بررسی افکار و عملکرد خلیفه اول در زمان خلافت


 

نويسنده: رسول صادقی
منبع اختصاصی:راسخون



 

چکیده
 

نظامهای سیاسی دینی با توجه به اینکه رهبران آن‌ها از طریقی نصب شده‌اند که الهی می‌باشند یا به طریقی غیر از نصب این مقام را اشغال کرده‌اند، به دو دسته نظامهای سیاسی با رهبری منصوب و نظامهای سیاسی با رهبری غیر منصوب تقسیم می‌شوند. خود دسته اول به سه دسته‌ی نظامهای سیاسی با رهبری پیامبر- نظام سیاسی با رهبری امام معصوم (علیه السلام) و نظام سیاسی با رهبری فقیه تقسیم می‌شوند. نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب به دو دسته نظام سیاسی با رهبری خلیفه و نظام سیاسی با رهبری پادشاه تقسیم می‌شود. بعد از ماجرای غدیر که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) امام علی (علیه السلام) را به عنوان اولین امام معرفی کرد ماجرای سقیفه روی داد و ابوبکر به کمک عمر در سقیفه خود را به عنوان اولین خلیفه معرفی کردند و نظامی به وجود آوردند که همان نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب است. درباره‌ی نحوه‌ی اداره‌ی مملکت توسط خلیفه اول می‌توان به مسأله ی ارتداد، زکات، غصب فدک و انگیزه‌ی آن از غصب، کار گزاران خلیفه اول، فتح دمشق و عراق که دلالت بر شجاعت او نمی‌کند، اشاره نمود. برای ثابت کردن اینکه خلیفه اول فاقد علمی بود که بتواند شایستگی خلافت بر مسلمانان را به عهده بگیرد می‌توان به مسأله ی بریدن دست دزد، ارث جده، ارث دو جده اشاره نمود
کلیدواژه : ابوبکر، ارتداد، خلفاء، جانشینی پیامبر (صلی الله علیه واله)، عمر، نظام سیاسی

مقدمه
 

مسأله ی خلافت پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) از جمله مسائلی است که موجب تفرقه بین مسلمانان شده است و باتوجه به اینکه عامل وحدت بین مسلمانان امری ضروری و اجتناب ناپذیر است، این خود، اهمیت این مطلب را روشن می‌کند که از بین بردن این تفرقه چقدر مهم وحیاتی می‌باشد. یکی از راههایی که موجب می‌شود ثابت بشود غیر از امام علی (علیه السلام) که به موجب ادله قرآنی و روایی به عنوان اولین امام مسلمانان می‌باشند و تحقیق در آن خارج از بحث این مقاله می‌باشد، کسی دیگر شایستگی این خلافت را ندارد، بررسی افکار و عملکرد خلیفه اول، در زمان خلافت می‌باشد. آن دسته از مسلمانی که امام علی (علیه السلام) را به عنوان اولین امام پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) قبول ندارند، به دو دسته تقسیم می‌شوند : یک دسته ادله‌ی امامت حضرت علی (علیه السلام) را می‌دانند و به عدم شایستگی آن سه خلیفه پی برده‌اند ولی ازروی تعصب بی جا و لجاجت تن به حرف حق نمی‌دهند. دسته دوم کسانی هستند که دسترسی به این ادله ندارند و در واقع جاهل قاصر هستند که وظیفه‌ی ما تبلیغ بر روی این گروه است. بررسی افکار و عملکرد خلیفه اول می‌تواند انسان با منطق را به یقین برساند و حق را از باطل تشخیص دهد. به امید روزی که اختلاف شیعه و سنی از بین برود و هیچ گونه شک وشبهه ای در این زمینه باقی نمانده باشد. در آخر مقدمه قسمتی از خطبه شقشقیه از زبان امام علی (علیه السلام) را ذکرمی کنیم. «به خدا قسم که جامه‌ی خلافت را کسی پوشید که خود او می‌دانست آن جامه برای تن من دوخته شده بود. نسبت خلافت به من همچون نسبت سنگ آسیاب است به محور چرخش آن هیچ کس از لحاظ علم و دانش با من برابری نمی‌کند. با این حال پس از غصب شدن خلافت توسط آن‌ها، از خلافت چشم پوشی کردم. عقل چنین حکم می‌کرد که صبر پیشه کنم و چنان کردم. اوضاع روحی من، مثل کسی بود که خاری در چشمش فرو رفته یا استخوانی در گلویش گیرکرده و راه نفسش بند آمده باشد» (1)

1.انواع نظامهای سیاسی دینی
 

با توجه به این که رهبری و زمامداری مهم‌ترین عنصر حکومت در نظامهای دینی است اقسام و اشکال کلی نظام‌های دینی با توجه به تفاوت ملاک‌های رهبری معین می‌شود. از این رو در اولین قدم، نظام‌هایی که رهبران آن حقیقتاً با مأموریت الهی قدم به تأسیس واداره ی نظام سیاسی کردند؛ نظام‌های «منصوب» نامیده و آن دسته از نظام‌هایی که رهبران آنها به طریقی غیر از نصب این مقام را اشغال نموده‌اند؛ نظام‌های «غیر منصوب» نامگذاری شده‌اند. (2)

1-1 نظام‌های سیاسی با رهبری منصوب
 

با توجه به مطالب فوق نظام سیاسی که با رهبری پیامبر باشد یعنی رهبری مردی که از جانب خداوند به رسالت مبعوث شده است یکی از اقسام نظام سیاسی با رهبری منصوب است. (3) و شاهد آن آیه زیر می‌باشد: «ولقدبَعَثنا فی اُمَّةٍرسولاً اَن اعبُدُ اللهَ واجتَنِبُو الظّاغوت» ما در هرامتی پیامبری را برانگیختیم تا به آنان بگوید که خدا را پرستش کنید و از طاغوت دوری گزینیند. (4) و اما نظام‌های سیاسی با رهبری امام: امامت در اصطلاح رایج خود به مثابه نظام سیاسی الهی مطرح است و همانند مقام نبوت در اختیار خداوند می‌باشد و تنها اوست که برای بندگانش امام و رهبر تعیین می‌کند. (5) نظام سیاسی با رهبری فقیه: این نظام حاکمیت بر انسان‌ها را تنها حق خداوند می‌داند که به پیامبر و امام معصوم بدون واسطه منتقل شده است و در عصر غیبت با توجه به روایات فراوانی که وجود دارد رهبری و هدایت به عهده‌ی فقها و حاملان علوم الهی می‌باشد.

