ويژگي هاي فرهنگي و تمدني شيعه (1)


 

نويسنده: دكتر علي نوري مطلق
استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد اراك




 

چكيده
 

شيعه در جايگاه جمعيتي كه در طول تاريخ، پيوسته هويت خود را در فراز و فرودها حفظ كرده و براي رسيدن به آينده اي بهتر سامان داده است، قابل مطالعه است. اين موضوع بيشتر بدان جهت قابل توجه است كه اولاً اين مكتب براي آينده بشريت طرحي جهاني داشته؛ ثانياً مفاهيم بنيادين منطبق با فطرت آدمي را مطرح كرده است.عناصري از قبيل ولايت، عدالت، عصمت، امر به معروف و نهي از منكر، انتظار، تقيه و... در حوزه فرهنگ از يك سو، و دستاوردهاي ادبي و هنري از سوي ديگر، در حوزه تمدن توانسته است تأثيراتي بي بدليل در فرهنگ و تمدن بشري بر جاي گذارد؛ چنان كه اكنون مشاهده مي شود، مراحل گذشت عمر اين جمعيت، برعكس آنچه از تمدن و فرهنگ اسلامي تعريف مي شود و در آن مراحل رشد و زوال طي شده است، رويكردي دائماً رو به رشد داشته و دارد. انقلاب اسلامي ايران جديدترين اين مراحل است و از ‌آنجا كه اين مكتب در آينده خود، ظهور مهدي و حكومت ايشان را به عنوان آخرين حكومت فراگير تعريف كرده است، اين حركت تا رسيدن به آن هدف بلند، ادامه خواهد داشت.
كليدواژه ها: فرهنگ، تمدن، تشيع.

مقدمه
 

توجه ما در اين پژوهش، بر ويژگي هاي فرهنگي و تمدني شيعه، يعني مواردي است كه شيعه را از لحاظ فرهنگي و تمدني از ديگر مكاتب اسلامي و يا غير آن ممتاز كرده، به هر شكل، باعث ويژه شدن اين فرهنگ و تمدن گشته است. مواردي از قبيل جايگاه قرآن كريم در فرهنگ و تمدن شيعه و يا تأثير توحيد در اين زمينه و يا...، موارد مشترك اين فرهنگ و تمدن با فرهنگ و تمدن اسلامي است و پسنديده است در پژوهشي جامع و فراگير كه كل فرهنگ و تمدن شيعه را در بر گيرد، به همه اين موارد نيز پرداخته شود؛ چه اينكه نگاه خاص شيعه به توحيد، نبوت و... و استفاده خاص از قرآن كريم براساس ديدگاه اهل بيت عليهم السلام نيز در چنين مقوله اي مي گنجد. اميدواريم صاحبنظران گرانقدر اين اندك را به عنوان شناخت ويژگي ها پذيرا شوند و راه را براي تحقيقات گسترده بعدي بگشايند.
از آنجا كه فرهنگ به طور منطقي بر تمدن تقدم دارد و معمولاً هر تمدني براساس فرهنگ بنا مي شود دين اسلام نيز از اين موضوع مستثنا نبوده، سيزده سال اول آن در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله، به فرهنگ سازي و سپس ده ساله دوم آن، به ساختن تمدن در مدينة النبي صلي الله عليه و آله، اختصاص يافته است. شيعه نيز از اين منطق تبعيت كرده، تمدن خود را براساس فرهنگ، سازماندهي نموده است؛ البته به اين موضوع، مدت طولاني چندين قرن تحت فشار بودن شيعيان پس از صلح امام حسن عليه السلام و يا حتي در دوران خلفاي سه گانه در مخالفت از هرگونه فعاليت عيني و تلاش خارجي براي شكل گيري حكومت و يا حتي حذف نام آنها از ذهن جامعه اسلامي در دوران خلفاي اموي و عباسي افزوده مي شود. اين موضوع باعث شده دوران طولاني خلافت امويان و عباسيان و بخشي از دوره ايلخاني به عنوان دوره تقيه براي شيعه مطرح شده، فعاليت آنها تنها به شكل دادن فرهنگ و عناصر هنجاري مربوط به آن بسنده گردد. در مسير اين روند اندك اندك پايه هاي فكري و فرهنگي تشيع شكل گرفته، استحكام يافته است و پس از چند قرن، شاهد ايجاد دولت هايي براساس انديشه شيعي و پديد آمدن تمدن ها و عناصر تمدني بر اين اساس مي باشيم. در اين تحقيق سعي شده است روند تشكيل دولت هاي شيعي و دستاوردهاي تمدني آنها در سه مورد ياد شده، مورد توجه قرار گيرد. علت توجه به خصوصيات ساختاري حوزه هاي علميه و مدارس و دانشگاه هاي شيعه به سبب توجه به خصوصيات عيني و تمدن سازي آنها بوده و البته اين مغايرتي با خروجي هاي فرهنگي آنها در زمينه علوم و معارف ندارد.
به طور كلي حوزه هاي علميه كه از ساختار وكالت و سپس نيابت و پس از آن مرجعيت براي سازماندهي جامعه شيعه و حفظ و بقاي آن استفاده كرده است، به عنوان ساختاري اساسي در ايجاد تمدن نقش داشته و دارد.
علوم و معارف شيعي از آنجا كه مستقيماً در درگيري عيني با حكومت هاي مختلف زمان نبوده است توانسته رشد و توسعه خوبي بيابد و در رشته هاي مختلف تأثيرات معتنابهي بر فرهنگ و تمدن اسلامي و يا حتي فرهنگ و تمدن غير اسلامي در غرب و شرق باقي گذارد.
 
