گزارش نگارش فيلمنامه «شهامت واقعي» True Grit


 






 
کارکردان: جف گلد اسميت

شهامت واقعي را به آنها نشان دهيد
 

فيلمنامه نويسان: جوئل کوئن و اتان کوئن
بعد از کسب شايسته عنوان هشت نامزد اسکار و چهار جايزه اسکار براي بهترين فيلم و بهترين فيلمنامه اقتباسي در سال 2007 براي فيلم پيرمردها جايي ندارند و همين طور دريافت جايزه بهترين فيلمنامه اقتباسي WGA، منتقدان اذعان داشتند که اين فيلم يک وسترن امروزي است. جاي تعجبي ندارد که اين امر باعث شد تا نويسنده و کارگردان اين اثر، جوئل و اتان کوئن، سرانجام تصميم بگيرند تا يک وسترن واقعي بسازند. فيلم شهامت واقعي بر اساس يک رمان دنباله دار معروف نوشته چارلز پورتيس است. داستاني با برگشتي تاريخي به ژانر وسترن که برادران کوئن با سبک خودشان به طور قابل تحسيني آن را پرورده اند. (اولين اقتباس در 1969 صورت گرفت و فيلم تحسين برانگيز شهامت با بازي جان وين ساخته شد.) در حالي که اغلب کارهاي برادران کوئن مطابق با ذائقه افراد بالاي 16 سال است. آنها اين بار افق کارشان را به قلمرو بالاي 13 سال کشانده اند، به قول نورويل بارنز در وکيل هادساکر «مي دوني، [فيلم] براي بچه ها» قابل ديدن توسط بچه ها نيز هست.
بنابه قول لس آنجلس تايمز الهام ساخت اين فيلم براي برادران کوئن زماني صورت گرفته است که چند سال پيش آنها در حال خواندن کتاب براي بچه هايشان بوده اند. جوئل به تايمز گفته بود: «فيلمي مي خواستيم که تماشاچيان جوان هم از پاي آن بلند نشوند.
اصل مطلب همين بود، من براي خواندن اين کتاب براي فرزندم دليل داشتم. فکر مي کردم که پسرم بايد از شنيدن آن لذت ببرد، چرا که قهرمان اصلي داستان يک بچه بود. و به همان دليل فکر مي کنم که اين فيلم مي تواند براي نوجوانان نيز جذاب باشد. از همان ابتدا داستان با الهام آغاز مي شود.»
اساساً کتاب و فيلم به قدري خوب قهرمان خود را به تصوير کشيده اند که در نهايت مي تواند به هر گروه سني پل ارتباطي بزند. اتان اخيرا ً در گفت وگو باIn Contention .com گفته بود که «حقيقت امر توناليته راوي است و اين که بله من يک دختر 14 ساله هستم، اما من رفتم و تام چني ترسو را پيدا کردم و به او شليک کردم. در واقع حقيقت امر در تشخيص و درک کتاب و يا شخصيت هايش نيست، بلکه اين داستاني است از ماجراهاي يک نوجوان. لب کلام اين است که اين بچه ها پا به دنياي بزرگسالان مي گذارند و در آن غوطه ور مي شوند و اتفاقاتي براي آنها پيش مي آيد. چيزي که در اين داستان از قلم افتاده است، بخش هايي است که مي تواند آن را سرگرم کننده تر کند، بخش هايي از آن چه که آن را تبديل به چيزي مي کند که بايد باشد.»
با تمام اين اوصاف اين فيلم را بازسازي شده نسخه قبلي نخوانيد. با توجه به اين که اين فيلم ساخت کوئن هاست، به طور مشخصي اين فيلم تغبير صادقانه خود آنها از رمان پورتيس است نه از روي فيلمي که پيش از اين رو با همين عنوان ساخته شده است. بنا به توضيح جوئل به مجله فيلمنامه نويسي خلاق، هر گونه شباهتي ميان فيلم و کار پيشين آشکارا به دليل تأثير خود کتاب بوده است. جوئل مي گويد: «همه چيز تصوير ناديده اي داشت، چرا که ما داستان را نديده بوديم تا اين که در 1969 اکران شد. بنابراين ما تنها تصويري کوچک بر اساس فيلم اوليه داشتيم.»
چند سال بعد از پايان جنگ جهاني، شهامت داستان متي رز (هيلي استين فلد)، دخترک 14 ساله اي را تعريف مي کند که با روستر کاگيدن (جف بريج)، مردي خشن، وابسته به الکل، يک چشمي و مارشال آمريکايي، و همين طور لابوف (مت ديمون)، يک رنجر ايده آل کتاب هاي تگزاسي، همراه مي شود تا انتقام پدر مرده اش را بگيرد. با جلو رفتن داستان در سرزمين سرخ پوست ها آنها ياد مي گيرند که در کتاب عدالتي وجود ندارد، آنها به جست و جوشان ادامه مي دهند تا اين که به دستگيري مهاجم پدر متي، تام چني (جاش برولين) نزديک مي شوند.

