بوده است. مثلاً مردم جزيره خارک در 1295 ترک ديار کرده و با اين حرکت دولت را بي رعيت کردند. روش ديگري که در اين کتاب به آن اشاره شده است بست نشيني دسته جمعي بود که آغازي براي بست نشيني هاي بزرگ در انقلاب مشروطه شد. در جاي جاي کتاب به نقش نهاد دين و روحانيت در اين دوره اشاره شده است. مارتين نشان مي دهد که سرمشق علما در مخالفت با دولت عناصر عاشورايي فرهنگ شيعه بود و آن ها براي متزلزل کردن اقتدار دولت از طريق به چالش کشيدن مشروعيت آن و اعلام اين که ظلم و جور شهر را فرا گرفته است دولت را به حکومت جور در زمان امام حسين (ع) شباهت داده و از اين طريق از حمايت مردم عليه دولت برخوردار مي شدند. مارتين، تحرکات و رفتارهاي سياسي گروه هاي حاشيه اي يعني زنان، لوطي ها، سربازان و بردگان در دوره قاجار را به خوبي رصد کرده است. او به طور مثال از «لوطي ها» سخن به ميان مي آورد که سهمي در مشاجره هاي ميان دولت و گروه هاي شهري داشتند. وظيفه لوطي ها حمايت از ضعفا و محرومان و حصول اطمينان از توزيع عادلانه منابع در ميان آنان بود. به نظر مارتين اگر لوطي ها جزئي از فرهنگ عمومي عدل و داد نبودند اجتماع آنان را قبول نمي کرد و به خصوص در منازعه با دولت آن ها را داخل خود راه نمي داد. اين امر به لوطي ها اتکا به نفس داده و آن ها را در مخالفت با حکومت ظلم ياري مي داد. وي همچنين در اين کتاب تصوير غالب از زنان عصر قاجار را که از آن ها شخصيت هايي منفعل و سلطه پذير ساخته شده است مخدوش مي کند و با ارائه نمونه هايي نشان مي دهد که زنان عصر قاجار نيز بخشي از مبارزه عليه فقر و محروميت و دولت خودکامه بودند. زنان در برجسته کردن ظلم و نشان دادن جرأت خود براي ايستادگي در برابر آن بسيار مؤثر بودند. مثلاً در اعتراض به افزايش قيمت نان دست به تظاهرات مي زدند. به خصوص تظاهرات بزرگ سال هاي 1256 و 1310 قمري نشان مي دهند که زنان عادي به عنوان بخشي از جامعه در قرن 13 داراي نقشي ارزشمند در امور سياسي بوده اند. هدف از تظاهرات زنان اگرچه يکسان نبود اما عمدتاً معناي ضمني سياسي داشت. به خصوص زماني که سياست اقتصادي دولت به مرحله اي حاد و وخيم مي رسيد. آن گونه که مارتين بيان مي کند اين تظاهرات ها بي مقدمه و تصادفي نبوده است بلکه گروههايي آن را سامان مي دادند که زنان در آن ها سهم عمده اي داشته اند. علاوه بر آن افزايش تدريجي نقش زنان در تعزيه ها در قرن سيزدهم شاهدي برافزايش نقش سياسي اجتماعي آن ها در اين دوره است. در پايان، همان طور که خود مارتين در پيش گفتار کتاب براي خوانندگان فارسي بيان کرده است، اين کتاب، آرايي تازه راجع به دولت و جامعه ايران در دوره قاجار ارائه مي دهد. مارتين در نهايت عنوان مي کند که حکومت قاجار تنها براساس زور پايدار نبود، بلکه بر مذاکراتي متکي بود که به صورت زنجيره اي از مانورها ميان فقرا و فرودستان جامعه و ثروتمندان و صاحبان قدرت جريان داشت، مذاکراتي که انسجام دروني اش را سبب شد. انسجامي که در حفظ استقلال ايران در مقابل منافع دو دولت رقيب انگليس و روس مؤثر بود و باعث شد ايران در برابر اشغال بيگانه پايداري کند.
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 92