تعهد ولايي در شعر شيعي صدر اسلام (4)


 






 

5. أبوالاسود الدؤلي
 

از ديگر شاعران شيعي متعهد اين دوران، ابوالاسود الدؤلي شاگرد امام علي عليه السلام در آموختن و بنيان نهادن علم نحو عربي است. بنا به گفته صاحب الأغاني، ابوالاسود از راويان و فقيهان پس از رحلت پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و از شيعيان علي عليه السلام بوده است (ابوالفرج الاصفهاني، 1995م، ج12، ص 346).
تعهد شيعي ابوالاسود دؤلي برخلاف تعدادي از شاعران محافظه كار، تعهدي روشن و بدون ملاحظه كاري است. موضع گيري هاي او در قبال دشمنان علي عليه السلام سازش ناپذير است و اين نشان از آن دارد كه تشيع او، تشيع راستين و پايدار بوده است. اشعار متعددي از او نقل شده كه همگي حكايت از عشق و شيفتگي اين شاعر به اهل بيت عليهم السلام دارد؛ مانند ابيات ذيل:

يقول الارذلونَ بنو قشير
طوالَ الدهر لا تَنسي عَلَيّا

فَقُلتُ لهم و كيفَ يكون تَركي
مِن الاعمالِ مفروضاً عَلَيّا

اُحبُّ محمداً حُباً شديداً
و عَباساً و حمزةَ و الوصيّا

بَني عم النبي و اقربيه
احبُّ الناس كلهمُ إليا

هُمُ اهلُ‌ النصيحةِ غير شك
واهلُ مودتي مادمتُ حياً

رايتُ اللهَ خالق كلّ شيء
هداهُم و اجتبي منهُم نبيّا

و لم يخصص بها احداً سواهُم
هنيئاً ما اصطفاهُ لهم مريّا

(همان، ص 372)
ترجمه: ‌فرومايگان بني قشير مي گويند: تا كي از علي ياد مي كني! به آنان گفتم: چگونه عملي را ترك كنم كه بر من واجب و فرض است. حضرت پيامبراكرم صلي الله عليه و آله را بسيار دوست مي دارم و نيز عباس و حمزه و علي را. خاندان پيامبر محبوب ترين مردم نزد من هستند. بي شك آنان اهل پند و اندرزند و تا آخر عمر دوستدارشان خواهم بود. خداوند متعال آنان را برگزيد و كسي را بر آنان مقدم نشمرد؛ پس گرامي باد اين گزينش فرخنده!
ابوالاسود دؤلي در شعري ديگر همانند ابوالهيثم بن التيهان، عداوت با علي عليه السلام را ناشي از حسادت و كينه ورزي دشمنانش مي داند؛ چون هرگز دست آنها به گوشه اي از كمالات علي عليه السلام نخواهد رسيد:

حَسدوا الفتي إذ لم ينالوا سعيَهُ
فالكلُّ اعداءٌ لهُ و خصومُ

كضَرائرِ الحسناءِ قُلن لوجهها
حَسداً و بغياً انّه لَدميمُ

(ابن ابي الحديد، 1995م، ج1، ص 319)
 

ترجمه: ‌به علي رشك مي برند؛ چون به سعي و تلاش علي دست نيافتند. پس همگي دشمن علي شدند؛ مانند رقيبان زن زيباروي كه از حسادت به او بگويند چهترجمه: ‌به علي رشك مي برند؛ چون به سعي و تلاش علي دست نيافتند. پس همگي دشمن علي شدند؛ مانند رقيبان زن زيباروي كه از حسادت به او بگويند چهره تو نازيباست.
 
