مروري بر نهضت هاي بيداري اسلامي در افغانستان (2)


 

نويسنده: حسن تهراني




 

 

محمود طرزي و مشروطه دوم
 

محمود طرزي يکي از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادي از زمان اقامت او در ترکيه و يکي از پيشگامان نهضت فکري و فرهنگي افغانستان به شمار مي رود. اگرچه محمود طرزي از طبقات اجتماعي مرفه جامعه بود، اما از ستم و تعقيب مأموران عبدالرحمن در امان نبود. طرزي از اسلامگرايان ميانه رو بود که در سال 1318 قمري پس از گذشت 23 سال دوري از وطن به افغانستان بازگشت و با همکاري جمعي از افراد تجددخواه و اصلاح طلب درون دربار و خارج از آن يک تشکيلات منسجم سياسي و فکري به وجود آورد و انتشار نشريه سراج الاخبار را از سر گرفت. سپس باقي ماندگان مشروطه خواهان اول از قبيل فيض محمد کاتب هزاره، عبدالهادي داوي، عبدالرحمن لودين و ديگران را به همکاري و گسترش انديشه اصلاح گرايي و آزادي خواهي فراخواند.
در نتيجه تلاش هاي دامنه دار همين مشروطه خواهان بيدارگر بود که زمينه قيام بر ضد استعمار خارجي به نام جهاد اسلامي و ملي فراهم گرديد. هنگامي که استقلال کامل افغانستان در سال 1337 قمري به دست امان الله خان يکي از شاگردان مکتب طرزي اعلام شد، مردم افغانستان از آن پشتيباني کردند و قدرت استعماري انگليس را وادار به پذيرش آن کردند. اگرچه مردم از شر وضعيت نيمه استعماري راحت شدند، اما استبداد داخلي دست از سر مردم افغانستان بر نمي داشت. پس از گذشت چند دهه استبداد داخلي و نيز در پي دگرگوني اوضاع منطقه و جهان، به ويژه جهان عرب و شبه قاره هند و آسياي مرکزي بود جريان بيداري اسلامي معاصر افغانستان با بهره گيري از تجارب نسل هاي پيشين تولد يافت و با استفاده از زمينه هايي که در درون کشور حاصل شده بود، رشد کرد.

نهضت آيت الله سيد حيدر بلخي
 

آيت الله سيد حيدر حسيني بلخي معرف به شمشيري در يکي از شهرهاي ولايت بلخاب به نام سرپل قدم به عرصه ي وجود نهاد. پس از فراگيري قرآن در مکتب خانه سرپل، به ادبيات عرب روي آورد، و بيان بديع و بلاغت آموخت و قرآن و نهج البلاغه را حفظ کرد. او دروس سطح را در محضر اساتيد منطقه به پايان رساند و براي ادامه تحصيل همراه يار وفادار خود آيت الله سيد حسين عالم وارد مشهد شد، و پس از گذشت دو سال به آذربايجان رفت و مدت يک سال در شهر بادکوبه اقامت گزيد. آيت الله شمشيري پس از گذشت يک سال بادکوبه را به مقصد حوزه علميه نجف اشرف ترک کرد، و درس خارج فقه را در محضر آيت الله شيخ محمد کاظم هروي خراساني فرا گرفت، و از دست او به کسب اجازه اجتهاد نايل آمد.
آيت الله العظمي شيخ محمد حسين نائيني در پيامي براي اهالي بلخ نوشت: «عموم برادران ايماني، اهالي بلخ و توابع آن و ساير بلاد ترکستان را سلام مي رساند، جناب مستطاب ملاذ الانام حاج سيد حيدر نجفي بلخي (سلمه الله تعالي) محل اعتماد و وثوق کامل هستند.
نامه حجت الاسلام سيد علي احمد کربلايي سرپلي حاکي است که آيت الله سيد حيدر بلخي از همدوره هاي تحصيلي آيات عظام سيد محسن حکيم، سيد ابوالقاسم خويي، مرعشي نجفي، گلپايگاني، ميلاني، صدر الدين صدر، سيد حسين قمي، شيخ عباس قمي بوده است که همگي آن بزرگواران در درس مرجع مبارز آيت الله العظمي سيد ميرزا حسن شيرازي حاضر مي شده اند.
آيت الله شمشيري بلخي درس جهاد و مبارزه را از انديشه مجاهداني همچون ميرزاي بزرگ شيرازي، آيت الله نائيني آموخت. و در علوم مختلف فقه، اصول، فلسفه، تفسير، ‌کلام، نجوم، تاريخ، حديث، رجال دست بالايي داشت و در ادبيات عرب از مهارت خاصي برخوردار بود، و خود را به سلاح علم و عمل مجهز کرد و با کوله باري از علوم اهل بيت (ع) به افغانستان بازگشت.
 
