پژواك فرياد «شهسواري‌ها» گم شده است


 

نویسنده : سيد حميد مشتاقي‌نيا




 
قرار بود بنويسم سوژه‌هاي بر زمين مانده، اما همين تيتر مناسب‌تر است: «آزادگان بر زمين مانده!» آزادگاني که فراز و نشيب‌هاي زندگي هر کدامشان خاطراتي آموزنده و شنيدني است. از زاوية ديگري هم مي‌توان به اين عنوان نگاه کرد. آزاده‌هايي که لطف خدا باعث شده است، هنوز در بين ما باقي بمانند. نگاهي به آمار آزادگاني که هر از گاه بر اثر فشارها و سختي‌هاي دوران اسارت دچار عارضه‌اي شده و از ميان ما رخت بر‌مي‌بندند، ضرورت بهره‌ بردن از فرصت‌هاي باقي مانده را گوشزد مي‌نمايد.
اردوگاه‌هاي اسارت، نمادي از يک جامعة کوچک بود. تجمع اقوام با رويکردها و سليقه‌هاي متفاوت، تجربه‌اي را رقم زد که بهره‌گيري از آن مي‌تواند راه‌گشاي بسياري از معضلات اجتماعي باشد. مديريت در اسارت، خلاقيت‌ها و نوآوري‌ها، فعاليت‌هاي فرهنگي و... نيز نمونه‌هاي ديگري از تجربه‌هاي گران‌سنگ دوران پرافتخار اسارت است که دردمندانه بايد گفت، مورد غفلت و فراموشي قرار گرفته است.
کدام مسئول فرهنگي خبر دارد جنگ نرم فرهنگي در اردوگاه 7 شهر رومادي عراق چه‌گونه رقم خورد؟ آن‌جا که با وجود برتري ابزاري دشمن براي تأثيرگذاري بر اسراي کم‌سن‌وسال ايراني، تمام توطئه‌ها با رهبري فکري طلبه‌اي جوان به نام «عيسي نريموسا» ناکام ماند و يک بار ديگر ثابت شد که برتري ايمان و عقيده بر پول و امکانات، اصلي خدشه‌ناپذير است.
«علي‌اصغر صالح‌آبادي» را چه کسي مي‌شناسد؟ روحاني دوست‌داشتني و بزرگواري که هم‌اکنون امامت جمعة شهر کهک در استان قم را برعهده دارد. اوج افتخار‌آفريني او و يارانش در اردوگاه موصل، مربوط مي‌شود به جريان زيارت کربلاي اباعبدالله(ع). شايد نسل‌هاي بعد با آن شناختي که از فضاي غيرانساني اسارت و توحش سربازان عراقي پيدا مي‌کنند، باورشان نشود كه اين روحاني ريزاندام، با پافشاري و استقامت خود توانست از افسر استخبارات بعث، تعهد کتبي بگيرد که زيارت اسراي ايراني مورد بهره‌برداري تبليغي به نفع رژيم صدام واقع نشود.
کدام فيلم يا کتابي را سراغ داريد که نشان داده باشد، اسراي ايراني در اردگاه «بعقوبه» در اوج غربت و مظلوميت با پاي‌مردي خود، نماز جمعه را با امامت حجت‌الاسلام «باطني‌» برگزار کرده‌اند؟
«علي حبيبي»، مرزبان جوان و باغيرت ايراني در اردوگاه 6، عراقي‌ها را مجاب کرد تا اذيت‌وآزار اسراي ايراني را به حداقل برسانند.
مبادا روزي نام «شهسواري» را فراموش کنيم. همان بزرگ‌مرد معلمي که در مقابل دوربين‌هاي خبري دنيا، خطر شهادت را به جان خريد و غريو «مرگ بر صدامِ ضد اسلام» را در گوش تاريخ ماندگار ساخت.
«طحانيان» نوجوان کم‌سن‌وسالي بود که مصاحبه با خبرنگار زن هندي را به رعايت حجاب کامل او منوط کرد و با صداي کودکانه‌اش پيام آزادگي را اين‌گونه طنين‌انداز ساخت:
«شهاب‌الدين شهبازي» را بايد بشناسيد، سرگرد دلاور ارتشي که وصف جوان‌مردي‌هايش هر شنونده‌اي را به وجد مي‌آورد.
بدن «سيد فاضل موسوي» شرحي از دل‌دادگي فرزندان حضرت روح‌الله است. هنوز هم جاي اتو و ديگر ابزار شکنجه بر پيکرش خودنمايي مي‌کند. سيد فاضل‌ها همة اين دردها را در خود فرو ريختند تا دشمن با ارتحال پير مرادشان، «خميني کبير» احساس شادماني نکند.
«احمد روزبهاني» سند زندة تهاجم ارتش بعث است. او فرمانده سپاه پاوه بود. جاويدالاثر «احمد متوسليان» معاونت او را برعهده داشت. روزبهاني در سال پنجاه‌وهشت به اسارت دشمن درآمد؛ يعني درست يک سال پيش از آغاز رسمي جنگ تحميلي.