مبارزه تا آخرين نفس
 

برادران کوئن تمايل دارند تا به سبک بدون سرتيتر صحنه فيمنامه هايشان را بنويسند. اتان مي گويد: «ما هميشه به همين روش کار مي کنيم. ما صرفاً تلاش داريم تا فيلمنامه قابل خواندن باشد.» معمولاً کسي در تيم توليد پيدا مي شود که در نهايت تکنيک هايي چون شماره صحنه يا تيتر صحنه را اضافه کند. جوئل مي گويد: «اين بخش ها صرفاً کار را براي کساني که فيلمنامه را بر اساس اطلاعات ساختاري تجزيه مي کنند کمي راحت تر مي کند.»
اغلب اوقات کل چيزي که برادرها به عنوان سرتيتر صحنه اضافه مي کنند، تنها نام يک مکان است. از آنجايي که خيلي به ندرت پيش مي آيد که آنها در سر تيتر صحنه داخلي بودن يا خارجي بودن سکانس و يا حتي زمان و روز را مشخص کنند، عموماً اين بخش ها را در خود شرح صحنه مي گنجانند. سبک آنها خيلي روان است و با اين روش ثابت کرده اند که وقتي اطلاعات به صورت ساده عرضه شوند، نه تنها خواندن سريع تر پيش مي رود، بلکه همه چيز روشن باقي مي ماند و احتياجي به توضيح اضافه نيز نيست. مثل نمونه زير از پيش نويسي به تاريخ 6- 12 - 2009
خيابان
متي با گام هايي بلند پيش مي رود. نگاهي به سر در مي اندازد. به تابلويي که بالاي سر در ساختمان انباري مانند است نگاه مي کند:
کول جي. استون هيل- حراج گذار پروانه دار- کارگزار پنبه
داخلي
متي از دري که منتهي به دفتر واقع در گوشه ساختمان است، مي گذرد.
همان طور که در اين شيوه نگارش مي بينيد، سکانس حاضر بدون اين که هيچ اطلاعات زائدي را به متن اضافه کند، خيلي خوب آن چه را خواننده نياز به دانستن دارد، به خوبي انتقال مي دهد.