1-2 نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب
 

دسته ای دیگر از نظام‌های سیاسی وجود دارد که فاقد ریشه‌ی دینی است و فقط مدعی انتساب به دین هستند در این نظام‌ها رهبرانی که خود را منتسب به دین می‌کنند نیز دو دسته‌اند. دسته اول خود را جانشین رسول خدا می‌دانند و علاوه بر منصب حکومتی نوعی منصب دینی نیز برای خود قائلند، این گروه تحت عنوان نظام خلافت در تاریخ اسلام حضور سیاسی دارند البته باید گفت که نظریه خلافت به عنوان رقیب نظریه‌ی امامت پس از رحلت پیامبر دنبال شد و تا سالیان متمادی عرصه‌ی جامعه اسلامی را در اختیار خود گرفت. (6) دسته‌ی دوم با نام سلطان حکومت کرده‌اند و منشأ قدرت وحکومت خود را افاضه و عطیه‌ی الهی دانسته‌اند اما منصب دینی برای خود قائل نبودند. این نظام باعث ایجاد حکومت موروثی درامتداد نظام خلافت در میان مسلمانان شد. با توجه به توضیحاتی که داده شد معلوم شد که نظام حکومتی خلفای اولیه که بعد از رسول (صلی الله علیه واله) روی کار آمدند از نوع نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب و دسته اول محسوب می‌شود. (7)

جانشینی پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) وماجرای سقیفه
 

پیامبر (صلی الله علیه واله) که در سال ده هجرت آخرین حج خود را به جا آوردند که معروف است به حجة الوداع بعد از انجام مناسک حج به همراه انبوهی از مسلمانان که از حج بر می‌گشتند به طرف مدینه رهسپار شدند در میان راه در نزدیکی برکه‌ی خم این آیه نازل شد: «یا اَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ مااُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما به لغتَ رِسالَتَه وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ» ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است را کاملاً به مردم برسان. (8) پیامبر (صلی الله علیه واله) مسلمانان را جمع کرد و بعد از بیان این که عمرشان رو به پایان است مردم را نصیحت کرده و ولایت حضرت علی را بر همگان اعلام کردند و گفتند هر که من مولای اویم علی مولای اوست. بعد از اتمام صحبت پیامبر (صلی الله علیه واله) مردم به حضرت علی (علیه السلام) تبریک و تهنیت گفتند، گفته شده که ابوبکر و عمر زودتر از سایر صحابه به آن حضرت تبریک گفتند. (9) اما زمانی که پیامبر وفات یافتند بی توجه به بیعتی که در غدیر با حضرت علی (علیه السلام) کرده بودند به سرعت در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند. (10) گروهی نگران بودند که قریش یا قبیله ای دیگر خلافت را به دست بگیرد و به حکومت مطلق تبدیل شود، البته این احتمال هم می‌رفت که هر کس جانشین پیامبر شود از تمایلات خود پیروی کند و اقوام خود را مقدم بدارد و به دنبال انتخاب قبیله ای، آن قبیله اهمیت پیدا کرده و عدالت و مساوات از میان برود به همین دلیل بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه واله) قبایل به خلافت طمع بستند و در این زمان خصایص فطری عرب و تعصب‌های جاهلیت که اسلام روی آن را پوشانده بود آشکار شد. مهاجران و انصار در سقیفه در مقابل هم قرار گرفتند و هر یک دلایلی می‌آوردند که برای امر خلافت برتری دارند، مهاجرین از سابقه خویش در اسلام آوردن صحبت کرده و انصارهم از این که پیامبر را یاری رسانده است، به همین ترتیب صحبت‌های بسیاری میان آن‌ها رد و بدل شد. (11) ولی درباره‌ی نحوه‌ی انتخاب و شرایط خلیفه هیچ سخنی به میان نیامد، عمده‌ترین نکته که مهاجرین بر آن پا فشاری می‌کردند نظریه‌ی قریشی بودن خلیفه بود و این که اگر کار به دست قریش نباشد امور سامان نمی‌یابد. (12) ابوبکر هم اوضاع دیرین را به یاد انصار آورد و با تفسیر زیرکانه ای از جانشین پیامبر (صلی الله علیه واله) آن‌ها را قانع کرد که ممکن است دشمنی‌های گذشته تجدید شود و بعد پیشنهاد کرد با عمر یا ابوعبیده جراح بیعت کنید که در این حین عمر بر خواست و با ابوبکر بیعت کرد و به دنبال آن عبدالرحمن از او پیروی کرد. (13) در اینجا عمر جلسه را به سوی ابوبکر هدایت کرد و باعث به خلافت رسیدن ابوبکرشد. (14)
فاتحان سقیفه که موفق شده بودند در اقدام ناگهانی از تعدادی محدود بیعت بگیرند، در کوچه های مدینه به راه افتادند و در حالی که عمر پیشاپیش جمعیت فریاد می‌زد «مردم با ابوبکر بیعت کردند» از هر رهگذری می‌خواست تا با ابوبکر بیعت کنند و خواسته یا ناخواسته دست مردم را می‌گرفت و به دست ابوبکر می‌زد و همان را بیعت با ابوبکر تلقی می‌کرد تا اینکه با این همین حالت وارد مسجد شدند.
 
این در حالی بود که علی (علیه السلام) و تنی چند از بزرگان بنی هاشم و تعدادی از اصحاب بزرگ پیامبر مشغول کفن و دفن رسول خدا (صلی الله علیه واله) بودند. از این زمان نظام جدیدی به وجود آمد که همان نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب است. با آمدن این نظام خلافت جهان اسلام طی چند قرن متمادی در چهار چوب این نظام سیاسی اداره شد و مسلمانان در این مدت اشکال مختلفی از نظام خلافت را تجربه کردند. (15)

