سگ هاي پوشالي


 






 
straw Dogs
نويسنده و كارگردان: رادلوري بر اساس فيلم نامه «سگ هاي پوشالي»(سام پكين پا، 1971) نوشته ي ديويد زلاگ گودمن و سام پكين پا و رمان «محاصره ي مزرعه ي ترنچر» اثر گوردن ويليامز. مدير فيلمبرداري: اليك ساكاروف. موسيقي: لَري گروپه. تدوين: سارابويد. بازيگران: جيمز مارزدن (ديويد سامنر)، كيت بوزورث (اِيمي سامنر)، الكساندر اسكار سگارد (چارلي ونر)، جيمز وودز (تام هدن)، دومينيك پِرسِل (جرِمي نايلز) رايس كوييرو (نُرمن)، بيلي لاش (كريس). محصول 2011 آمريكا، 110 دقيقه.
ديويد سامنر فيلم نامه نويس به اتفاق همسرش اِيمي كه بازيگري تلويزيوني است از لس آنجلس به زادگاه ايمي يعني بلك واتر در مي سي سي پي نقل مكان مي كنند تا خانه پدري ايمي را كه به تازگي فوت كرده باسازي كنند و ديويد هم بتواند فيلم نامه جديدش را بنويسد. ديويد در آن جا با چارلي ونر كه دوست سابق ايمي است و دوستان چارلي، از جمله نرمن، كريس و بيك، ملاقات مي كند و آن ها را براي تعمير سقف انباري خانه استخدام مي كند.ديويد با تام هدن هم آشنا مي شود كه سابقاً مربي فوتبال بوده و دختري پانزده ساله اي به نام جنيس دارد. ديويد در آغاز سعي مي كند آداب و رسوم منطقه را محترم بشمارد ولي چارلي و دوستانش كه دل خوشي از ديويد ندارند مدام به او متلك مي گويند و مسخره اش مي كنند و متلك ها كم كم تبديل مي شود به آزار و اذيت. به خصوص كه اظهار نظرهاي وقيحانه و زشتي هم درباره ايمي مي كنند و با صداي بلند به موسيقي گوش مي كنند تا ديويد را آزار دهند و مانع نوشتن او بشوند. يك روز در غياب ديويد و ايمي، گربه ي خانگي آن دو را هم خفه مي كنند. كمي بعد يك روز كه ديويد و ديگران مشغول شكار هستند چارلي و نرمن مزاحم ايمي كه در خانه تنهاست مي شوند و از او هتك حرمت مي كنند. وقتي ديويد برمي گردد ايمي چيزي درباره ي اين ماجراي وحشتناك به او نمي گويد. با اين حال ديويد روز بعد چارلي و گروهش را اخراج مي كند. يك روز وقتي ديويد و ايمي سوار اتومبيل هستند ايمي به ديويد مي گويد كه دلش مي خواهد به لس آنجلس برگردند. ديويد كه متعجب شده در يك لحظه ي بي توجهي، با اتومبيلش با جرمي نايلز كه يكي از افراد محلي است و معلوليت ذهني دارد برخورد مي كند. اين واقعه، آشوب هاي تازه اي به پا مي كند و باعث رويارويي مرگ باري ميان ديويد و چارلي مي شود...

گوزن ها
 

نويسنده: هوشنگ گلمكاني
• هنگام تماشاي فيلم هاي بازسازي شده، اگر تماشاگر فيلم اصلي را ديده باشد، هيچ گريزي از مقايسه نيست. اغلب مي گويند سينماي امروز در بازسازي فيلم هاي قديمي ناكام مانده و نسخه هاي بازسازي شده نتوانسته اند به پاي كيفيت نسخه هاي مرجع برسند. اما در ميان اين بازسازي ها، از اين زاويه، همه جور فيلمي ديده مي شوند. از نمونه هاي بهتر از اصل مانند تنگه ي وحشت اسكورسيزي كه بسيار فراتر از ساخته 1962ج.لي تامپسن بود و يك قتل تمام عيار اندرو ديويس كه كم از م را به نشانه ي مرگ بگير هيچكاك نداشت، تا تجربه ي عجيب و غريب گاس ون سنت در كپي برداري نما به نماي رواني هيچكاك، البته به صورت رنگي. سگ هاي پوشالي راد لوري يكي از فيلم هاي مياني طيف كيفي فيلمهاي بازسازي شده است. كه بازتاب هاي انتقادي مثبت و منفي را توأمان داشته اما به نظر نگارنده از آن فيلم هايي است كه در نهايت، حتي اگر با شاهكار 1971 سام پكين پاي كبير هم مقايسه اش نكنيم فقط به درد يك بار تماشا مي خورند و رغبتي براي تماشاي مجدد برنمي انگيزند. در مقايسه كه آدم از همان يك بار تماشا هم ممكن است پشيمان شود. فيلم پكين پا جدا از كوبندگي و تاثيرگذاري پرداختنش، نقطه عطفي در نمايش خشونت در سينما هم ارزيابي شده (فيل بارها با اداره ي سانسور و درجه بندي فيلم انگلستان دچار مشكل شده)، آن هم سه سال پس از غوغاي اين گروه خشن. فيلم لوري با پرداختي معمولي، هيچ نقطه اي در هيچ زمينه اي به حساب نمي آيد.