قطع نهايي
 

خيلي جالب است کساني که فيلمي با نام مردي که آنجا نبود را ساختند، در واقع براي مدت زماني طولاني بهترين تعبير را براي شخصيت ساختگي خودشان داشته اند! تدوينگر هميشه غايب انگليسي با نام رودريک جينز در واقع نام مستعاري است که وقتي برادران کوئن خود فيلم هايشان را تدوين مي کردند، به تدوينگرشان اين نام را اطلاق مي کردند. در ميان شخصيت هاي جعلي که آنها ساخته اند، جينز معروف ترين آنهاست. کوئن ها مجموعه اي از اطلاعات دروغين را در عنوان بندي فيلم هايشان دارند؛ کنت لورينگ نامي است که در نسخه دي وي دي تقاص شنيده مي شود. با اين حال جينز اولين نام مستعار آنهاست و جوئل پيش از اين توضيح داده بود که برادرها دليل ساده اي براي خلق اين افراد دارند. «درحال حاضر ما به اندازه کافي نام کوئن در عنوان بندي فيلم هايمان داريم.» اگر چه جينز زاييده خيال برادران کوئن است، اما با اين حال تا کنون دو بار نامزد دريافت جايزه اسکار شده است (فارگو، پيرمردها جايي ندارند) اما مايه تأسف است که هيچ گاه تنديسش را با خودش به خانه نبرده است. به گواهي فيلم هاي اخير کوئن ها و همين طور آخرين کارشان، شهامت واقعي، تجربه تمام اين سال هايي که به عنوان تدوينگر کار کرده اند در سر تيتر گذاري صحنه نيز به آنها کمک کرده است. به خصوص زماني که آنها قطع هاي هوشمندانه اي را در فيلم لحاظ مي کنند که به سبک سرتيتر نويسي کوتاه آنها انسجام مي بخشد. شاهد اين مدعا همان سکانسي است که در پي سکانسي که متي با نام روستر مارشال آمريکايي آشنا مي شود، مي آيد.
متي: کجا مي تونم اين روستر و پيدا کنم؟
دست متي به در چوبي بزرگي مي کوبد.
بعد از لحظه اي صدايي نخراشيده بلند مي شود.
صدا: اشغال شده.
نمايي بازتر. متي را مي بينيم که در کنار حياط خلوت ايستاده است.
جوئل توضيح مي دهد که نويسنده - کارگردان و تدوينگر هستند که ساخت فيلم را پيش مي برند. «خميره يک چيز بي شکل را عمل مي آوريم... همه اينها بخشي از ساخت يک فيلم هستند.» آنها به فيلمنامه صرفاً به چشم يک طرح کلي نگاه مي کنند و قبول دارند که تجربه شان در امر تدوين در ساختار بندي و بردن داستان از سکانسي به سکانس ديگر موثر بوده است. اما به هر حال جوئل معتقد است که تدوين آخرين مرحله از اين فرايند توليد است. او اضافه مي کند: «به جاي اين که در مرحله تدوين سنگمان را شکل بدهيم، آن را صيقل مي دهيم. شما به نوعي يا سازنده و يا اقتباس کننده يک داستان هستيد، طرح اوليه را از اين طرف و آن طرف به دست آورده ايد. از نظر من مسير جذاب اين است که تدوين به کارهايمان شکل نهايي را بدهد.»
با اين حال حتي کوئن ها نيز به دام خطاهاي مشابهي که ممکن است براي هر فيلم سازي پيش بيايد، گرفتار مي شوند. پيش آمده که براي يک بار هم که شده آنها در اتاق تدوين آرزو کنند که اي کاش سکانس را طور ديگري مي نوشتند. جوئل تصديق مي کند که «نمي دونم مي توم مثالي از هنگ کردن مغزم بدم يا نه، اما چنين رويدادهايي پيش آمده است.»

