ابعاد ديده نشدة جنگ سي‌وسه‌روزه


 

نویسنده : علي فرزانه




 

پرونده
 

تلويزيون‌هاي اسرائيل در نشان دادن مشکلاتي که سربازانشان در جنگ با آن روبه‌رو بودند، از هم سبقت مي‌گرفتند. در يکي از برنامه‌ها، مهمان دعوت شده، افسري از تيپ «گولاني» به نام «ايئان آيخنر» بود که در جنگ، دستش قطع شده بود. سخنان او حيرت و شگفتي را به ارمغان مي‌آورد. پس از اين‌که مجري از وي ‌پرسد: «چه شد که دستت قطع شد؟»
وي چنين جواب داد: «جنگ بسيار سختي را تجربه کرديم. وقتي وارد حومة شهر «بنت جبيل» مي‌شديم، تعدادمان بسيار زياد بود. من پشت يک درخت موضع گرفتم تا سربازان لشکر را پوشش دهم و در ضمن، با دوربين تفنگم برخي خانه‌ها را زير نظر داشتم تا هر گونه تحرک نيروهاي حزب‌الله را رصد کنم. در جست‌وجوهايم، سه نفر از نيروهاي حزب‌الله را ديدم که داشتند آرام و آهسته به سمت ما مي‌آمدند تا سربازانمان را غافل‌گير کنند. در وهلة اول به‌نظرم آمد که آن‌ها هدف‌هاي بسيار آساني هستند، اما همين که خواستم به طرف آن‌ها تيراندازي کنم، ناگهان با مردي سوار بر اسب و شمشير به دست مواجه شدم که ضربتي با شمشير به من وارد کرد و از نظر دور شد. من خيلي آشفته و وحشت‌زده بودم.»
مجري با شگفتي پرسيد: «واقعاً آن‌ها با شمشير مي‌جنگيدند؟»
افسر ويژة تيپ گولاني جواب داد: «بله! حتي بعضي از سربازان به من گزارش دادند که تک‌سواري با اسبي تندرو، آن‌ها را دنبال مي‌کرد و آن‌چنان سريع مي‌گذشت که نمي‌توانستند او را هدف قرار دهند.»
مجري با حيرت گفت: «من نمي‌توانم قانع شوم. چه‌گونه ممکن است اسب و شمشير بر سلاح‌هاي مدرن پيروز شوند؟»
ايئان گفت: «آن‌ها خيلي خوب براي حمل و به‌کارگيري شمشير تمرين کرده بودند.»
تلويزيون اسرائيل با گفت‌وگو با سربازان و افسران مجروح خود که تعداد ديگري از آن‌ها اتفاقات مشابه آيخنر را نقل مي‌کردند، سعي داشت تا با عقب‌مانده جلوه دادن حزب‌الله، در يك جنگ رواني که وراي جنگ نظامي در جريان بود، امتيازي به‌دست آورد، غافل از اين‌که اشاره به سپيدپوشان سوار بر اسب و مواردي اين‌چنيني، نه تنها به ضرر حزب‌الله تمام نشد؛ بلکه باعث شد كه دشمن شكست‌ خورده، خود به امدادهاي غيبي که به مدد رزمندگان اسلام آمده بود، اعتراف كند.
02/04/86
چند روز پيش فرصتي فراهم شد تا با چند تن از دوستان شبکة «المنار» و همين‌طور مجاهدان حزب‌الله لبنان، ديداري داشته باشيم و گفت‌وگويي، هر چند کوتاه، اما بسيار جالب و مفيد را در ارتباط با جنگ تابستان سال گذشته و مسائل پس از آن، داشته باشيم. هرچند با توجه به اصرار دوستان، امکان تصويربرداري و ضبط مکالمات آن‌ها ميسر نشد، تنها به ذکر همين چند خاطره‌ بسنده مي‌کنيم.
يکي از دوستان مي‌گفت: «روزهاي هفتم يا هشتم جنگ بود. ما مشغول گشت‌زني در يکي از خيابان‌هاي منطقة «ضاحيه جنوبي» در بيروت بوديم. در آن زمان بسياري از آپاراتمان‌ها و مجتمع‌هاي مسکوني، به‌علت بمباران شديد هواپيماهاي اسرائيلي، که چندين بار در هر روز تکرار مي‌شد، خالي از سکنه شده بودند. همين‌طور که سرگرم بازديد از ساختمان‌ها و بررسي برخي از دفاتر حزب‌الله بوديم، ناگاه زني ميان‌سال نظرمان را به خود جلب کرد.
زن بي‌حجابي بود که وارد يکي از ساختمان‌ها شد و پس از چند دقيقه، ناگاه با حجاب خارج شد. حرکت زن، براي ما بسيار عجيب بود و تازگي داشت. به توصية چند تن از دوستان، به تعقيب او پرداختيم. پس از عبور از چند کوچه، متوجه شديم آن زن دستگاهي شبيه به خودکاري نسبتاً بزرگ را از زير عباي (چادر) خود بيرون آورد و روي ديواري علامت‌گذاري کرد. در ظاهر، چيزي ديده نمي‌شود، ولي با حرکتي، ضربدر نسبتاً بزرگ که با آن قلم بر روي ديوار کشيد. احساس کرديم مشغول علامت‌گذاري آن محل است. اين حرکت بر روي چندين ساختمان ديگر، دوباره تکرار شد. براي ما بسيار عجيب بود که جريان چيست؟ وقتي متوجه حرکت‌هاي مشکوک و کاملاً محتاطانة زن شديم، پي برديم که بدون‌ شک، قضيه‌اي در کار است.
