مخلصانه کار کردن سخت است آقا...
مخلصانه کار کردن سخت است آقا...
مخلصانه کار کردن سخت است آقا...
نويسنده: زينب احمديان
سلام آقا !
شب از نيمه گذشته است و نسيم خنکي که دارد از زير پرده توري پنجره مي خزد روي چشم هاي خسته ام، صداي مناجاتي را آورده با خودش، که حتم، از مسجد محل، بلند است. صدا، هوايي ام کرده است و يادم آورده است مناجات هاي سحرهاي حرم امام رضا (ع) را و فکرم را کشانده است به شما و مناجاتي که لابد، همين حالا، در گوشه اي از همين زمين با حضرت معبود داريد...
قربان عبادتتان آقا؛ که به برکتش، زمين و آسمان پا برجاست و خدا به واسطه اش مي نازد. به فرشته هاي دل خور از خلقت بني آدم؛ که «الم اقل لکم اني اعلم غيب السماوات و الارض ) (1) و تبارک الله از وجود شما، که غيبت آسمان است و زمين؛ و خودشان به حال آن ها که (يومنون بالغيب ) هستند و خودش به حال ما که ايمان داريم به شما، آقاي غايب از نظر!
اصلاً!...قربان وجودتان آقا؛ که اگر - زبانم لال - نبوديد ( لساخت الارض باهلها) (2) مي شد؛ و راستي وقتي عرق شرم، خجلت زده را آب مي کند و فرو مي بردش به زمين، واي از زماني که زمين، خود، آب شود از شرم بي آبرويي...
قربان کرامتتان آقا؛ که چنين حق بزرگي به گردنمان داريد و کوچک ترين منتي نمي گذاريد بر ما و تذکر تان هم نه مستقيم و صريح، که در لفافه الفباي زيارت است. آن جا که در توقيعي به «محمد حميري»، يادمان داديد هرگاه دلمان هوايتان را کرد، شما را به لحظاتي که به نماز ايستاده ايد، سلام دهيد، تا يادمان باشد که از برکت عبادت هاي شماست که هدف خلقت، تأمين است و آفرينش، برپاست و وجود طفيلي ما در سايه سار لطفتان برقرار است.
پس، «السلام عليک حين تصلي و تقنت؛ السلام عليک حين ترکع وتسجد؛ السلام عليک حين تهلل و تکبر...» (3)
سلام هاي بي ارزش من اگر لياقت پاسخ ندارند، لااقل، محض خاطر سلام هاي سفارشي خودتان، نگاهم کنيد. که نگاهتان را، اين روزها، بيش تر از گذشته محتاجم. اين روزها که صبح و شب را گم کرده ام در پيچاپيچ مشغله ها؛ و نيت هاي صاف و خالصم را گم کرده ام در انبوه نيت هايي که خرده شيشه هايشان، ترسم آخر دست دلم را ببرند از دامان شما...
حقيقتش را بخواهيد ما - مدعيان دين و مذهب - از يک نگاه سه دسته ايم.
يک عده مان فقط «دين دار» يم. نمازمان را مي خوانيم و روزه مان را مي گيريم؛ اگر هم خيلي به خدا لطف داشته باشيم. حساب خمس و زکاتمان را هم داريم؛ اما به جامعه که مي رسيم، دغدغه هاي ديني مان، «کان لم يکن مي شود، گويي نيست.» کاري نداريم هم کلاسي مان، هم کارمان، هم سايه مان، اهل نماز و روزه هست يا نه. شعارمان هم اين است که «هر کس را در قبر خودش مي گذارند!»
يک عده ديگرمان، فقط «دين يار» يم. صبح تا شب دنبال آشتي دادن با خدا هستيم، تبليغ مي رويم، تدريس مي کنيم، کتاب مي نويسيم، فيلم مي سازيم، وبلاگ مي زنيم... خلاصه هر کاري که از دستمان بر آيد، انجام مي دهيم تا مردم را بفرستيم به بهشت؛ اما خودمان هنوز نمي توانيم دو رکعت نماز با توجه بخوانيم! روضه خوان خوبي هستيم؛ اما نمي توانيم دو قطره اشک بريزيم. خيالمان هم به اين خوش است که «عبادت، فقط نماز و روزه نيست.»