گفت و گويي قديمي
 

برادران کوئن اغلب به عنوان دو تن از بزرگ ترين ديالوگ نويس هاي معاصر آمريکايي مورد احترام هستند. چرا که چه اين ديالوگ مربوط به شخصيتي پيچيده باشد (بزرگ کردن آريزونا، فارگو) يا فردي خشن (پيرمردها جايي ندارند، گذرگاه ميلر) يا فردي که از لحاظ احساسي در هم شکننده باشد (يک مرد جدي، مردي که آنجا نبود). هميشه بينندگانشان به يک اندازه از ديالوگ اين شخصيت ها لذت برده اند. به نظر مي رسد که کوئن ها در بازسازي بسيار زيرکانه عمل مي کنند و سبک آنها به نوعي پيروي از سبک شعر گونه شکسپير به شکلي امروزي است. از آنجايي که کوئن ها عاشق شهامت واقعي شده بودند، تصميم گرفتند بسياري از ديالوگ هاي پورتس را دست نخورده نگه دارند. اين مي تواند دليل کوچکي باشد تا نويسندگان درباره الگوي گفتاري آن دوره تاريخ تحقيق کنند. اتان مي گويد ما اين کار را نکرديم، چرا که پورتس خود آشکارا اين کار را کرده بود و به اندازه کافي در روزنامه هاي روز و دوره زماني خودش کنکاش کرده بود و فقط کتاب مي خواند. اما همه اطلاعات ما برگرفته از خود او بود، چرا که او همه کارهاي لازم را انجام داده بود و ما فقط جاهاي خالي را پر کرديم.»
از آنجايي که داستان مستقيم درباره انتقام جويي است، در نتيجه خيلي نياز نيست تا اين نکته در خلال ديالوگ ها توضيح داده شود. اتان مي گويد: «گاهي اين حالت، در اين فيلم يا در کار اقتباسي، خود يک چالش است. گاهي اوقات اطلاعات عرضي در دست داريد که تا حدي کسل کننده اند و شما بايد تصميم بگيريد که چطور آنها را به بهترين وجه به کار ببريد.»
در اينجا کوئن ها تلاش کردند تا حس خشونت طلبانه آنها را در فيلمنامه وارد کنند، به خصوص در چهار چوب اين اصل که چطور اصول قانوني هيچ تطابقي با خشونت بي رحمانه در غرب وحشي ندارد. طنز سکانس پيش رو نه در ديالوگ هاي لابوف بلکه در لحن کلام او که بر اثر زخمي شدن زبانش به وجود آمده، گنجانده شده است (منتخبي از فيلمنامه را در زير مي بينيد.)
لابوف: اون طور که من فهميدم، چني يا چلمژفور، خودش او اين طوري تو تگژاش شدا مي کرد... به شگ شناتور شليک کرد. وقتي شناتور اين شحنه رو ديد اون هم به چلمژفورد شليک مي کنه. اين يه بحثه که شليک به يه سگ جنايتي غير قانونيه اما شليک شناتور بدون شک جنايت غير قابل انکاره.
روستر صدايي در تاريکي:
روستر: malla- men چي؟
متي: جنايت بالفطره تفاوت تو اينه که يه عمل به خودي خود اشتباهه و يه عمل طبق رسم و قانون غلطه. اين لغت لاتينه.
صداي پريدن چوب پنبه از سر بطري را مي شنويم.
روستر: من به خاطر مي آورم که لابوف تير خورد، کتک خورد و نزديک بود که زبونش رو هم از دست بده اما نه تنها از حرف زدن دست نمي کشه مدام هم کلمه هاي انگليسي بلغور مي کنه.
 