آيت الله شمشيري بلخي در ميان مردم پر عشق و شور به ارشاد و تبليغ پرداخت و به شهرهاي ترکستان نيز مسافرت کرد. مردم از او درس دينداري و زندگي آموختند. پس از بازگشت به وطن با مشاهده وضعيت اسف بار شيعيان افغانستان به اين باور رسيد که براي اصلاح و ساماندهي اين قشر مظلوم، بايد جهاد مقدس را آغاز کند. لذا لحظه اي آرام نگرفت و کوشيد موقعيت شيعيان را که از نظر فرهنگي عقب مانده بودند، بهبود بخشد. بر اين اساس شمشير جهاد را به کمر بست و حيدر گونه رنج ها و مصيبت ها را در راه احياي مکتب تشيع به جان خريد. او به منظور دستيابي به اهداف متعالي، در دو محور مبارزات خود را پي گرفت:
محور نخست: از آنجا که مذهب و فرهنگ شيعيان افغانستان براي اکثريت اهل تسنن ناشناخته بود، با آگاهي و اطلاعات وسيعي که در ذهن داشت، کوشيد بزرگان و علماي اهل سنت و شهروندان عادي شناخت درستي از عقايد شيعيان نداشتند، و بر اثر تبليغات نارواي دشمنان اسلام برخورد تندي نسبت به شيعيان نشان مي دادند. لذا آيت الله بلخي با مسافرت هاي مستمر به مناطق مختلف شمال و جنوب افغانستان، و برگزاري مناظرات علمي با علماي اهل تسنن عقايد و مباني فکري مذهب تشيع را تشريح مي کردند. او با ارائه استدلال هاي منطقي، آنان را نسبت به مذهب جعفري شان آگاهي بخشيد. با اين حسن تدبير بهانه هاي سست زمامداران وقت سلب گرديد، و طرز برخوردشان دگرگون گرديد، و مناسبات ميان شيعيان به وجود آمد، و توانستند به حفظ هويت و ارزش هاي خويش دست پيدا کنند.
محور دوم: در سال 1307 شورشي به رهبري يک راهزن به نام حبيب الله بخاري کلکاني معروف به بچه سقا به منظور برکناري امان الله خان از سلطنت در افغانستان روي داد که به فرار او به ايتاليا منجر گرديد. عده اي از مسلمان نماها نيز در اين شورش شرکت کرده و به اموال و ناموس مسلمانان تجاوز نموده، و زنان و کودکان شيعيان را در مناطق آسيب پذير چون سانچارک، سرپل، شبرغان و مناطق اطراف بلخ قتل عام کردند. در چنين شرايطي آيت الله شمشيري بلخي احساس مسئوليت کرد و به دفاع از ناموس و اموال مسلمانان برخاست.
آيت الله شمشيري بلخي به اتفاق ساير علماي شيعه افغانستان حکم جهاد صادر کرد. و با همکاري صفدر خان هزاره، سيد محمود خان، ميرزا نبي خان، شاه نور و حدود چهل تن از رجال شيعه، هسته مرکزي انقلاب را به وجود آورد. مردم بنا به فرمان آيت الله سيد حيدر بلخي حمله را از يکي از روستاهاي سانچارک به نام پاله آغاز کردند. عده اي از مبارزان بر روي اسبها خوابيدند و آن ها را به طرف سنگرهاي دشمن هدايت کردند. در اين حمله پيروزي نصيب آيت الله نجفي بلخي و ياران مجاهد او شد. ميرزا نبي خان نقل کرده که شهر سرپل به مدت 15 روز در محاصره مجاهدين بود. شب شانزدهم آيت الله شمشيري بلخي مرا خواست و گفت: «امشب بايد شهر سرپل تسخير شود. افراد زيادي از دشمن در بالا حصار گرد آمده بودند، چراغي روشن کرده و مشغول خوش گذراني بودند».
ميرزا نبي خان به دستور آيت الله شمشيري بلخي چراغ را هدف قرار مي دهد که با خاموش شدن آن ياغيان بالا حصار شبانه فرار مي کنند و صبح روز بعد شهر سرپل توسط مجاهدين آزاد مي شود. پس از فتح شهر سرپل، اندخوي، آغچه، پل کمپرک و مزار شريف فتح گرديد، ولي صفدرخان هزاره در تنگه تاشقرغان بلخ به شهادت رسيد. در اين نهضت، شکست هايي پي در پي نصيب بچه سقا و ياران او شد تا جايي که قدرت سازماندهي نيروهاي خود را از دست داد. بدين صورت شيعيان مظلوم از دست زورگويان و متجاوزان نجات پيدا کردند و به بهترين موقعيت و شرايط زندگي مسالمت آميز دست يافتند که تاريخ گذشته اين مردم شاهد آن است.
آيت الله سيد حيدر شمشيري بلخي در سال 1310 به مکه معظمه مشرف شد. در آن سال وهابي ها زيارت ائمه بقيع را منع کرده بودند. آن عالم عارف براي زيارت قبور ائمه (ع) به قبرستان بقيع رفت، ولي مأموران وهابي مانع شدند. او به مرقد رسول اکرم (ص) رو کرد و گفت: «يا رسول الله! ما از راه دور آمده ايم و مي خواهيم فرزندانت را زيارت کنيم، ولي اين وهابي ها ما را از زيارت قبر مادرمان حضرت زهرا (س) منع مي کنند». سپس رو به زائران کرد و گفت: «اي مردم، مگر ما و شما شيعه علي (ع) و فرزندان او نيستيم؟ مگر ما مسلمان نيستيم؟ مگر نشنيده ايد که رسول خدا (ص) سفارش اهل بيت خود را کرده است؟ نگاه کنيد چگونه به قبور ائمه (ع) اهانت مي شود، و ما را از زيارت آنان محروم مي سازند؟ مسئله تولا و تبرا چه شده است؟ چرا به مسئله برائت عمل نمي کنيد؟».
آيت الله سيد حيدر شمشيري سرانجام پس از سخنراني بيدار کننده، شمشيرش را به دست گرفت و به وهابي ها حمله کرد. مأموران فرار کرده و زائران به دنبال او وارد قبرستان بقيع شده، و قبور ائمه و حضرت زهرا (س) و صحابه گرامي پيامبر اسلام را زيارت کردند. علامه مجاهد آيت الله سيد حيدر بلخي در سال 1315 توسط دشمنان اسلام مظلومانه به شهادت رسيد. يکي از معتمدان محل نقل کرده است که وقتي بدن مطهر آن عالم مجاهد را براي غسل آماده کردند، ناباورانه ديدند زير لباس هايش، جامه رزم پوشيده بود.

