گفتگو با سيمون بيوفوي (فيلمنامه نويس «127 ساعت»)


 

مترجم: مينا خورشيدي




 

من به دني بويل ايمان دارم
 

فيلم 127 ساعت ماجراي بخشي از زندگي يك كوه نورد حرفه اي به نام آرون رالستون (جيمز فرانكو) است. او در سفري ماجراجويانه به تنگه بلوجان ايالت يوتا، ‌در شكافي عميق سقوط مي كند و دستش زير يك تخته سنگ گير مي كند. او پنج روز در اين وضعيت مي ماند و سرانجام شيوه خاصي براي نجات خودش مي يابد و موفق مي شود با روشي دلخراش از اين مهلكه جان سالم به در برد. او پس از اين ماجرا خاطرات سفرش را در كتابي به نام جايي بين صخره و سنگ (Between a rock and a Hard place) مي نويسد. كتابي كه سيمون بيوفوي فيلمنامه اي بر اساسش نوشته و دني بويل آن را به فيلمي مهيج و حادثه اي تبديل كرده است.
دني بويل كارگرداني است كه فيلم موفق ميليونر زاغه نشين را در كارنامه كاري اش دارد. 127 ساعت دومين همكاري مشترك او با سيمون بيوفوي است. بيوفوي جايزه اسكار بهترين فيلمنامه را براي فيلم ميليونر زاغه نشين (2008) دريافت كرده است. دنياي سينما، ‌سيمون بيوفوي را به عنوان فيلمنامه نويس پرسودترين فيلم تاريخ انگلستان (فول مونتي) نيز مي شناسد، فيلمي كه سه و نيم ميليون دلار هزينه ساختش شد و 257 ميليون دلار فروشي كرد.
بيوفوي بعد از نگارش فيلمنامه ميليونر زاغه نشين، كه بر اساس رمان ويكاس سوآراپ نوشته شده بود، ‌نشان داد كه توانايي بالايي در نگارش فيلمنامه هاي اقتباسي دارد. به همين جهت هم بويل پس از اين كه تصميم به ساخت فيلمي ماجراجويانه بر اساس كتاب رالستون گرفت، به سراغ بيوفوي رفت. نتيجه كار اين دو به يك اقتباس سينمايي ارزنده تبديل شد، اقتباس از داستاني كه روايت تصويري آن كار چندان راحتي نبود.
بيوفوي بعد از موفقيت فيلم فول مونتي پيشنهاد كار در هاليوود را رد كرد و به كار روي چند درام انگليسي مشغول شد. ديگر فيلمنامه هاي او شامل وقت دويدن و همه خوشحال اند(2000)، وزش خشك(2001)، ياسمين(2004) و خانم پتيگرو يك روز بيرون مي رود (2008) هستند. او علاوه بر فيلمنامه نويسي كارگردان سه فيلم تاريك ترين نور، ‌زرد(1996) و نزديك تر (1998) هم بوده است.
آن چه بيش از همه در ساخت اين پروژه جلب توجه مي كند، تشابه اسامي سازندگان فيلم 127 ساعت با فيلم قبلي دني بويل يعني ميليونر زاغه نشين است. اگر چه بويل پيشتر در مصاحبه اي گفته بود با اين كه شما خودتان كوه نورد هستيد، ‌در ابتدا از نگارش فيلمنامه اي با اين مضمون استقبال نكرده ايد و به پيشنهاد همكاري با او جواب منفي داده ايد.
در مقايسه با ساير داستان ها اين داستان از قابليت چنداني براي روايت تصويري برخوردار نيست. يعني در واقع من پس از مطالعه كتاب رالستون نمي دانستم كه چگونه بايد اين داستان را به فيلمنامه تبديل كنم. اقتباس از اين كتاب تقريباً‌ غيرممكن به نظر مي رسيد و من هيچ ايده اي نداشتم كه چگونه بايد كتاب را به صورت فيلمنامه اي در بياورم كه قابليت به تصوير كشيده شدن را داشته باشد. بعد از اين كه نظرم را در اين باره به دني گفتم، ‌او مدركي به من نشان داد و گفت بايد فيلمنامه ات را بر اساس اين مدرك بنوسي. من هم بعد از آن سريع دست به كار شدم و نگارش اين فيلمنامه را آغاز كردم.