حال و روز دسته سوممان، البته، بدتر از قبلي هاست. اين عده مان، هم دين داريم و هم دين يار؛ اما نه در اين اخلاص داريم و نه در آن... و کاش فقط اين بود؛ اما روايت عجيبي که از جدتان، امام صادق (ع) نقل شده است، مي لرزاند تن آدمي را. آنجا که مردم را در قبال شما - خاندان رسول الله (ص) - سه دست دانست و فرمود: «افترق الناس فينا علي ثلاث فرق، فرقه احبونا انتظار قائمنا ليصيبوا من دنيانا فقالوا و حفظوا کلامنا و قصروا عن فعلنا فسيحشرهم الله الي النار، و فرقه احبونا و سمعوا کلامنا و لم يقصروا عن فعلنا ليستاکلوا الناس بنا فيملا الله بطونهم نارا يسلط عليهم الجوع و العطش، و فرقه احبونا وحفظوا قولنا و اطاعوا امرنا و لم يخالفوا فعلنا فاولئک منا و نحن منهم؛ (5) مردم درباره ما سه دسته شدند، عده اي دوستدار ما هستند و در انتظار قائم ما به سر مي برند تا از دنياي ما برخوردار شوند. اين عده، کلام ما را نقل مي کنند و حفظ مي نمايند؛ اما از عمل به فعل ما کوتاهي مي کنند. خداوند آنها را به سوي جهنم خواهد برد. عده اي ديگر ما را دوست دارند و به کلام ما گوش مي سپارند و از فرمان ما اطاعت مي کنند تا از اين طريق، [اموال ] مردم را بخورند. پس خداوند درون آنها را پر از آتش مي کند و گرسنگي و تشنگي را بر آنها چيره مي گرداند. اما دسته سوم، کساني هستند که ما را دوست دارند، سخنان ما را به جان مي سپارند و از ما نافرماني نمي کنند. پس آنها از ما هستند و ما از ايشانيم.» دسته دومي که جدتان (ع) توصيف کرده اند. گويي توصيف همين عده از ماست... و نعوذ بالله از آن حالت خباثتي که حب شما و اطاعت از گفتار و کردار شما را دستاويزي کند براي دريدن مردم...
البته اين ميان هميشه يک دسته ديگر هم هستند: «دين داران و دين ياران مخلص »؛ که اگر جداي از گروه هاي قبل آوردمشان، براي اين که خودتان يادمان داده ايد که آنان را نه مثل خودمان، که از «اولياء الله» بدانيم؛ و الحق، که اگر کسي برسد به اين مقام، (السابقون السابقون) (6) است...
و شما - خاندان نبوت و امامت و عصمت (ع) - نمونه اتم اولياءالله ايد. شما همان هاييد که در فرازهاي ابتدايي دعاي ندبه، خدا را به قضايي که بر آن ها جاري شده حمد مي کنيم و آنان را اولياي خدا مي خوانيم و در وصفشان مي گوييم. «الذين استخلصتهم لنفسک و دينک».(7) جانم فدايتان که چه سختي ها و رنج هايي را در مسير دين داري و دين ياري به تن خريديد تا کلمه الله، هميشه عُليا بماند. (8) و اين عجيب نيست؛ چرا که مقتدايتان را آن مادر مظلومانه مي دانيد که در مسير خدا و دين خدا، آلام و زخم هايي به روح و جسمش نشست که به فرموده خودش، «اگر به روز روشن مي نشست، شب تار مي شد...»
و خوش به حال آن ها که با اخلاص در دين داري و دين ياري، در مسير شما گام برداشتند و خودشان را به صف اولياء الله رساندند. خوش به حال مجدد دين نبوي، «امام روح الله »؛ که محکم و استوار به ميدان آمد و براي اعتلاي دين خدا، کمر همت بست و طليعه ظهور را بر افق تاريک جهان نشاند. کاش ما هم مي آموختيم که عابدانه و مخلصانه، با تبعيت از نائبتان، صداي انقلاب اسلاميمان را به گوش جهانيان برسانيم و از اين ره گذر، آمدنتان را زمينه سازي کنيم.
آقا، دعامان کنيد - مثل هميشه و بيش تر از هميشه - تا دنياي ظلمت زده ما، شهر شب ديده اي باشد در آستانه صبح...
شب از نيمه گذشته است و نسيم خنکي که دارد از زير پرده توري پنجره مي خزد روي چشم هاي خسته ام، صداي مناجاتي را آورده با خودش، که حتم، از مسجد محل، بلند است. صدا، هوايي ام کرده است و يادم آورده است مناجات هاي سحرهاي حرم امام رضا (ع) را و فکرم را کشانده است به شما و مناجاتي که لابد، همين حالا، در گوشه اي از همين زمين با حضرت معبود داريد...