نهضت علامه بلخي (حزب سري اتحاد اسلامي)
 

قيام انقلابي علامه سيد اسماعيل بلخي پرشورترين و برجسته ترين نهضت اصلاح گرايانه و عدالت خواهانه افغانستان در قرن جاري به شمار مي آيد. او يکي از روحانيون انقلابي و مصلحان مکتبي افغانستان و جهان اسلام است که براي نشر انديشه هاي انقلابي خود به مراکز و حوزه هاي علمي ايران، عراق، سوريه و مصر و عربستان مسافرت کرد. او در سال 1317 هنگام بازگشت به افغانستان از سوي استاندار هرات و به حکم محمد هاشم خان صدر اعظم وقت به اتهام همکاري با شيخ محمد تقي بهلول در قيام مسجد گوهرشاد خراسان زير نظر قرار گرفت، و به مدت ده سال از افغانستان ممنوع الخروج شد. علامه بلخي در اين مدت به بهانه تشکيل انجمن ادبي، شماري از روشن انديشان و همفکران خود را گردآوري کرد. در پي فعال شدن اين انجمن و استقبال کم نظير علاقمندان، عنوان «مجمع ارشاد» را بر اين انجمن نام نهاد که مقدمه پايه گذاري «حزب ارشاد اسلامي» بود. اين حزب نخستين سازمان اسلامي و انقلابي در تاريخ معاصر افغانستان محسوب مي شود که توسط اصلاح گرايان و مبارزان مسلمان علامه بلخي و يارانش بنيانگذاري شد.
شهيد بلخي بعد از ده سال اقامت در هرات به بلخ رفت و بعد از سه سال فعاليت هاي گسترده تقريبي، مبارزات سياسي و فعاليت هاي اجتماعي به کابل منتقل شد و فعاليت هاي فرهنگي و تبليغي خود را در پرتو حزب ارشاد اسلامي گسترش داد. او در صدد بود در بامداد فروردين سال 1329 و با کمک همفکران و دوستان خويش طرح انقلابي براندازي دولت ظاهر شاه را به مورد اجرا بگذارد، که اين طرح توسط يک عامل نفوذي به نام گلجان وردکي لو رفت و علامه بلخي و ياران او دستگير و روانه زندان شدند.