آن مدرك درباره چه بود؟
 

مقداري فيلم بود كه با دوربين ويديو گرفته شده بود؛ فيلم هايي كه آرون از خودش گرفته بود. من به محض ديدن آن فيلم ها با خودم گفتم بسيار خب من فهميدم چگونه بايد اين كار را انجام دهم. من فهميدم كه ما بايد داستان را از طريق فلاش بك و گفتن داستان گذشته آرون روايت كنيم. بعد از آن من واقعاً به شخصيت خود آرون رالستون هم علاقمند شدم. اين كه مثلاً‌ چرا او به آنجا رفته بود. او يك شخصيت جالب توجه است و يك ابرقهرمان. او براي اين كه بتواند خودش را نجات دهد، ‌دست خود را قطع مي كند. اين كار مسلماً‌فقط از يك ابرقهرمان بر مي آيد. من فهميدم كه در فيلمنامه ام بايد در احساسات آرون كندوكاو كنم و بفهمم او چرا به آنجا رفته بوده و چه چيزي در زندگي او را به سمت آن گودال هدايت كرده است. من در فيلمنامه به سراغ زندگي گذشته آرون رفتم و آنها را به زمان حال، يعني زماني كه زير سنگ گير افتاده مخلوط كردم. فيلم تركيبي است از زمان حال و زمان گذشته كه در قالب يك فلاش بك در معرض ديد تماشاگر قرار مي گيرد. اين فلاش بك ها سهم زيادي در روايت داستان و همراه كردن تماشاگر با ماجرايي كه براي آرون اتفاق مي افتد دارند. البته بايد بگويم آرون در زندگي كارهايي كرده بود كه نمي شد آنها را قهرمانانه به حساب آورد. در واقع كارهايي كرده بود كه از نظر تماشاگر، ‌دوست داشتني نبود. ما بايد اكثر اين چيزها را در فيلم مي آورديم. واقعيت اين است كه هيچ كدام از تماشاگران تجربه اي را كه آرون از سر گذرانده بود (گير كردن در گودال)، ‌تجربه نكرده بودند و اين برايشان غريب و ناآشنا بود. ولي همه مردم، مثل آرون، ‌داراي يك گذشته هستند. ما مي خواستيم از طريق نشان دادن گذشته آرون و اشاره به چيزهايي كه او دوست نداشت در گذشته انجام دهد، ‌يا دوست داشت به شكلي متفاوت آنها را انجام دهد، ‌داستان را شكل دهيم و با تماشاگر ارتباط برقرار كنيم. سير در گذشته ها، ‌براي تماشاگر چيز آشنا و قابل دركي است. ما مي خواستيم داستان شخصي را روايت كنيم كه در موقعيت بدي گرفتار شده و در همين موقعيت، ‌به گذشته ها مي نگرد و آرزو مي كند كه اي كاش گذشته متفاوتي داشت. او با خود مي گويد كه اگر نجات پيدا كرد، ‌خيلي چيزها را عوض مي كند و خيلي از رفتارها و كارهايش را اصلاح مي كند. نكته خوب داستان اين است كه او اين شانس را پيدا مي كند.

آيا در كتابي كه آرون درباره خودش نوشته بود هم درباره اين چيزها صحبت شده بود؟ منظورم چيزهايي است كه او در گذشته اش انجام نمي داد يا به شكلي متفاوت انجامشان مي داد.
 

بله، ولي خيلي گذرا. من گفت و گوي جالبي با او داشتم و به او گفتم كه تو يك ابرقهرماني، ولي اين ويژگي به تنهايي براي راضي كردن من و مخاطبان كافي نيست. من به او گفتم كه ما در فيلم نمي خواهيم يك ابرقهرمان صرف داشته باشيم. به او گفتم كه فيلم در صورتي موفق خواهد بود كه وجوه مختلف زندگي و شخصيت تو در آن منعكس شود، ‌چون تماشاگر با چنين چيزهايي ارتباط برقرار مي كند. من به او فهماندم كه ما در صورتي مي توانيم فيلمي موفق بسازيم كه همه وجوه شخصيتي تو را روي پرده داشته باشيم. و او هم با نظر من موافقت و آن را تأييد كرد.

نقش آرون را جيمز فرانكو بازي مي كند. به نظر شما شخصيت خود جيمز، ‌مثلاً‌ برون گرايي ذاتي اش، ‌چقدر در موفقيت كار و خوب از كار در آمدن شخصيت آرون دخيل بود؟ به طور كلي شخصيت جيمز چقدر توانست در مهيج بودن فيلم تأثير گذار باشد؟
 

شخصيت برون گراي جيمز نقش بسزايي در موفقيت فيلم داشت. واقعيت اين است كه جيمز به ما اين اجازه را داد كه همه جنبه هاي شخصيتي آرون را به نمايش درآوريم. وقتي شما جيمز را روي پرده مي بينيد، ‌متوجه مي شويد او يك شخصيت مسئله دار است، ‌نه صرفا‌ً يك قهرمان تك بعدي جيمز مي تواند همذات پنداري تماشاگر را برانگيزد. تماشاگر وقتي او را مي بيند، آرزو مي كند اي كاش موفق شود. در واقع مي تواند تماشاگر را با خود همراه كند، ‌و اين براي ما خيلي مهم و با اهميت بود.