بیعت گرفتن ابوبکر از علی (علیه السلام) و یارانش
 

فردای روز سقیفه «روز سه شنبه» بیعت عمومی در مسجد پیامبر به اجرا گذاشته شد و از مردم مجدداً برای ابوبکر بیعت گرفته شد. اما تعدادی از بزرگان اصحاب از جمله سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، عمار یاسر، و طلحه و زبیر و...که خلافت را حق مسلّم علی (علی السلام) می‌دانستند از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و به عنوان اعتراض در خانه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تجمع کردند. عمر از ابوبکر خواست تا به معترضان فرصت ندهد و آنان را وادار به بیعت کند. ابوبکر نیز به همین منظور عمر را به همراه تعدادی افراد مأمور این کار کرد. آنان خانه‌ی فاطمه را به محاصره در آوردند. عمر از متحصنان خواست تا از خانه بیرون آمده، با ابوبکر بیعت کنند. اما آنان بر عقیده‌ی خویش پای فشردند. آنگاه عمر تهدید کرد، اگر بیعت نکنند خانه را به آتش می‌کشد. حاکمان تصمیم گرفتند تا به الزام واکراه از علی (علیه السلام) بیعت بگیرند. پس به اجبار در خانه فاطمه گشودند و علی را به مسجد کشاندند و از او خواستند تا با ابوبکر بیعت کند. (16)

ایراد خطبه توسط خلیفه اول
 

ابوبکر چند بار تصریح کرده بود که افرادی هستند که از او به خلافت سزاوارترند وی بعد از بیعت مردم با خودش در خطبه ای گفت : «من در حالی حکومت بر شما را عهده دار شدم که بهتر از شما نیستم. اگر درست رفتار کردم به من کمک کنید، اما اگر بد کردم مرا مستقیم کنید ... تا هنگامی از من اطاعت کنید که خدا را اطاعت می‌کنم، در غیر این صورت لازم نیست از من اطاعت کنید» این شاهد آن است که او بر این باور بود که لازم نیست بهترین مردم حکومت را به دست گیرد. (17)

کلیاتی درباره‌ی خلیفه اول
 

عبداله بن عثمان تیمی نام اصلی ابوبکر است که اهل سنت او را خلیفه اول بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) می‌دانند پدرش ابوقحافه عثمان و مادرش ام الخیرسلمی نام داشت. ابوبکر در سال 571 یا 572 میلادی حدود سه سال پس از عام الفیل درمکه و در میان قبیله «تیم بن مره» یکی از طوایف قریش، به دنیا آمد. بنا به نوشته مورخان، ابوبکر پیش از اسلام به بازرگانی (در رشته بزازی) اشتغال داشت و مردی ثروتمند بود. برخی مورخان نیز گفته‌اند وی کسب وکاری بی اهمیت داشته است ابوبکر مدتی پس از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) مسلمان شد. برجسته‌ترین حادثه زندگی ابوبکر همراهی با پیامبر در هجرت به مدینه و پنهان شدن در غار ثور است. وقتی پیامبر از طریق وحی از توطئه قتل خویش آگاه شد، تصمیم به هجرت به مدینه گرفت، که در ابتدای راه به ابوبکر برخورد و به اتفاق او از مکه خارج شد، در پی تعقیب مکیان، ابوبکر ترسیده بود اما پیامبر وی را آرام کرد. اهل سنت برای همراهی ابوبکر با پیامبر در هجرت به مدینه به ویژه اقامت چند روز درغار ثور، اهمیت بسیار قائل شده‌اند. اما مفسران شیعه و برخی از اهل سنت با توجه به جمله لا تحزن در آیه‌ی 40 سوره‌ی توبه (که اشاره به توصیه پیامبر به ابوبکر مبنی بر نترسیدن از چیزی) بر این باورند که این همراهی ابوبکر تصادفی بوده و با توجه به هراس و وحشت او، فضیلتی برای وی به شمار نمی‌آید. (18)

ابوبکر قبل از اسلام
 

درباره پیش از اسلام آوردن ابوبکر به سخن امام شعرانی در کتاب خود کشف الغمّه اشاره می‌کنیم، او می‌گوید: «ابوبکر با اُبّی بن خلف و دیگر مشرکان قمار بازی می‌کرد و این، پیس از تحریم قمار بود.» ابن عبّاس گفته است : «شرط بندی قمار است و در زمان جاهلیت بر سر اموال و حتی زنان خود شرط بندی و قمار می‌کردند و این، تا زمانی که حرام نشده بود مباح بود و ابوبکر با مشرکان هنگامی که آیه‌ی :» الم. غُلِبَتِ الرُّوم (19) نازل شد، شرط بندی کرد (و ابوبکر از جمله قمار بازان آن دوره بود). آنگاه که رسول خدا (صلی الله علیه واله) خبردار شدند، در حالی که جامه‌اش به زمین کشیده می‌شد نزد ابوبکر رفتند و او را با عمر یافتند، چون نگاه ابوبکر به چهره‌ی بر افروخته و سرخ شده‌ی پیامبر افتاد گفت : «پناه به خدا از غضب رسول خدا (صلی الله علیه واله) و خداوند هرگز سرما را نچرخاند (و مست نشویم) » و او نخستین کسی بود که شراب را بر خود حرام کرد. (20)