حزب وطن اسلامي
 

محمد سرور جويا فرزند منشي غلام حسين ملقب به اعتماد الدوله از جوانان انقلابي و نويسنده توانا و شاعر بلندپايه که پرورش يافته مکتب خون و شهادت بود، در زمان حکومت آل يحيي، حزب وطن، دومين حزب شيعي افغانستان را در چنداول در غرب کابل تأسيس کرد. اين دانشمند آزادي خواه افزون بر مبارزه با استبداد، در مقابل حزب الحادي نداي خلق نيز ايستادگي کرد. اين دانشمند آزادي خواه افزون بر مبارزه با استبداد، در مقابل حزب الحادي نداي خلق نيز ايستادگي کرد. او همچنين در سن جواني مديريت روزنامه اتفاق اسلام را که در ولايت هرات منتشر مي شد بر عهده داشت. محمد سرور جويا به خاطر نشر مقاله هاي انقلابي باعث زنداني شدن او شد، و مدت 16 سال از بهترين ايام عمر خود را در زندان آل يحيي سپري کرد، و در زمان نخست وزيري محمد هاشم خان به دستور او و همدستي عبدالرحيم، استاندار هرات، مورد سوء قصد نافرجام قرار گرفت، و از ناحيه سينه به شدت زخمي شد. محمد سرور جويا پس از بهبودي بيت شعري را سرود که در يک مقطع آن آمده است:

 

به زخم سينه من بيخود اي رقيب مخند
که اين نشان صداقت به عشق جانان است

محمد سرور جويا در روز 1336/7/10 در زندان مخوف دهمزنگ کابل به درود حيات گفت. علامه بلخي نيز که در اين زندان بسر مي برد هنگام مرگ بر بالين جويا حاضر شد و چنين گفت: «سلول زندان من و جويا و ساير زندانيان در يک محوطه قرار داشت. آخر شب به من خبر دادند که جويا شما را مي طلبد.
 

رفتم و ديدم که حال او منقلب است، سرش را روي زانوي خود گذاشتم و بدنش را به سمت قبله کشيدم، شهادتين و اسماء ائمه اطهار (ع) را به او تلقين کردم و او مرا همراهي کرد. ديدم گونه هايش از اشک خيس شده است. سرش را از روي زانويم طوري بلند کردم که گويي به کسي احترام مي کند. چهره اش برافروخته شد و خنده بر لبانش نقش بست. ناگهان با صداي بلند فرياد کشيد «يا فاطمه زهراء» آنگاه سرش را روي زانويم گذاشت و درگذشت».
 
اعضاي برجسته حزب وطن عبارت بودند: براتعلي تاج، محمد حسين طالب قندهاري، فرهنگ نعيمي و محمد حسين نهضت دانشمند و سخنگوي توانا که در دانشکده ادبيات کابل سال ها کرسي استادي داشت و با انديشه هاي انحرافي عناصر محافظه کار سازش نکرد.

حزب جوانان اسلام
 

دسته اي از جوانان مبارز و انديشمندي با الهام از انديشه هاي علامه بلخي، در پي سازماندهي و تجديد حيات اسلام اين سازمان را در سال 1331 تأسيس کردند. علامه بلخي جوانان بين سنين 14 تا 19 سالگي را آموزش فکري و عقيدتي مي داد. او در سخنراني هاي خود همواره اين جوانان را اميد خود ياد مي کرد. افرادي هم که در گردآوري جوانان شرکت داشتند و خود را تربيت يافتگان مکتب بلخي بودند عبارتند: استاد سيد مير علي اصغر شعاع، استاد محمد حسين نهضت، استاد محمد عزيز، سيد محمد نبي مظفري، مولوي محمد ايوب، دکتر مير محمد حسين رياضي، سيد اسحاق جوادي. اين جوانان زير پوشش کلاس هاي «شعاع ميوند» و به شکل سازمان فرهنگي ورزشي و محتاطانه فعاليت سياسي خود را دنبال مي کردند.
پس از اينکه شهيد مير علي اصغر شعاع که فعاليت هاي فرهنگي و سياسي اين سازمان را مخفيانه رهبري مي کرد در سال 1336 به بهانه اي دستگير و زنداني شد و پس از گذشت 3 ماه در زندان به شهادت رسيد، فعاليت هاي فرهنگي و سياسي اين سازمان نيز به طور کامل متوقف شد، و تنها در بخش ورزشي به حيات خود ادامه داد. جوانان اين سازمان در قيام 1359-1358 چنداول بر ضد نظام کمونيستي شرکت کردند و تعدادي از آنان به شهادت رسيدند.