نقطه خوب سکانس جايي است که روستر چنين قوانيني را نقد مي کند؛ قانوني که ريشه در خشونت سکانس پيشين دارد. اين طور که پيداست، بعضي از قسمت هاي ديالوگ چندين سال پيش از اقدام به نوشتن اين فيلمنامه به ذهن کوئن ها رسيده بوده است. اتان مي گويد: «اين قسمت در کتاب نبود. تنها چيزي که داشتيم اين بود که به نظر مي رسيد که لابوف شخصيت قابل اعتمادي نيست و اين ديالوگ يک نمونه از شخصيت اوست. در واقع ما اين شخصيت را در لابوسکي بزرگ نداشتيم؟» جوئل براي لحظه اي در اين باره فکر مي کند و مي گويد: «اون ديالوگ؟ آره.» اتان اضافه مي کند: «ما اون رو حذف کرديم. به نظرم جان به عنوان آدمي که شخصيت مشابهي دارد خيلي زيادي حرف مي زد.» جوئل حرف او را قطع مي کند. «درباره جنايت بالفطره بود و ما حذفش کرديم. او در اصل برگرفته از داستان خطوط آتش ويليام اف. بالکي بود که هميشه در باره اش حرف مي زد و اگه اشتباه نکرده باشم اولين باري که با اين عبارت مواجه شدم زماني بود که داشتيم با جي. گوردون ليدي صحبت مي کرديم. البته مطمئن نيستم.»
اقتباس وفادارانه خود نوعي از هنرمندي است، اما نمي توان انتظار داشت که فيلم سازاني چون برادران کوئن عناصر خاص خودشان را خلق و در فيلم لحاظ نکنند. آفرينش هاي چشم گيري در شهامت واقعي ديده مي شود، از جمله صحنه وهم آوري که جسدها آويزان شده اند و مجمع عجيب يا دکتري که لباس خرس پوشيده است. کوئن ها براين باور بودند که هر دو سکانس مي تواند بر تقويت عجيب بودن دنيايي که متي به آن وارد شده است مؤثر باشند، چرا که او وارد دنيايي شده بود که هيچ شباهتي به آن چه که مي شناخت نداشت. جوئل مي گويد: «وقتي متي به قلمرو سرخ پوستان وارد مي شود، مثل اين است که به ناکجا آبادترين ناکجا آباد مي رود. مثل آليس که از آينه مي گذرد، او نيز وارد آن قلمرو مي شود؛ جايي که اتفاقات عجيبي در آن مي افتد، شخصيت هاي عجيبي ظاهر مي شوند و هر چيزي ممکن است پيش بيايد.»
اتان تايپيست سريع تري است، بنابراين جوئل مشغول کار روي فيلمنامه است، او بيشتر کار تايپ انجام مي دهد. وقتي شرايطي پيش مي آيد که کوئن ها قرار است ميان نوشتن يک داستان جديد يا يک داستان اقتباسي يکي را انتخاب کنند، مطمئنا هيچ تابعيتي به هيچ کدام ندارند. اتان مي گويد: «اين که کارهاي خودتان را انجام دهيد خيلي انگيزه دهنده است. اما بهتر اين است که اين تحريک توسط شخص ثالثي صورت بگيرد. يک داستان به خودي خود در شما شکل نمي گيرد. هميشه يک محرک بيروني عامل اين شکل گيري است.» جوئل اضافه مي کند: «اين کليد مسئله است. ما و يا شما به هيچ وجه نمي خواهيم چيزي را اقتباس کنيم که مردم به ما بگويند: اوه چه خوب. اين داستان رو اقتباس کردي چون راسته کاره خودت بوده! و در حقيقت اين آخرين کاري است که من حاضرم آن را انجام بدهم. من مي خواهم چيزي را اقتباس کنم که به تنهايي نتوانم از پس آن بربيايم چرا که اين طوري انگيزه بيشتري دارم.»
کوئن ها در فيلم هاي اقتباسي خود درست مثل فيلمنامه هايي که نوشته خودشان است، هيچ طرح کلي ندارند. جوئل مي گويد: «ما همه چيز را از اول شروع کرديم و در همان زمان نگارش فکرهايمان را مي کنيم، البته مگر اين که شما يک پيشوا داشته باشيد که در واقع همان داستان کتاب است.» برادران کوئن چندين ماه روي فيلمنامه کار کردند تا بتوانند اقتباس شهامت واقعي را به پايان برسانند و تا حدي آن را به نوشته اي چند بعدي تبديل کنند.