راد لوري پنجاه ساله كه نيمي از دوازده اثر كارنامه اش كوتاه يا تلويزيوني هستند اقتباس وفادارانه اي از تريلر روان كاوانه ي پكين پا كرده (حتي پوستر فيلم، كپي پوستر فيلم اصلي با كمي تغيير است) و تغييرات كوچكي كه در داستان و جزيياتش داده بيش تر حاصل تغيير لوكيشن - و البته زمانه - است. در فيلم چهل سال پيش (چههههههل سال!) ديويد سامنر (داستين هافمن) يك رياضي دان بود كه براي تكميل پژوهش هاي علمي و نوشتن كتابي، با همسر جوان خانه دارش ايمي (سوزان جرج) به خانه اي دورافتاده متعلق به پدر همسرش در حاشيه ي يك روستاي انگليسي مي آيد. سامنر فيلم جديد، يك فيلم نامه نويس هاليوودي است كه با همسرش كه بازيگر تلويزيون است براي نوشتن فيلم نامه اي به خانه ي پدري ايمي در حاشيه شهركي آمريكايي در حوالي مي سي سي پي مي رود. به نظر مي رسد يك پرت آباد آمريكايي لوكيشن خشونت خيزتر و مناسب تري براي چنين داستاني است. اما چنان خشونتي در آن روستاي ظاهراً آرام انگليسي بسيار كوبنده تر است تا آمريكاي شهره به خشونت، فيلم پكين پا استعاره اي از جنگ ويتنام در اوج آن جنگ تعبير شده و در فيلم جديد اشاره اي به جنگ عراق مي شود. در آن فيلم قديمي (قديمي، قديمي، قديمي...)، مردان، روستاي انگليسي وقتي تله مرگبار عتيقه را که سامنر و همسرش از فروشگاهي خريده اند به جلوي خانه حمل مي كنند (در نسخه ي جديد، اين تله ميراث بازمانده از پدر ايمي است) از سامنر آمريكايي درباره خشونت در آمريكا مي پرسند (مي گن نمي شه پياده توي خيابونا راه رفت). و از او سؤال مي كنند كه آيا خودش در اين خشونت ها بوده و كسي را ديده كه چاقو خورده باشد؟ هم پرسش ها معصومانه است و هم پاسخ سامنر دانشمند، كه مي گويد فقط توي تلويزيون چنين صحنه هايي را ديده. و به همين دليل است كه بروز خشونت هاي بعدي، به خصوص در سكانس آخر آن قدر تكان دهنده است؛ به ويژه از سوي ديويد سامنر كه معصوميتي كودكانه دارد و داستين هافمن دو سال پس از كابوي نيمه شب، هنوز مثل راتسوي آن فيلم تا حدودي لنگ مي زند و سكندري مي خورد و اين ويژگي، سامنر را معصوم تر و متزلزل تر و آسيب پذيرتر نشان مي دهد. فيلم پكين پا با تصويرهايي از كودكان در حال بازي شروع مي شود كه در همه ي فيلم هاي او سمبل معصوميت هستند و شاهدان خشونت دنياي بزرگ ترها. اين تصويرها پيوند مي خورد به سامنر ريزاندام كه به نظر مي رسد يكي از همين كودكان است. اصلاً يكي از مايه هاي رواني در رابطه سامنر و همسرش در فيلم پكين پا همين روحيه كودكانه اوست كه ايمي را آزار مي دهد و زمينه ساز برخي حادثه ها و چالش هاي بعدي مي شود. در فيلم جديد، ديويد سامنر يك جوان نمونه اي آمريكايي است كه به عنوان يك فيلم نامه نويس هاليوودي بايد دريده تر و آشناتر از سامنر پكين پا به اين حوادث باشد. بازيگرش هم كه اصلاً با هافمن و آن ويژگي هايي كه اين جنبه از سامنر پكين پا را مؤكد كند ربطي ندارد.