قربان عبادتتان آقا؛ که به برکتش، زمين و آسمان پا برجاست و خدا به واسطه اش مي نازد. به فرشته هاي دل خور از خلقت بني آدم؛ که «الم اقل لکم اني اعلم غيب السماوات و الارض ) (1) و تبارک الله از وجود شما، که غيبت آسمان است و زمين؛ و خودشان به حال آن ها که (يومنون بالغيب ) هستند و خودش به حال ما که ايمان داريم به شما، آقاي غايب از نظر!
اصلاً!...قربان وجودتان آقا؛ که اگر - زبانم لال - نبوديد ( لساخت الارض باهلها) (2) مي شد؛ و راستي وقتي عرق شرم، خجلت زده را آب مي کند و فرو مي بردش به زمين، واي از زماني که زمين، خود، آب شود از شرم بي آبرويي...
قربان کرامتتان آقا؛ که چنين حق بزرگي به گردنمان داريد و کوچک ترين منتي نمي گذاريد بر ما و تذکر تان هم نه مستقيم و صريح، که در لفافه الفباي زيارت است. آن جا که در توقيعي به «محمد حميري»، يادمان داديد هرگاه دلمان هوايتان را کرد، شما را به لحظاتي که به نماز ايستاده ايد، سلام دهيد، تا يادمان باشد که از برکت عبادت هاي شماست که هدف خلقت، تأمين است و آفرينش، برپاست و وجود طفيلي ما در سايه سار لطفتان برقرار است.
پس، «السلام عليک حين تصلي و تقنت؛ السلام عليک حين ترکع وتسجد؛ السلام عليک حين تهلل و تکبر...» (3)
سلام هاي بي ارزش من اگر لياقت پاسخ ندارند، لااقل، محض خاطر سلام هاي سفارشي خودتان، نگاهم کنيد. که نگاهتان را، اين روزها، بيش تر از گذشته محتاجم. اين روزها که صبح و شب را گم کرده ام در پيچاپيچ مشغله ها؛ و نيت هاي صاف و خالصم را گم کرده ام در انبوه نيت هايي که خرده شيشه هايشان، ترسم آخر دست دلم را ببرند از دامان شما...
حالا که شهر و مردمانش، زير چادر سياه شب خوابيده اند، حالا که نور وجودتان در تاريکي و سکوت شب، از هر نوري برايم ملموس تر است، بگذاريد اعتراف کنم که اين روزهاي شنيدن و خواندن و گفتن و نوشتن از شما، بيش تر از هميشه ترس آن را دارم که مبادا از بهشت رضايتتان رانده شوم. مخلصانه کار کردن، سخت است آقا؛ خيلي سخت...
خودمانيم آقا، اگر همه آنها که ادعاي ياوري شما را دارند؛ مثل من هستند، اجرک الله فيما يصيبک منا! (4)حقيقتش را بخواهيد ما - مدعيان دين و مذهب - از يک نگاه سه دسته ايم.
يک عده مان فقط «دين دار» يم. نمازمان را مي خوانيم و روزه مان را مي گيريم؛ اگر هم خيلي به خدا لطف داشته باشيم. حساب خمس و زکاتمان را هم داريم؛ اما به جامعه که مي رسيم، دغدغه هاي ديني مان، «کان لم يکن مي شود، گويي نيست.» کاري نداريم هم کلاسي مان، هم کارمان، هم سايه مان، اهل نماز و روزه هست يا نه. شعارمان هم اين است که «هر کس را در قبر خودش مي گذارند!»
يک عده ديگرمان، فقط «دين يار» يم. صبح تا شب دنبال آشتي دادن با خدا هستيم، تبليغ مي رويم، تدريس مي کنيم، کتاب مي نويسيم، فيلم مي سازيم، وبلاگ مي زنيم... خلاصه هر کاري که از دستمان بر آيد، انجام مي دهيم تا مردم را بفرستيم به بهشت؛ اما خودمان هنوز نمي توانيم دو رکعت نماز با توجه بخوانيم! روضه خوان خوبي هستيم؛ اما نمي توانيم دو قطره اشک بريزيم. خيالمان هم به اين خوش است که «عبادت، فقط نماز و روزه نيست.»
