کارآگاهي از زندان


 

نويسنده: احسان رضايي




 

جرم شناسي علمي با يک تبهکار سابقه دار آغاز شد
 

در داستان «بينوايان» بازرسي به نام ژاور هست که از ابتداي داستان تا آخر که شامل سه دهه مي شود به دنبال جمع کردن مدرکي براي محکوم کردن ژان والژان است. او مي داند که اين شهردار مادلن خوشنام، همان ژان والژان دزد است اما کاري براي اثبات اين موضوع نمي تواند انجام بدهد چراکه در زمان روايت داستان، هنوز روش هاي نوين کشف جرم ابداع نشده بود.
يکي از دوستان صميمي ويکتور هوگو که در همين «بينوايان» ردپايش پيداست، مردي بود به نام «اوژن فرانسوا ويدوک».
زندگي اين آقاي ويدوک خودش به اندازه يک رمان کامل پر از ماجراست. ويدوک در 34 سال اول زندگي اش، يک بچه نانوا بود، در تئاترهاي عروسکي سيار هنرنمايي کرد. دزدي کرد، ملوان شد، در ارتش ناپلئون جنگيد، افسري را که نامزدش را از دست او ربود کشت، به زندان افتاد، از زندان گريخت، دوباره به زندان افتاد، دوباره گريخت و... تا اينکه پليس شد. در دايره المعارف بريتانيکا جلوي اسم او، براي توصيفش در دو کلمه نوشته شده است adventurer and detective ماجراجو و کارآگاه.
اما اگر نخواهيم در اين دو کلمه متوقف شويم و از ويدوک بيشتر بدانيم، بايد اينها را بدانيم. ويدوک نخستين بار در 19 سالگي به جرم کشتن يک افسر ارتش به زندان افتاد. در آنجا يونيفرم يک نگهبان زندان را دزديد و فرار کرد. مجدداً دستگير شد و به زندان افتاد. اين بار از بالاي برجي 20 متري خودش را به رودخانه انداخت. او را دستگير کردند و در زندان جزيره بايني که مخصوص خطرناک ترين مجرمان بود، او را با غل و زنجير حبس کردند. ويدوک چهار سال در اين زندان ماند و با عجيب ترين جانيان فرانسه معاشرت کرد. از جمله اين زندانيان، يک گروه از کوليان بود به نام قبيله کورنو که از کودکي براي قتل و جنايت تربيت مي شدند. ويدوک چهارسال بعد، در 1799 به طريقي که هنوز هم هيچ کس نمي داند از بايني فرار کرد. 10 سال بعدي عمر را ويدوک با اسم مستعار و در قالب يک فروشنده پوشاک در پاريس گذراند. پليس نتوانست او را دستگير کند اما عده اي از زندانيان که قبلاً با او در يک جا بودند متوجه حقه او شدند و از او حق السکوت مي گرفتند.
اين حق السکوت گرفتن و تهديدهاي گاه و بيگاه هم بندان سابق ويدوک چقدر بود، نمي دانيم. هرچه بود در يک صبح پاييزي در 1809 ويدوک تصميم گرفت سرنوشت خودش را عوض بکند. به شهرباني پاريس رفت، خودش را معرفي کرد و گفت اگر او را به زندان نفرستند حاضر است تجربيات خودش را در سال هاي همجواري با مجرمان در اختيار پليس بگذارد و پاريس را از شر جنايتکاران پاک کند.
در اين زمان، شهرباني پاريس، فقط دو دايره داشت: يک دايره دوم که فقط جاسوساني را در اختيار داشت که قرار بود به درون گروه هاي سياسي مختلف نفوذ بکنند و کاري به کار امنيت شهر نداشتند. دايره اول اما، مامور مبارزه با تبهکاران بود که از 80 ژاندارم و 28 بازپرسي مسلح تشکيل شده بود. جنگ هاي ناپلئون، جامعه فرانسه را فرسوده کرده بود و جرم و جنابت در پاريس به حد اعلاي خودش رسيده بود. شايد تحت تاثير همين فضاي تيره و تار بود که بارون پاسکيه - رئيس شهرباني پاريس- تصميم گرفت آخرين شانسش را هم امتحان کند و به يک زنداني خطرناک، با سابقه چند بار فرار از زندان اعتماد کند.
با هماهنگي هاي انجام گرفته، ويدوک به صورت ساختگي دستگير و به صورت ساختگي هم موفق به فرار شد. بعد از فرار، او در يک ساختمان نيمه مخروبه در نزديکي شهرباني کارش را شروع کرد. ويدوک اسم سازمانش را گذاشت «سورته» به معناي امنيت و چهار نفر از زندانيان سابق را هم براي همکاري دعوت کرد. شعار ويدوک اين بود: « مبارزه عليه تبهکاران فقط به وسيله خود تبهکاران موفق خواهد بود.» ويدوک ظرف يک سال اول کارش، موفق شد 812 قاتل، دزد و کلاهبردار را دستگير کند و 28 پاتوق خلافکاران را هم به طور کامل پاکسازي کرد. نيروهاي ويدوک از چهار نفر به 20 نفر رسيد که همگي از زندانيان سابق بودند.
ويدوک بيشتر از 20 سال در سورته ماند و سنگ بناي اولين پليس جنايي اروپا را گذاشت. عاقبت او در 1833 از سوي هانري ژيسکه - رئيس جديد شهرباني پاريس- که نمي توانست تحمل کند تمام پليس جنايي تحت امرش را خلافکاران سابق تشکيل داده اند برکنار شد.
ويدوک در ايام بازنشستگي يک دفتر کارآگاهي خصوصي تشکيل داد که اولين نمونه در تاريخ معاصر است. به علاوه او کتابي نوشت به نام «خاطرات ويدوک» که داستان زندگي خودش بود و بعدها تعداد زيادي از شخصيت هاي عجيب و غريب اين کتاب، شخصيت هاي اصلي رمان هاي گروهي از بزرگ ترين نويسندگان تاريخ فرانسه شامل اونوره دوبالزاک، ويکتور هوگو، الکساندر دوماي پسر و اوژن سو شدند. مثلا مي گويند که شخصيت بازرس ژاور در «بينوايان» دقيقا مشخصات ظاهري و فردي خود ويدوک را دارد و تم فرار ژان والژان از زندان و زندگي متفاوت او در نقش شهردار مادلن هم از روي زندگي دوگانه خود ويدوک گرفته شده است. ويدوک دوست صميمي بالزاک هم بود و بالزاک شخصيتي به نام «واترين» را از روي زندگي او ساخت که در رمان هاي «باباگوريو»، «گوبسک رباخوار» و «کمدي انساني» حضور دارد. ويدوک در سال 1857 در 82 سالگي درگذشت، بدون اينکه بداند چه نقش عظيمي در ادبيات و تاريخ کشف جنايت داشته است.
نقش ويدوک را ژرار دپارديو در فيلمي با همين عنوان (به کارگرداني پيتوف، 2001) بازي کرده است. در اين فيلم فرانسوا ويدوک با قاتلي داراي قدرتي مافوق بشري روبه رو شده که روح قربانيان خود را به وسيله نقابي که بر چهره دارد مي ربايد. اين فيلم را تلويزيون خودمان هم در نوروز 1386 پخش کرده.

