امتداد روح مسيح


 

نویسنده : علي علوي‌پيام




 
زماني كه شهردار جديده بودم و به كار وكالت و رسيدگي به مسائل حقوقي شهروندان اشتغال داشتم به‌خاطر پي‌گيري كار اداري اسقف به كاخ رياست‌جمهوري مي‌رفتم. روزي به امام صدر برخوردم. او با اين‌كه براي اولين‌بار مرا مي‌ديد مرا به گرمي در آغوش گرفت و گفت: من تو را از خودت بهتر مي‌شناستم! شيعيان ساكن در برج حمود (منطقه مسيحي) به من گفته‌اند تو چگونه آن‌ها را مانند فرزندان خود حمايت مي‌كني و ميان آن‌ها و يك مسيحي ماروني فرق نمي‌گذاري.
سپس شروع كرد به نام بردن از خانواده‌هاي شيعة آن مناطق و يكايك ايشان را درست مي‌شناخت. او ادامه داد: ما همه بايد دست‌به‌دست هم بدهيم و با هم براي خدمت مشترك به نزديكي بين مذاهب و ايجاد زمينه زندگي مشترك ميان آن‌ها تلاش كنيم.
چند روز بعد ناگهان كليساي مارمارون در بوشريه سرقت شد و به آتش كشيده شد. در حالي‌كه بر تخته سياه مدرسه كليسا، عبارت «لا اله الا الله» را نوشته بودند. اين حادثه فضاي بسيار مسمومي عليه شيعيان و مسلمانان ايجاد كرد و منطقه را متشنج ساخت. پس از آن امام صدر با من تماس گرفت و از من خواست در سد بوشريه (منطقه مسيحي) و در محلي كه قرار بود مسجد بسازند به ديدارش بروم.
آن‌جا در حضور جمعيت فراواني از شيعيان چنين گفت: امروز مي‌خواهيم پول جمع كنيم، اما هرچه جمع شود براي ساختن اين مسجد و اين كليساي مارمارون نصف مي‌كنيم!
اين كار هوشمندانة او مرهمي بر زخم مسيحيان بود و به‌سرعت آرامش را به منطقه بازگرداند. چند وقت بعد معلوم شد كسي كه آن كار را كرده بود، يك مسيحي بوده كه مي‌خواسته فتنه درست كند.
ارتباط‌ها و تماس‌هاي ما ادامه يافت تا اين‌كه من براي نمايندگي مجلس از آن منطقه نامزد شدم. تمام اهالي شيعة منطقه دوروبرم جمع شدند و از من حمايت كردند و امام صدر مرا نامزد شيعيان در منطقه ناميد و همين باعث شد تا با رأي بالايي به‌عنوان كانديداي مستقل به مجلس بروم و به‌عنوان رئيس تجمع نمايندگان جديد انتخاب شوم.
پس از آن بود كه يك‌بار امام صدر را براي شام به خانه‌ام دعوت كردم و بسياري از نمايندگان مستقل هم جمع بودند. يادم هست همسرم ناديا، تابلوي صليب را بالاي در ورودي قرار داده بود. امام صدر كه آمد مرا صدا زد و از عكاس‌ها خواست از ما زير صليب عكس بگيرند. و بعد شروع كرد دربارة نزديكي بين اسلام و مسيحيت براي نمايندگان مجلس صحبت كردن و آياتي از قرآن برايشان تلاوت كرد.
چندي بعد مطلع شدم كه ايشان قرار است در كليساي پدران كبوشي سخنراني كند. سخنراني معروف و تاريخي باعنوان «اديان در خدمت انسان» كه براي نخستين‌بار در تاريخ كليسا، يك روحاني مسلمان در روز يك‌شنبه در محراب كليسا براي مسيحيان موعظه كرد و عكس ايشان به شكل گسترده منتشر شد.
من با او به آن‌جا رفتم. هنگامي كه سخن‌راني تمام شد و مي‌خواستيم برگرديم يكي از كشيش‌ها دستم را گرفت و گفت: اين انسان امتداد روح مسيح است.
همواره در جلسات و گفت‌وگوهايمان احساس مي‌كردم او بسيار روح بزرگي دارد و در اوج است و در او تعصب نيست و بين انسان‌ها تفاوت قائل نيست. در سينه، قلبي آكنده از محبت و برادري و بزرگواري و وطن‌دوستي دارد؛ همان‌طور كه آن پدر روحاني به من گفته بود و به اين دليل معتقدم مسيحيان هم همان‌قدر با فقدان او ضرر كردند كه شيعيان.
حجت‌الاسلام و المسلمين شيخ محمدرضا نعماني، شاگرد خاص و دستيار شهيد آيت‌الله سيد محمدباقر صدر گفته‌اند كه در حضور ايشان بحث پسر عموي ايشان جناب امام موسي صدر شد. بعد از آن جناب حجت‌الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ احمد انصاري قمي كه از افاضل نجف اشرف بود نقل كردند: برادر همسرم، فرزند آيت‌الله نجفي همداني مفقود شد و ما هيچ‌ راهي و خبري از او نداشتيم كه آيا زنده است و يا مرده. پس به ما گفتند كه زني در كوفه از گمشده خبر مي‌دهد. به سراغ آن زن رفتيم و طبق معمول يك درهم به او دادم و گفتم: گمشده ما را پيدا كن.
اسم او و مادرش را پرسيد، پس از حسابي كه داشت، گفت: اين گمشده شما زنداني و سالم است و به همين زودي آزاد مي‌شود.
همين‌طور هم شد. در روز ششم آبان 1357 كه زنداني‌هاي قصر و اوين آزاد شدند، او هم آزاد شد. پس من به فكر امام موسي افتادم و باز به آن زن مراجعه كردم. يك ربع دينار خواست، به او دادم. مانند سابق از اسم او و مادرش پرسيد و بعد حساب كرد و گفت: اين گمشدة شما در يك جا مانند يوسف صديق زنداني و سالم است و هيچ راهي با خارج براي او نيست. و از خارج هم هيچ ارتباطي با او ممكن نيست. ليكن در يك تحول جهاني آزاد خواهد شد.
 