از ديگر مواضع استوار و روشن دؤلي خطبه ايشان پس از شهادت امام علي عليه السلام است. وي در اين خطبه، فضايل و مناقب امام علي عليه السلام را برمي شمرد و بر دشمنانش سخت مي تازد كه چگونه اين ركن ركين ايمان را در شب قدر به شهادت رساندند و مسلمانان را به سوگ نشاندند. ابوالاسود در پايان خطبه اش مردم را به بيعت با فرزند برومند امام علي عليه السلام، يعني امام حسن مجتبي عليه السلام فرامي خواند، و ابيات زير را در نكوهش معاويه مي سرايد:

الا أبلغ معاويةَ ابن حرب
فلا قرّت عيون الشّامتيناbr /> رأيت الدرّ راق الناظرينا

لقد علمت قريش حيثُ حلّت
بأنَّك خيرها حَسَباً و دينا

(ابوالفرج الاصفهاني، 1995م، ج12، ص 380-381)
ترجمه: به معاويه و سرزنش گران بگوييد: شاد نباشيد كه بهترين خلق خدا را در ماه صيام كشته ايد و بهترين سوار را به شهادت رسانده ايد. اگر چهره علي را ببيني، گويي مرواريد زيبا را مي نگري. براستي قريش نيك دانست كه علي از نظر شرف و دين،‌ بهترين مردم است.
 

6. خُزيمة بن ثابت انصاري
 

از ديگر شاعران مقدم اين دوران، خُزيمة بن ثابت انصاري معروف به ذوالشهادتين است. وي از بزرگان و دلاورمردان قبيله اوس است كه در سال 37 هجري در كنار امام علي عليه السلام در جنگ صفين جنگيد و در همين كارزار به شهادت رسيد (زركلي، 1980م، ج2، ص 305).
خُزيمة از معدود شاعراني بود كه در اشعارش استدلال هاي منطقي به كار مي برد؛ براي نمونه شاعر در ابيات ذيل، علاوه بر ذكر فضايل امام علي عليه السلام به بيان علت بيعت با حضرت مي پردازد و مي گويد:

إذا نحنُ بايعنا علياً فحسبنا
ابوحسن مما نخافُ من الفتن

وجدناهُ اولي الناس بالناس أنّهُ
اطبُّ قريش بالكتابِ و بالسنن

و انَّ قريشاً لا تشق غباره
إذا ما جري يوماً علي الضمر البدن

وصي رسول الله من دون اهلهِ
و فارسه قد كان في سالف الزمن

و اول من صلّي مِن الناسِ كلهم
سوي خيرة النسوان و الله ذوالمنن

و صاحب كبش القومِ في كلّ وقعهٍ
تكون له نفس الشجاع لذي الذقن

فذاكَ الذي تثني الخناصر باسمه
امامهم حتي اُغيب في الكفن

(شريف المرتضي، 1993م، ص 267)
ترجمه: بيعت مان با علي، ما را از فتنه ها مصون مي دارد. او مقدم ترين مردم و عالم ترين قريش، به كتاب و سنت است. او وصي و پرچمدار پيامبراكرم صلي الله عليه و آله است و در شجاعت همتايي ندارد. او به جز حضرت خديجه، اولين كسي است كه نماز به پا داشت و در هر جنگ و واقعه، امام و مقتداي مردم بود.
خزيمة بن ثابت، پيروي خود از امام زمانش را آشكارا و بي هيچ ترديدي اعلام مي دارد؛ به همين سبب اشعار وي كاملاً‌ شفاف و روشن است. اين شاعر متعهد نه تنها در ميدان شعر و شاعري پرچمدار دفاع از حق و حقيقت بوده، بلكه در ميدان نبرد نيز همواره مدافع ولايت امام علي عليه السلام بوده است. جنگ هاي جمل، صفين و ديگر نبردهاي امام علي عليه السلام خاطراتي از دلاورمردي هاي اين رادمرد بزرگ را به خاطر سپرده، در حافظه تاريخ به وديعه گذاشته است.
 