با توجه به نوع كار، به نظر نمي رسد امكان بداهه پردازي زيادي براي جيمز در اين كار وجود داشته باشد. شما به عنوان فيلمنامه نويس چقدر دست او را براي بداهه پردازي باز گذاشته و چقدر روي بداهه پردازي او حساب باز كرده بوديد؟
 

به طور كلي من و دني (بويل) چندان طرفدار بداهه پردازي نيستيم و به همين دليل كار كاملاً‌ بر اساس فيلمنامه بود. گذشته از آن، ‌نوع اين فيلم به گونه اي بود كه قبل از فيلم برداري بايد مي دانستيم مي خواهيم از كجا شروع كنيم و به كجا برويم و از آنجايي كه اين پروژه، ‌كار پرمخاطره اي بود، بايد پرونده دقيق براي برنامه كارمان مي داشتيم و بايد بگويم كه تقريباً ‌كارمان كلمه به كلمه طبق فيلمنامه پيش مي رفت.

يعني حتي چيزهايي مانند ترتيب و نحوه نمايش روياها هم از پيش تعريف شده بودند؟
 

بله، كاملاً‌.

شما به صحبت هايي كه آرون در آن لحظات ضبط كرده بود، ‌دسترسي داشتيد. چقدر از محتويات آن نوارها را در فيلمنامه تان استفاده كرديد؟
 

او چيزي بيش از يك ساعت با دوستان و خانواده اش حرف زده بود و من خيلي از آن حرف ها را بي هيچ تغييري در فيلمنامه گنجاندم، ‌ولي خيلي از آنها هم براي كساني كه آشنايي قبلي با آرون و خانواده اش نداشتند نامفهوم بود. بخش هايي را هم با توجه به آن چه در نوارها شنيده بودم با نظر خودم مي نوشتم. در كل اين بخش ها مخلوطي از نظر من و صداي ضبط شده او بود.
 

شما و دني در ساخت فيلم ميليونر زاغه نشين كاملاً‌ دور از هم كارهايتان را انجام داديد و هيچ مداخله اي در كار يكديگر نداشتيد، ‌ولي در اين كار ارتباط تنگاتنگي با هم داشته ايد. چه تفاوت هايي بين اين دو فيلم مي بينيد؟
 

البته به نظر من ميليونر زاغه نشين هم يك كار مشاركتي بود. دني كلاً توجه زيادي به فيلمنامه دارد و تمام موارد را به دقت ارزيابي مي كند. به نظر من او كارگرداني است كه به خوبي از عهده كارش بر مي آيد و وقتي مي گويد فلان قسمت را بايد جور ديگري كار كنيم، ‌من قبول مي كنم و مخالفتي نمي كنم، چرا كه كاملاً‌ به كارش ايمان دارم. ولي شايد اگر كارگردان ديگري اين حرف را به من مي زد، ‌حتماً‌ با او دعوايم مي شد و كار را ترك مي كردم. من به كار دني ايمان دارم.

يكي از چيزهايي كه او درباره كار با شما گفته، اين است كه به نظر او، ‌شما فرد بله گويي نيستيد و به راحتي خواسته او را قبول نمي كنيد و دني همين مسئله را عامل همكاري مجددش با شما دانسته است. ولي شما الان چنين حرفي را تكذيب كرديد.
 

نه اين طور نيست. شايد من منظورم را درست بيان نكردم. ما همه چيز را با نظر هم بررسي مي كنيم و همه جوانب را مي سنجيم. ولي در نهايت اگر در مورد موضوعي به نظر واحدي نرسيم و دني بگويد كه مي تواند از پس كار بربيايد، من مخالفتي نمي كنم، چرا كه به كارش ايمان دارم و مطمئنم كه از عهده حرفي كه زده بر مي آيد؛ ويژگي اي كه شايد در كمتر كارگرداني ديده باشم.

اين دومين كار موفق شما و دني بويل بود. آيا به پروژه ديگري در كنار او فكر كرده ايد؟
 

البته، هميشه. در واقع بعد از اين دو فيلم، تصور اين كه كسي غير از دني، فيلمنامه هايم را كارگرداني كند، ‌كمي برايم دشوار شده است. او از جمله كارگردان هايي است كه مي دانيد فيلمي كه مي سازد، ‌از فيلمنامه خودتان بهتر خواهد شد.
منبع: سايت كامينگ سون
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102