«حسين درچه‌اي» در تيپ جوادالائمه(ع)، فرمانده شهيد «برونسي» بود. دشمن مي‌دانست فرمانده تيپ را به اسارت درآورده، اما تا آخر نفهميد همين جوان ساده‌اي که خودش را انگشترساز مشهدي معرفي کرده و به ادعاي خود به زور وارد جنگ شده، همان فرمانده دليري است که حماسه‌هايش کمر دشمن را شکسته است. حسين درچه‌اي در اسارت، شكل جديدي از خط فارسي را ابداع کرد که دو جور خوانده مي‌شود. او از اين طريق قصد داشت اخبار اسارت را به ايران منتقل کند. هنر او در ايفاي نقش آن‌قدر بالا بود که حتي پزشکان متخصص صليب نيز بيماري‌اش را باور کردند و او را دو سال زودتر از ساير اسرا با اسيران بيمار عراقي مبادله نمودند.
ياد روضه‌هاي زينبي به خير! آن‌جا که برخي مردم عراق با ديدن اسراي تشنه و دست و پا بستة ايراني هر چه به دستشان مي‌رسيد، نثار پيکر مجروح کاروان اسارت مي‌کردند. زمزمه‌هاي اسرا به ياد طفلان يتيم امام عشق، شنيدني بود.
ياد «علي‌اصغر رنجبر» به خير! جواني اهل فارس که فقط چند ساعت در اسارت دشمن ماند. خون زيادي از او رفته بود و در گرماي طاقت‌فرساي تابستان، فقط طلب چند قطره‌ آب داشت. بعثي‌ها او را از سايرين جدا کردند و درست زير آفتاب نشاندند. آب يخ را مقابل نگاهش گرفتند. چشمان خسته و نيمه‌باز او داشت اميدوار مي‌شد که به يک‌باره قطرات آب را به زمين ريختند و قهقهه سر دادند. صداي علي‌اصغر از ته حلقوم مبارکش شنيده مي‌شد: آب... آب... دقايقي طول نکشيد که از کوثر گواراي حق، سيراب شد و شهد شهادت نوشيد.
«فضل‌الله ظهوريان» با ضربة «جمعه»، سرباز خبيث عراقي، در اردوگاه موصل فلج شد و چندي بعد با اسراي بيمار عراقي مبادله شد. وقتي از علي‌بن موسي‌الرضا(ع) شفا گرفت، عکسش را براي اسرا فرستاد تا رهروان عاشورا بدانند بي‌صاحب نيستند.
«حسين لشکري» را آقا، «سيدالاسرا» لقب داد. ارتشي دلاوري که بيش‌ترين زمان را در اسارت با سختي‌هاي فراوان سپري کرد. او زن و فرزند داشت، شکنجه را تحمل کرد، هجده سال را در تاريکي سلول‌هاي اسارت گذراند، اما حاضر نشد جلوي دوربين عراقي‌ها برود و براي خوش‌آمد اربابان غربي آن‌ها، ايران را آغازگر جنگ معرفي نمايد.
سختي اسارت فقط تونل مرگ نبود. شکسته‌ شدن هيبت يک مرد را چه کسي مي‌تواند بازگو کند؟ مرد مظهر جلال خداست. مي‌دانيد وقتي يک مرد در جواني به‌خاطر بيماري سخت و جانکاه مجبور باشد حتي براي قضاي حاجت به اسيري ديگر اتکا کند، چه بر سرش مي‌آيد و چه‌گونه از درون در خود مي‌پيچد؟
از نامه‌هاي دروغين منافقين خبيث چه خبر داريم؟ وقتي با تقليد خط يکي از نزديکان اسير به او خبر مي‌دادند همسرش رهايش کرده، فرزندش مرده و... طعم سرنوشت نامعلوم را ان‌شالله هيچ‌گاه نچشيم. آيا مي‌دانيم بيش از نيمي از اسرا به دور از نگاه صليب سرخ نگهداري شده و به‌اصطلاح، مفقودالاثر بودند. اسراي مفقودالاثر از همه مظلوم‌تر بودند؛ زيرا در صورت کشته شدن توسط دژخيمان بعث نيز کسي سراغي از آن‌ها نمي‌گرفت. با اين حال رشادت‌هايي از ايثار و ايمان آن‌ها رقم خورده است که در تاريخ هيچ ملتي به چشم نمي‌آيد.
حالا کتاب‌هاي درسي را ورق بزنيد. آيا مي‌توانيد نامي از طلايه‌دار نسل بوتراب، «سيد علي‌اکبر ابوترابي» پيدا کنيد؟ از «محمدجواد تندگويان» چه‌طور؟ وزير نفتي که مي‌توانست زير کولر و پشت ميز عمارت بنشيند و از تهران، همه چيز را کنترل کند؛ اما نماند تا نشان دهد وزير شدن در دولت اسلامي با عافيت‌طلبي منافات دارد.
معناي آزادگي را بايد از زندانبانان عراقي پرسيد. شايد هيچ اردوگاهي نبوده است که سربازان دشمن با حقارت و سرشکستگي اين عبارت را بر زبان آورده باشند که: «انگار ما اين جا اسير شما هستيم.»
فرق آزادي و آزادگي را فرزندان روح‌الله در عمل، تفسير کرده‌اند. آن‌چه بيان شد، گوشه‌هايي بسيار کوچک از عظمت فرهنگي تابناک است که تبيين آن نسل‌هاي آتي انقلاب را در برابر آفت‌هاي زمانه بيمه مي‌کند. از اجحاف‌ها و کوتاهي‌ها که بگذريم، امروز رسالتي بس بزرگ گريبان‌گير همة فعالان عرصة فرهنگي است. گنجينة تابناک آزادگي، رو به فراموشي است. هشدار! که تاوان غفلت ما تنها به خسران اين جهان ختم نخواهد شد.
هر که دارد به سرش شور و نوا، بسم الله.
منبع: ماهنامه امتداد شماره 54