ميگ دشمن را با جنگنده خودی اشتباه گرفتم


 

نویسنده: مهدي هنرمند




 
سال 1360 بود و به من به‌عنوان شمارة چهار يك دستة پروازي به نام «سهيل» مأموريت داده شد. قرار شد با ديگر خلبان‌هاي دسته به يكي از تأسيسات صنعتي، نظامي عراق حمله و به‌وسيلة چهار فروند «اف 5» آن‌جا را بمب‌باران كنيم.
باتوجه به قدرت پدافندي عراق و دفاع مستحكم آن‌ها، قرار شد تا در ساعات اوليه و پيش از طلوع آفتاب به آن‌جا حمله كنيم.
شب پيش از حمله، توجيهات كامل پروازي توسط رهبر دستة پروازي انجام شده بود و پس از خوابي سبك و بعد از خواندن نماز، پاي هواپيما رفتيم و سريع مشغول انجام وارسي‌هاي پيش از پرواز سيستم‌ها، مهمات و... شديم و با آماده كردن دستگاه دقيق ناوبري، آمادة شكافتن دل آسمان شديم.
در ابتداي باند پروازي بوديم كه به‌خاطر اشكال سيستم كنترل آتش يكي از هواپيماها، آن هواپيما از ادامة مأموريت باز ماند و پرواز به‌صورت دستة سه فروندي ادامه داده شد و به حول و قوة الهي هواپيماها را يكي پس از ديگري از زمين جدا كرديم.
در آسمان يكي ديگر از هواپيماها هم به‌خاطر مشكل سوخت‌رساني از باك خارجي از ادامة مأموريت باز ماند و من و رهبر گروه به شكل دو فروندي به مأموريت عازم شديم. هنوز هوا تاريك بود كه از مرز عبور كرديم و با گذر از مناطق روستايي و كردنشين عراق به سمت هدف پيش مي‌رفتيم. آن‌ها با اين‌كه نمي‌دانستند ما خودي هستيم يا غريبه برايمان دست تكان مي‌دادند.
ما در سكوت مطلق راديويي تا نقطة IP (شروع حمله) ادامه داديم و در آن‌جا ضمن بررسي مهمات و درآخر آماده‌سازي سوييچ‌ها، شروع به كاهش ارتفاق تا بيست‌متري زمين كرديم تا از آسيب سيستم‌هاي پدافندي در امان باشيم.
باوجود تاريكي هوا با كمك دستگاه‌هاي ناوبري به نقطة هدف رسيديم. نزديك هدف بوديم كه آتش سنگين پدافندي شروع شد كه خود باعث شد تا بتوانيم موقعيت را دقيقاً با موضع مورد حمله تنظيم كنيم.
براي فرار از برخورد گلوله‌هاي ضدهوايي به‌صورت مارپيچ از لابه‌لاي آتش پدافندي عبور كرديم و با اتخاذ تاكتيك‌هاي مناسب، مهمات را در محل رها كرديم و به كمك آتش مسلسل به مواضع ضدهوايي‌ها حمله كرديم و هم‌زمان از محل دور شديم.
 
من از هواپيماي رهبر گروه دور شدم تا با انجام مانورهاي مربوطه، خود را از خطر تعقيب هواپيماهاي عراقي برهانم. پس از اطمينان از وضعيت خود اين فرصت را پيدا كردم تا هواپيما را از نظر پرتاب كامل مهمات و سلامت فني بررسي كنم و موقعيتم را نسبت به جنگندة شمارة يك ارزيابي كنم.
در فاصلة دو كيلومتري پشت سرم و با ارتفاعي بالاتر هواپيماي شكاريي را ديدم. با شكستن سكوت راديويي به رهبر گروه اعلام كردم: سهيل شمارة يك! شما را ديدم، در حدود يك مايلي پشت سر من قرار داريد.
او جواب داد: سهيل شمارة دو! مواظب باش. دو فروند ميگ عراقي در حال تعقيب ما هستند!
و سپس پرسش‌هايي از موقعيتم و ميزان سرعتم كرد و با اطلاعاتي كه در اختيارش قرار دادم فهميد كه من ميگ دشمن را با هواپيماي او اشتباه گرفته‌ام. بنابراين توصيه كرد تا سرعت بگيرم و ارتفاعم را كم كنم.
من سوخت كافي و البته مهمات براي درگيري نداشتم، پس گريختم. دستة گاز را به بيش‌ترين حد برده و با انحراف مسير،‌ خود را از تيررس موشكي دشمن نجات دادم.
جنگنده‌هاي دشمن انگار در بعضي مواقع كور مي‌شدند و اين مصداق آية شريفة «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ...»1 بود
منبع:ماهنامه امتداد شماره 62