چنانچه مشاهده مي كنيم، ديدگاه هاي دانشمندان بزرگ شيعي، مانند ابن سينا و ادباي بزرگ شيعي مانند حافظ و فردوسي و هنرمندان و معماران شيعي، تا قرن ها بر تارك فرهنگ و تمدن اسلامي و سپس آثار آنان بر محافل علمي - ادبي و هنري جهان تأثيرات بي بديلي داشته و دارد.
عنصر دعا در فرهنگ شيعه، از آنجا كه تمامي مضامين تربيتي فردي و اجتماعي را در خود جاي داده است، با تكرار و تلقين اين مفاهيم در قالبي زيبا و جذاب، توانسته به عنوان يك برنامه مرتب، خصوصاً در زمان هاي بحراني، در شكل دادن شخصيت و هويت متناسب با فرهنگ خود، چه براي فرد و چه جامعه، تأثيري بي بديل باقي بگذارد.
فشارهاي فردي و اجتماعي وارد از سوي حكومت هاي مخالف، بسياري از عناصر تربيت كننده شخصيت فرد و جامعه و تشكيل دهنده هويت آنها را به سوي اين قالب برده است؛ به گونه اي كه صحيفه سجاديه و ادعيه مأثوره وارده از ناحيه امامان بزرگوار، براي هر روز و هر ساعت و هر لحظه انسان ها مجموعه اي از عناصر شكل دهنده شخصيت را ارائه كرده اند. اين موضوع در ساخت اين فرهنگ تأثير اساسي داشته است. در اين زمينه توصيه مي شود به منابع تحقيق در زمينه دعا در شيعه مراجعه شود.
عنصر عاشورا از مهم ترين عناصري است كه حركت، پويايي و مجاهده براي رسيدن به تمدن ناب محمدي، يعني همان تمدن شيعي را در فرهنگ آن نهادينه كرده است. تفاوت اساسي اي كه بين جوامع شيعي در زمينه استعمار ستيزي و مبارزه با ظلم و حكومت هاي غيرالهي، با جوامع غير آن مشاهده مي شود، نشأت گرفته از همين عنصر عميق فرهنگي است؛ به همين علت است كه جوامع داراي فرهنگ غني شيعي، كمترين وادادگي به استعمار و استثمار را داشته اند و با استفاده از همين عنصر فرهنگي، در مقابل بيگانگان و عناصر دست نشانده آنها به شدت ايستادگي كرده، آنها را از جامعه خود رانده اند. تأثير عميق اين عنصر در جوامع پيراموني نيز باعث شده است حتي معتقدان به اديان و مذاهب ديگر، از آن براي رسيدن به استقلال، حفظ هويت و آزادگي خود استفاده كرده، آن را به عنوان يك سنت حفظ كنند. براي روشن تر شدن اين موضوع، به مواردي از تأثيرات اين عنصر در فرهنگ جوامع ديگر اشاره مي شود، انقلاب هاي پياپي ايران با تكيه بر اين عنصر و نيز مقاومت جانانه گروه كوچكي از شيعيان در لبنان در مقابل اسرائيل شكست ناپذير تا آن زمان، و شكست دادن آن با تكيه بر اين عنصر، نشان دهنده كارآمدي بالاي اين عنصر در حفظ فرهنگ و هويت شيعي و راهبرد به سوي ايجاد تمدن مبتني بر آن مي باشد.
