«جان شيفته‌»ي «رومن رولان» از نگاه رهبري


 





 
رهبر انقلاب همواره دغدغه فرهنگ؛ به‌ويژه کتاب را دارند. ايشان دراين‌باره فرموده‌اند: «بايد خريد کتاب، يکي از مخارج اصلي خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضي از وسايل تزئيناتي و تجملاتي، به کتاب اهميت بدهند؛ کتاب را مثل نان و خوراکي و وسايل معيشتي لازم بخرند. بعد که تأمين شد، به زوايد بپردازند.»

دسته يك
 

کتاب «دسته‌ يک» نوشته‌اي پژوهشي از «اصغر کاظمي» است كه در نتيجه گفت‌وگوي نويسنده با رزمندگان گردان «حمزه»، لشکر «27 محمد رسول‌الله(ص)» و خانواده‌هاي برخي از شهداي گردان توليد شده است. كتاب درباره رزمندگان نوجواني است که قصد دارند در جاده‌‌ فاو - ام‌القصر عمليات كنند. آن‌ها به مدت دو ماه در چادري زندگي مي‌کنند و حوادث بسياري را از سر مي‌گذرانند. چهارده نفر از اعضاي اين گردان در شب عمليات و چهار نفر از آن‌ها تا پايان جنگ تحميلي به شهادت مي‌رسند و امروز فقط يازده نفرشان در قيد حياتند.
رهبر انقلاب درباره‌ي اين کتاب فرموده‌اند: «از جنگ يک تصوير باشکوه، وليکن دوري در جلو چشم همه بود. باشکوه و باعظمت، اما مثل تابلويي که در بالا گذاشته باشند و آدم از دور بخواهد به آن نگاه کند. اين کتاب‌ها آمدند اين ريزه‌کاري‌ تابلو را کشانده‌اند جلو و حالا انسان مي‌تواند آن‌ها را از نزديک ببيند. اين دسته يک را ببينيد. به هيچ وسيله‌اي نمي‌شد آن ريزه‌کاري‌هاي زيباي آن تابلوي باعظمت را به کسي نشان داد، جز در چنين کتابي و با چنين مصاحبه‌هايي؛ با همين خصوصياتي که انجام گرفته. انصافاً خيلي خوب سليقه به خرج داده و خيلي خوب کار کرده‌اند.»
کتاب دسته‌ يک در 750 صفحه و به همت انتشارات «سوره‌ مهر» منتشر شده است. اين كتاب توانست در رشته خاطرات کتاب سال دفاع مقدس در سال 1387، رتبه‌ي اول را كسب كند.

غوغاي غبار
 

«غوغاي غبار» كه از انتشارات سوره‌ي مهر است و در 185 صفحه منتشر شده است، يادداشت‌هاي سفر حج «گل‌علي بابايي» در سال 1387 است. او در جاي‌جاي کتاب، از جبهه‌هاي جنگ تحميلي پلي به حج زده‌ است. روايت سفرنامه حج بابايي در غوغاي غبار از مرداد 87 در تهران شروع مي‌شود و تا آذر همان سال در مکه ادامه مي‌يابد.
بابايي درباره‌ي نام اين كتاب مي‌گويد: «در حين طواف و هم‌چنين هنگام حضور در مسجدالنبي(ص) احساس کردم گم‌شده‌اي هستم در غبار. البته شعر «ميرشکاک» هم در انديشه‌ام بود که گفته: «در تکاپوي سراغ بي‌نشان معشوق خويش، جاده‌ها خوانديم و غوغاي غبار آموختيم».

