قرآن، این معجزه جاوید و این کتاب هدایتگر سالیان درازی است که در میان ما مسلمانان حضور دارد، کتابی که نه فقط دارای نظم و نسق حیرت انگیز و معجزه گون بلکه شامل مفاهیم و معانی بلندی است که با گذشت زمان دیدگان متحیر و سرگردان بشر هر چه بیشتر به سوی خود جلب می‌کند. اگر چه برخی کوته فکران، به بهانه گذر از فضای جاهلی و شعر و شاعری عرب ظاهر کلمات و ترکیب عبارات آن را قابل توجه نمی‌دانند اما باریک بینان و دقیق اندیشان که عمری را در لایه های تو درتوی علوم قرآنی گذرانده اند هر روز کشفی جدید و معنایی غریب با خود به ساحل متلاطم علم می‌آورند و ما نیز در سایه با عظمت بزرگان دریای لایتناهی علوم قرآنی با اندکی تلاش در صدد رفع نقایص معرفتی خویش برآمده‌ایم.


 

دشمن شناسی در قرآن

حیات و دوام هر ملت و دولتی رابطه‌ای مستحکم با شناخت محیط پیرامونی آن‌ها دارد چرا که تاثیر و تاثّرات ملت‌ها در یکدیگر تعیین کننده فرهنگ غالب و مغلوب می‌باشد. در تمام صفحات تاریخ مکتوب و نامکتوب ملت‌ها و دولت‌ها این مطلب مسلم بوده است که ملت و حکومتی می‌تواند دوام و بقاء داشته باشد که دشمنان و دوستان خود را به خوبی شناخته و بتواند به بهترین وجه در برابر دشمنان، عکس العمل نشان دهد. با نگاهی در قرآن و ملاحظه آیات مربوط به این موضوع می‌توان دشمنان را به دو دسته کلی، «بیرونی و درونی» تقسیم بندی نمود. در توضیح دشمنان «بیرونی» در درجه اول ابلیس و شیاطین و در ادامه، کافران، مشرکان، منافقان و یهود به عنوان مصادیق آن قرار دارند و در مقابل رذایل نفسانی و وساوس شیطانی و در یک کلمه نفس اماره، در زمره دشمن «درونی» جای می‌گیرد. اما در تقسیم بندی دیگر، تمامی این دشمنان درونی و برونی را می‌توان در دو گروه دشمنان « اِنسی» (دشمنانی که از جنس انسان هستند) و دشمنان « جنّی» (دشمنانی که از جنس جن هستند) قرار داد و نکته مورد نظر اینکه در تقسیم بندی دشمنان به دشمنان « انسی و جنّی » می‌توان هرکدام را به دو قسمت با صفاتِ متمایز تقسیم بندی نمود.
 
برای مثال خداوند متعال در معرفی دشمنان جنّی در ابتدا « ابلیس» و در ادامه، سایر شیاطین (2) را نام می‌برد و نکته اصلی اینکه در این میان « ابلیس» ماهیتی شناخته شده و مشخص و به عبارتی شخصیتی حقیقی دارد در حالی که شیاطین دیگر این چنین نبوده و هویت آنان برای ما شناخته شده نیست به بیان دیگر، پیشینه دشمنی ابلیس در قرآن به تفصیل بیان شده است و در قرآن او به عنوان یک دشمن " نشان دار" برای بشریت به تصویر کشیده شده است در حالی که سایر شیاطین در یک عنوان کلی برای ما معرفی شده‌اند.
 
حال با در نظر گرفتن توضیحات گذشته و در یک رویکرد مقایسه‌ای می‌توان عین همین مطلب را در گروه مقابل، یعنی در میان دشمنان « انسی» قائل شد. به این صورت که خداوند متعال از جمله دشمنان « انسی» نفس اماره انسان؛ کافران(3)؛ مشرکان(4)؛ منافقان و طبق نص صریح قرآن، یهودیان ( الیهود آیه82 سوره مائده) را بر می‌شمارد. نفس هر انسان به همراه کسانی که کافر یا مشرک و یا منافقند را می‌توان در یک گروه جای داد. چرا که این‌ها همه اِشعار بر یک معنای عام، گسترده و نامشخص دارند در حالی که آنچه خداوند متعال در مورد دشمنی "یهود" بیان فرموده است معنایی متفاوت با سایرین دارد چرا که کلمه یهود ناظر بر مصادیقی بسیار محدودتر و مشخص‌تر نسبت به الفاظ کافر، مشرک و منافق دارد و به نوعی می‌توان گفت اگر در میان دشمنان « جنی»، « ابلیس» به عنوان دشمن حقیقی و نشاندار مسلمانان معرفی شده است در میان دشمنان « انسی» نیز « یهود»، دشمن حقیقی مسلمانان و جامعه اسلامی معرفی می‌شود و بر طبق این تقسیم بندی و با واکاوی اهمیت و شدت دشمنی ابلیس با انسان مومن و مسلمان می‌توان به نوعی میزان دشمنی یهود با مسلمانان را نیز فهمید. مطلب عجیبی است که خداوند متعال آن هم در قرآن که معجزه جاویدان آخرین پیامبر می‌باشد برای معرفی دشمنانِ مومنان، عده ای را با عنوان و اسم و رسم معین به همگان معرفی می‌کند آیا احتمال این وجود ندارد که این عده تغییر کنند و از موضع مخالفت با مومنان خارج شوند یا اینکه اصولاً قصد خداوند متعال از نشاندار کردن این عده معرفی نمونه تفکر آنان و در معرض قرار دادن مدل دشمنی آنان است به هر حال مساله بسیار قابل تاملی است که نیاز به واکاوی و دقت نظر دارد. اما با وجود این دو احتمال و احتمالات دیگر مطلب دیگری هم مساله را پیچیده تر می‌کند و آن اینکه خداوند در قرآن معتقِدان به دین حضرت موسی علیه السلام را با دو عنوان ورد خطاب قرار می‌دهد یکی لفظ عام بنی اسرائیل و دیگری لفظ خاص یهود و این کار را از آنی که هست پیچیده تر می‌کند.
 

