يادداشتي بر فيلمنامه «تالار شهر»


 

نويسنده: ميثم جاويدي




 
ايده و طرح اوليه فيلمنامه تالار شهر يا شهرداري متعلق به كن ليپر بود؛ قائم مقام شهردار نيويورك، كه به مرور زمان به يك مدير مالي بسيار ثروتمند و با نفوذ تبديل شد. مدير جاه طلبي كه علاقه شديدي به صنعت فيلم سازي داشت و توانسته بود فيلمنامه اي را درباره تجربيات شخصي اش در شهرداري نيويورك بنويسد. در حقيقت، پل شريدر و نيكلاس پيليجي به عنوان نويسندگان اصلي، ايده اصلي فيلمنامه خود را از طرح كن ليپر گرفته بودند.
 

وقتي شهر شخصيت اصلي فيلمنامه است
 

منتهن ويل، نام فيلمنامه اي بود كه اين دو روي طرح اصلي خود گذاشته بودند. اما پس از مدتي كشمكش مابين كارگردان و تهيه كننده فيلم، بر سر انتخاب بازيگران آن، كه قرار بود مارلون براندو و الك بالدوين به جاي آل پاچينو و جان كيوزاك ايفاي نقش كنند، اين فيلمنامه دست خوش تغيير و تحولات اساسي شد كه در نهايت بوگلدمن، فيلمنامه نويس مشهور پرواز بر فراز آشيانه فاخته، نيز به عنوان آخرين عضو، بازنويسي اين فيلمنامه را برعهده گرفت.
در طرح اوليه فيلمنامه، قائم مقام شهردار نيويورك با تباني شهردار نيويورك را از عرصه قدرت خارج مي كند و خود بر مسند قدرت مي نشيند. شهردار در اين طرح و ايده اوليه شخصيتي فرعي در داستان دارد. اما در نسخه نهايي، كه هارولد بكر را در مقام كارگردان به همراه دارد، با محوريت قراردادن شهر نيويورك و نقش شهرداري، سياست هاي آن نهاد دولتي را در بطن حادثه هاي تلخ آن جامعه مدني بررسي مي كند.
تالار شهر، قصه معاون شهردار نيويورك است كه در جريان پي گيري حادثه اي تلخ و بررسي علل راز سه قتل مرموز كه در محله بروكلين شمالي رخ داده است، كم كم با روابط، دسيسه ها و سياست هاي پنهاني كثيفي روبه رو مي شود كه به مرور موقعيت خود و شهردار شهر نيويورك و برخي از مقامات قضايي و عالي رتبه را در آستانه انتخابات مجدد شوراي شهر، در خطر مي بيند.
فيلمنامه تالار شهر با يك افتتاحيه گيرا و جذاب شروع مي شود: معاون شهردار نيويورك در مقام راوي اثر پس از معرفي خود و شهردار شهرش از وقوع حادثه اي تلخ خبر مي دهد، كه مركز ثقل تمام كشمكش هاي موجود در فيلمنامه است. (قرار ملاقات افسر پليس با يكي از اعضاي باند مافياي نيويورك و چگونگي كشته شدن آنها به همراه قتل تصادفي پسربچه سياه پوست). پس تا اينجا پيليجي، توانسته با شروعي ملتهب و پُرحادثه موقعيتي دراماتيك در افتتاحيه فيلمنامه خود خلق كند و از همه مهم تر، با در نظر گرفتن اين كه معاون شهردار، اصلي ترين قهرمان اين اثر است، او را در جايگاه راوي قصه قرار داده تا از منظر او شاهد معرفي شخصيت هاي اين اثر باشيم.