همپاي صاعقه
 

بابايي در فصلي از کتاب غوغاي غبار، به روايت حضور خود در بيت رهبري پيش از سفر حجش مي‌پردازد و مي‌نويسد: «بعد از سلام‌وعليک رهبر با همه، زماني که آقا مرا شناخت، فاز گفت‌وگو را بالا برد و فرمود: «براي من مطالعه‌ي کتاب «همپاي صاعقه» خيلي لذت‌بخش و شيرين بود؛ خيلي‌خيلي خوب. و خيلي کارهاي‌فوق العاده‌اي است؛ هم اين کتاب و هم آن دسته يک. البته اين‌ها در زمره‌ي کتاب‌هايي است که بيش‌تر براي انسان‌هاي محقق خوب است که بتوانند از اين‌ها استفاده بکنند و فيلم‌ها و رمان‌هاي متعددي از اين کتاب بيرون بکشند.
فرض کنيد همان منظره‌اي که در اين کتاب همپاي صاعقه هست؛ مثلاً همان برخورد مرحوم «حاج احمد» - که ان‌شاء‌الله زنده باشند و نمي‌دانيم - با شهيد «وزوايي». اين خودش موضوع يک فيلم است. مي‌شود از اين يک فيلم درست کرد. اين‌ها خيلي جالب است. بنده، هم حاج‌احمد را مي‌شناختم و هم شهيد وزوايي را. يا همين رفتن گردان تحت فرماندهي شهيد وزوايي به پشت جبهه دشمن، شبانه در «فتح‌المبين» و... اين‌ها هريک مي‌تواند موضوع يک فيلم باشد و اگر آدم باذوقي باشد، مي‌تواند از هريک، يک رمان خوب دربياورد. ما متأسفانه هنوز نتوانسته‌ايم قلم رمان‌نويس خوب تربيت کنيم. داريم کمابيش، اما از اين بايد بيش‌تر باشد. اين کتاب‌ها از اين جهت خيلي مهم است. علاوه‌بر اين کساني هم که مايلند، علاقه‌مند هستند که بخوانند، اين‌ها را مي‌خوانند. بنده همه‌ي اين چند کتاب را، هفتصد، هشتصد صفحه را از اول تا آخر خوانده‌ام.»»

ضربت متقابل
 

«کتاب «ضربت متقابل» را هم خوانده‌ام. آن هم کتاب خوبي است. اما چون مربوط به عمليات «رمضان» است و ما هم از اين عمليات خاطره‌ي خوشي نداريم، انسان دوست ندارد آن را تا آخر بخواند؛ اما در کل کتاب خوب و رواني است و‌...»

حماسه 27
 

گل‌علي بابايي در همين بخش از کتاب ادامه مي‌دهد: «آقا طوري از جزئيات کتاب‌ها؛ خصوصاً جلدهاي اول و دوم مجموعه «حماسه 27» سخن مي‌گفت که باعث تعجب حضار شده بود و آن‌ها مانده بودند که اين‌ها ديگر چه کتاب‌هايي هستند که ايشان اين‌قدر دقيق و کامل از مطالب و محتواي آن‌ها اطلاع دارد.
بعد از اين صحبت‌ها، آقا با اشاره به بنده، توصيه‌هايي هم در جهت ادامه کار تدوين مجموعه پژوهشي - تاريخي حماسه 27 و حفظ سطح کيفي جلدهاي بعد ارائه داد: «...خيلي خوب، کارهايتان خيلي خوب است. يک رفيقي هم داريد، همکارتان آقاي «حسين بهزاد». ادامه بدهيد اين کارهايتان را. فقط مواظب باشيد. در اين کارهاي طولاني و مستمر، اولش انسان شوق دارد، يواش‌يواش خسته مي‌شود و بي‌حوصله مي‌شود. هرچه جلو مي‌رويد، سعي کنيد حوصله‌تان و شوقتان به اين کار بيش‌تر شود تا کارتان قشنگ‌تر دربياييد.»