نحوه‌ی اداره‌ی مملکت توسط خلیفه اول
 

مفهوم سیاست و حکومت
 

«سیاست» واژه ای است عربی که از ریشه‌ی «ساس – یسوس» گرفته شده و در لغت عرب به معنای رام کردن و تربیت کردن حیوان است و در فرهنگ نامه های فارسی عبارتند از : اداره کرده امور مملکت، حکومت کردن، امر و نهی، اداره امور داخلی و خارجی کشور، ریاست خلق و خو می‌باشد. (21) بنا به تعریف اهل لغت، سیاست، اقدام و انجام چیزی بر طبق مصلحت آن است. اگر به حاکم و زمامدار «سیاستمدار» گفته می‌شود، از آن روست که در امور اجتماعی و عمومی توده‌ی مردم،‌ به مصلحت اندیشی، تدبیر و اقدام می‌پردازد، اما سیاست در اصطلاح علم سیاست به معنای گوناگونی به کار رفته است برخی از این تعاریف عبارتند از «فن کشور داری و کسب قدرت اجتماعی» «قدرت و فن کسب، و توزیع و حفظ آن»؛ «علم حکومت به کشورها» و «فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی» با توجه به تعاریف بالا مهم‌ترین و کلی‌ترین موضوعات علم سیاست، دولت،‌ حکومت، و قدرت است. (22) اما سیاست در علوم سیاسی امروز شناسایی اموری است که با حکومت یک مملکت ارتباط دارد و با اداره روابط هر کشور با ممالک دیگر نیز مربوط است. مطابق این تعریف هر چند دولت مدینه با استفاده از قدرت الهی و اجتماعی روابط داخلی را به بهترین روش اداره می‌کرد و نیز با دولت‌های خارجی ارتباط داشت اما سیاستی حقیقی که در دولت مدینه رعایت می‌شد در واقع عبارت بود از : اداره‌ی امور مردم به حسب مصالح واقعی آن‌ها و ارشاد آنان به راه راست. از سیاست و علم سیاست گفتیم و اکنون نوبت به ارکان حکومت رسیده است ولی قبل از بیان آن بهتر است تعریفی از دولت و حکومت بیان کنیم. دولت در یک معنا، نظام سیاسی معین و مشخص است، یعنی وقتی که یک نظام سیاسی در قالب سرزمین و کشور وجود خارجی پیدا کند و متناسب با فرهنگ و توانایی‌های سیاست یک اجتماع قوام و شکل پیدا کند؛ و اما حکومت : مراد از آن، سازمان اجرایی درون دولت است و به مجموعه‌ی افراد، مناصب و ارگان‌هایی اطلاق می‌شود که دست اندرکار تنظیم و اداره امور جامعه هستند (23). در نظام‌های معاصر ما حکومت دارای سه رکن اساسی «قانون گذاری» «اجرایی» و «قضایی» است اما در عصر خلفای سه گانه حکومت به گونه‌ی امروزی تکامل یافته نبود و قوای حکومتی شکلی ساده داشت و به دلیل نزدیکی به منبع وحی و شریعت و آشنایی صحابه با سنت قانون گذاری، معمولاً قوانین درون نظام، طبق شریعت اعمال می‌شد و حکومت دارای دو رکن اجرایی و قضایی بود. در زمان خلفای سه گانه برترین نمادی که در رأس هرم قدرت در حکومت جای داشت نماد خلافت بود که در جایگاه صاحب شریعت و جانشین پیامبر در حفظ دین و سیاست مسلمانان قرار داشت. در اصل وجود خلافت و ضرورت آن پس از رسول اکرم بین مسلمانان اجماع نظر وجود دارد و همه‌ی فرقه های اسلامی با ادله‌ی عقلی ونقلی، استمرار رسالت پیامبر را در نهاد خلافت دانسته‌اند اما اختلاف تاریخی در این خصوص که مسلمانان را به دو فرقه‌ی شیعه و سنی تقسیم کرده، بر سر خاستگاه مشروعیت خلیفه است و باید گفت سه خلیفه نخست مواجه با عدم مشروعیت بودند. دستگاه خلافت در عصر خلفای سه گانه، یگانه نهادی بود که به همه‌ی شئون دینی و دنیایی جامعه‌ی اسلامی نظر داشت و تمام مسئولیت‌های شرعی و سیاسی پیامبر (صلی الله علیه واله) به خلیفه منتقل شده بود، یگانه تمایزی که خلافت با رسالت داشت آن بود که پشتیبانی غیبی و حمایت و حیانی در تبلیغ قطع شده بود و خلیفه با استناد به سیره و سنت دینی پیامبر موظف بود جامعه اسلامی را به سوی خیر و سعادت راهنمایی کند و مشکلات دنیایی اعم از امور شرعی، قصایی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و ...به رشد و کمال برساند. (24)

بررسی اوضاع مملکت هنگام خلافت خلیفه‌ی اول
 

با تبعیت مردم با ابوبکر کار تعیین زمامدار هم، به ظاهر پایان یافت. اما این طرز انتخاب عواقبی را به دنبال داشت که در سالهای نخستین پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه واله) چندان آشکار نبود ولی هر چه مردم از آن سال‌ها دورتر می‌شدند، آثار نا مطلوب آن بیشتر پدیدار شد. سخن شهرستانی درالملل و النّحل که گوید : «در اسلام، در هیچ زمان هیچ شمشیری، چون شمشیری که به خاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید» درست است به ظاهر اختلاف مهاجر و انصار بر سر مسئله‌ی زمامداری پایان یافت اما با رقه ای از این خلافت در دل دسته ای (به ظاهر اندک) باقی ماند و پس از گذشت یک قرن به شعله ای مبدل گشت و سراسر شرق اسلام و بلکه جهان اسلام را فرا گرفت. (25) ابوبکر وقتی زمام خلافت را به دست گرفت که گروهی از طوایف راه ارتداد را پیش گرفته بودند و گروهی دیگر از پرداخت زکات خود داری می‌کردند. مسیلمه کذاب نیز در یمامه دعوی نبوت می‌نمود، و سپاه اسامه در اجرای فرمان رسول خدا در حال حرکت بودند. (26) و همچینی مسأله ی غصب فدک نیز مطرح بود.

