جان بخشيدن به مگس
جان بخشيدن به مگس
جان بخشيدن به مگس
نويسنده: ساناز دهخوارقاني
شعبده بازي، دنياي غيرممکن هاست؛ غير ممکن هايي که در دنياي عادي گاه حتي جرأت حرف زدن درباره آنها را هم نداريم
شعبده بازها هميشه با ابداع روش هاي جديد و خطرناک، طرفدارانشان را تا اوج هيجان مي رسانند و تنها صداي ضربان قلب نشان مي دهد که اين رويا نيست؛ اگر چه بيشتر تماشاچيان مي دانند آنچه شاهدش هستند. واقعي نيست و تنها يک نمايش و حقه است؛ ولي باز هم ديدن اين نمايش ها برايشان جالب و سرگرم کننده است.
شعبده باز اگر چه به ظاهر درد زيادي را تحمل کرده اما با لبخندي رضايت بخش به تماشاچيان مي فهماند جاي نگراني نيست. او تصميم مي گيرد زخمش را پيش از خونريزي شديدتر مداوا کند. دستمالي بر مي داد و روي زخم مي گذارد و با فشار دادن آن و فوت هاي جادويي اش و اداي کلماتي سحرآميز زخم را شفا مي دهد. وقتي دستمال را بر مي دارد ساعدش صحيح و سالم در برابر ديدگان تماشاچيان قرار مي گيرد؛ بدون هيچ خراش و زخمي. ديگر اثري از پوست خراشيده و سوراخ شده و خون و خونريزي نيست. اين حقه از قديمي ترين حقه هاي شعبده بازي است که توسط شعبده بازان خياباني اجرا مي شده است.
براي اين قسمت نمايش، سيخ و سوزن که در دستان شعبده باز است، به کمک او مي آيند. اين سوزن يا سيخ در واقع ساختماني شبيه قطره چکان دارد. درون ميله آهني، آن لوله باريک پلاستيکي قرار دارد که در سرتاسر آن، سوراخ هاي ريزي وجود دارد. پيش از نمايش، شعبده باز سوزن را درون مايع خون مصنوعي که در سينما کاربرد دارد، قرار مي دهد و با فشار دادن انتهاي سوزن مايع درون لوله پلاستيکي جمع مي شود. سپس زمان اجراي نمايش، هر جا که لازم بود و براي هيجان انگيز کردن اجرايش، انتهاي سوزن را به آرامي فشار مي دهد و خون قطره قطره از سوراخ هاي تعبيه شده در لوله بيرون مي ريزد. اين، دقيقاً همان چيزي است که شعبده باز نياز دارد. او وقتي تماشاچيان را به اوج هيجان رساند، آرام آرام سوزني را که قطرات خون از آن سرازير مي شود، بيرون مي کشد. چيزي دلخراش تر از اين وجود ندارد و به راستي تماشاي اين صحنه ها دل شير مي خواهد. اما او که مي داند از عهده اين کار به خوبي برآمده، براي قسمت پاياني نمايش دستمالي بر مي دارد و روي زخم مي گذارد و با فشار دادن آن روي زخم و در حالي که حرکات نمايشي انجام مي دهد و سحر و جادو مي خواند، تمام ماده چسبناک و قطرات قرمز رنگ خون مصنوعي را از سطح پوستش پاک مي کند و بعد با خيال راحت دستمال را بر مي دارد و قدرت جادويي اش را به نمايش مي گذارد. حالا که راز نمايش را فهميديد، ديگر گول هيچ شعبده بازي را نخوريد، آنها انسان هايي معمولي هستند؛ مثل من و شما و اصلاً قدرت خاصي ندارند.