سفر به قبله
 

رهبر معظم انقلاب بيست سال پيش و بعد از مطالعه‌ کتاب «سفر به قبله» «هدايت‌الله بهبودي» - كه سفرنامه‌ي حج وي است – حاشيه‌اي بر كتاب زدند كه از جنس ديگري است؛ دل‌نوشته‌اي که در حال‌وهواي دل‌تنگي زيارت خانه‌ي خدا سير مي‌كند.
«اين کتاب مرا باز در شور و حال حسرت‌آلود زيارت خانه‌ي خدا و حرم رسول‌الله(ص) فرو برد. شور و حال و اشتياقي که ديگر اميدي هم با آن نيست. تا به ياد دارم -از سال‌هاي دور جواني- هرگز دل خود را از آتش اين اشتياق، رها نيافته‌ام؛ اما حتي در دوران سياه اختناق که هر روحاني بامعرفت و بي‌معرفتي، با رغبت و يا حتي از سر سيري، آسان مي‌توانست در خط حج قرار بگيرد و من نمي‌توانستم. يا بهتر بگويم؛ هيچ حمله‌دار و رئيس کارواني از ترس ساواک شاه، نمي‌توانست و جرأت نمي‌کرد نام مرا در فهرست حاجي‌هاي خود -چه رسد به عنوان روحاني کاروان- بگذارد. بله! حتي در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت کعبه و بوسه زدن بر جاي پاي پيامبر(ص) در مکه و مدينه، خالي نمانده بود و اين اميد، اگرچه با حج ده روزه‌ي سال 58 - که به فضل شهيد «محلاتي» قسمتم شد - برآورده گشت؛ اما آتش آن شوق، سوزنده‌تر و مشتعل‌تر شد. در سال‌هاي رياست جمهوري، چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بودم، اما امروز... شور و اشتياقي بي‌سکون و اميدي تقريباً فرومرده، تنها تسلا به خواندن اين‌گونه سفرنامه‌ها يا شنيدن آن‌ها است که خود بازافزاينده‌ي شوق نيز هست.
اين کتاب، شيرين، موجز، باروح و هوشمندانه نوشته شده است. زيارت قبول، عزيز نويسنده.

زيارت قبول
 

10/12/70

گذر از رنج‌ها
 

رهبر انقلاب تا‌به‌حال چندين بار از رمان «الکسي تولستوي»، که راوي بخشي از انقلاب اکتبر است، نام برده‌اند و آن را يک رمان خوب در بيان حوادث يک انقلاب معرفي کرده‌اند. هم‌چنين در ديدار با مسئولان کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان در سال 76 عنوان کردند: «من بارها مثال قصه‌هاي انقلاب اکتبر را گفته‌ام. يکي کتاب «گذر از رنج‌ها»ي تولستوي است که فوق‌العاده است... اين‌ها داستان‌هاي انقلابي است.»
رمان سه جلدي گذر از رنج‌ها بر تجربه‌هاي گران‌بها و تاريخي مردم روسيه از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ بنا شده و تصويرگر فراز و نشيب‌هاي جنگ جهاني اول، انقلاب اکتبر و جنگ‌هاي داخلي است. ازسويي نادرترين رماني است که نه از نگاه يك پرورش‌يافته سوسيال - دموکراسي روسيه؛ بلکه از ديد يک اشراف‌زاده نوشته شده است. اشراف‌زاده‌اي که نخست با انقلاب شوروي از در ستيز برخاست، اما رفته‌رفته و در پي ظهور ثمرات عيني اجتماعي انقلاب، از هواداران کوشنده آن شد و به انقلاب پيوست.
 