عنصر انتظار، ويژگي مشترك آينده ساز براي فرهنگ ها و تمدن هاي مختلف است كه به صورت واقعي و حقيقي، در فرهنگ شيعي وجود داشته و مي تواند تمدن بزرگ جهاني آينده را با محوريت شيعه همگرا كند. تأثير اين عنصر در حيات جوامع شيعي تا آن اندازه است كه مي توان بقاي اين جوامع را تا حد بسيار زيادي در سخت ترين و دشوارترين شرايط به آن وابسته كرد؛ عنصري كه دورنمايي جهاني براي تبديل تمام عناصر هنجاري و فرهنگي شيعه، به تمدن عيني آن مشخص است و مي تواند آن را با توجه به واقعي بودن، در مسير زمان به واقعيت نزديك كند.
در حوزه مفاهيم بنيادين نيز پنج عنصر اصلي كه شكل دهنده عناصر فرهنگي و تمدني شيعه اند و علي رغم ويژگي خاص و شمول عام آنها در گستره اي جهاني، قابل يافتن در بنيادي ترين مفاهيم تمامي اديان الهي مي باشند، به عنوان زيرساخت هاي تشكيل دهنده هويت فرهنگي و تمدني شيعه مطرح شده اند؛ عناصري كه خواه ناخواه ويژگي هاي فرهنگي و تمدني شيعه از آنها نشأت گرفته، در مسير زمان به وسيله آنها حفظ شده، امتداد يافته است.همچنان كه قبلاً گفته شد، انتخاب اين پنج عنصر به معناي اتمام بحث نبوده، گزيده تر بودن آنها را از نظر محقق نشان مي دهد و فضاي بحث براي توسعه و تحقيق در اين زمينه، محدود به اين موارد نيست؛ براين اساس مدل نهايي ما، تركيبي از عناصر فرهنگ (هنجاري) و عناصر تمدني (عيني) است كه آميزشي از هنجارها يا ارزش ها و واقعيات است. اين تركيب به طور قطع نه تركيبي كاملاً هنجاري و نه كاملاً عيني بلكه نمونه اي آرماني از ذهنيت و عينيت است. ذهنيت، ناظر به عناصر ارزشي و فرهنگي و عينيت، ناظر به عناصر تمدني است و طبيعتاً ناگزير نگاه ارزشي ما در انتخاب آنها مؤثر بوده است؛ البته در تحقيقي تفصيلي تر بايد واقعيات تمدني ملهم از ارزش هاي فرهنگي جهان تشيع را از واقعيات تمدني ملهم از ارزش هاي فرهنگي غير آن جدا كرد.