بنی اسرائیل و یهودیان

اصولا سخن گفتن و نوشتن در مورد مسایل تاریخی مشکلات و محدودیت‌های خاص به خود را به همراه دارد خصوصا وقتی که آن مساله تاریخی، دارای مصادیق عینی و واقعی خارجی باشد مانند بررسی و تحقیق در حوزه ادیان و مذاهب که از گذشته تاکنون ادامه داشته و دارای ریشه‌های چندین هزار ساله است. اما گاهی در این حوزه تحقیقی به مواردی برخورد می‌کنید که به خاطر خصوصیات منحصر به فرد مصادیق آن، مشکل دو چندان می‌شود. برای مثال وقتی در مورد تاریخ اسلام و مسلمانان تحقیق می‌کنید اسلام را دینی می‌یابید که در زمان و جغرافیای خاصی شکل گرفته و کسانی را که به آن ایمان آورده‌اند مسلمان می‌نامند در مورد مسیحیت هم وضع به همین منوال می‌باشد در حالی که نقد و بررسی در مورد دین یهود و یهودیان کمی متفاوت‌تر جلوه می‌کند. به عبارت دیگر دین مسیحیت به نام حضرت مسیح (ع) نامیده شده و دین اسلام هم به نامی مشهور شده که در قرآن به آن اشاره شده است (5) اما دین یهودیت (6) همانطور که از لفظ آن بر می‌آید به نام قبیله‌ای خاص و فردی خاص به نام یهودا برمی‌گردد و بنابر اسناد تاریخی یهودا فقط یکی از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل بود که حضرت موسی(ع) از جانب خداوند متعال دین الاهی برایشان به ارمغان آورد اما اینکه چرا با گذشت زمان این دین به نام یک قبیله خاص شهرت پیدا کرده جای تحقیق و بررسی دارد. برای روشن شدن مطلب ابتدا باید به سوالات ذیل پاسخ دهیم:



 

منظور از بنی‌اسرائیل چه کسانی هستند؟

یهود چه جایگاهی در میان قوم بنی اسرائیل دارد؟ چرا؛ چگونه و از چه زمان کلمه یهود معادل کلمه بنی اسرائیل قرار گرفت؟ آیا "متون مقدس" اعم از اسلامی و غیر اسلامی بین بنی اسرائیل و یهود تفاوتی قائل شده‌اند؟ و نهایتاً اینکه آیا می‌توان کلمه یهود در قرآن را با لحاظ کردن اعمال و تفکراتشان معادل صهیونیسم امروزی قرار داد؟
 