مسأله ی ارتداد وزکات
 

مشکل اصلی مسلمانان، حرکتی بود که به عنوان جریادن «ارتداد» شناخته شده است. مورخان نوشته‌اند که پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) گروهی ادعای نبوت کرده و جماعتی مرتد شده، تاج شاهی بر سر گذاشتند و کسانی هم از پرداخت زکات خود داری کردند. در ارتباط با مدعیان نبوت یک انگیزه اساسی وجود داشت و آن اینکه برخی از قبایل یا اشخاص بلند پرواز، در این اندیشه بودند که اگر قرار باشد کسی از قبیله ای با ادعای نبوت بر دیگر قبایل سروری داشته باد قبیله‌ی ما نیز می‌تواند چنین باشد این حرکت منجر به آن شد که کسانی از برخی قبایل ادعای نبوت کردند. نخستین اینان اسود عنی بود که در یمن دست به شورش زد. مسیلمة بن حبیب از طایفه‌ی بنی حنیفه از دیگر مدعیان نبوت بود. او در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه واله) همراه بزرگان طایفه‌اش به مدینه آمده و اظهار اسلام کرده بود، اما پس از بازگشت، در اندیشه‌ی نبوت رفته خطاب به مردمان بنی حنیفه می‌گفت : «می‌خواهم بدانم که چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارتر شده‌اند. » مدعی دیگر نبوت طلیحة بن خویلد اسدی بود، او نیز طوایفی از قبیله غطفان و بنی فزاره را فراهم آورده و با ساختن کلمات سجع گونه کوشید تا با ادعای نبوت در برابر حکومت مدینه بایستد. آنچه اهمیت دارد این که، آیا این قبایل مرتد بوده‌اند یا آن که به خاطر مخالفتشان با دولت مرکزی، جنگ با آنان روا بوده است. ابوبکر معتقد به ارتداد آنان بود وقتی زنان و فرزندان آنان را به اسارت به مدینه آورد. (27) ابوبکر پس از رسیدن به حکومت، با اینکه با شورشیان فاصله‌ی بسیاری نداشت و هرلحظه بیم آن می‌رفت که قبیله های ازدین برگشته به مدینه حمله برند، کوشیدند تا لشگر اسامه [این لشکرد روا پسین روزهای زندگانی پیغمبر برای نبرد با رومیان آماده شد و می‌خواست به مؤته،‌ جایی که جعفربن ابی طالب، در آن شهید شد برود، اما با مرگ پیغمبر همچنان در بیرون متوقف شد.] را به مؤته از متصرفات رم بفرستد. هر چند اسامه و بعضی بزرگان صحابه یاد آور شدند که در شرایط فعلی چنین کاری به صلاح مسلمانان نیست ولی سر انجام ابوبکر لشکر اسامه را روانه ساخت و پیش آمدهای بعدی نشان داد که فرستادن این لشگر در چنان اوضاع و احوال اثری بزرگ در به جای نشاندن شورشیان داشت. (28) بسیاری از قبایل به اصطلاح مرتد در اصل، منکر پرداخت زکات بوده‌اند که در این موارد شواهد متعددی وجود دارد. به عنوان نمونه درباره‌ی گروهی از اهل یمامه گفته شده است که اینان منکر حکم فقهی زکات نبودند، بلکه پرداخت آن را به ابوبکر نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند ما زکات را از اغنیای خود گرفته و به فقیر می‌دهیم. اما به کسی که کتاب و سنت، پرداخت چیزی را به ما، به او لازم نشمرده،‌ نخواهیم داد. یعقوبی نیز می‌گوید: کسانی، تنها از دادن زکات به ابوبکر خوداری کردند. اقدام ابوبکر برای وادار کردن همه‌ی قبایل به پرداخت زکات، مهم‌ترین اقدام در جهت استواری پایه های دولت مرکزی مدینه به شمار می‌آید. او گفت اگر صدقه یک سال (عقال) که به رسول خدا می‌پرداختند به من ندهند با آنان به جنگ خواهم پرداخت. به هر روی این قابل انکار نیست که بسیاری از صحابه با رویه‌ی وی، در جنگ با این افراد، موافقت نداشته‌اند و تنها از آن روی که حاکم برآنان بود از وی اطاعت می‌کردند. مقدسی تصریح کرده است که پس از مسأله ی امات به عنوان اولین مسأله ی اختلافی میان مسلمانان، مسأله ی جنگ با کسانی بود که زکات نمی‌دادند. (29)

مسأله ی فدک
 

غصب فدک
 

از اقدامات دیگر ابوبکر در زمان خلافت این بود که با همراه دوست خود (عمر) فدک را که در دست فاطمه (سلام اله علیها) بود، گرفتند. فدکی که در روزگار پیامبر فاطمه از غله‌ی آن استفاده می‌کرد. (30)

انگیزه‌ی غصب فدک
 

از مجموع بحثهایی که هستند به آیات و روایات و اظهارات دانشمندان اهل تسنن است می‌توان نتیجه گرفت که مسأله ی فدک و مالکیت زهرا بر آن سرزمین، حتی برای خود خلیفه اول و دوم که آن را غصب کردند ثابت بود و در اینجا این سئوال پیش می‌آید که آنان با چه انگیزه ای آن را تصرف کردند؟ نخستین جواب آن را از دانشمندان بزرگ اهل سنت جناب آقای ابن ابی الحدید نقل می‌کنیم که وی اظهار می‌دارد : «در هنگام مذاکره و بحث با دانشمندان و متکلمین امامیه، از آنان شنیده است که می‌گویند : همان طوری که خلافت علی (علیه السلام) را غصب کردند و خواستند از این طریق ضربه‌ی ناروا بر پیکر اهل بیت بزنند. تصرف فدک نیز زخمی بر زخمهای آنان بود ...» و به طور کلی می‌توان گفت هدف تضعیف بنیه‌ی مالی امیرالمؤمنین در رسیدن او به اهداف ولایت و خلافت بود و غاصبین از این راه می‌خواستند دستهای او را ببندند و حضرت را از صحنه سیاست و توجه مردم دور کنند. (31) امام صادق (علیه السلام) فرمود : بعد از آن که ابوبکر فدک را گرفت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود : چرا فاطمه را از میراث رسول الله محروم کردی و حال آن که فدک در زمان خود رسول خدا جز و املاک فاطمه بود؟ ابوبکر گفت : «فدک غنیمت اسلام و متعلق به همه مسلمین است. اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حتی ندارد» امیرالمؤمنین فرمودند : «ای ابوبکر، آیا برخلاف حکم خدا حکم می‌کنی؟» گفت : «نه» فرمودند : «اگر یکی از مسلمانان ما چیزی داشته باشد،‌ مانند لباسی یا خانه ای و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسی دلیل و شاهد می‌خواهی؟ » ابوبکر گفت : «از تو» امام فرمودند : «پس چرا از فاطمه دلیل و شاهد خواسته ای در ضورتی که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمانان حقی در آن دارند آن‌ها باید دلیل و شاهد بیاورند.» ابوبکر که با جوابی منطقی روبرو شده بود ساکت ومتحیر ماند. (32)

