پله به پله با پل هاي تاريخي شهر اصفهان


 






 
اينها شاهدان تاريخند؛ شاهدان به ظاهر خاموشي که به هزار زبان در سخنند. سلسله ها و حکومت ها آمده اند و رفته اند، قرن ها گذشته و تاريخ بارها ورق خورده و آنها شاهد اين اتفاقات بوده اند. پل هاي اصفهان نه تنها نظاره گران تاريخ بوده اند که در ذهن مردم اين شهر هم ياد آور خاطره هاي بي شماري هستند، خاطره هايي که از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود و هويت هر نسل را به نسل پيش از خود گره مي زند. قرن هاست که وقتي زاينده رود پا به شهر اصفهان مي گذارد کارش فقط سيراب کردن مزارع و باغ ها نيست، مايه تفريح و تفرج مردم شهر هم هست. اصفهاني ها سالهاست که به يمن وجود پل ها از روي آب رد مي شوند و به تماشايش مي نشينند و لحظه ها و گاه ساعت ها به آب نزديک و نزديک تر مي شوند. پل هاي اصفهان رفيقان ساليان مردم و زاينده رودند؛ 11 پل که دو بخش شمالي و جنوبي اصفهان را به هم متصل مي کنند و قديم ترينشان به هزار سال پيش نسبت داده شده. از پل هاي امروزي اصفهان که بگذريم، پنج پل تاريخي اين شهر قرن هاست که با زنده رود آشنايند. زاينده رود در بدو ورود به شهر، با پل «مارنان» اولين پل آشنا مي شود و پس از هم کناري با پل هاي «سي و سه پل»، «جويي»، «خواجو» و «شهرستان» از اصفهان مي رود. وقتي دو سال پيش مردم اصفهان براي مدتي طولاني از تماشاي آب زنده رود محروم شدند، کسي باورش نمي شد که خشک شدن زاينده رود، آنها را تا اين حد افسرده و غمگين کند. پل هاي اصفهان براي مردم اين ديار فقط محل عبور از رود نيستند، خاطره تاريخي و جمعي آنهايند. پل هايي که خاطره قرن ها زندگي مردم اصفهان را در ذهن خود دارند و شاهدان گذر تريخ بر اين خطه بوده اند. شاهد آبپاشي ها، جشن ها و تاخت و تازها.
اقليم ايران مردمانش را بر آن داشته که احترامي خاص براي آب قائل شوند و شايد بشود بي پروا گفت که در پرونده خود از برترين خلاقيت ها در مهار طبيعت بدون آسيب به آن برخوردارند. پل هاي تاريخي اصفهان نمونه اي از اين دغدغه و خلاقيتند، سازه هايي شهري که هم ابزاري براي عبورند و هم محلي براي تأمل. مکان هايي که تلاقي پل و انسان و رود در آنها زيست تازه اي را به وجود آورده. اينجاست که با خشکي زاينده رود، اين پل ها معناي خود را از دست مي دهند و تکه اي از تجربه زيستي و تاريخي مردمان يک شهر نابود مي شود.
زاينده رود از ارتفاعات زردکوه بختياري و از «کوهرنگ» سرچشمه مي گيرد و از مغرب به مشرق تا باتلاق «گاوخوني» جريان مي يابد و در مسير خود با گذشتن از شهر اصفهان آن را به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم مي کند، همان دو قسمتي که مردم اصفهان اون ور آب و اين ور آب خطابش مي کنند. باعث اتصال اين دو بخش شهر پنج پل تاريخي و شش پل امروزي هستند. در حال حاضر عابري که در شهر اصفهان قدم مي زند مي تواند از روي پنج پل تاريخي عبور کند که قدمتشان از دوره ساساني شروع شده و تا صفويه ختم مي شود. تا حدود اواخر دوره صفوي، شهر اصفهان تنها در وجه شمالي رودخانه بود و جنوب رودخانه خارج از شهر به حساب مي آمد. سي و سه پل، خواجو و شهرستان که در داخل شهر بودند تا مدتها نقش دروازه هاي اصفهان را به عهده داشتند و براي همين هم هر سه داراي نگهباني يا راهدارخانه اند.