سؤال اول: بنی اسرائیل چه کسانی هستند؟

در منابع تاریخی آمده است که حضرت نوح (ع) دارای سه پسر بود: سام؛ یافث و حام. سام نیای اقوام آرامی؛ آشوری؛ عبرانی و قبایل شمالی جزیره العرب است. یافث نیای اقوام شمالی دریای سیاه؛ قفقاز؛ قبرس و دریای ایونی است. حام نیای اقوام مصر؛ یمن؛ لیبی و مراکش می‌باشد. حضرت ابراهیم (ع) از تبار سام بود و در حوالی سال 1900 پیش از میلاد در شهر "اور" به دنیا آمد. شهر اور یکی از شهرهای بابل و در منتهی الیه جنوبی رود فرات و شمال شرقی شبه جزیره عربستان واقع بود. بابلی‌ها به اعتقاد تاریخ نگاران در زمینه‌های علمی در سطح بالایی قرار داشتند و ریاضی؛ هندسه و ستاره شناسی از علوم رایج در میان آن‌ها بود اما آن‌ها این علوم، خصوصاً ستاره شناسی را برای بهره گیری علمی نمی‌آموختند بلکه تنها هدف آنان آگاهی از آینده و تحولات زندگی مردم بود.(7) در همین راستا ستاره شناسان اطلاع یافتند که نوزادی به دنیا خواهد آمد و بر علیه حاکمان خواهد شورید. نمرودیان که فرمانروایان ستمگر آن سرزمین بودند شروع به کنترل زنان حامله و نوزادان پسر کردند اما با عنایت خداوند ابراهیم به دنیا آمد. ابراهیم دور از چشم ماموران حکومتی رشد کرد و با آغاز پیامبری خود مردم آن سامان را که در بت پرستی و پرستش خدایان گوناگون غرق بودند به یکتاپرستی رهنمون شد. تعداد اندکی به وی ایمان آوردند و در مقابل، بسیاری دیگر از جمله عمویش به همراه نمرودیان در برابر او ایستادند. تا اینکه در جریان شکستن بت‌ها وی را محاکمه و به اعدام با روش سوزاندن محکوم کردند اما با عنایتی که خداوند به وی داشت آتش بر او سرد شده و او به سلامت بیرون آمد.(8) با این اتفاق نمرود و مخالفان حضرت ابراهیم علیه السلام وی را مجبور به ترک دیار خود کردند. وی به شهر حران (شهری در شمال شرقی فرات در جنوب ترکیه فعلی و در مرز سوریه) رفت و سپس وارد سرزمین کنعان شد. برخی معتقدندکه نام عبرانی را کنعانیان به ابراهیم دادند چرا که عبرانی از ماده «ع ب ر» به معنای عبور و گذر کردن از نهر می‌آید و ابراهیم علیه السلام از رود فرات عبور کرد و وارد کنعان شد و عده‌ای هم عبرانی را همان ابراهیمی می‌دانند و دیگرانی آن را به بدوی بودن و بیابانی تعبیر کرده‌اند.(9) ده سال از اقامت آن‌ها در کنعان می‌گذشت که به علت نازا بودن سارا و به پیشنهاد خود وی هاجر خاتون را به همسری خود در آورد و از هاجر نخستین پسر او به دنیا آمد و او را اسماعیل نام نهادند. در اسطوره‌های یهودی آمده است که پیش از تولد اسماعیل فرشته‌ای بر ابراهیم علیه السلام نازل شد و خبر داد که این فرزند" مردی وحشی خواهد بود و با همگان در ستیز دائم و از او « دوازده رئیس» و « امتی عظیم » پدید خواهد شد"(10) و البته عجیب است که در عهد عتیق هیچ اشاره صریحی به نام این « امت عظیم » وجود ندارد اگر چه اشارات پراکنده‌ای که به اسباط دوازده گانه اسماعیل می‌شود و آنان را صاحب رمه‌های بزرگ شتر و گوسفند می‌داند که در همسایگی شرقی بنی اسرائیل می‌زیند تردیدی باقی نمی‌گذارد که منظور همان اعراب است. در ادامه و با دعای حضرت ابراهیم علیه السلام و بر حسب وعده الاهی سارا حامله می‌شود و اسحاق از وی به دنیا می‌آید و جالب است که این فرزند بر خلاف اسماعیل در عهد عتیق بسیار مورد توجه می‌باشد به نوعی اسحاق، دُردانه و برگزیده خدای اسرائیل است. اسحاق در سرزمین موعود (کنعان) به دنیا می‌آید و در همین سرزمین نیز وفات می‌کند. عیسو پسر بزرگ او و یعقوب پسر کوچک اسحاق است و یعقوب سومین آباء بنی اسرائیل پس از ابراهیم و اسحاق است و بنیان گذار قوم بنی اسرائیل. در عهد عتیق داستان‌های عجیب و مضحکی در مورد این دو برادر وجود دارد و در جدالی ساختگی و تحریفگرانه، ویراست گرانِ! کتاب خدا که نخست زادگی عیسو را بر نمی‌تابیدند به لطایف الحیل سعی کردند تا یعقوب را به جای عیسو قرار داده و وی را جانشین اسحاق نبی قرار دهند و به این واسطه بنی اسرائیل را که از نسل یعقوب هستند به شرافت فرزندان نخست زاده بودن برسانند جالب است که برای رسیدن به این هدف در قسمتی از تورات عیسو را پای معامله‌ای کذایی آورده و نخست زادگی وی را در ازای آش و عدسی به یعقوب واگذار می‌کنند! (11) به روایت تورات، یعقوب در ازای هفت سال کار برای دایی خود، دختر وی لیه را به همسری می‌گیرد و در ازای هفت سال دیگر دختر دیگر داییش راحیل را هم به زنی می‌گیرد (12) در حالی که به همراه هر کدام از زن‌ها یک کنیز هم به خانه می‌آورد وی از این چهار زن صاحب دوازده پسر و یک دختر می‌شود: روبین؛ شمعون؛ لاوی؛ یهودا؛ یساکار؛ زبولون و دختری به نام دینه فرزندان لیه و اشیر و جار فرزندان زلفه کنیز لیه، یوسف و بنیامین فرزندان راحیل و دان و نفتال فرزندان بلهه کنیز راحیل.(13) اما در مورد اطلاق بنی اسرائیل به فرزندان حضرت یعقوب روایتی ساختگی وجود دارد که می‌گوید این نام را خدا در جریان کُشتی گرفتن یعقوب با خدا! به وی عطا کرده است! و به عبارت درست‌تر وی این نام را به زور از خدا می‌گیرد. در زبان عبری نیز در یک معنا اسرائیل به معنی کسی است که همراه خدا می‌جنگد.(14) «یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می‌گرفت، و چون او دید که بر وی غلبه نمی‌یابد کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. پس گفت: مرا رها کن زیرا که فجر می‌شکافد. گفت: تا مرا برکت ندهی ترا رها نکنم. به وی گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب× گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل؛ زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی(15) »و در سفر پیدایش باب 35 بند 9 و 10 اسرائیل لقبی است که از سوی خداوند به یعقوب داده می‌شود: «...بعد از این دیگر نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه نام تو اسرائیل خواهد بود من هستم خدای قادر متعال...» در معنایی دیگر بعضی اسرا را به معنای بنده و ئیل را معادل خدا گرفته‌اند که در مجموع بنده خدا معنی می‌دهد با این تفاسیر فرزندان یعقوب به بنی‌اسرائیل مشهور شده‌اند.