کارگزاران ابوبکر
 

برهیچ کس پوشیده نیست که نزدیک‌ترین یار و یاور ابوبکر، دوست دیرین او عمر بود که از قضا، رسول خدا (صلی الله علیه واله) در جریان برادر کردن مهاجران در مکه میان آن دو پیوند برادری بسته بود. ابوبکر به رغم آن که خود از طراحان اصلی ماجرای خلافت بود و در جریان ردّه نشان داد که فکر حکومتی برتری نسبت به عمر دارد، به دلیل شدت و حدّت عمر در بسیاری از موارد تسلیم دیدگاه های وی بود. در تمام مراحل تاریخی در سیره این دو نفر قرین یکدیگر هستند. ابوبکر او را در سال یازدهم هجرت به عنوان امیرالحجاج برگزید. خالدبن ولید از دیگرعناصر کارگزار ابوبکر شناخته می‌شود او که از طایفه‌ی بنی محزوم و در شمار تیره های قریش بود. در روز نخست صفر سال هشتم هجرت مسلمان شد، فردی به ظاهر نیرومند اما سخت فاقد ارزش‌های اخلاقی بود از وی به عنوان کسی که خلافت ابوبکر را آماده کرده بود یاد شده است. از طرفداران ابوبکر و منحرف از علی (علیه السلام) بود. دارای شخصیتی سست اخلاق بود. با این حال ابوبکر اصرار داشت تا او را به فرماندهی قوای نظامی خود برای سرکوبی مرتدان و پیامبران دروغین به نقاط مختلف اعزام کند. دفاع ابوبکر از وی بر این پایه بود که خالد اجتهاد کرده و بنابراین سزاوار سرزنش نیست. او دست به اقدامات خود سرانه ای می‌زد و این از آن روی بود که به حمایت ابوبکر از خود اطمینان داشت. زمانی خالد دو نفر را که امان نامه از ابوبکر داشتند کشت، هنگامی که به ابوبکر اعتراض شد، او همچنان به دفاع از خالد پرداخت. سرانجام خالد بن ولید به دست خلیفه دوم از فرماندهی سپاه شام عزل شد. ابو عبیده جراح از دیگر ارکان خلافت ابوبکر است. او همراه عمر و ابوبکر تنها قریشیانی بودند که در سقیفه ی بنی ساعده حضور داشتند وی با سالم (از موالی حذیفه) که هردو در ماجرای سقیفه فعال بودند. عقد اخوت داشت. ابوعبیده ابتدا بر کار بیت المال گماشته شد. اما بعداً فرماندهی سپاه شام را عهده دار گردید و تا سال هیجدهم هجرت که در طاعون عمواس درگذشت، در این سمت باقی بود. دیگر فرماندهان وکارگزاران ابوبکر عبارت بودند از : یزیدبن ابی سفیان، شرحبیل بن حسنه، و عکرمه بن ابی جهل. در میان کارگزاران وی، برخی از کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه واله) آنان را منصوب کرده بود بر سر کارشان باقی ماندند. نمونه‌ی انان معاذبن جبل در یمن عتاب بین اسید در مکه و علاء بن حضرمی در بحرین بود. در عین حال گفته شده است که ابوبکر انس را بر ولایت بحرین گماشت. شاید در دو زمان حاکم آن ناحیه بوده‌اند. مهاجرین ابی امیه در صنعا، زیاد لبتید بر مناطق ساحلی یمن، یعلی بن امیه برخولان، عثمان ابن ابی العاص برطائف و سلیط بن قیس بر یمامه فرمانروایی داشتند. از عثمان هم به عنوان کاتب ابوبکر یاد شده است در سال دوازدهم هجری ابوبکر، عمر وعاص را به عنوان سردار لشکر انتخاب کرد. (33)

فتوحات
 

1-1 فتح دمشق
 

شامات سرزمین حد فاصل دریای مدیترانه، سواحل عربی فرات، مرز شمالی حجاز و مرز جنوبی روم شرقی قدیم و ترکیه فعلی است. این سرزمین در حال حاصر شامل کشورهای سوریه، اردن، لبنان و فلسطین می‌شود. شامات در زمان ظهوراسلام، زیر سلطه‌ی امپراتوری روم شرقی بود با این حال از قرن‌ها قبل، حاکمان محلی در این دیار فرمانروایی داشتند اینجا شماری از قبایل با نفوذ عربی بودند که با جذب شماری از قبایل کوچک‌تر، موفق به ایجاد دولت‌هایی شده بودند اما پراکندگی مانع از آن شد تا یک اتحادیه‌ی عربی گسترده از مجموع آن قبایل در همه‌ی مناطق پدید آید. برای مسلمانان که توانسته بودند پس از سال‌ها قریش را به امضای صلح مدینه وا دارند و خود را آماده برای نشر اسلام به خارج از جزیرة الغرب کنند. شام از بسیاری جهات اولویت داشت شامات در زمان رسول خدا اهمیت داشت زیرا به مدینه نزدیک بوده مسلمانان با آن آشنایی داشتند و فی حد نفسه نیز از اهمیت بالایی بر خوردار بود. با پایان یافتن رخدادهای مربوط به مرتدین، ابوبکر ضمن نامه‌هایی که به مردم مکه، طائف، یمن و تمامی اعراب حجاز و نجد فرستاد،‌ آنان را به جهاد دعوت کرد. وی در همین نامه‌ها وعده‌ی غنائم موجود در روم را نیز به آنان داد، به دنبال آن سیل جمعیت از سراسر مناطق جزیره، راهی مدینه شد. پس از گرد آمدن مردم، برای نخستین بار، نیروهای نظامی مسلمانان در سال دوازدهم هجرت راهی شام شد. نخستین در گیری مسلمانان با رومیان، در منطقه وادی العربه روی داد که رومیان در این جنگ شکست خوردند و فرمانده سپاه رومیان کشته شد. پس از در گیری عربه، دومین درگیری در یکی از قریه های نخره با نام «داثن روی داد. این جنگ که در محرم سال سیزده هجرت روی داد به نفع مسلمانان به پایان رسید به دنبال واقعه‌ی داثن، مسلمانان، شهر بصری و ماب را در ربیع الاول سال سیزدهم تصرف کردند. بعد از آن به سوی دمشق به راه افتادند. در حالی که مسلمانان به سوی دمشق پیشروی می‌کردند یکبار دیگر دشمن خود را باز سازی کرده و در مرج الصفر با مسلمانان روبرو شد. این جنگ که در محرم سال چهاردهم رخ داد به نفع مسلمانان پایان یافت و بعد از این بود که دمشق از طرف سپاه اسلام به محاصره‌ی کامل در آمد. (34)»