طرح رمانتيک زندگي دو خواهر به نام‌هاي «داشا و کاتيا»‌ و عشق‌هاي آنان، در متن دوران خارق‌العاده‌اي جريان دارد که از همان نخستين سال‌هاي قرن بيستم تا 1917 پيوسته بر اثر جنگ‌ها و انقلاب‌ها در تلاطم است. نويسنده از وصف سن‌پترزبورگ آغاز مي‌کند؛ شهري که در آن، در دل فساد و انحطاط،‌ نطق‌هاي غرايي در ستايش ماشينيسم و عدالت اجتماعي طنين‌افکن مي‌شود. بر روي ويرانه‌هاي همين فرهنگ است که رؤياي آينده‌اي که در آن، ‌پيش از هر چيز‌، بايد بسياري چيزها را نابود کرد، بنا مي‌شود. سپس تولستوي خوان‌هاي مهم جنگ لهستان و جنگ گاليسي و بلوارهاي کارگري 1916 و 1917 را مجسم مي‌سازد. چهره‌هاي داستاني بخش نخست کتاب يا مي‌ميرند يا معلول و راه‌زن آنارشيست مي‌شوند. تنها مهندس «ايوان ايليچ» که عاشق داشا است،‌ پس از فرار از زندان آلماني‌ها به سن‌پترزبورگ بازمي‌گردد و با زني که سال‌ها چشم به راهش بوده است، ازدواج مي‌کند. در اين صحنه‌آرايي است که شخصيت مردي شاخص مي‌شود که با دفاع از عشق خود، با تمامي عصر خويش به پيکار برمي‌خيزد؛ «سال‌ها سپري خواهد شد.‌ جنگ و انقلاب هم سپري خواهد شد. آن‌چه دست‌نخورده مي‌ماند، همان دل سرشار از عشق ماست.»

جان‌شيفته
 

رهبر انقلاب هم‌چنين در ديدار دست‌اندرکاران «هفته کتاب» در سال 75 فرموده‌اند: «قيمت کتاب «جان‌شيفته» «رومن رولان» به مراتب از اين بيش‌تر است؛ هم تاريخ است، هم ادبيات است، هم اخلاق است، هم هنر است. اين کتاب همه چيز است. اين کتاب را من سال‌ها پيش خوانده‌ام.»
ايشان هم‌چنين در سال 85 و در جريان بازديد از سالن 7 نمايشگاه کتاب، هنگام بازديد از غرفه ناشر غالب آثار «به‌آذين»، خطاب به مسئول غرفه فرمودند: «سلام مرا به آقاي به‌آذين برسانيد.»
و ايشان را مترجمي قوي، با آثاري ارزشمند چون جان‌شيفته دانستند.
جان‌شيفته، وضعيت اجتماعي فرانسه در ابتداي قرن بيستم را به تصوير مي‌کشد. نويسنده در طول داستان علاوه‌بر طرح گوشه‌هايي از انقلاب، چگونگي بيداري زنان فرانسه را شرح مي‌دهد. وي مي‌نويسد: «قهرمان اصلي جان‌شيفته، «آنت ريوي‌ير» به گروه پيشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزير گشت به دشواري، با پنجه در افکندن با پيش‌داوري‌ها و کارشکني ِ همراهان مرد خويش، راه خود را به‌سوي يک زندگي مستقل باز کند.»
جان‌شيفته در ايران با ترجمه «محمود اعتمادزاده» (م.ا. به‌آذين) ازسوي انتشارات «دوستان» با قيمت چهل‌هزار تومان (4جلدي) منتشر شده است. به‌آذين نخستين فصل اين اثر را هنگام بازداشتش در زندان قصر ترجمه کرده و درباره آن گفته ‌است: «ترجمه اين اثر، پيرم کرد. چه سال‌ها که قطره‌قطره آب شدم و فروريختم.»