 

سوال دوم: قوم یهود چه جایگاهی در میان بنی‌اسرائیل دارند؟

همان طور که گذشت یهودا چهارمین پسر حضرت یعقوب (ع) بود که ریاست خاندان و قبیله خود را بر عهده داشت. معنای نام یهودا روشن نیست در سفر پیدایش این نام به معنای حمد و شکرگذاری آمده است (16) اما برخی زبان شناسان این معنا را درست نمی‌دانند و ریشه آن را از "وهد" عربی دانسته به معنی زمین پست یا مقام پست گرفته‌اند؛ زیرا اراضی قبیله یهودا در قسمت پست سرزمین بنی اسرائیل قرار داشت یا مقام یهودا یا قبیله یهود در آغاز فروتر از سایرین بود.(17) در پایان زندگی حضرت یعقوب (ع)، قبیله یهودا بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین طایفه بنی اسرائیل محسوب می‌شد و قبیله او مهم‌ترین قدرت سیاسی بنی اسرائیل به شمار می‌رفت. چهره یهودا در تورات متناقض ترسیم شده به گونه‌ای که مثلاً در اسطوره‌های یهودی تورات، یهودا همان کسی است که نادانسته با عروسش تامار به گمان اینکه فاحشه است زنا می‌کند و مهر و عصایش را در پیش او گرو می‌گذارد (18) اما در جایی دیگر وقتی حضرت یعقوب آینده پسرانش را پیشگویی می‌کند وی را جانشین خود معرفی می‌کنند و وی رسالت فرمانروایی بر بنی اسراییل را برعهده دارد: « ای یهودا برادرانت تو را ستایش خواهند کرد دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود و پسران پدرت تو را تعظیم خواهند کرد... یهودا مانند شیر بچه‌ای است که از شکار برگشته و خوابیده است عصا از یهودا دور نخواهد شد و نه فرمانروایی از میان پاهای وی تا که شیلو بیاید و مر او را اطاعت امت‌ها خواهد بود (19)» و البته کتاب نویسان مقدس مآب یا کتاب مقدس نویسان! فراموش کرده‌اند که این عصا همان عصایی است که چند فقره قبل به واسطه زنایی که یهودا مرتکب شد به گرو نزد تامار ماند! و در نفاق او همین بس که او همان کسی است که هم پیراهن خونین یوسف را برای یعقوب می‌برد و هم پیراهن وصل وی را از سرزمین مصر می‌آورد! اما بهتر است که مناسبات؛ پیشینه و حقایق بنی اسرائیل و یهود را در کتابی جستجو کنیم که دست ناپاک تحریف گران از دامن پاک آن به دور بوده و چیزی جز حقیقت را با مخاطب خود در میان نمی‌گذارد. قرآن این کتاب روشنگر بعد از گذشت بیش از چهارده قرن از نزول بابرکتش حقایقی را بر ملا می‌کند که جز معجزه نام دیگری بر آن نمی‌توان نهاد.

یهود و بنی اسرائیل در قرآن
 

الف: بنی اسرائیل در قرآن

خداوند متعال در قرآن در بیش از یک هزار آیه صراحتاً و کنایتاً در مورد حضرت موسی علیه السلام، قوم بنی اسرائیل و یهود سخن گفته است. در این کتاب مقدس در مورد بنی اسرائیل چهل و یک بار، در چهل و یک آیه و در شانزده سوره سخن به میان آمده است و در یک مورد هم از آنان با تعبیر ذریه اسرائیل نام برده شده است (مریم آیه 58). در تمامی این چهل و یک بار که با کلمه بنی اسرائیل مورد خطاب واقع شده‌اند و در موردی که به عنوان ذریه اسرائیل نام برده شده، موضوعات زیر مطرح شده است:

الف: تذکر به نعمت‌های الاهی که خداوند بر آن‌ها عنایت فرموده و نشانه‌هایی را که برای هدایت آنان فرستاده است. برای مثال رد کردن آن‌ها از رود نیل(اعراف138) غرق کردن فرعون در نیل(یونس90) اسکان دادن آن‌ها در روی زمین(اسری104) اعطاء معجزات نه گانه به حضرت موسی (ع) (اسری101) داستان نجات آن‌ها از دست فرعون و فرو فرستادن من و سلوی بر آن‌ها (اعراف137 و طه80) و بسیاری موارد دیگر

ب: عهد گرفتن خدا از آن‌ها برای عبودیت خود (بقره 40 و 83 مائده 12 و 70)

ج: فرستادن نعمت هدایت بوسیله پیامبران و کتاب آسمانی، مانند فرستاده شدن حضرت عیسی(ع) به سوی آن‌ها (آل عمران 49 صف 6) نعمت هدایت توسط پیامبران (مائده 70و 72 و 110) فرستاده شدن حضرت موسی(ع) به سوی آن‌ها (اعراف 105) هدایت آن‌ها بوسیله کتاب آسمانی و پیامبران (جاثیه16) و بسیاری موارد دیگر. همانطور که ملاحظه می‌شود در تمامی موارد به جز دو مورد که یکی داستان لعن شدن تعدادی از آنها به زبان حضرت داوود و حضرت عیسی (ع) است(مائده78) و دیگری که نوعی پیشگویی در مورد آینده آن‌هاست(اسری4) در بقیه موارد آنچه مطرح شده حول محور نعمت‌های الاهی و توجهات و عنایاتی است که خداوند نسبت به آنان داشته است اعم از نعمت‌های مادی و معنوی که در راستای هدایت آنان به کار گرفته شده است. حال با بررسی فوق نگاهی هم داریم به کلمه یهود و موارد استعمال آن در قرآن.
 