شهر به عنوان شخصيت اصلي
 

فيلمنامه داراي سه شخصيت اصلي است؛ معاون شهردار نيويورك، كه جان كيوزاك نقش آن را بازي مي كند؛ شهردار نيويورك با نقش آفريني آل پاچينو؛ و مهم ترين عضو از اين سه راس مثلث شخصيت پردازي، «شهر» نيويورك.
«شهر» يا در واقع «نيويورك» به عنوان اصلي ترين و محوري ترين شخصيت اين درام سياسي - جنايي، نقشي بسيار حياتي و كليدي در پرداخت و درك بسياري از مفاهيم اين اثر دارد. فيلم با يك نماي لانگ شات بر فراز شهر نيويورك آغاز مي شود و در انتها نيز با يك نماي باز از ساختمان هاي مرتفع نيويورك و فضاي شهري اين كلان شهر خاتمه مي يابد. شهري که در خود حوادث و موقعيت هاي دراماتيك بسياري را جاي داده است. شهري با ابعاد گسترده و غول آسايي همچون نيويورك، بستر حوادث تلخ بي شماري است كه براي بقا و هرچه زنده تر نشان دادنش، ناچار به گرفتن چنين قربانياني است.
در واقع تعارضات اجتماعي و سياسي حاصل از برخورد برخي قدرت ها و جناح هاي سياسي از يك سو و تشكيلات مافيايي از سوي ديگر، شهر نيويورك را در ارتباط هر چه نزديك تر و هولناك تري با واقعيت ها و مردم جامعه قرار داده است.
پيليجي عنصر شانس و تقدير را از اصول بنيادين و پايه حيات و زندگي مردم نيويورك مي داند. او براي خلق يك درام در اين داستان و براي تشريح موقعيت دراماتيك اثر، فرد و جامعه را در تقابل با شهر قرار مي دهد. راوي اثر در ابتدا، نيويورك را شهري توصيف مي كند كه يا آرزوهايت را برآورده مي كند و يا انسان را به ورطه نابودي و فنا مي كشاند؛ البته با در نظر گرفتن چاشني شانس در زندگي. پس همين عنصر شانس است كه طي حادثه تيراندازي بين افسر پليس و فرد تبهكار باند مافيا، باعث مرگ پسربچه سياه پوست مي شود و براي او نيستي و فناي اين دنيا را به ارمغان مي آورد. همچنين بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه اصلي ترين گره فيلمنامه در خصوص يكي از همين قواعد شهرنشيني و مدنيت است كه دستگاه هاي قضايي در اين شهر وضع كرده اند؛ قانون عفو مشروط براي مجرمان و برخي محكومان به عنوان حكمي متداول در قانون قضا براي شهر. پس اگر از اين منظر به تالار شهر نگاه كنيم، متوجه خواهيم شد كه شهردار شهر نيويورك، نماينده حزب دموكرات شهر، قاضي پرونده و در آخر رئيس باند مافياي شهر، طي يك زنجيره انساني، به طور غيرمستقيم عناصري هستند كه در شكل گيري اين حادثه دست داشته و در حقيقت از آنجا كه پاي منافع شهر نيويورك در اين زنجيره انساني دخيل بوده است، «شهر» اصلي ترين عنصر محرك براي اين حادثه تلخ و خونبار بوده است. همچنين دو شخصيت اصلي و كليدي داستان، يعني شهردار پاپاس و كوين به عنوان معاونش، نقشي اساسي در شكل گيري اين حادثه دارند.
تالار شهر يك فيلم شخصيت محور آمريكايي است. نگاهي به شخصيت هاي اصلي و شيوه اي كه فيلمنامه آنها را پرورش مي دهد، مي تواند مدخل مناسبي براي ورود به دنياي اين اثر باشد. پيليجي، تمركز خود را بر پرورش شخصيت هاي اصلي داستان گذاشته است: كالهون معاوني است كه از هوش و ذكاوت بالايي برخوردار است و نقش بسزايي را در چيدمان و برنامه ريزي هاي مديريتي شهردار نيويورك ايفا مي كند. اوست كه سرانجام در انتها، گره كور اين كلاف را باز مي كند. شهردار نيويورك نيز مدير كاربلدي است كه با يك سياست خاص و روان شناسي منحصر به فردش مي تواند با هر بحراني رو به رو شود و بر آن فائق آيد. سخنراني هاي گنجانده شده در اين فيلمنامه نقش مهمي در معرفي و شكل گيري آن شخصيت دارد.

فيلم آل پاچينو
 

اما متاسفانه توجه بيش از حد پيليجي و همكارش، پل شريدر، در خصوص شخصيت پردازي اثر باعث شده است كه فيلم ضرباهنگ مناسب و يكنواختي با پيشبُرد درام نداشته باشد. ريتم كند و حوادث مبهم و حفره هايي كه درنيمه دوم فيلمنامه مي بينيم، به پيكره اثر ضربه مي زند. از نيمه دوم فيلمنامه، ماجرا دچار نوعي سردرگمي و بلاتكليفي مي شود؛ اين كه شخصيت شهردار در نيمه اول نقش پُررنگ تري داشته و هم پاي كوين معاون خود در خلق درام و قصه گويي موثر بوده و در شكل گيري نقاط عطف فيلمنامه اثربخش است، اما در نيمه دوم، فيلمنامه بدل به يك شخصيت فوق العاده خنثي و فرعي مي شود كه از نواقص مهم و اصلي اين فيلمنامه به شمار مي آيد.
در حقيقت از زماني كه آل پاچينو به جاي مارلون براندو وارد اين پروژه شد، به شخصيت شهردار علاقه مند گرديد كه اين امر در آخرين بازنويسي فيلمنامه منجر به تبديل شخصيت فرعي به شخصيت اصلي فيلمنامه شد. فيلمنامه مملو از سخنراني هاي شهردار شده و در عوض معاون شهردار، كه شخصيت اصلي داستان بوده، به عنوان شخصيت فرعي قصه، به حاشيه رانده شده است. به اين ترتيب مكانيسم اصلي دراماتيك فيلمنامه ديگر كشش شهردار را به عنوان شخصيت اصلي داستان ندارد. و در بسياري از سكانس هاي فيلمنامه، مبدل به فيلم آل پاچينو شده است؛ نطق هايي طولاني مدت كه بيش از هر چيز اوج تسلط او را در عرصه نقش آفريني به رخ بيننده مي كشاند.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 105