امام موسي صدر مي‌گويد: تنها كساني آزادي انسان را محدود مي‌كنند كه به فطرت آدمي كافر باشند. فطرت الهي‌اي كه انسان بر آن خلق شده و پيامبر باطني و درون انسان است...1
آزادي برترين ابزار براي بهره‌وري از نيروهاي وجودي انسان است. آدمي در جامعه‌اي كه آزاد نباشد قدرت خدمت ندارد و اگر آزادي نداشته باشد، نمي‌تواند تمام نيروهاي خويش را به‌كار گيرد و همه موهبت را پرورش دهد. پس آزادي بهترين وسيله براي به‌كارگيري نيروهاي دروني فرد در خدمت جامعه و نشانه احترام به كرامت انساني و خوش‌گماني به انسان است. در حالي‌كه فقدان آزادي نشانة بدگماني به انسان و كاستن از كرامت اوست.2
مرحوم آيت‌الله احمدي ميانجي روزي در خواب، سال‌ها پس از ربوده‌شدن امام موسي صدر مشاهده كرد كه آن عزيز بازگشته است. با شادماني به ايشان اظهار داشته بود: خدا شما را براي ما ذخيره كرده است، اگر شما نيز در اجتماع بودند شايد قدرتان شناخته نمي‌شد. خدا شما را حفظ كرده است تا روزي به درد اسلام بخوريد.
رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خميني(ره) فرموده‌اند: آقاي صدر يك مردي است كه من مي‌توانم بگويم او را بزرگ كرده‌ام و به منزلة يك اولاد عزيز است براي من، و من اميدوارم كه ان‌شاءالله ايشان با سلامت برگردند به محل خودشان و بسيار مورد تأسف است كه ايشان را ما الآن نمي‌بينيم در بين خودمان.
وقتي كه ياد تو در دل مي‌نشيند، دل به احترام حضورت تمام قد مي‌ايستد و خيال به امامت سبز نگاهت قامت مي‌بندد. مردي بدين شكوه، مردي نستوه كه رد پاي نگاهت مردآفرين و فتوت‌زاست. تو هزار پرسش بي‌پاسخي و هزار حيرت بي‌انجام كه آينه‌ها را مبهوط خويش كرده‌اي. چگونه دريايي در دلي سكني گزيده است و چگونه اقيانوسي در نگاهي موج مي‌زند.
موساي عصر ما، قصر هزاران فرعون را سپاه تركان تو درهم شكسته است. مسيح‌تر از تو كسيت در اين جهان يهودايي و احمدي‌تر از تو كسيت در اين دنياي بولهبي؟
من جاي پاي مهر و صفايت را در كوچه‌‌كوچة لبنان در خانه‌خانة بيروت، به چشم ديده‌ام و ديده‌ام كه مردم لبنان، فرزانگان مردم لبنان، گرد عبور خاطره‌ات را بر چشم‌هاي منتظر خويش سرمه مي‌كنند. من ديده‌ام كه مادران عرب تو را از فرزندان خويش دوست‌تر مي‌دارند و كودكان، نگاه پدرانه و دست‌هاي مهربانت را بر بوم رؤياهاي آبي خويش ترسيم مي‌كنند و دختران به شولاي آسمانيت تبرك مي‌جويند و مردان تو را اسطوره‌اي پرستيدني مي‌شمارند.
اي مردترين، مرد روزگار! تويي كه زمين برايت زندان مي‌نمود و جهان چون كفش كوچكي بر پاهاي مردانه‌ات تنگي مي‌كرد. در حيرتم كه چگونه ميله‌هاي زندان را تاب مي‌آوري و شكوه نمي‌كني، اما... اما... موسي‌ترين كليم! يقين دارم كه روزي از طور بازخواهي گشت و بر صدر خواهي نشست. يقين دارم كه با مسيح دوباره ظهور خواهي كرد و به امامت مهدي موعود، قامت خواهي بست. «يرونه بعيداً و نرئه قريباً»
سيدمهدي شجاعي

پي‌نوشت‌ها:
 

(1) «انديشة ربوده‌شده»، مجموعه جملات امام موسي صدر، ص 327.
(2) همان، ص 326.
 

منبع:ماهنامه امتداد شماره 62