تفرجگاهي به نام پل
 

«بر بالاي اين پل به دستور، خيابان و دو طرف غُرف ها بسته اند و سر طاق هاي غُرف ها را کاشي کاري کرده و در ميان عمارت و نمايي ساخته اند که در غرف ها و درآن عمارت همه نشيمن مردمان عام و خاص مي باشد که به تفرج و تماشا آيند و شاه عباس بعد از اتمام آن در آنجا چند شبي جشن و چراغان فرموده اند.» اين توصيفي است که رضاقلي خان هدايت ــ اديب ، شاعر و تذکره نويس دوره قاجار ــ در کتاب «روضه الصفاي ناصري» درباره پل خواجو در زمان صفوي آورده. پل خواجو بخشي از مجموعه اي بوده که به حصار شاهي شهره اند. اين مجموعه متشکل از سي و سه پل (الله وردي خان)، پل جويي و پل خواجو (بابا رکن الدين) بوده اند که غير از کاربردهاي معمول خود، جزء حصار حرمسراي شاهي هم بوده اند. ديواره شرقي سي و سه پل و ديواره غربي خواجو به عنوان ادامه حصار محدوده حريم شاهي به حساب مي آمده اند و پل جويي کاملاً در خدمت اندروني بوده. فضاي درون اين حصار، حرمسرايي است که شاه عباس دوم ساخت و به اصطلاح اندروني او بود و ضلع جنوبي رودخانه بيروني او که عمارت هفت دست و آينه خانه و نمکدان و... در آن قسمت قرار داشتند. بعدها ظل السلطان ــ والي اصفهان در دوران قاجار ــ آنها را به شرط تخريب فروخت و امروز نامي از آنها مانده. پل جويي که بين اين دو پل قرار داشته در اصل جوي آبي را از يک طرف پل به طرف ديگر هدايت مي کرده براي آبياري و زيبايي باغ شاهي، در زمان جشن ها و اوقاتي که شاه دستور مي داده، مردم هم مي توانسته اند از اين جهت از پل ها استفاده کنند. يکي از جشن هاي معروف آن دوران، جشن آبپاشان يا آبريزان بوده که 13 تيرماه هر سال در کنار رود برگزار مي شده و مردم بر سر و روي هم آب مي پاشيده اند. در اصفهان دوران صفوي، شاه و سفراي خارجي از شاه نشين پل خواجو به تماشاي اين جشن مي نشسته اند. در سفرنامه ها آمده است که مردم در اين مراسم لباس هاي کهنه مي پوشيدند و با کاسه به روي هم آب مي پاشيدند و در اين بين، سرهاي شکسته و خونين هم فراوان بوده که به اين هنگام شاه دستور توقف اين جشن را مي داده است. امروزه گردشگران با پل هاي خواجو و سي و سه پل بيشتر از ديگر پل هاي تاريخي آشنايند. درست است که اين دو پل در نوع خود منحصر به فردند اما ديگر پل هاي تاريخي شهر اصفهان هم براي خود تاريخ و هويتي جداگانه دارند.

پل اول؛ مارنان
 

اولين پل تاريخي شهر اصفهان در مسير زاينده رود، «مارنان» است؛ پلي که امروز داخل شهر اصفهان است و در گذشته پلي نزديک به حريم شهر به حساب مي آمده. مارنان پلي است که در گذشته مورد استفاده ارامنه براي ورود به شهر اصفهان بوده. اين پل در گذشته روستاي مارنان را به منطقه جلفا وصل مي کرده و امروزه در جنوب غربي اصفهان قرار دارد. درباره وجه تسميه اين پل نقل هاي مختلفي وجود دارند. بعضي مي گويند نام اين پل «ماربين» و همان «مهربين» در فرهنگ اوستايي است. عده اي هم پيچ و تاب مارگونه را که زاينده رود پيش از ورود به اصفهان و در منطقه اين پل به خود مي دهد دليل اين نام گذاري دانسته اند. بناي اوليه اين پل را مربوط به پيش از دوران صفوي دانسته اند. در زمان شاه سليمان صفوي، يکي از ثروتمندان ارامنه اصفهان باني مرمت و بازسازي اين پل مي شود و از همين رو شاه سليمان به او لقب «سرفراز» اعطا مي کند تا يکي ديگر از نام هاي اين پل، سر فراز شود.
پايه هاي پل مارنان و زير سازي آن از سنگ و ساروج ساخته شده و طاق ها و بدنه اش از آجر و ملات گچ و خاک است. پل مارنان در حال حاضر 17 چشمه يا دهانه دارد و آب برهاي آن به شکل نيم دايره با دهليزهاي بزرگ است. از آنجا که کاربري اين پل تنها براي دسترسي مردم محلي بوده تزئيناتي در آن وجود ندارد.