پيروي لوري از الگوي استاد به حدي است كه تلاش كرده براي هر جزء و عنصري از فيلم پكين پا، مابه ازايي- با وجود تغييرها- در فيلم تعبيه كند. مثلاً در فيلم پكين پا، ايمي از سر لج بازي با شوهر دانشمندش، يكي از فرمول هاي رياضي را كه او روي تخته سياه نوشته دست كاري مي كند كه سامنر زود متوجه مي شود. در نسخه ي جديد، سامنر كه دارد فيلم نامه اي در مورد جنگ استالينگراد مي نويسد، اطلاعاتي كلي را روي تخته سياه نوشته، از جمله سال حادثه كه سال 1943 است و ايمي آن را به قرينه فيلم اول به 1944 تغيير مي دهد، اما سامنر فيلم نامه نويس آن قدر متوجه اين تغيير بديهي نمي شود تا چارلي اين قضيه را به او يادآوري مي كند! منهاي تغيرات اساسي فيلم جديد - حرفه ي سامنر و تغيير مكان داستان از انگليس به آمريكا (كه مثلاً باعث شده لوكيشن سكانس ماقبل آخر که كليساي روستا بود به استادويم راگبي تغيير كند و تام هدن مي خواره و بيكاره ي فيلم پكين پا، در فيلم جديد تبديل به مربي تيم محلي راگبي شود)- و چند تغيير جزئي، كه امتيازي براي راد لوري محسوب نمي شود، تنها تغيير و تفاوت خلاقانه در سكانس شكار رخ داده است. اين فصل در فيلم پكين پا در هوايي صاف و آفتابي گرفته شده بود (كه البته استفاده از صداي حوادث هم زمان خانه روي تصويرهاي سامنر كه در واقع به اصطلاح كار گذاشته شده تاثير اين تصويرهاي ساده را در حد مهيبي افزايش مي داد) اما راد لوري آن را در جنگلي مه گرفته برگزار كرده كه انتخاب و اجراي خوبي است، به خصوص عبور سريع و ناگهاني و غافل گير كننده گوزني از كنار سامنر، برخلاف سكانس پاياني فيلم پكين پا كه با استفاده از مه، فضايي كوبنده و هذياني پيدا كرده سكانس همتاي فيلم رادلوري در حد يك اكشن ساده باقي مانده است.
عنوان «سگ هاي پوشالي» ارجاع به عروسك هايي است كه در چين باستان در مراسم آيين هاي طلب باران با علف و پوشال به عنوان قرباني مي ساختند؛ تا شروع مراسم آن ها را با احترام حفظ مي كردند و بعد دورشان مي انداختند. راستش چهل سال پيش كه فيلم پكين پا را ديدم به ارتباط اين عنوان با محتوا و داستان فيلم فكر نكردم و يادم نمي آيد در نقدهاي آن زمان اشاره اي به اين وجه تسميه شده باشد. حالا هم كه ديويد سامنر فيلم رادلوري اين قضيه را مستقيم توضيح مي دهد (در فيلم پكين پا چنين ديالوگي نبود) ارتباط چنداني نيافتم؛ حتي اگر به اين جمله هاي تائو ته چينگ هم رجوع كنيم كه: «زمين و آسمان عادل هستند و مي بينند هزاران چيز را همانند سگ هاي پوشالي./ پير دانا عادل است و مي بيند هزاران چيز را همانند سگ هاي پوشالي.» همين جوري عنوان زيبايي است كه مي شود درباره اش چند و چوني هم نكرد. مثل گوزن ها. سگ هاي پوشالي هميشه برايم معناي بازيابي و ترميم غرور شكسته و دست يافتن به عزت نفس پس از تحمل توهين و تحقير فراوان را داشت و دارد. حالا هم خيلي وقت ها به ياد جسارت و خشنت نامنتظر ديويد سامنر مي افتم و تحسينش مي كنم.