ب: یهود در قرآن

در جستجوی ریشه لغوی این کلمه یعنی « ه و د » می‌بینیم که این کلمه با مشتقات آن بیست و یک بار در بیست آیه و در ده سوره استعمال شده است. در میان این بیست و یک مورد استعمال؛ هفت مورد کلمه "هود" استعمال شده است که اشاره به نام پیامبر و نام قوم هود دارد در یک مورد دیگر هم"هدنا" استعمال شده که به معنی هدایت کردن می‌باشد و اما در سیزده مورد باقی مانده به صراحت اشاره به قوم یهود دارد که به موضوعات ذیل پرداخته است:

الف: ادعای دخول در بهشت به صورت اختصاصی به صورتی که غیر یهود داخل در بهشت نمی‌شوند (بقره111).

ب: ادعای گزاف رستگاری از طرف آنان به خاطر یهودی بودن(بقره135)

ج: ادعای یهودی بودن ابراهیم! ؛ اسماعیل و یعقوب(بقره140)

د: اشاره قرآن به اینکه آن‌ها کلام حق را تحریف کردند و با اینکه کلمه حق را شنیدند عصیان کردند(نساء46)

ه: حرام شدن بعضی نعمت‌های حلال بر آنها به خاطر ظلمی که مرتکب شدند (نساء160)

و: اشاره خداوند به ایمان زبانی، دروغ بستن به خدا و سخن چینی آن‌ها (مائده41)

ز: فروختن کتاب و احکام خدا به بهایی اندک (مائده44)

ح: کیفر آن‌ها توسط خداوند با حرام کردن بعضی نعمت‌های حلال بر آن‌ها (انعام 146)

ط: اشاره به ستمکار بودن آن‌ها نسبت به خودشان (نحل118)

ی: ادعای واهی دوست بودن با خدا و مقرب بودن در درگاه او (جمعه6)

و در ادامه در جستجوی کلمات مرتبط مانند"یهود؛ الیهود و الیهودیا" این کلمات نه بار در هشت آیه و در چهار سوره آمده است و با بررسی آنها به موضوعات مطروحه ذیل بر می‌خوریم:

الف: ادعای پوچ یهود مبنی بر اینکه نصاری بر حق نیستند (بقره113)

ب: بحث اینکه یهود از تو(پیامبر اسلام) راضی نمی‌شوند مگر اینکه از آن‌ها پیروی کنی یعنی نه تنها ایمان نمی‌آورند بلکه می‌خواهند تو هم به دین آن‌ها در آیی(بقره120)

ج: ادعای واهی دوستی و فرزندی خدا کردن(مائده18)

د: دستور خداوند به دوستی نگرفتن یهودیان توسط مسلمانان(مائده51)

ه: ادعای کفر آمیز دست بسته بودن خدا(مائده64)

و: اشاره به اینکه یهود دشمن‌ترین دشمنان نسبت به کسانی که به اسلام ایمان آورده‌اند، می‌باشند(مائده82)

ز: ادعای کفرآمیز فرزند خدا بودن عزیر(توبه30)

و به این ترتیب در تمام بیست و دو موردی (سیزده به اضافه نُه) که صراحتاً به قوم یهود اشاره دارد این قوم مردمانی پرمدعا؛ دروغگو؛ تحریفگر؛ ظالم؛ بی توجه به احکام خدا؛ دشمن نسبت به مومنان و دارای ادعاهایی توهمی؛ پوچ و غیر واقعی معرفی می‌شوند و البته این جدای از صفاتی است که در قرآن به صورت کنایه آمیز و در قالب‌های دیگر برای آن‌ها بر شمرده شده است:
 

نمونه‌ای از صفات کنایی منفی درباره یهود در قرآن:

برای مثال در جستجوی کلماتی از ماده «ح ر ف» به چهار آیه (بقره75 و نساء46 و مائده 13 و 41) بر می‌خوریم که کاملاً مربوط به اعمال همین قوم در در تحریف کلام الهی است. و با جستجوی ماده «ق ت ل» به موارد زیادی برمی‌خوریم که چند نمونه آن اشاره به عادت پیغمبرکشی این قوم دارد (بقره61 و 91و آل عمران 21؛112؛ 181و 183 و نساء 155) و این‌ها جدای از خصلت رباخواری و دنیا دوستی افراطی آنان است و به این خاطر است که از زبان حضرت داوود و حضرت عیسی(ع) لعن می‌شوند. در فرهنگ مسیحی هم اساساً کلمه یهودی دارای نوعی بار منفی بوده است چرا که شخصی که باعث لو رفتن حضرت عیسی (ع) شد مُسَمّی به یهودای استخریوطی و این نام تا اواخر سده نوزدهم دارای همان بار منفی تاریخی بود و تنها بعد از این زمان کم کم کسانی شروع به تبلیغ این نام کردند که اولین آن‌ها را می‌توان هرتزل(20) نویسنده کتاب "دولت یهودی" دانست و به قول پژوهشگران این اتفاق مقارن با زمانی بود که یهودیان جای پای خود را در میان حکومت‌ها محکم کرده بودند. اما سابقه نامطلوب یهودیان در میان بنی اسرائیل و به عبارتی بررسی سابقه تاریخی قبیله یهودا در برابر دیگر اسباط بنی اسرائیل:


 

حکومت‌های بنی اسرائیل و یهود در گذر زمان

طبق اسطوره‌های یهودی که بسیاری از آن‌ها در تورات ثبت شده در سال 1150 پیش از میلاد سلطه مصر بر سرزمین کنعان پایان یافت و در حوالی سال 1029 ساختار سیاسی طوایف عبرانی به وسیله شائول (طالوت) از طائفه بنیامین به صورت دولت درآمد. او نخستین شاه قبایل بنی اسرائیل بود و 24 سال (تا سال1004) سلطنت کرد. سپس داوود از قبیله یهودا به سلطنت رسید. یهودیان، داوود و سلیمان را از پیامبران نمی‌دانند بلکه آنان را جزء پادشاهان می‌شمارند. زمان پادشاهی داوود و پسرش سلیمان دوران اقتدار بنی اسرائیل شمرده می‌شود. ناگفته نماند که داوود که خود یکی از فرماندهان شائول بود به خاطر جنگاوری و شجاعت مورد توجه شائول قرار گرفت و به دامادی او در آمد اما بعدها شائول از قدرت یافتن داوود ترسید و نقشه قتل او را طراحی کرد. داوود با پی بردن به ماجرا و توطئه قتل خودش، به نزد شاه فلسطینی‌ها که سرسخت‌ترین دشمن بنی اسرائیل بود پناهنده شد. سرانجام قبایل بنی اسرائیل در جنگی سخت از فلسطینی‌ها شکست خوردند و شائول به قتل رسید در همین هنگام داوود در حبرون مستقر شد و به قول کتاب مقدس چون از قبیله یهودا بود از طرف آنان به پادشاهی برگزیده شد. وی 40 سال سلطنت کرد و از این مدت 33 سال پادشاه تمامی بنی اسرائیل بود و بدین ترتیب با خیانت، برای اولین بار تمامی قبایل بنی اسرائیل به زیر سلطه قبیله یهودا با پادشاهی داوود در آمدند.در ادامه به خاطر نارضایتی سایر قبایل از نزدیکان و اشرافیت بوجود آمده در کنار حکومت داوود شورشی بزرگ به رهبری پسر داوود به وقوع پیوست که در جریان این شورش بسیاری از بنی اسرائیل قتل عام شدند اما داوود نجات یافت. در کتاب دوم سموئیل باب 19 بندهای 41 تا 43 می‌خوانیم: جمیع مردان اسرائیل به پیش پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند چرا... مردان یهودا تو را دزدیدند... مردان یهودا به مردان اسرائیل جواب دادند از این سبب که پادشاه از خویشان ماست ... مردان اسرائیل در جواب گفتند حق ما در داوود از شما بیشتر است پس چرا ما را حقیر شمردید؟ و از زمان داوود است که مفاهیم اسرائیل و یهود از هم جدا می‌شوند. و در ادامه خواهیم دید که توسط حکومت داوود و قبیله یهودا با حذف سایر قبایل " قوم یهود " شکل می‌گیرد. شخصیت داوود درکتاب مقدس شخصیتی است قدرت طلب؛ قسی القلب و غرق در فساد در دربار با شکوه خود. بر اساس اسطوره‌های کتاب مقدس مفهوم برگزیدگی و سلطنت ابدی وی دست مایه‌ای قرار می‌گیرد تا در آینده نیز تئوری‌هایی چون حکومت جهانی یهود و برگزیده بودن یهودیان مطرح شود حتی در تصوف یهودی هم وی شخصیتی خدای گونه دارد و سلطنت زمینی وی هیچگاه منقطع نمی‌شود تا مشیا (مسیح یهودی) ظهور کند و سیطره یهودیان را بر جهان برقرار کند. به عبارتی اندیشه صهیونیزم مبتنی بر همین اسطوره‌ها شکل گرفته است. بعد از داوود، سلیمان بر تخت می‌نشیند اما اشرافیت شکل گرفته در کنار حکومت، نارضایتی‌هایی را به بار می‌آورد که سرانجام بعد از درگذشت سلیمان و در زمان حکومت پسرش سر به شورش نهادند. از این میان ده سبط مستقر در سرزمین‌های شمالی به رهبری قبیله افرائیم (خاندان یوسف) بر علیه اشرافیت شوریدند و در سرزمین‌های خود دولت مستقل به پا کردند. ریشه‌های این شورش از زمان سلیمان آغاز شده بود زمانی که وی بنابر قول عهد عتیق در عصیانی بت پرستانه اقدام به ساختن معبد و کاخی با شکوه نمود که همین کار او را ملعون خداوند قرار داد(21). معمار این معبد شخصی است به نام حیرام ابیف که در سیر فراماسونری بسیار قابل احترام است. وی از طرف شاه صور که کانون بعل(22) پرستی بود به بیت المقدس آمد. دولت افرائیم یا اسرائیل که به دین یکتاپرستی موسوی وفادار مانده بود در تعارضی آشکار با بت پرستی کنعانی قرار گرفت. در این هنگام و با اعلام استقلال دولت افرائیم اشرافیت منحرف یهود شروع به توطئه چینی کردند اما رفته رفته دولت افرائیم هم با شکل گیری اشرافیتی مقتدر در میان آنها به تاثیر از فنیقی‌ها اقدام به احداث معبد بعل و پرستش گوساله طلایی کردند. سرانجامِ این ده سبط، داستانی عبرت انگیز دارد. برطبق روایات عهد عتیق کم کم پادشاهان اسرائیل نیز مانند پادشاهان یهود علاوه بر پرستش بعل به ظلم و فساد پرداختند و بسیاری از پیامبران الاهی را که برای هدایت آنان فرستاده شده بود به قتل رساندند. سرانجام دولت افرائیم یا خاندان یوسف قربانی خیانتی آشکار از جانب برادران خود شد دولت آشور با تحریک دولت یهود در سال 720 پیش از میلاد به آنان حمله کرد و به موجودیت آنان پایان داد در این جنگ بسیاری از اسرائیلیان به عنوان برده در خدمت یهودیان در آمدند و حکومت یهود به عنوان تنها حکومت منتسب به بنی اسرائیل شناخته شد و سرانجام نام "یهود" معادل و جایگزین نام "بنی اسرائیل" قرار گرفت. اما داستان ده سبط بنی اسرائیل به اینجا خاتمه پیدا نکرد و قصه نوستالژیک اسباط گمشده وسیله‌ای شد تا قاتلان اسباط ده گانه با احیا آن در سده پانزدهم میلادی مسیحیان را به شدت تحت تاثیر قرار دهند و از آن در استعمار دیگران کمال استفاده را ببرند و از طرف دیگر با زنده نگه داشتن آن هیزمی بر تنوز مظلومیت نمایی خود نهاده باشند در حالی که در حقیقت این خود بودند که با توطئه و خیانت آنان را به دست دولت آشور نابود کردند و بقایایشان را به بردگی گرفتند.اگرچه روایات مطرح شده در کتاب مقدس قابل استناد نمی‌باشد اما گزارشات و اطلاعات ثبت شده در قرآن کریم موضوعی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت چرا که با بررسی فرهنگ مخاطبه در قرآن کریم، شیوه برخورد و گزارشگری قرآن کریم نسبت به بنی اسرائیل خصوصاً با ذکر عنوان یهود روشی خاص و منحصر به فرد در موضوع دشمن شناسی می‌باشد به گونه ای که با در نظر گرفتن اطلاعاتی که قرآن در این موضوع به ما می‌دهد و لحاظ نمودن سابقه تاریخی این قوم و اضافه نمودن همه کارشکنی‌هایی که یهود بعد از ظهور اسلام تا زمان حال در رابطه با اسلام و مسلمین انجا داده است تردیدی باقی نمی‌گذارد که بیان عبارات منحصر به فرد از جمله دشمن‌ترین دشمنان و فزونی آیات نازل شده در این موضوع نسبت به سایر موضوعات دارای معنایی خاص می‌باشد و با توجه به همین مستندات می‌توان کلمه یهود در قرآن را معادل کلمه صهیونیسم به کار برد و چنان که گذشت بررسی حوادث و رویدادهای تاریخی هم گواه محکمی بر این ادعاست. به امید آنکه به فضل الاهی بتوانیم بهترین و موثرترین موضع را در برابر این جنبش سراسر ظلم و بیدادگری اتخاذ کنیم و پیش از پیش مقدمات ظهور یگانه منجی بشریت را فراهم آوریم چرا که تنها اوست که با اراده الاهی توان مقابله با این شیاطین و شیطان صفتان را دارد.