سي وسه پل
 

بيراه نيست اگر بگوييم سي و سه پل مشهورترين پل اصفهان است، پلي که در بسياري از موارد به عمومي ترين نشانه و نماينده پل هاي اصفهان بدل شده. جالب است که در چند دهه اخير هم خبرهاي بد براي پل هاي اصفهان هميشه در اطراف اين پل چرخيده. يکي از آنها به دوران پهلوي باز مي گردد. مي گويند در مراسمي نظامي قرار بر اين بوده که رژه از خيابان چهار باغ شروع شود و با گذر از سي و سه پل ادامه پيدا کند که براي پل بسيار زيانبار بود. بنا به روايت کساني چون مهندس آقاجاني و استاد کار اولکي، اگر جسارت و دلبستگي مرحوم بهشتيان ــ از مفاخر ملي و فعال ميراث فرهنگي اصفهان ــ نبود، اين اتفاق رخ مي داد. بهشتيان با باخبر شدن از چنين برنامه اي تهديد پيش روي پل را به گوش مسؤولان نظامي و سازمان ميراث فرهنگي وقت مي رساند. اما نامه نگاري هاي بسيار او بي فايده مي ماند. . روز مانور نظامي، تانک و توپ ها که به پل چهارباغ مي رسند، عباس بهشتيان نزديک پل، جلوي يک تانک دراز مي کشد و مي گويد هرکس مي خواهد بگذرد بايد از روي نعش او عبور کند. امراي ارتش که غافلگير شده بودند بلافاصله به دربار تلفن کرده و از شخص شاه کسب تکليف مي کنند. شاه يکي از اميران لشکري را بلافاصله به اصفهان اعزام مي کند که بهشتيان را بدون محاکمه به جرم توهين به ارتش و به خطر انداختن امنيت ملي اعدام کند. تيمسار اعزامي، «بهارمست» نام داشت. او پس از روبرو شدن با بهشتيان و گپ و گفتگو با او به سرعت از موضع خود فرو مي آيد و به دربار جواب مي دهد: «اگر مثل بهشتيان ده نفر در ايران داشتيم، ايران سرزمين بهشت مي شد.»
آنچه بهشتيان براي نجاتش چنين خطري را به جان خريد ميراثي است که بنايش در قرن 11 هجري قمري گذاشته شده و مسوول بناي «الله وردي خان» سردار مشهور شاه عباس اول بوده، براي همين به آن پل الله وردي خان هم مي گويند. اين پل امروز چهارباغ عباسي را به چهار باغ بالا متصل مي کند، اما در گذشته به واسطه دسترسي دادن چهارباغ به محله جلفا،‌ پل جلفا هم ناميده مي شده. سي سه پل پيش از اين چهل چشمه داشته اما امروز بيش از سي و سه چشمه آن باقي نمانده و باقي آنها مسدود شده. اين پل 295 متر طول و 13/75 متر عرض دارد و در زمره اولين آثاري است که شاه عباس اول دستور ساخت آن را داد. در پايه ها و برج هاي کناري پل سنگ با ملات ساروج به کار رفتته و در تمام بدنه و طاق ها هم از آجر استفاده شده است.
 
هنوز هم مي توان در ابتداي سي و سه پل برج هايي را ديد که زماني براي نگهباني و کنترل رفت و آمد ساخته شده بودند. يکي از ديدني هاي اين پل، سنگابي است که هنوز هم هست و جمله حک شده بر آن خواندني است؛ «وقف حضرت عباس نمود خادم درويش علي اين سنگاب را حرکت دهنده به لعنت خدا و رسول گرفتار شود.» متأسفانه بدون نگهبان بودن سي و سه پل باعث شده تا بر ديوارهاي آن انواع و اقسام يادگاري ها به چشم بخورد که البته خطر آن بسيار کمتر از حفر تونل مترو است که تا 40 متري اين پل پيش رفت.