عوامل رشد بيداري اسلامي در افغانستان
 

الف) آغاز دهه دمکراسي (1343)، قانون اساسي مصوب سال 1343 افغانستان، فضاي مناسبي را براي رشد جريان ها و احزاب سياسي از طريق قانوني دانستن آزادي احزاب و مطبوعات و تشکيل اجتماعات به وجود آورد. از اين تاريخ به بعد جريانات مسلمان و چپگرا از اين فضاي سياسي بهره برداري کرده و با تشکيل احزاب، جمعيت هاي فرهنگي و سازمان هاي سياسي در صحنه سياسي افغانستان به ويژه در کابل ظاهر شدند. دانشگاهيان و روشنفکران داخل و خارج از کشور اسلامگرا و چپگرا به طور مساوي به عضويت اين احزاب درآمدند ولي دولت ظاهر شاه به دليل گرايشي که به شوروي داشت دست گروه هاي چپي را براي فعاليت آزاد گذاشت.
جريانات اسلامگراي شيعه و اهل تسنن که از ده ها سال پيش در صحنه مبارزه حضور فعال داشتند، فعاليت هاي خود را علني کردند. در ميان برادران اهل سنت، گروه «جوانان مسلمان» که به ديدگاه هاي سازمان جهاني اخوان المسلمين نزديک بود توسط دانشجوياني چون عبدالرحيم نيازي، سيف الدين نصرت يار، عبدالقادر توانا، غلام رباني عطيش، گلبدين حکمتيار و احمد شاه مسعود در دانشگاه کابل تشکيل شد. در اين ميان اساتيدي مانند استاد غلام محمد نيازي، صبغت الله مجددي و برهان الدين رباني از اين گروه پشتيباني مي کردند. هواداران اين گروه هر چند مدت يکبار با تشکيل اجتماعات يا انجام راه پيمايي دانشجويان قدرت «جوانان مسلمان» را به نمايش مي گذاشتند.
حوزه فعاليت جوانان و روشنفرکان شيعه را توده مردم تشکيل مي داد که پايگاه شان مساجد، تکايا، بازار و پيشه وران بود. ولي دامنه فعاليت اين جريان سريعتر از جريان «جوانان مسلمان» گسترش يافت. چرا که عالمان و انديشمندان شيعه مانند آيت الله العظمي علامه مجاهد شهيد سيد حيدر بلخي، حجت الاسلام سيد محمد حسين عالم بلخابي، آيت الله سيد مير علي حجت کابلي، حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد اسماعيل بلخي، آيت الله سيد سرور واعظ، آيت الله شيخ محمد امين افشار، آيت الله شهيد سيد نادر بحر العلوم بلخي، آيت الله شهيد سيد حسين صادقي بلخي، حجت الاسلام و المسلمين شهيد سيد محمد حسين معصومي و حجت الاسلام شهيد سيد محمد حسين مصباح از توانمندي ها و جاذبه هاي بيشتري برخوردار بودند.
ب) دانش آموختگان خارج از کشور؛ از جمله طلاب حوزه هاي علميه و دانشجوياني که در کشورهاي گوناگون تحصيل مي کردند، دومين عامل رشد بيداري اسلامي در تاريخ معاصر افغانستان بوده و هستند. با آغاز قرن جاري شمسي، دگرگوني هاي چشمگيري در کنار گسترش علوم و معارف اسلامي پديد آمد. افزون بر بازگشت صدها روحاني و دانشجوي جوان شيعه از حوزه هاي علمي ايران و عراق به افغانستان تعدادي از جوانان اهل سنت نيز همچون برهان الدين رباني و صبغت الله مجددي که در دانشگاه الازهر مصر تحصيل کرده بودند، و با افکار سازمان اخوان المسلمين آشنا شده بودند به کشورشان بازگشتند. اين جوانان شيعه و سني نقش مهمي در آموزش و سازماندهي دانشجويان و دانش آموختگان افغاني بر عهده گرفتند. در اين مقوله نبايد فراموش کرد که انديشه ها و ديدگاه هاي انقلابي شخصيت هاي بسياري در جهان اسلام و جهان عرب همچون آيت الله امام خميني (ره)، دکتر علي شريعتي، ابوالاعلاي مودودي انديشمند پاکستاني و سيد قطب انديشمند مصري تأثير چشمگيري بر محافل و مجامع انقلابي افغانستان داشته است.
همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، از ميان دانش آموختگان شيعه افغانستاني در حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم و مشهد مقدس نيز افراد جواني همچون آيت الله شهيد سيد علي بهشتي، آيت الله شهيد ناصر ناهور غزنوي، حجت الاسلام و المسلمين شهيد سيد حسين حسيني، حجت الاسلام و المسلمين شهيد سيد علي اکبر مصباح بلخي، حجت الاسلام شهيد شيخ عبدالحسين اخلاقي، مجاهد قهرمان شهيد سيد ابراهيم شاه حسيني، شهيد سيد موسي حسيني معروف به داشکه که متأثر از انديشه هاي امام خميني (ره) بودند به کشورشان بازگشتند و منشأ شکل گيري نهضت هاي اسلامي نوپايي شدند، که نقش تعيين کننده در سازندگي تاريخ معاصر افغانستان داشتند.
ج) فعال شدن احزاب مارکسيستي؛ فعال شدن احزاب چپگرا و کمونيستي در افغانستان، سومين عامل مؤثر در گسترش بيداري اسلامي و مبارزات اسلام خواهانه در اين کشور بوده است. پيدايش احزاب مارکسيستي، مانند: حزب دموکراتيک خلق 1344 به رهبري نور محمد تره کي، جمعيت دموکراتيک نوين به رهبري عبدالرحيم محمودي و راهيابي آن ها به مراکز آموزش عالي، دانشگاه ها و پارلمان زنگ خطر را براي انديشمندان و تلاشگران مسلمان به صدا درآورد. سردار محمد داود خان با پشتيباني جناح پرچم از حزب دموکراتيک خلق در سال 1352 به وسيله کودتاي نظامي با کمک کمونيست ها محمد ظاهر شاه را سرنگون کرد و در اين کشور نظام جمهوري به وجود آورد که نگراني اسلام گرايان را برانگيخت. در نتيجه اين کودتا و سازش ناپذيري داود خان دهها تن از اسلامگرايان شيعه و سني به ايران و پاکستان گريختند، و از آن زمان فصل جديدي در فعاليت اسلام خواهان رقم خورد.
کودتاي مارکسيستي هفتم ارديبهشت سال 1357 و سپس اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي و مهاجرت ميليون ها تن از مردم افغانستان به پاکستان و ايران به احزاب و سازمان هاي جديد اسلام گراي شيعه و سني امکان داد تا کادرهاي سازماني و جهادي خود را از ميان انبوه آوارگان برگزينند. گروه هاي اهل سنت که در پاکستان حضور داشتند. براي پيشبرد اهداف شان ائتلاف احزاب هفتگانه را تشکيل دادند که «اتحاد اسلامي مجاهدين افغانستان» ناميده مي شد. از ميان احزاب ياد شده چهار حزب بنيادگراي افراطي و سه حزب ميانه رو بودند که دولت پاکستان تا سقوط نظام کمونيستي و روي کار آمدن دولت انتقالي از اين ائتلاف به طور وسيع حمايت و پشتيباني به عمل آورد.
همزمان با آغاز مبارزه خود جوش مردمي در داخل افغانستان، چندين گروه و دسته سياسي و جهادي شيعه با هدف سازماندهي مبارزه بر ضد رژيم مارکسيستي و تجاوز شوروي به افغانستان در جمهوري اسلامي پديد آمد. با وجودي که ايران هرگونه کمک هاي غرب و دولت هاي عربي براي آوارگان افغانستاني مقيم ايران را رد کرده بود، اما از تقديم هر گونه کمک به گروه ها و سازمان هاي شيعي براي جهاد بر عليه تجاوز نظامي شوروي و دولت کمونيستي افغانستان دريغ نکرد. احزاب و گروه هاي جهادي شيعي که تحت عنوان ائتلاف هشت گانه فعاليت مي کردند به رغم امکانات محدود سهم برزگي در پيروزي انقلاب اسلامي افغانستان داشتند. اين گروه ها با ائتلاف با نيروهاي شمال به رهبري احمد شاه مسعود و عبدالرشيد دوستم سرانجام توانستند حکومت کمونيستي افغانستان را شکست دهند و حکومت اسلامي مجاهدين را در کابل به وجود بياورند.

 

منبع:شاهد ياران شماره 64