نمايش نهايي
 

در حالي که لحظات پاياني فيلم است، زماني که متي، چني را به قتل مي رساند، بر اثر لگد اسلحه به عقب پرت مي شود و داخل گودالي مي افتد و توسط ماري بازويش گزيده مي شود و روستر بلافاصله او را به نزديک ترين دکتر مي رساند. همان طور که 25 سال پيش هم ديديم ماجراي کينه جويي با اثر نيشي که مار بر بازوي متي مي گذارد به پايان مي رسد.
با توجه به آن چه در يک مرد جديد ديده ايم به نظر مي رسد که فيلم به طور قابل بحثي با عمل يک قوه قهريه به پايان مي رسد تا نشان دهد که همه گناهکاران به مجازات خود مي رسند. شايد اين طور به نظر برسد که در شهامت واقعي نقطه اوج کنش و واکنش ها باز هم نشان دهنده يک قدرت بالاتر هستند. کوئن ها در اين راستا خيلي ساده ساختار پورتيس را دنبال مي کنند و اصرار دارند که کار ديگري نمي توان کرد. جوئل توضيح مي دهد «که بودن يک قوه قهريه جالب است... اما ما بيشتر از اين زاويه در نظر گرفتيم که مخاطرات پائولين (سريال وسترن / 1914) يک ماجراي تخيلي است. به محض اين که يک اتفاقي مي افتد، در پي آن اتفاق بعدي مي افتد و خواه و ناخواه اتفاق هاي بعدي پشت سرش مي آيند. اين مسيري است که ما اغلب از آن تبعيت مي کنيم. اما عمداً نمي خواستيم که پاياني چون پايان يک مرد جدي داشته باشد.»
در انتهاي رمان زمان 25 سال به جلو مي رود کوئن ها مي توانستند از خط داستان سرپيچي کنند و به شخصيت ها اجازه دهند تا به رسم معمول زمان بيشتري براي خداحافظي داشته باشند. (چيزي که در نسخه 1969 انجام شد.) اما در نهايت آنها هيچ مسير ديگري به رماني که دوستش داشتند اضافه نکردند. جوئل مي گويد: «اين پايان داستان بود و آن چه باقي مي ماند هيچ نقطه عطف به ماسبق کننده از داستان نيست. آن چه مانده است، در حالي که خود او روايتگر داستان بوده است، اتان در InContention . com به طور خلاصه ذکر کرده بود که نکته قابل توجه درباره رمان اين است که اين داستاني است که از زبان اول شخص و توسط دختري 14 ساله روايت مي شود خب، در واقع او بيشتر شبيه يک انسان 40 ساله اي صحبت مي کند که وقايعي را که در 14 سالگي برايش اتفاق افتاده، تعريف مي کند.»
خيلي به ندرت پيش مي آيد که ميان آن چه کوئن ها نوشته اند و آن چه تماشاگران بر پرده سينما مي بينند تغييرات چنداني صورت بگيرد. صدا روي تصوير عنصري است که اغلب فيلم سازان تا اندازه اي آن را به کار مي گيرند. چرا که عموما ً پيکربندي دوباره آن آسان است. نمونه اي که در زير آمده است، نگاهي اجمالي دارد به توناليته متفاوت تک گويي متي که هرگز در فيلم گنجانده نشد.

صدا روي تصوير:
 

«درست مثل خدمتکار پير لرزاني بود که انگاري داره بازي در مياره. اونو تو داستان خانوادگي دفنش کنين. اونا مي گن من عاشق چيزي نيستم مگر پول و کليساي پرزبيتري وهمين هم دليل ازدواج نکردن منه. اين درسته که من بانک و کليسام رو دوست دارم. مي خوام يه رازي رو بهتون بگم. اون طور آدم ها شايد وقتي که براي قرض گرفتن يا تمديد گروييشون ميان خوب حرف بزنن، اما من اهميتي به چيزي که ميگن نمي دم. من حاضر بودم با ميمون ازدواج مي کردم و هر روز صبح دمپايي و روزنامه ش او مي آوردم، اما هيچ وقت براي فريب دادنش زمان نمي ذاشتم.»
همان طور که مي بينيد، آنها در اين تک گويي او را زني در اواخر 40 سالگي مي بينند و اين مونولوگ بيشتر مناسب يک زن است تا يک دختر بچه.
اگر درسي درباره عادت نوشتاري اتان و جوئل کوئن قابل ياد گرفتن باشد، تقدسي است که در نثر روان، گفت وگوها، ساختار و انتقال ها وجود دارد که اثبات کننده سادگي و صحبت نهفته در قابل قبول بودن اطلاعاتي دارد که هميشه بهترين راه براي در يک خط کردن هم خواننده و هم تماشاچيان با راوي است. برادران کوئن خالقان عادت هايي هستند که تغييرات جزئي در روند کار آنها ايجاد شده است و زماني که از جوئل مي پرسيد که عمده ترين تغييري که پيش آمده است چيست؟ پاسخ مي دهد که «استفاده از کامپيوتر. چرا که ما هميشه مصرف غلط گيرمان بالا بود.»
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 103