ساكنان مزرعه ي ترنچر
 

رادلوري، كارگردان سگ هاي پوشالي، متولد 1962 است. او پيش از روي آوردن به كارگرداني، منتقد راديويي معتبري بود. در سال هاي فعاليت حرفه اي اش در سينما علاوه بر كارگرداني، فيلم نامه نويس و تهيه كننده هم بوده و البته در چند تا از فيلم هاي خودش هم بازي كرده است. اولين فيلم لوري در مقام كارگردان، تريلر سياسي بازدارندگي (1999) بود ولي او با فيلم دومش كه آن هم تريلري سياسي بود يعني فيلم بازيگر معروف و ستايش شده رقيب (2000) با بازي گري الدمن، جف بريجز، جون آلن، كريستين اسليتر و ... اعتبار زيادي پيدا كرد. اين فيلم كه در كنار فيلم ترافيك / قاچاق سودربرگ يكي از دو فيلم بسيار بحث برانگيز سال بود حتي نامزد دريافت دو اسكار هم شد. راد لري پس از آن فيلم هاي آخرين قصر (2001)، احياي قهرمان (2007) و هيچ چيز جز حقيقت (2008) را ساخت و سگ هاي پوشالي ششمين فيلم سينمايي اوست. اين فيلم، بازسازي اثر درخشان و جنجالي سام پكين پا با همين عنوان است كه درست چهل سال پيش از اين فيلم يعني در 1971 با بازي داستين هافمن و سوزان جرج بر اساس رمان محاصره ي مزرعه ي ترنچر گوردن ويليامز ساخته شد و اغلب آن را يكي از شاهكارهاي پكين پاي بزرگ مي دانند، هرچند خشونت عريان فيلم، باعث شده به مذاق هر كسي خوش نيايد و البته نمايش صريح خشونت چيز تازه اي در كارنامه ي پكين پا نبود. پكين پا اغلب به گرايش هاي ضد زن متهم شده و اين فيلم او هميشه يكي از شواهد و اسناد درجه ي يكي است كه برخي در اثبات اين گرايش ها در وجود اين فيلم ساز فقيد مي آورند.
لوري در ساختن فيلمش كمابيش به اثر پكين پا وفادار مانده است. لوكيشن فيلم پكين پا كورنوال در انگلستان بود كه لوكيشن اصلي رمان هم هست. در رمان ويليامز قهرمان فيلم استاد زبان انگليسي در دانشگاه است و جرج مگرادر نام دارد و نام همسرش هم لوييز است. تفاوت ديگر رمان با هر دو اقتباس سينمايي اش اين است كه در رمان، زن و شوهر يك دختر هشت ساله هم دارند. قهرمان رمان براي كامل كردن كتابي که در حال نوشتن است به مزرعه ترنچر در كورنوال انگلستان مي آيد. از اين لحاظ قهرمان فيلم لوري كه براي تكميل فيلم نامه اش به محل جديدي نقل مكان كرده بيش تر از فيلم پكين پا به رمان نزديك است. در رمان جريان رخدادها از اين قرار است كه جرج ناخواسته با اتومبيلش فردي را كه در واقع بچه اي را كشته زير مي گيرد و بعد او را با خودش به خانه مي برد. مردم محلي با پي بردن به ماجرا براي كشتن اين بچه كش مي آيند و جرج براي حمايت از خانواده اش مجبور به جنگيدن با آن ها مي شود. لوري نام زن و شوهر فيلمش را از پكين پا و نه رمان ويليامز وام گرفته است.
سگ هاي پوشالي رادلوري كم تر در ميان منتقدان با واكنش مثبتي مواجه شد. در سايت «راتن توميتوز» فيلم بر اساس 102 نقد نوشته شده بر آن، امتياز 42 درصد را كسب كرده كه امتياز خوبي به حساب نمي آيد. در سايت «متاكريتيك» هم بر اساس 28 نقد، امتياز 45 از صد براي فيلم محاسبه شده است. در ميان منتقدان معروف، مهربانانه ترين برخورد با فيلم را احتمالاً راجر ايبرت داشته كه به آن سه ستاره (از چهار ستاره) داده و فيلم را «خوش ساخت» خوانده و كار را به جايي رسانده كه حتي آن را به فيلم پكين پا ترجيح داده است!
هزينه ي توليد فيلم حدود 25 ميليون دلار بوده و در اكران عمومي اش در آمريكا بيش تر از ده ميليون دلار فروخت.
منبع: ماهنامه سينمايي فيلم شماره 439