عناصر تمدني شيعه
 

1 . دولت ها و محصولات هنري و ادبي
 

مي توان گفت از اولين نشانه هاي ايجاد تمدن، به وجود آمدن دولت، حتي در حد ابتدايي آن است. فرهنگ ها و تمدن ها، مانند هر موجود زنده اي در حيات طبيعي، مراحلي از به وجود آمدن و رسيدن به كمال تا افول و انحطاط را طي مي كنند و چون فرهنگ و تمدن با هويت جمعي گروهي از مردم پيوند دارد، با پديد آمدن روح جمعي در ميان آنها، فرهنگ و تمدن شروع به شكل گيري كرده، تا زمان پايداري اين روح جمعي، آن فرهنگ و تمدن نيز مي تواند به حيات خود ادامه دهد؛ زيرا در واقع فرهنگ، دستاورد معنوي و تمدن دستاورد مادي ذهن بشرند.
از آنجا كه هر موجود زنده اي از ابتداي به وجود آمدن و طي مراحل رشد خود، اصلي ترين تلاش خود را بر حفظ ثبات و عبور از موانع و بحران ها و رسيدن به مرحله تكامل بنا مي كند و سپس در زمان ثبات و تكامل به باردهي و ثمرآوري مي نشيند، فرهنگ و تمدن نيز در يك جامعه در مسير به وجود آمدن، ابتدا مراحلي از درگيري، تقابل، تعامل و كنش و واكنش با پيرامون را طي كرده، سپس بعد از رشد و كمال، به ارائه ثمرات فرهنگي و تمدني به محيط خود و پيرامون و اثرگذاري بر جوامع ديگر مي پردازد. ممكن است طي اين روند، دولت هايي پديد آيند، دوره هايي طي شوند، تغيير و تحولات اساسي در عناصر فرهنگي و تمدني يك جامعه شكل بگيرد و به طور كلي زماني طولاني و يا كوتاه بر عمر يك فرهنگ و تمدن بگذرد، حتي ممكن است يك فرهنگ و تمدن پيش از رسيدن به مراحل رشد و بلوغ، نابود شود و يا در فرهنگ و تمدن ديگر حل شود؛ اين اتفاقي است كه در طول تاريخ، مكرر افتاده است. براساس آموزه اديان الهي، تمامي فرهنگ ها و تمدن ها دوره عمري دارند كه سرانجام به پايان مي رسند؛ براين اساس دوره عمر فرهنگ و تمدن براي جامعه مبتني بر دين الهي، از زمان حضرت آدم عليه السلام و خلقت انسان آغاز مي شود و با ظهور مهدي و اتمام دولت او به پايان مي رسد. اما نكته جالب توجه در اين مورد، آن است كه از نظر اديان الهي، استثنائاً اين فرهنگ و تمدن، با انحطاط روبرو نيست؛ چون غرض از خلقت جهان با تشكيل اين دولت، برآورده مي شود. پايان اين جهان، سرآغاز پديد آمدن جهاني ديگر، بر مبناي حقيقت محض و پاداش و جزاي انسان ها خواهد بود؛ بر اين اساس مكتب شيعه كه آغاز و انتهاي فرهنگ تمدن خود را به عنوان يك فرايند، روشن و تبيين نموده و مسير رسيدن به آن را نيز مشخص كرده است، در روند عمر خود ابتدا دولت هايي را كه بيشتر عمرشان درگير جنگ و حفظ و بقاي خود بوده است، پديد آورده، سپس اندك اندك در مسير حركت به سوي جلو، دولت هايي با ثبات بيشتر و دستاوردهاي فرهنگي و تمدني وسيع تر و اثربخش تر پديدار ساخته است؛ از اين رو در روند ايجاد دولت هاي شيعي كه در اين نوشتار به طور خلاصه، آنها را مد نظر خواهيم داشت، براساس تقدم زماني، ابتدا دولت هايي را مشاهده مي كنيم كه دستاورد تمدني و فرهنگي آنها كمتر و در عوض درگيري و مبارزه آنها براي شكل گرفتن و پايدار ماندن بيشتر بوده است. بعضي از اين دولت ها كه به فرقه هاي شيعي مربوط مي شوند، از آنجا كه انتهاي دوره خود را با شخصيتي غيرواقعي منتسب به مهدي مرتبط ساخته اند، به همان اندازه از رشد فرومانده اند و يا از بين رفته اند؛ در اين ميان تنها فرقه اماميه است كه توانسته روز به روز و دوره به دوره شرايط فرهنگي و تمدني خود را با آن دولت نهايي سازگار كرده، حركت خود را براي رسيدن به آن، شتاب بخشد.

دولت فاطمي در مغرب و مصر
 

حكومت فاطميان در سال 292 هجري آغاز شد و در سال 567 توسط ايوبيان برچيده شد. آنان در اين مدت، بر افريقيه (تونس) و برخي مناطق ديگر حكومت كردند. از تاريخ مصر به خوبي مي توان دريافت كه فاطميان با تسامح مذهبي فراواني با مصريان برخورد كرده، كسي را به ترك مذهب وادار نكردند. دولت فاطمي با شدت و ضعف بر بخشي از شامات و حتي گاه بر مكه و مدينه حكومت مي كرد و در پي تسلط بر تمامي جهان اسلام بود.
در سال 450 هجري در بغداد، خطبه با نام فاطميان خوانده شد و خليفه عباسي نيز يقين كرد كه بساط دولت عباسي برچيده شده است. تنها با آمدن سلجوقيان به بغداد، خلافت عباسي براي دو قرن ديگر پايدار ماند. در سال 657 هجري صلاح الدين ايوبي خلافت فاطميان را از ميان برد. (طاهري، 1379، ص 114).