2-1 فتح عراق
 

تاریخ عراق پیش از اسلام از نظرسیاسی، در بطن تاریخ ایران قرار دارد و سرنوشت سیاسی عراق و ایران در دوره‌ی ابوبکر با یکدیگر پیوند سخت داشت چرا که در عمل عراق دست نشانده‌ی ایران بود و بدون تحت الحمایگی ایران نمی‌توانست در برابر رقبای عرب قدرتمند شمال عربستان دوام بیاورد. در نخستین سال‌های دهه‌ی چهارم قرن هفتم میلادی بود که برخی از سران قبایل عرب برای در آوردن عراق از چنگ ایرانیان، دست به دامان خلیفه نخست مسلمانان شدند و نخستین حمله را در سال ششصد و سی و سه میلادی یا دوازده هجری به حیره سامان دادند که به پیروزی‌های پی در پی سپاهیان مسلمان در این نواحی انجامید. از دیگر شهرهای فتح شده عراق در این دوره می‌توان شهر «انبار» را نام برد. آنچه درباره‌ی فتوحات عراق در زمان خلیفه اول گزارش شده حکایت از آن دارد که سپاهیان ایرانی طرف اصلی این درگیری‌ها بوده و دست کم فرماندهی در اختیار آنان بوده است. به رغم همه درگیری‌هایی که میان سپاه اسلام و اعراب ساکن در عراق و شام روی داد، در عمق ماجرا نوعی آمادگی برای پذیرش اسلام به عنوان دین جدید در میان قبایل آن نواحی وجود داشت. (35)

فرهنگ سازی، علم آموزی توسط خلیفه اول
 

بررسی علم ابوبکر
 

از خلیفه اول در زمان مسلمانی،‌ نبوغی در علم، پیش قدم شدن در جهاد، بارز بودن در اخلاق، جدیت در عبادت و ثبات بر مبدأ نمی‌شناسیم. درباره‌ی او و رفیقش عمر بن خطاب روایت شده که معنای واژه‌ی «اَب» که هر عرب خالص حتی اعراب بادیه نشین معنای آن را می‌دانند، را نمی‌دانسته‌اند. لکن کسانی که متمایل به او هستند و برایش عذر تراشیده‌اند که وی در تفسیر قرآن احتیاط می‌کرده و از این رو از فرو رفتن در معنای واژه‌ی «اَب» دست کشیده و ورع پیشه کرده است! لکن هر صاحب فهمی می‌فهمد که احتیاط در بیان مقصود قرآن کریم و تعیین منظور از آن و بیان و توضیح محمل آن و تفسیر متشابه آن، و چیزهایی ازی این دست که زود نظر دادن در آن‌ها بدون اطلاع و تحقیق ممنوع است، واجب می‌باشد؛ و اما معانی الفاظ عربی برای کسی که در محیط عرب زبان بزرگ شده، چه احتیاطی جلوی او را می‌گیرد تا آن را بفهمد با اینکه طبعاً و فطرتاً معنای آن را می‌فهمد. او همچنین معنای کلاله که در آیه صیف در پایان سوره‌ی نساء امده را نمی‌دانست. (36)

دیدگاه خلیفه درباره‌ی ارث جده (مادر بزرگ)
 

از قبیصه بن ذؤیب نقل شده است : «مادر بزرگی نزد ابوبکرآمد و از او درباره‌ی ارثش سؤال کرد. ابوبکر گفت : » در کتاب خدا برای تو چیزی معین نشده، و در سنت رسول خدا (صلی الله علیه واله) نیز چیزی برای تو نمی‌دانم، برگرد تا از مردم بپرسم پس مغیرة بن شعبه گفت : من نزد رسول خدا (صلی الله علیه واله) بودم که یک ششم به جدّه داد. ابوبگر کفت آیا با تو کسی دیگر هم بود؟ پس محمد من مسلمه انصاری بلند شد و آنچه مغیره گفته بود را تکرار کرد. پس ابوبکر همان یک ششم را برای او معین کرد. بنابراین مشخص می‌شود که خلیفه چگونه به مسأله ای که مورد ابتلاست و حکم آن شایع است، علم ندارد، تاجایی که ازروی ناچاری به روایت کسی مانند مغیره که زنا کارترین فرد قبیله‌ی ثقف و دروغگوترین فرد امت است اعتماد می‌کند و از جمله مواردی که معیره سنت را تغییر داد و با آن بازی کرد، این بود که نماز عید قربان سال چهل هجری را به خاطر اینکه می‌ترسید عزل شود در روز عرفه خواند و پیشاپیش مردمی بود که به امیرالمومنین (علیه السلام) دشنام می‌دادند، و هر گاه بالای منبر می‌رفت به آن حضرت دشنام می‌داد. (37)

دیدگاه خلیفه درباره‌ی ارث دو جدّه (مادر بزرگ)
 

از قاسم بن محمد نقل شده است : دوجده یکی پدری و یکی مادری نزد ابوبکر آمدند، به مادر بزرگ مادری ارث داد ولی به پدری ارث نداد. عبدالرحمن بن سهیل یسهل از قبیله‌ی بنی حارثه گفت : ای خلیفه رسول خدا! تو ارث را به کسی دادی که اگر می‌مرد [و میت زنده بود] از او ارث نمی‌برد، پس ابوبکر یک ششم را بین آن دو تقسیم کرد. آیا جهل خلیفه اول به حکم ارث مادربزرگ، و سرعت وی در تغییر دیدگاه، با انتقاد مردی از انصار یا از قبیله‌ی بنی حارثه تعجب آور نمی‌باشد؛ و این انتقاد، مقتضی این است که مادر بزرگ مادری از ارث محروم شود اما وی هر دو را در ارث شریک کرد! و فقهای اهل سنت همین را مصدر حکم خود قرار داده‌اند. (38)

دیدگاه خلیفه درباره‌ی بریدن دست دزد
 

از صفیه دختر ابوعبید نقل شده است : مردی که دست و پایش قطع شده بود در زمان ابوبکر دزدی کرد. ابوبکر خواست پایش را قطع کند و دستش را باقی بگذارد تا بتواند با آن خود را خوشبو کرده، و وضو بگیرد و کارهایش را انجام دهد. پس عمر گفت : نه، سوگند به کسی که جانم در دست اوست باید دست دیگرش را قطع کنی، پس ابوبکر به همین امر کرد و دستش قطع شد. از قاسم بن محمد نیز نقل شده است: ابوبکر خواست پای کسی که دست و پایش قطع بود را قطع کند. پس عمر گفت: سنت این است که دست قطع شود.
شگفتا! که خلیفه حد سارق را نمی‌داند حکمی که از مهم‌تری چیزهایی است که باید برای حفظ امنیت عمومی و آرامش جامعه و قطع ریشه فساد بداند؛ و نیز از موارد حیرت آور این است که پیش از رجوع به کتاب و سنت و سپس پرسیدن از صحابه، و سپس مشورت کردن که پیش از این به او نسبت داده شده زود حکم کرد. وانگهی کسی که خلیفه را در این قضیه یه راه درست کشاند. چرا این حکم را در زمان خلافتش از یاد برد و همین را اراده کرد که رفیقش اراده کرده بود. (39)