براي اين کار او بايد ابتدا مگسي مرده پيدا کند. دور و برش را خوب نگاه مي کند و بالاخره کنار پنجره يکي را پيدا مي کند که بر عکس افتاده و حرکت نمي کند. به ظاهر مگس، ديگر زنده نيست. او به آرامي مگس را کف دستش مي اندازد و چندين بار اين طرف و آن طرفش مي کند. مگس کوچک ترين حرکتي نمي کند، چونکه مرده است. بعد شعبده باز دستياري را صدا مي کند و مگس را کف دست او قرار مي دهد. کمي تمرکز مي کند و با خواندن وردهايي جادويي چندين بار دستش را بالاي سر مگس تکان مي دهد. فوت مي کند و با حرکتي زيبا تمام قدرتش را جمع مي کند و به ناگاه به سمت مگس روانه مي کند. چند ثانيه بعد در کمال ناباوري مگس بي جان، دست و پاهايش را تکان مي دهد ولي هنوز گويي گيج است و قدرت پرواز ندارد. باز وردي و کلمات جادويي و مگس به وضوح جان مي گيرد و با تکان دادن بال هايش به پرواز در مي آيد و مي رود. کاش مي توانستيم پيدايش کنيم و راز اين جادوي شگفت انگيز را از او بپرسيم. اما چنين کاري لازم نيست، چون مرد ماسکي هميشه آماده است تا رازهاي پشت پرده اين نمايش هاي خارق العاده را برايمان فاش کند. اگر مي خواهيد بدانيد راز زنده شدن مگس چيست، با مرد ماسکي همراه شويد.
منبع: نشريه همشهري سرنخ، شماره 99.
شعبده بازها هميشه با ابداع روش هاي جديد و خطرناک، طرفدارانشان را تا اوج هيجان مي رسانند و تنها صداي ضربان قلب نشان مي دهد که اين رويا نيست؛ اگر چه بيشتر تماشاچيان مي دانند آنچه شاهدش هستند. واقعي نيست و تنها يک نمايش و حقه است؛ ولي باز هم ديدن اين نمايش ها برايشان جالب و سرگرم کننده است.
مداواي زخم دلخراش
شعبده باز اگر چه به ظاهر درد زيادي را تحمل کرده اما با لبخندي رضايت بخش به تماشاچيان مي فهماند جاي نگراني نيست. او تصميم مي گيرد زخمش را پيش از خونريزي شديدتر مداوا کند. دستمالي بر مي داد و روي زخم مي گذارد و با فشار دادن آن و فوت هاي جادويي اش و اداي کلماتي سحرآميز زخم را شفا مي دهد. وقتي دستمال را بر مي دارد ساعدش صحيح و سالم در برابر ديدگان تماشاچيان قرار مي گيرد؛ بدون هيچ خراش و زخمي. ديگر اثري از پوست خراشيده و سوراخ شده و خون و خونريزي نيست. اين حقه از قديمي ترين حقه هاي شعبده بازي است که توسط شعبده بازان خياباني اجرا مي شده است.
راز اين حقه در چيست ؟
راز اين حقه در نوعي چسب و يک ماده مخصوص و سوزني است که در دستان شعبده باز قرار دارد. شعبده باز پيش از آغاز نمايش تمام دستش را با ماده چسبناک مي پوشاند. اين ماده وقتي خشک مي شود، بي رنگ شده و سطح بسيار نازکي روي پوست تشکيل مي دهد که تشخيص آن غيرممکن است. اين ماده خاصيت چسبندگي دارد و وقتي شعبده باز به نظر مي رسد سيخ يا سوزن را در پوستش فرو مي کند،