پل جويي يا چوبي؟
 

پل کوچکي که بعد از سي و سه پل قرار دارد، بين مردم اصفهان به نام پل «چوبي» شناخته مي شود. نام اين پل در اصل پل «جويي» است و از جوي کوچک سنگي که روي آن قرار داشت و تا چند دهه پيش هم باقي بود گرفته شده. چون در اطراف پل عمارت هاي سلطنتي زيبا و با شکوه سعادت آباد، هفت دست، آيينه خانه،‌ کلاه فرنگي و نمکدان واقع شده بود، اين پل را براي ارتباط اين دو قسمت ساخته بودند ؛ پلي که محل عبور و مرور خانواده شاه صفوي، امرا، ‌اشراف،‌ مهمان ها و سفيراني بوده که اجازه ملاقات با شاه عباس دوم مي يافتند. همچنين آب هم به وسيله جوي سنگي کنده شده روي پل بين اين عمارت ها و باغ ها روان بوده است.
در بخش شرقي و غربي اين پل، آب رودخانه هم انباشته مي شده و به شکل درياچه اي در مي آمده، ‌به همين دليل در گذشته به آن «پل درياچه» هم مي گفتند. در کتاب «فوايدالصفويه» که از مآخذ تاريخ عهد صفويان است به روشني از اين پل به عنوان پل «سعادت آباد» ياد شده و نويسنده کتاب «در روزگار صفوي» بناي شهر تازه اي را به موازات باغ خوشبختي آباد (سعادت آباد) در سال 1069 هجري و همزمان با هفدهمين سال سلطنت شاه عباس دوم متذکر مي شود. از آنجا که اين پل در دسترس عموم نبوده کمتر روايتي از آن پيدا مي شود.
ساختمان پل به دوره شاه عباس دوم در سال 1065 هجري ساخته شده و در 1319 توسط «سيد عبدالرحيم محموديه» تاجر اصفهاني تعمير شده است. اين پل 21 چشمه با طاق جناغي دارد و در پايه هاي مياني دو برج،شش گوشه زيبا دارد که مدتي قهوه خانه به عنوان يک نگارخانه از آن استفاده مي شده است.

پل خواجو
 

خواجو را مي توان عروس پل هاي اصفهان ناميد. پر نقش و نگارترين پل صفوي اصفهان که هم به کام حاکم بوده و هم به کام مردم. اساس و پي اصلي پل خواجو به دوره تيموري مي رسد اما «بيگلر بيگي صدر» آن را در سال 1060 به دستور شاه عباس دوم ساخت. پل خواجو چند صد متر آن طرف تراز سي و سه پل، بين خيابان هاي چهارباغ صدر و بلوار فيض قرار گرفته. بناي پل دو اشکوبه است با 21 چشمه. در اشکوب زيرين ،‌راه روهاي طويلي در جهت طول پل وجود دارد که براي اصفهاني ها يادآور آواز و موسيقي است. در شرق راه روها پله هاي معروف خواجو قرار گرفته که بيننده را دعوت به ماندن و نشستن مي کند تا به تماشاي قدم زدن زنده رود بنشيند. نشستن روي اين پله ها در جهت مخالف حرکت رود ،‌خواجو را بين تمام پل ها خاص کرده است.
با اين همه اين پل فقط يک تفرجگاه نيست. سازه پل اساسي شگفت انگيز دارد از مهندسي هدايت آب و سيلاب که کمترين آسيب را متوجه پل مي کند. از آنجا که خواجو يک پل بند است، ‌بين دالان ها شيارهايي وجود دارد که محل قرار دهي دريچه هاي بند است. در گذشته در فصل هاي گرم و کم آب سال، دريچه هاي بند بسته مي شد و براي سيلاب کردن باغ هاي حاشيه و قايقراني و تفرج،‌ درياچه اي در پشت پل ايجاد مي شده. البته نگه داشتن آب و تعويق در حرکت آن کمک فراواني به سيراب شدن زمين سخت اصفهان و سفره هاي آب زيرزميني مي کرده. دانشمندان ايراني علم مهندسي سازه و هيدروليک را در اين پل به نمايش گذاشته اند. به خاطر بند بودن پل خواجو،‌ سازه اش را به گونه اي ساخته اند که با فشارهاي وارد بر آن بعد از سال ها هنوز پا برجاست.
در اشکوب اول پل، ‌گذرگاه اصلي و پياده رو با غرفه ها و طاق هاي تودر تو و يک اقامتگاه شاهي وجود دارد. اين اقامتگاه يا شاه نشين در هر دو اشکوب ورودي دارد. نقش و نگارهاي ايوان شاه نشين خواجو از ديدني هاي اين پل است. تزئينات کاشي کاري دو اشکوب اين پل اعجاب آور است؛ کاشي هاي هفت رنگ و معقلي که در پشت و بغل هاي قوس طاق هاي پل قرار دارند،‌ با تنوع رنگ و طرح بي نظيرشان اين پل را به پر تزئين ترين پل اصفهان تبديل کرده اند. از جزئيات پل خواجو،‌ ميل هاي راهنما در ابتداي پل و دو شير سنگي معروف است که نشان پهلواني هستند. داستان اين شيرها هم جالب است؛ بعد از منع شدن دفن در قبرستان هاي داخل شهر، عباس بهشتيان براي نجات از تخريب با پيگيري هاي فراوان اين شيرها را به خواجو منتقل کرد و امروز تبديل به جزء جدا ناشدني پل ها شده اند. در زمستان سال 1382 روي اين پل حفاري باستان شناسي انجام گرفت که به کشف دو آبراه به موازات هم،‌ در زير شيب راهه شمالي اين پل که تا قبل از اين،‌ زير چهار متر خاک مدفون بود انجاميد. اين کاوش مهر تأييدي بود بر مدارک تصويري و نوشتارهاي قديمي از اين پل. مدفون بودن اين آبراه ها آسيب هاي رطوبتي جدي به پل رسانده بود. در مرمت پل ديوار مشبکي در ورودي شمالي اجرا شد که شايد کمتر کسي بداند نمادي از ديوار حصارشاهي است که پيش تر درباره آن گفته شد. در گذشته خيابان روبروي پل سطح پايين تر از پل داشته ولي امروز ميدان با پل هم ترازي مي کند که اين تسلط باعث پنهان شدن خط ديد مناسب از اين بناي با ارزش است.
بعد از خواجو،‌ پل هاي «بزرگمهر» و «غدير» را که از جمله پل هاي معاصر و فلزي چند دهه گذشته اند و در نوع مدرنشان هم آنچنان دلچسب نيستند رد مي کنيم و به پيردنيا ديده اصفهان مي رسيم؛ پيري که تنها و ساکت به تماشاي اتفاقات اطرافش نشسته است.