نتیجه گیری:
اگرچه امروزه، صهیونیسم جهانی به عنوان دشمن حقیقی توحید در قالب‌ها و صورت‌های مختلفی خودنمایی می‌کند اما با اتکا و اعتماد به آیات کریمه قرآن و با اندکی تامل می‌توان اندیشه شوم و شیطانی آنان را از لابلای مکاتب انحرافی و التقاتی تشخیص داد گذشته از آنکه با نگاهی به صفحات تاریخ می‌توان مشاهده کرد که سابقه توحید ستیزی یهود از مرز هزاران سال هم می‌گذرد. با این همه خداوند متعال در معجزه ای آشکار با بیان استمرار دشمنی آنان، کار را بر ما آسان‌تر کرده است. البته قصد ما بیان این نیست که وجود صهیونیسم را در زمان پیامبر اثبات کنیم بلکه بر هر صاحب فکری روشن است که منظور از پدیده شوم صهیونیسم تفکر نژاد پرستانه و کفر آمیزی است که اعتقاد به برگزیدگی و علو مقام یهود از سایر اقوام دارد در حالی که برطبق آنچه در کتب مقدس تحریف ناشده مثبوت است ملاک و معیار برتری، میزان تقیّد به دستورات الاهی و در یک کلام تقوا پیشگی معرفی شده است و به همین خاطر و با وجود چنین اختلاف فاحشی در عقیده یهود و سایر اقوام، گسستگی عظیمی بین آنان و سایرین ایجاد شده که در بسیاری از موارد به خصومت انجامیده است. اگر چه در بسیاری از موارد نیز صاحبان این تفکر شوم برای پیشبرد اهداف خود با به جان هم انداختن دوستان و تراشیدن دشمنانی کاذب و ایجاد مسیری انحرافی در برابر جهادگران، به راحتی و با خاطری آسوده به دشمنی و ضربه زدن خود ادامه داده‌اند. شاید بهترین و موثرین راه پیشگیری و مقابله به مثل با چنین دشمن قداری بعد از استمداد از ذات باری تعالی، شناخت صحیح و واقعی او باشد چرا که در این صورت است که می‌توان در راه شناساندن وی به دوستان نیز قدم برداشت.
در طول تاریخ همین عدم شناخت دشمن، ضربه‌هایی بس کاری و جبران ناپذیری را به پیکر ما وارد کرده است. به طور مثال امروزه بسیاری از اعراب غافل و بعضاً جاهل، مساله فلسطین و رژیم اشغالگر قدس را مساله ای در حد نژادی و محلی به حساب می‌آورند و آن را مشکلی بین مردم فلسطین و یهودیان ساکن آنجا می‌دانند در حالی که این مساله در خوشبینانه ترین حالت، اگر آن را مساله ای جهانی ندانیم مساله میان دو دین یهود و اسلام است و از وظیفه شرعی در قبال اتفاقات واقعه در آنا داریم. به امید آنکه با بیداری جهانی اسلامی این تفکر شوم و این غده سرطانی محو و نابود گردد. متن کامل این مقاله با اندکی تغییر در کتاب یهودیان بنی اسرائیل و فراماسونری به قلم نگارنده در دسترس می‌باشد.
 