نتیجه گیری
 

در ابتدای این مقاله انواع نظامهای سیاسی مورد بحث قرار گرفت. پس ماجرای سقیفه و ماجرای غدیر خم مطرح شد و به این نتیجه می‌رسیم با توجه به اینکه نص قرآن و سخن پیامبراکرم (صل الله علیه واله) در مورد جانشینی خود به حضرت علی (علیه السلام) وارد شده است حکومت خلفای سه گانه کاملاً غیر شرعی و از انواع نظامهای سیاسی، جزء نظام سیاسی با رهبری غیر منصوب می‌باشد. درباره‌ی کارگزاران خلیفه اول به این نتیجه می‌رسیم که در میان آن‌ها چهره‌ی مهمی از اصحاب رسول خدا به ویژه از انصار دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد این شاهد مناسبی بربی توجهی دستگاه خلافت به انصار باشد. فتح دمشق و فتح عراق از فتوحات ابوبکر می‌باشد. حال آیا از این فتوحات می‌توان به این نتیجه رسید که خلیفه اول فردی شجاع بوده است؟ باید گفت که از خلیفه پیش از اسلام و اقعیتی که دلالت بر شجاعت او کند، نقل نشده است، چنانچه در جنگ‌های پیامبر با اینکه زیاد است و او در آن‌ها حاضر بود، چیزی که شجاعت او را برساند، یا نام او را در تاریخ ماندگار سازد نمی‌یابیم. درباره‌ی علم ابوبکر و موارد متعددی که در زمان خلافت او روی داد، مانند: بریدن دست دزد، ارث جده، ارث دوجده همگی حاکی از آن دارد که خلیفه اول اصلاً فاقد علم و آگاهی به احکام مسلمانان بود تا اینکه نوبت به آن برسد که بخواهد بر مسلمانان حکومت بکند و خلیفه آنان بشود.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. امام علی (علیه السلام) نهج البلاغه، خطبه 3، شقشقیه
2.علی اصغر، نصرتی، نظام سیاسی اسلام، ص 71
3.همان، ص 72
4.قرآن، سوره نحل، آیه 36
5.علی اصغر، نصرتی، ص 77
6.علی اصغر، نصرتی، ص 84
7.غلامرضا، گلی زواره، ص 79-78
8.قرآن، سوره مآئده، آیه 67
9.عبدالحسین، امینی نجفی، ص 44
10.رسول، جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام
11.حسن، ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ص 227-226
12.غلامرضا، ظریفیان شفیعی، ص 187
13.شهاب الدین، احمد نویری، نمایه الارب فی فنون الادب، ص 32
14.علی اصغرنصرتی، نظام سیاسی اسلام، ص 194
15.صادق، آئینه وند، تاریخ اسلام، ص 137
16.همان، ص 138
17.رسول، جعفریان، تاریخ خلفا، ص 33
18.اینترنت، سایت شبکه ملی مدارس ایران
19.روم، آیه‌ی 1 و 2
20.شیخ عبدالحسین، علامه امینی، گزیده الجامع از الغدیر، ص 610
21.علی اصغر، نصرتی، نظام‌های سیاسی، ص 17
22.علی اکبر، رشاد،‌ دانشنامه امام علی (علیه السلام)، ص 12-13
23.علی اصغر، نصرتی، ص 43
24.علی اکبرر، رشاد، دانشنامه امام علی (علیه السلام)، ج 6، ص 136-128
25.سیدجعفر، شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 108
26.جعفر، سبحانی، تاریخ اسلام (زندگانی پیامبر خاتم)، ص 353
27.رسول، جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص 42-34
28.جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 111
29.رسول، جعفریان،‌ تاریخ خلفا، ص 44-41
30.محمدرضا، افتخارزاده، تاریخ سیاسی صدراسلام
31.علی اکبر، بابازاده،‌ تحلیل سیره فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، ص 200-199
32.سایت رشد، شبکه ملی مدارس ایران، حضرت زهرا و فدک
33.رسول،‌ جعفریان، تاریخ خلفا،‌ ص 49-44
34.رسول، جعفریان، تاریخ خلفا، ص 55-49
35.رسول، جعفریان، تاریخ خلفا،‌ ص 63-55
36.عبد الحسین، امینی نجفی، گزیده جامع الغدیر، ص 615-614
37.همان ص 623-622
38.همان ص 623
39.همان ص 627
 

منابع ومآخذ
1.قرآن مجید
2.نهج البلاغه
3.آئینه وند، صادق، تاریخ اسلام،‌ بی چا، بی جا، انتشارات صدف، پاییز 1382
4.ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، بی چا، بی جا، انتشارات جاویدان، 1360
5.احمد نویری، شهاب الدین، نمایة الادب فی فنون الادب، مترجم محمود مهدوی دامغانی، بی چا، بی جا، بی نا، بی تا
6.افتخارزاده، محمدرضا، تاریخ سیاسی صدر اسلام، چاپ اول، بی جا، انتشارات رسالت قلم، تابستان 1377
7.امینی نجفی، عبدالحسین، برگزیده الغدیر، مترجم محمد حسن شفیعی شاهرودی، چاپ اول، قم، انتشارات قلم مکنون، ذی القعده 1428
8.بابا زاده، علی اکبر، تحلیل سیره ی فاطمه زهرا، چاپ اول، قم، بی نا، بی تا
9. جعفریان، رسول، تاریخ خلفا (تاریخ سیاسی اسلام)، چاپ ششم، قم، انتشارات دلیل ما، تابستان 1386
10.رشاد، علی اکبر، دانشنامه امام علی (علیه السلام)، بی چا، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه،1382
11. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام (زندگی پیامبرخاتم)، چاپ چهارم، قم، انتشارات موسسه فرهنگی امام عصر (علیه السلام)، مهر 1380
12.شهیدی، جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی تهران، 1382
13.گلی زواره، غلامرضا، جغرافیای جهان اسلام، بی چا، قم، انتشارات موسسه آموزشی امام خمینی، 1385
14.نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، بی چا، بی جا، انتشارات هاجر، 1385
15.اینترنت، سایت شبکه ملی مدارس ایران