حال و روز دسته سوممان، البته، بدتر از قبلي هاست. اين عده مان، هم دين داريم و هم دين يار؛ اما نه در اين اخلاص داريم و نه در آن... و کاش فقط اين بود؛ اما روايت عجيبي که از جدتان، امام صادق (ع) نقل شده است، مي لرزاند تن آدمي را. آنجا که مردم را در قبال شما - خاندان رسول الله (ص) - سه دست دانست و فرمود: «افترق الناس فينا علي ثلاث فرق، فرقه احبونا انتظار قائمنا ليصيبوا من دنيانا فقالوا و حفظوا کلامنا و قصروا عن فعلنا فسيحشرهم الله الي النار، و فرقه احبونا و سمعوا کلامنا و لم يقصروا عن فعلنا ليستاکلوا الناس بنا فيملا الله بطونهم نارا يسلط عليهم الجوع و العطش، و فرقه احبونا وحفظوا قولنا و اطاعوا امرنا و لم يخالفوا فعلنا فاولئک منا و نحن منهم؛ (5) مردم درباره ما سه دسته شدند، عده اي دوستدار ما هستند و در انتظار قائم ما به سر مي برند تا از دنياي ما برخوردار شوند. اين عده، کلام ما را نقل مي کنند و حفظ مي نمايند؛ اما از عمل به فعل ما کوتاهي مي کنند. خداوند آنها را به سوي جهنم خواهد برد. عده اي ديگر ما را دوست دارند و به کلام ما گوش مي سپارند و از فرمان ما اطاعت مي کنند تا از اين طريق، [اموال ] مردم را بخورند. پس خداوند درون آنها را پر از آتش مي کند و گرسنگي و تشنگي را بر آنها چيره مي گرداند. اما دسته سوم، کساني هستند که ما را دوست دارند، سخنان ما را به جان مي سپارند و از ما نافرماني نمي کنند. پس آنها از ما هستند و ما از ايشانيم.» دسته دومي که جدتان (ع) توصيف کرده اند. گويي توصيف همين عده از ماست... و نعوذ بالله از آن حالت خباثتي که حب شما و اطاعت از گفتار و کردار شما را دستاويزي کند براي دريدن مردم...
البته اين ميان هميشه يک دسته ديگر هم هستند: «دين داران و دين ياران مخلص »؛ که اگر جداي از گروه هاي قبل آوردمشان، براي اين که خودتان يادمان داده ايد که آنان را نه مثل خودمان، که از «اولياء الله» بدانيم؛ و الحق، که اگر کسي برسد به اين مقام، (السابقون السابقون) (6) است...
و شما - خاندان نبوت و امامت و عصمت (ع) - نمونه اتم اولياءالله ايد. شما همان هاييد که در فرازهاي ابتدايي دعاي ندبه، خدا را به قضايي که بر آن ها جاري شده حمد مي کنيم و آنان را اولياي خدا مي خوانيم و در وصفشان مي گوييم. «الذين استخلصتهم لنفسک و دينک».(7) جانم فدايتان که چه سختي ها و رنج هايي را در مسير دين داري و دين ياري به تن خريديد تا کلمه الله، هميشه عُليا بماند. (8) و اين عجيب نيست؛ چرا که مقتدايتان را آن مادر مظلومانه مي دانيد که در مسير خدا و دين خدا، آلام و زخم هايي به روح و جسمش نشست که به فرموده خودش، «اگر به روز روشن مي نشست، شب تار مي شد...»
و خوش به حال آن ها که با اخلاص در دين داري و دين ياري، در مسير شما گام برداشتند و خودشان را به صف اولياء الله رساندند. خوش به حال مجدد دين نبوي، «امام روح الله »؛ که محکم و استوار به ميدان آمد و براي اعتلاي دين خدا، کمر همت بست و طليعه ظهور را بر افق تاريک جهان نشاند. کاش ما هم مي آموختيم که عابدانه و مخلصانه، با تبعيت از نائبتان، صداي انقلاب اسلاميمان را به گوش جهانيان برسانيم و از اين ره گذر، آمدنتان را زمينه سازي کنيم.
آقا، دعامان کنيد - مثل هميشه و بيش تر از هميشه - تا دنياي ظلمت زده ما، شهر شب ديده اي باشد در آستانه صبح...
پينوشتها:
1. «آيا به شما نگفتم که من غيب آسمان ها و زمين را مي دانم.»؛ سوره بقره / 33.
2. «زمين اهلش را فرو مي برد»؛ الاحتجاج، ج 2، ص 317.
3. «سلام بر تو وقتي نماز مي گزاري و قنوت مي خواني، سلام بر تو زماني که به رکوع مي روي و به سجده مي افتي؛ سلام بر تو آنگاه که تهليل و تکبير مي گويي»؛ همان، ص 493.
4. در مصيبتي که توسط ما به تو مي رسد، خدا اجرت دهد.
5. تحف العقول، ص 514.
6. «جلودار سبقت گيرندگان »؛ سوره واقعه / 10.
7. «کساني که براي خودت و دينت خالصشان گردانيدي؛ بحار الانوار، ج 99، ص 106.
8. «و کلمه الله هي العليا »؛ سوره توبه / 40.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}