آل بويه
 

در قرن چهارم هجري، مرداويج كه دولت زياريان را تأسيس كرده بود، پسر بزرگ بويه، علي را به حكومت كرج (كرهرود) منصوب كرد. علي در مدت كوتاهي توانست به كمك سپاهيان ديلمي و گيلاني، اصفهان را تصرف كند و پس از مدتي برادرش حسن نيز حكام عرب را از كازرون بيرون كرد. احمد نيز با ارتش خود اهواز را تصرف كرد و در جمادي الاول سال 324ق وارد بغداد شد. خليفه، علي را به عضدالدوله و حسن را به ركن الدوله و احمد را به معزالدوله ملقب كرد و منصب اميرالامرايي را نيز به احمد تفويض نمود. قدرت آل بويه در اين زمان به جايي رسيد كه با سلاطين برابري مي نمود و خلفاي عباسي به بازيچه اي در دست آنان تبديل شدند. علي رغم شيعي مذهب بودن فرمانروايان آل بويه، رفتار آنان با خليفه بغداد با احترام همراه بود. (لين پل، 1363).
پس از آنكه عضدالدوله، ابوشجاع خسرو، پسر ركن الدوله حسن، زمام امور را در تمام سرزمين هاي آل بويه در دست گرفت، اين خاندان به نهايت قدرت خود دست يافتند. حملات ترك ها و نيروهاي رؤساي ديلم نيز به تدريج موجب ضعف و انقراض دولت عظيم آل بويه شد (بيهقي، 1358، صص 735، 751 و 777).

گوركانيان در هند
 

اوج حكومت مسلمانان در منطقه شبه قاره هند، دوره گوركانيان است؛ دوره اي كه هند با آن همه گوناگوني قومي و نژادي، توانست پس از قرن ها هويت مستقلي پيدا كند و با ديگر قدرت هاي همعصر خود، رابطه اي متعادل و متناسب برقرار نمايد. ظهيرالدين بابر سرسلسله آنان بود. او ابتدا در سمرقند حكمراني داشت و سپس به كابل آمد و بعد از آن براي گسترش فتوحات خود به هند روي آورد. بابر كسوت شيعيان را پي گرفت و تاج دوازده ترك را كه نشانگر باور به دوازده امام بود، بر سرش گذاشت و فرمان داد همه سربازانش لباس و تاج قزلباش بپوشند. بعد از او در سال 936ق همايون بر تخت پادشاهي نشست كه مادر او بانويي ايراني و از خاندان مشايخ صوفيان بود. بعد از درگذشت همايون، پسر چهارده ساله او جلال الدين اكبر به جانشيني پدر به حكومت رسيد. او با كمك سرپرستِ با فكر و تدبير شيعي خود، بيرام خان توانست بر مشكلات حكومتي پيروز شود. اين دوره اوج قدرت گوركانيان است. بعد از او، جهانگير و بعد از جهانگير، شاه جهان به قدرت رسيد. در اين دوره به سبب آنكه زن شاه جهان ايراني بود، ايرانيان فراواني به دربار گوركانيان راه يافتند و به مناصب مهمي رسيدند. پس از او اورنگ زيب و پس از اورنگ زيب، قطب الدين محمد معظم با نام بهادرشاه بر تخت نشست. با مرگ وي، حكومت بابريان به پايان رسيد (اطهر رضوي، 1376).

صفويه
 

عصر صفويه، دوران عظمت ايران از جهات اجتماعي، سياسي و اقتصادي و هنري است (جعفريان، 1388)؛ اين سلسله داراي مشخصاتي است كه در ساير سلسله هاي بعد از اسلام وجود ندارد؛
1. دوران حكومت صفويه بيش از دويست سال ادامه داشت و طولاني ترين سلسله شيعه بعد از اسلام است؛
2. در اين دوره آيين تشيع رسميت كامل پيدا مي كند و ايران خود را از زير بار تسلط مذهبي خلفاي عثماني خارج مي نمايد؛
3. روابط خارجي بسيار توسعه مي يابد؛ به طوري كه دائماً سفراي كشورهاي اروپايي براي مذاكره درباره تجارت با ايران و تشكيل اتحاديه عليه عثماني، در رفت و آمد بودند؛
4. به علت توسعه تجارت داخلي و خارجي و سياست شاه عباس در ايجاد رقابت بين كشورهاي اروپايي، ايران جزء ‌كشورهاي غني و ثروتمند شد؛
5. هنرهاي دستي، قالي بافي، خط، تذهيب، جلدسازي، كاشي كاري و پارچه بافي به اوج كمال خود رسيد كه نمونه هاي آن در موزه هاي داخل و خارج، باعث تحسين و حيرت بينندگان است.
شاه عباس نقش چشمگيرتري در توسعه تجارت خارجي و تشويق هنرمندان و ايجاد عظمت و قدرت ايران داشته است. (هالم، 1384).
منبع: شيعه شناسي، شماره 29