7. قَيس بن سَعد انصاري
 

در همين راستا، شاعر ديگري از تبار شاعران متعهد دوران صدر اسلام را بايد به ياد آورد كه مانند شاعران متعهد پيشين، شعر را ابزاري براي بيان حقيقت و تقويت باورهاي ايماني مردم دانسته،‌همواره در اين راه بر آن تكيه كرده است. قيس بن سعد بن عُباده انصاري از اصحاب جليل القدر پيامبراكرم صلي الله عليه و آله و از ياران باوفاي حضرت علي عليه السلام است كه در زمان خلافت امام، ولايت مصر را برعهده داشت و پس از شهادت امام با حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام بيعت كرد و تا آخرين لحظات زندگي به امام مجتبي عليه السلام وفادار ماند (زركلي، 1980م، ج5، ص 206).
بسياري از محققان و متكلمان پيشين، ‌شعر قيس را سندي درخور اهميت براي اثبات بسياري از حقايق تاريخي به كار برده اند؛ براي نمونه شعر ذيل براي اثبات حديث غديرخم به فراواني در كتاب هاي مختلف مورد استشهاد قرار گرفته است:

قُلتُ لمّا بغي الدوّ عَلَينا
حَسبُنا ربّنا و نِعم الوكيلُ

حَسبُنا ربُّنا الذي فتح البَص
ــرةَ بالامسِ و الحديثُ يطولُ

وعلي إمامُنا و امامٌ
لسِوانا أتي به التنزيلُ

يومَ قال النبي من كنتُ مَولا
هُ فهذا مولاهُ، خطبٌ جَليلُ

إنّ ما قاله النبيُّ علي الامَّــ
ــةِ حتمٌ ما فيه قالٌ و قيلُ

(كراجكي، 1369، ص 234)
ترجمه: هنگام تجاوز دشمن،‌ به خداوند متعال پناه برده ايم؛ همان خدايي كه بصره را فتح كرد. بنا به گفته قرآن كريم علي، امام ما و امام همه مردم است. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرمود:‌ هركس من مولاي او هستم، علي مولاي اوست و فرمان پيامبر لازم الاجراست و جاي ترديد در آن نيست.
قَيس بن سعد در شعر ديگري پيش از جنگ جمل، امامت حضرت علي عليه السلام را يادآوري مي كند و با استدلال هاي منطقي،‌ مردم را به پيروي از ايشان فرا مي خواند:

رضينا بقسمِ الله إذ كان قَسمُنا
عليّاً و ابناء الرسولِ محمّدِ

و قُلنا لهم اهلاً و سهلاً و مرحبا
نَمُدُّ يدينا من هَوي و تودّدِ

فما للزبيرِ الناقض العهد حُرمةٌ
ولا لأخيه طَلحة فيه من يدِ

اتاكُم سليلُ‌ المصطفي و وصيّه
و انتم بحمدِاللهِ عار عن الهدّ

فمِن قائم يرجي بخيل الي الوَغي
و صُمّ العوالي و الصفيحِ المهنّدِ

يسوّد من ادناه غير مُدافع
و إن كان ما نقضيه غيرمسوَّدِ

فإن يكُ مانهوي فذاك نُريده
و إن نخط ما نهوي فغير تعمّدِ

(اميني، 1977م، ج2، ص 77)
ترجمه: از حظ و بهره اي كه خداوند متعال براي ما منظور و مقّدر فرموده، راضي و خرسنديم. علي و فرزندان پيامبراكرم صلي الله عليه و آله حظ و بهره مايند. از آنان استقبال مي كنيم و دست دوستي به سوي آنها دراز مي نماييم. زبير و طلحه كه پيمان شكسته اند، حرمتي ندارند. وصي پيامبر به سمت شما آمده است؛ در حالي كه شما به جنگ او شتافتيد. اگر خواسته ما محقق شود، پيروزيم و اگر فراتر رويم، ناخواسته خواهد بود.
منبع: شيعه شناسي، شماره 29