پل شهرستان
 

پل شهرستان پيشکسوت پل هاي اصفهان است ؛‌پلي که در چهار کيلومتري شرق پل خواجو در محله شهرستان روي رود آراميده. محله شهرستان در قديم محل اعيان نشين شهر بوده. عمده بنياد آن را ساساني مي دانند با نام قديمي پل «‌جي» که بر گرفته از نام تاريخي اصفهان بوده،‌ اما در دوران ديلميان، ‌سلجوقيان و صفويه تعمير و مرمت هايي روي آن انجام شده. در سده هاي دوم تا پنجم هجري هم به آن «جسر حسين» مي گفته اند. «مافروخي اصفهاني»‌ در کتاب «محاسن اصفهان»، از پل به نام جسر حسين (پل حسين) ياد کرده و عماراتي که نزديک آن هستند را به نام «قصر مغيره» و «قصر يحيي» نام مي برد. اين پل 11 چشمه با طاق هاي هلالي دارد، ‌آب بر هايش نيم دايره اند و روي پايه هايش دهليزهايي قرار گرفته. در ابتداي شمالي پل، ‌ساختمان راهدارخانه اي وجود دارد که در گذشته براي کنترل ورود و خروج کاروان ها و مسافران به شهر به کار مي رفته. پايه ها و بدنه پل از سنگ و ساروج است و طاق هايش آجريست. راهدارخانه يا گمرک خانه پل در واقع دروازه شهرستان بوده. مصالح به کار رفته در آن هم خشتي هستند. بيشتر جهان گردان و سياحان از اين پل نام برده اند؛‌ «فرد ريچاردز» از پل شهرستان به عنوان يک پل جنگي و نظامي ياد کرده و آن را تنها نمونه پل جنگي قديمي دانسته. يکي از بي لطفي هايي که به اين پل شده دور افتادنش از رود است و ساختمان فلزي عظيم نمايشگاه بين المللي اصفهان که بر چهره پل پير سايه انداخته است. پل شهرستان آخرين پل تاريخي شهر اصفهان در مسير زاينده رود است. پلي که به همراه چهار پل ديگر به هويت شهر گره خورده اند و متاسفانه هر کدام در خطري گرفتارند. اگر خطري گريبان هر يک از آنها را بگيرد،‌ نه زاينده رود ما را خواهد بخشيد، ‌نه ايرانيان.
منبع: سرزمين من، شماره يک، دوره جديد