نویسنده:سلمان قاسمی
منبع اختصاصی: راسخون


پی‌نوشت‌ها:

1.سوره مائده، آیه 82
2.اجنه به دو گروه مومن و کافر تقسیم می‌شوند که اجنه کافر به عنوان شیاطین نامیده شده‌اند. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به «جایگاه جن، شیطان و جادوگر در عالم» استاد اصغر طاهر زاده
3.آل عمران/ 28ـ نساء /144
4.احزاب/ 73 ـ فتح/6ـ یوسف/53
5.آل عمران/19 (ان الدین عندالله الاسلام...)
6.این تعبیر در اینجا تسامحی به کار برده می‌شود و گرنه پیروان حضرت موسی(ع) به کلیمیان مشهورند منسوب به کلیم الله حضرت موسی (ع). م
7.حجت الله مددی، داعیه داران دین/ ص 17
8.انبیاء/69
9. توفیقی حسین، آشنایی با ادیان بزرگ ص 72 و مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ص572
10.کتاب مقدس؛ سفر پیدایش بند 22 باب 17
11.پیدایش؛ بندهای 32 تا 34 باب 25
12.البته آن زمان حکم حرمت جمع میان دو خواهر در ازدواج وجود نداشت.-12
13.کلباسی اشتری حسین؛ مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس؛ ص 70 –شهبازی عبدالله؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران ج اول؛ فصل دوم
14.شیخ نوری محمد امیر؛ صهیونیزم و نقد تاریخ نگاری معاصر غرب ص27
15.پیدایش؛ بندهای 24تا28 باب 32
16. پیدایش؛ باب 29 بند 35
17.شهبازی عبدالله؛ ج1 ص303
18.پیدایش؛ باب 38 بندهای 14 تا 30
19.پیدایش؛ باب49 بندهای 8تا10
20.برای اطلاعات بیشتر ر. ک رد پای سامری صفحه 238
21. اول پادشاهان باب 11، بندهای 12- 1 همین معبد است که امروزه در فراماسونری و آرزوی بازسازی آن درصهیونیسم دارای ارزش بالایی است یعنی معبدی که به قول تورات سلیمان در عصیانی بت پرستانه آن را بنا نهاد!!!
22.بعل یک مفهوم کهن سامی به معنای خداوند است که بت گوساله طلایی یکی از نمادهای آن بود.
 

منابع و ماخذ
1.در این نوشتار علاوه بر قرآن کریم و تفسیر شریف المیزان از کتب ذیل نیز استفاده شده است:
2.حسین کلباسی اشتری، تبار شناسی کتاب مقدس، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی1387
3.حجت الله مددی، داعیه داران دین، قم، نقش1386
4.عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، دوره پنج جلدی، تهران، موسسه مطالعات -و پژوهش‌های سیاسی1377
5.سلمان قاسمی، ردپای سامری، آسیب شناسی شخصیت قومی یهود در متون مقدس و نگاهی نو بر علل -
6.پیدایش و ارتداد صهیونیسم، اصفهان، کیاراد1389
7.کتاب مقدس، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول1380و کتاب مقدس، ترجمه فارسی، انتشارات ایلام 2002
8.محمد امیر شیخ نوری، صهیونیسم و نقد تاریخ نگاری غرب، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی1388

ارسال توسط کاربر محترم سایت : aziztaeme