در حقيقت فقط آن را بر سطح پوستش مي مالد و با استفاده از غفلت بينندگان در يک ثانيه با انگشتانش، زماني که وانمود مي کند در حال فرو بردن و عقب و جلو بردن سوزن است، دو طرف پوست دست را از روي سوزن به يکديگر مي رساند. به علت خاصيت چسبندگي ماده دو طرف پوست در حالي که سوزن زير آن قرار دارد، به يکديگر مي چسبد و به نظر مي رسد سوزن پوست را سوراخ کرده است. يک سر آن در دست شعبده باز است و سر ديگرش از سوراخي در پوست دست بيرون آمده اما اينجا پايان کار نيست؛ يک شعبده باز خوب مي داند براي طبيعي جلوه دادن اين حقه خون نيز بايد وارد بازي شود تا دل بينندگان به خوبي ريش شود و آنها به وحشت بيفتند. براي اين قسمت نمايش، سيخ و سوزن که در دستان شعبده باز است، به کمک او مي آيند. اين سوزن يا سيخ در واقع ساختماني شبيه قطره چکان دارد. درون ميله آهني، آن لوله باريک پلاستيکي قرار دارد که در سرتاسر آن، سوراخ هاي ريزي وجود دارد. پيش از نمايش، شعبده باز سوزن را درون مايع خون مصنوعي که در سينما کاربرد دارد، قرار مي دهد و با فشار دادن انتهاي سوزن مايع درون لوله پلاستيکي جمع مي شود. سپس زمان اجراي نمايش، هر جا که لازم بود و براي هيجان انگيز کردن اجرايش، انتهاي سوزن را به آرامي فشار مي دهد و خون قطره قطره از سوراخ هاي تعبيه شده در لوله بيرون مي ريزد. اين، دقيقاً همان چيزي است که شعبده باز نياز دارد. او وقتي تماشاچيان را به اوج هيجان رساند، آرام آرام سوزني را که قطرات خون از آن سرازير مي شود، بيرون مي کشد. چيزي دلخراش تر از اين وجود ندارد و به راستي تماشاي اين صحنه ها دل شير مي خواهد. اما او که مي داند از عهده اين کار به خوبي برآمده، براي قسمت پاياني نمايش دستمالي بر مي دارد و روي زخم مي گذارد و با فشار دادن آن روي زخم و در حالي که حرکات نمايشي انجام مي دهد و سحر و جادو مي خواند، تمام ماده چسبناک و قطرات قرمز رنگ خون مصنوعي را از سطح پوستش پاک مي کند و بعد با خيال راحت دستمال را بر مي دارد و قدرت جادويي اش را به نمايش مي گذارد. حالا که راز نمايش را فهميديد، ديگر گول هيچ شعبده بازي را نخوريد، آنها انسان هايي معمولي هستند؛ مثل من و شما و اصلاً قدرت خاصي ندارند.
جان دوباره براي مگس
براي اين کار او بايد ابتدا مگسي مرده پيدا کند. دور و برش را خوب نگاه مي کند و بالاخره کنار پنجره يکي را پيدا مي کند که بر عکس افتاده و حرکت نمي کند. به ظاهر مگس، ديگر زنده نيست. او به آرامي مگس را کف دستش مي اندازد و چندين بار اين طرف و آن طرفش مي کند. مگس کوچک ترين حرکتي نمي کند، چونکه مرده است. بعد شعبده باز دستياري را صدا مي کند و مگس را کف دست او قرار مي دهد. کمي تمرکز مي کند و با خواندن وردهايي جادويي چندين بار دستش را بالاي سر مگس تکان مي دهد. فوت مي کند و با حرکتي زيبا تمام قدرتش را جمع مي کند و به ناگاه به سمت مگس روانه مي کند. چند ثانيه بعد در کمال ناباوري مگس بي جان، دست و پاهايش را تکان مي دهد ولي هنوز گويي گيج است و قدرت پرواز ندارد. باز وردي و کلمات جادويي و مگس به وضوح جان مي گيرد و با تکان دادن بال هايش به پرواز در مي آيد و مي رود. کاش مي توانستيم پيدايش کنيم و راز اين جادوي شگفت انگيز را از او بپرسيم. اما چنين کاري لازم نيست، چون مرد ماسکي هميشه آماده است تا رازهاي پشت پرده اين نمايش هاي خارق العاده را برايمان فاش کند. اگر مي خواهيد بدانيد راز زنده شدن مگس چيست، با مرد ماسکي همراه شويد.
راز اين حقه در چيست ؟
منبع: نشريه همشهري سرنخ، شماره 99.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}