روش کار ويدوک چطور بود؟
 

ويدوک را عموماً به نام «پدر علم جرم شناسي» مي شناسند. اساس کار ويدوک بر حافظه فوق العاده اش استوار بود. او در زمان زندان، با تعداد زيادي از خلافکاران فرانسه آشنا شده بود و تخصص هر کدام، شيوه عمل آنها، نوع علايقشان و همه اينها را مي دانست. بعدها ويدوک از اين دانسته ها براي به دام انداختن مجرمان استفاده مي کرد. مي گويند هوش او آن قدر بود که يک نفر را حتي بعد از تغيير قيافه هم مي شناخت. براي همين در زمان رياست ويدوک بر سورته- البته بعد از آشکار شدن اين ماجرا- او مرتب به زندان هاي فرانسه سر مي زد و زنداني ها جلوي او رژه مي رفتند و او بسياري از آنها را مي شناخت. اما چيزي که ويدوک را در تاريخ پليس ماندگار کرد، تنها هوش و حافظه او نبود؛ اين مقدار را تمام رئيس پليس ها يا داروغه هاي قديمي هم داشتند و مبناي کشف جرم همه آنها، آشنايي قبلي با خلافکاران بود. ويدوک تا اينجاي کارش ريالي کار اضافه اي نکرده بود. شهرت ويدوک به عنوان اولين کارآگاه خصوصي جهان، به خاطر چيزي بيشتر از حافظه اش بود. کارهاي اختصاصي ويدوک اينها بودند: اولاً او براي هر فردي که بازداشت مي شد، کارتي تهيه مي کرد و مشخصات ظاهري، محکوميت هاي قبلي، روش کار، همدستان و اطلاعات مشابه در آن ثبت مي شد. او اين کارت ها را بر اساس حروف الفبا مرتب کرده بود و روزي که به خدمتش در سورته پايان داد، قريب به 10 هزار کارت در دفترش وجود داشت. اين سيستم کارتي با وجود ضعف هايش، تا مدت ها در کشورهاي ديگر هم استفاده مي شد.
به جز ساختن آرشيو متهمان، ويدوک روشهاي جديد و منحصر به فرد ديگري هم ابداع کرد. گرفتن قالب گچي از جاي کفش موجود در صحنه جرم و تطبيق آن با کفش هاي موجود در بازار کفش پاريس ( که در آن زمان تنوع بسيار محدودي داشت) يکي از شيوه هاي کار ويدوک بود.
به علاوه او يک آزمايشگاه کوچک در ساختمان سورته راه انداخت. در بايگاني پليس پاريس گزارش هايي از فعاليت هاي علمي اين آزمايشگاه ثبت شده است؛ مثلا ويدوک مواد شيميايي خاصي براي تشخيص اسکناس هاي تقلبي از اصل ابداع کرد و به طور گسترده در اختيار بانکداران قرار داد يا در مورد يک قتل در 1822، ويدوک نشان داد قتل به وسيله دزدي که همسر کنت مقتول ادعا مي کند صورت نگرفته است. او کشف کرد که اگر گلوله از محل استقرار دزد ادعايي شليک شده باشد، شکل شکستگي جمجمه مقتول به شکل ديگري درمي آمد و احتمالاً گلوله از نقطه ديگري شليک شده است. در نتيجه اين نکته نظرسنجي ويدوک، معلوم شد که خود همسر کنت او را به قتل رسانده است.
اين مدل کشف جرم، بعداً در دسامبر 1860 در دادگاهي در لندن مورد استفاده قرار گرفت و يکي از الگوهاي اصلي علم پزشکي قانوني شد.
در سال 1990 در فيلادلفياي آمريکا «انجمن ويدوک» تاسيس شد. اين انجمن از کارشناسان پزشکي قانوني، ماموران FBI، کارآگاهان خصوصي و روان شناسان تشکيل شده بود، گروهي که شعار خودشان را «مهندسي توليد حقيقت به شيوه فرانسوا ويدوک» قرار داده بودند.
منبع: نشريه همشري سرنخ شماره 100