دُن آرام
 

رهبر انقلاب در ديدار با اعضاي دفتر «ادبيات و هنر انقلاب» حوزه هنري فرمودند: «گمان مي‌کنم که هيچ تاريخي از انقلاب اکتبر شوروي نمي‌تواند گويايي‌ِ آن رمان‌هايي را که در باب اين تاريخ نوشته شده،‌ داشته باشد. اگر شما اين رمان‌ها را خوانده باشيد، مي‌فهميد چه مي‌گويم. مثلاً رمان «د‌ُن آرام» را در نظر بگيريد، اين رمان، يکي از رمان‌هاي تبليغاتي مارکسيست‌ها در دوران اختناق رژيم شاه بود. اين کتاب بااين‌که رمان بود، اما به‌عنوان تبليغ به هم‌ديگر مي‌دادند و مطالعه مي‌کردند. اين‌ها به‌قدري خوب نوشتند و انقلاب را خوب تصوير کردند که شما در اين کتاب‌ها مي‌توانيد ابعاد اين انقلاب را به آن عظمت پيدا کنيد. البته نقطه‌ضعف‌هايش را هم در همين کتاب‌ها مي‌شود فهميد؛ اگرچه آن‌که نوشته، ‌به‌عنوان نقطه‌ضعف ننوشته است...»
و در جايي ديگر بيان مي‌كنند: «دن آرام، يکي از بهترين رمان‌هاي دنياست، البته جلد اولش بهتر است. اين را من پيش از انقلاب خواندم. چرا منِ آخوند در يک کشور اسلامي کتاب دن آرام را مي‌خوانم؟ اگر جاذبه نداشته باشد، اگر اين کتاب لايق خواندن نباشد، يک نفر مثل من نمي‌رود آن را بخواند. اهميت دُنِ آرام، «شولوخف» به‌خاطر اين است که چفت‌وبند داستانى اين‌ها خيلى محکم است؛ يعنى همه جاى اين داستان، صحيح پيش آمده است.»
شايان ذکر است دن آرامِ ميخائيل شوخولف با ترجمه به‌آذين، پيش از انقلاب ازسوي نشر «نيل» منتشر شد که به‌تازگي تجديد چاپ شده است. دن آرام از آثار جاودانه‌‌ي ادبيات جهان به‌شمار مي‌رود که به شيوه رئاليزم اجتماعي به نگارش درآمده و رويدادهاي يک دوره بسيار مهم تاريخ روسيه را به بهترين شكل و عالي‌ترين بيان، بازتاب داده است.
ميخائيل شولوخف در 24 مه سال 1905 در روستاي کروژلين واقع در بخش قزاق‌نشين وشنسکايا به‌دنيا آمد. پدرش يک دهقان خرده‌مالک بود. وي آثارش را از هجده سالگي در مطبوعات به چاپ رساند و در جنگ جهاني دوم به‌عنوان خبرنگار در جنگ شرکت كرد.
بخش اول رمان، ما را وارد فاجعه زندگي دو جوان مي‌كند؛ «گريگوري ملخوف» و «آکسينيا آستاخووا»، همسر «استپان آستاخوف». آکسينيا که زني زورمند و آزاد است، عليه سنت‌هاي احمقانه قرون وسطايي - که زنان قزاق اسير آنانند، - طغيان مي‌کند؛ ولي شوهرش ضعيف و مطيع است، که ابتدا کوشيد تا به همسرش نزديک شود، ولي سپس به سنت‌هاي قادر مطلق گردن مي‌نهد.
صورت نوعي آکسينيا در ادبيات روس جا افتاده است. وي که زني متهور، زيبا و مغرور است، براي دفاع از حق برخورداري از عشق و خوش‌بختي، آماده هر کاري است. زماني كه شوهرش به سربازي مي‌رود، او تسليم عشق گناه‌آلود مي‌شود و به کام شهوت فرو مي‌رود.
در بخش دوم، نزاع‌هاي خانوادگي به جدال‌هاي تاريخي و طوفان‌هاي داخلي به طوفان‌هاي انقلابيِ دامنه‌گستر، بدل مي‌شود.
در نخستين صحنه بخش سوم، جنگ جهاني اول آغاز مي‌شود و قزاق‌ها از محدوده زادبوم خود خارج مي‌شوند. نويسنده، دو چهره جنگ را مي‌نماياند؛ يکي چهره غيرانساني و ديگري چهره قهرماني آن. سپس دو انقلاب (انقلاب فوريه و انقلاب کبير اکتبر) روي مي‌دهند. به موازات رويدادها در مقياس ملي، رويدادهاي زندگي خانوادگي و محلي وصف مي‌شوند. در اين‌جا نيز شاهد تغييرات بزرگ - که بازتاب تغييرات تاريخي‌اند - هستيم. منتقدان، دن آرام را «حماسه‌اي تراژيک» خوانده‌اند؛ تراژدي يک زوج، يک قوم، يک عصر؛ حماسه مردي مغرور، باشهامت و در جست‌وجوي مطلق.
منبع:ماهنامه امتداد شماره 67