بلافاصله از چند جهت به او نزديک شديم و او را بازداشت کرديم. پس از چند ساعت بازجويي، مشخص شد كه از جاسوس‌هاي اردني است و با قلم نوري مخصوص خود، مراکز و ساختمان‌هاي مسکوني برخي مسئولان حزب‌الله را علامت‌گذاري مي‌كرده است که تنها از طريق دوربين‌هاي مخصوص هواپيماهاي جنگدة «اف16» اسرائيلي امکان رديابي و ديد آن‌ها وجود دارد. او را مجبور کرديم که تمام ساختمان‌هايي که علامت‌گذاري کرده بود را به ما نشان دهد. منطقه را کاملاً تخليه کرديم.
در همين بين يکي ديگر از بچه‌هاي شبکة المنار خاطرة جالب ديگري را نقل کرد. او مي‌گفت: «در روزهاي اول جنگ، فردي ملبس به لباس روحاني، هر روز بين جوانان محل و نيروهاي بسيجي حزب‌الله که مشغول مراقبت از محل بودند، مي‌آمد و آن‌ها را دل‌داري و روحيه مي‌داد که در برابر تجاوزات و بمباران‌هاي اسرائيل غاصب مقاومت کنيد و از خود صبر نشان دهيد. اين برنامه، براي تقريباً يک هفته ادامه داشت، تا اين‌که يک روز فردي از نيروهاي بسيجي حزب‌الله در جمع پرسيد: «علت اين‌که اين روحاني، که ظاهراً هيچ مسئوليتي ندارد، در زماني که هواپيمايي در آسمان وجود ندارد و بمباران‌ها انجام شده، به اين محل مي‌آيد چيست؟»
اين سؤال هرچند در آن شرايط بسيار سخت، بي‌مورد و نادرست به نظر مي‌رسيد، ولي نظر برخي از دوستان را جلب کرد. روز بعد که آن روحاني، درست بعد از بمباران‌هاي جنگنده‌هاي اسرائيلي دوباره پيدا شد، چند تن از نيروهاي کادر حزب‌الله او را گرفتند و براي يک بازجويي ساده با خود بردند. بعد معلوم شد كه او نيز از جاسوسان محلي اسرائيل بوده که در لباس روحاني، سعي در شناسايي مناطق آسيب‌پذير و استراتژيک حزب‌الله داشته است و هميشه همراه خود دستگاه استراق سمع مخصوصي حمل مي‌کرده است.»
يکي ديگر از دوستان نقل مي‌کرد «در مناطقي مانند؛ «ناقوره» و يا اطراف شهر «صور»، که درگيري مستقيم با نيروهاي اسرائيلي داشتيم، هر از گاهي روبات‌هاي پرندة کوچکي را مي‌ديديم که با سرعت بسيار زياد و در ارتفاع پايين از اطراف ما عبور مي‌كنند؛ چيزي شبيه به يک پرندة سبک‌بال کوچک تيزپرواز. اين روبات‌ها دوربين‌هاي بسيار ويژه‌اي بر روي خود داشتند که از مناطق مختلف عکس و فيلم تهيه مي‌کردند و به راحتي در برخي مواقع، از بين نيروهاي حزب‌الله عبور مي‌کردند. به علت سرعت بالا و تغيير جهت ناگهاني‌اش، هيچ‌کدام از مجاهدان موفق به فيلم‌برداري و گرفتن عکسي از آن روبات‌ها، نشده بودند. پس از جنگ معلوم شد که اين يک نوع روبات کاوشگر ساخت کانادا بوده که اسرائيلي‌ها آن را ارتقا داده بودند و براي عمليات‌هاي ويژه و درگيري‌هاي نزديک از آن استفاده مي‌کرده‌اند.»
گفته شد که کمي پيش از جنگ، اسرائيل از سلاح‌هاي ليزري بسيار ويژه‌اي برخوردار بود که با تاباندن مستقيم اشعة ليزر به مجاهدان حزب‌الله، به کلي آن‌ها را ناتوان مي‌ساخت و براي هميشه فلج مي‌کرد؛ بدون اين‌که گلوله‌اي شليک شود يا شما فرد مهاجمي را ديده باشيد و يا صدايي شنيده باشيد.
از اين‌گونه خاطرات، نمونه‌هاي ديگري هم گفته شد که در اين‌جا نياز به ذکر و بيان آن‌ها نيست، اما آن‌چه که بيش از هر چيز، خودنمايي مي‌کرده است، تلاش نيروهاي حزب‌الله لبنان، با ايماني راسخ و توکل به ائمة اطهار(ع) براي رويارويي با دشمني بوده است که از آخرين تکنولوژي‌هاي روز دفاعي و هجومي دنيا برخوردار است، و از جاسوسان محلي بسياري براي شناسايي موقعيت نيروهاي عملياتي و نيز مناطق تجمعي آن‌ها استفاده مي‌کرده است و سرانجام با آن همة امکانات و هياهوي رسانه‌اي جهاني و امپرياليسم آمريکا، شد آن‌چه که همه ديديم. باشد که ماه تابان حق، بر راه گم‌راهي و تاريک ما بدرخشد، قلب خسته و پژمردة ما را ندايي دهد تا با حقيقتي روشن و خدايي تابناك شود، روز موعودي فرا رسد و اين عمر به سلامت به پايان آيد. امين
منبع: ماهنامه امتداد شماره 54