اتلاف ائتلاف ها


 






 

گزارشي از فراز و فرود جبهه هاي سياسي معاصر ايران
 

نقاط عطف تاريخ معاصر ايران با تشکيل ائتلافات سياسي، پيوندي وثيق دارند و اين دو، هم دوش يک ديگر پيش مي روند. گرچه سرنوشت خيلي از آن ها هم چون فرازهاي تاريخي مان، زود به زير مي آيند و بدون آن که سيري در سپهر سياست داشته باشند، فرودي پيش از موعد دارند و چنان چه با انشعاب و اختلاف، ائتلاف را تلف مي کنند و اهداف را مغفول مي گذارند خيال پيمودن راه را با يک حزب در سر مي پرورانند. از اين رو داستان انشعاب در انشعاب آغاز مي شود و تا ماندن در يک حزب ادامه مي يابد، تا جايي که در خصوص انشعابات پي در پي جبهه ملي که يکي از مؤثرترين و مهم ترين ائتلافات سياسي تاريخ معاصر است، مي گويند:« کم مانده بود خليل هم از ملکي انشعاب کند». نه تنها خليل ملکي که ديگر مؤسسان ائتلافات سياسي در تاريخ معاصر نيز، چندان تحمل حضور در جبهه هاي سياسي ندارند و ترجيح مي دهند. يک تنه به دل مقصد سياسي شان بزنند. در مواردي هم بدين حد اکتفا نکرده اند و جنگ داخلي در جبهه هاي سياسي، چنان تلفات گرفته است که رقيب سياسي نيز متحير مي ماند. بدين دلايل از جبهه هاي سياسي تاريخ معاصرمان، يا تنها نامي باقي مانده، يا تنها يک حزب، که فقط نام جبهه را يدک مي کشد.

1.دولت ملي، اولين تجربه ائتلاف
 

در دوره اي که جغرافياي سياسي ايران به گونه اي بود که يک سمت آن انگليس و سمت ديگر آن روسيه بود، برخي رجال سياسي آن دوران مجبور بودند ترازو داري دقيق باشند تا مبادا نوک خار شاهين ترازو ذره اي به يکي از دو جانب ميل کند و هرگاه مي توانستند همين يک وظيفه را به عدالت و درستي انجام دهند، بزرگ ترين خدمت را به ملت و مملکت خويش کرده بودند. اما در زمان جنگ جهاني اول، چنان که رحيم زاده صفوي در کتاب « اسرار سقوط احمد شاه» مي گويد، احمد شاه شاهين ترازو را از کف نهاده بود و بي طرفي ايران به کلي رنگ باخته بود. اقتدار آلمان ها در آن مقطع و گرايش شاه به سمت آن ها موجب وحشت متفقين شد، که نتيجه آن اولتيماتوم به دولت ايران مبني بر تهديد نظامي تهران بود.
بر همين اساس قشون روسيه به انگيزه اشغال به سوي پايتخت آمدند. در واکنش به اولتيماتوم متفقين، انديشه انتقال پايتخت مطرح شد. شاه و دولت، اصفهان را به لحاظ قدمت و اهميت تاريخي در نظر داشتند، اما آلمان ها برتري کرمانشاه را از حيث موقعيت نظامي و اتصال به قلمرو عثماني، به شاه گوشزد کردند.
گرچه شاه بعدها به واسطه مذاکره با قواي متفق، تهديدها و تطميع هاي آنان از دغدغه انتقال پايتخت فارغ شد، اما پيش از آن گروهي از رؤساي حزب دموکرات، نمايندگان مجلس، کارگزاران دولت، آزادي خواهان و ديگر گروه هاي مردمي با استفاده از طلا، اسلحه و مهماني که از سفارت آلمان گرفته بودند، به سوي قم روانه شده بودند. دموکرات ها به سرعت فرصت را غنيمت شمرده و « کميته دفاع ملي» را تشکيل دادند. (حيات يحيي (ص 48)) اين گروه پس از درگيري با نيروهاي ارتش روسيه در کاشان و اصفهان، سرانجام به کرمانشاه رسيدند و آن جا را پايتخت اعلام کردند. تعداد آن ها در منابع از چند صد تا چند هزار نفر ذکر شده است.
اما عليرضا ملايي تواني، در «ايران و دولت ملي در جنگ جهاني اول» گوناگوني و تنوع مهاجران را ذکر کرده است. به طور مشخص در ميان مهاجران شخصيت هاي بلند پايه مذهبي و مراجع تقليد نظير سيد محمد طباطبايي از رهبران مشروطيت، حاج سيد نورالدين عراقي، حاج آقا نورالله اصفهاني و... حضور داشتند. از جمع شاعران و نويسندگان و مديران مجلات کساني چون فرخي يزدي، ميرزاده عشقي، سيد حسين مدير روزنامه حبل المتين، عارف قزويني، دهخدا و ملک الشعراي بهار نيز آنان را همراهي مي کردند. از افسران عالي رتبه ژاندارمري محمد تقي خان پسيان، سلطان حيدر قلي خان، عزيز الله خان ضرغامي و... با افراد تحت فرمان شاه به همراه برخي از عناصر ملي قزاق تهران در اين راه قدم نهادند. از طبقه تجار و اصناف، حاج امين التجار اصفهاني، ميرزا صادق بروجردي و بسياري از سران ايلات، جزء چهره هاي شاخص اين سفر تاريخي بودند. از وکلاي مجلس نيز با گرايش هاي گوناگون در اين ائتلاف حضور داشتند که تعداد آن ها حدود 41 تن برآورد شده است و از آن ميان بيست نفر دموکرات، هشت نفر اعتدالي و هشت نفر بي طرف علميه بوده اند. اين نسبت در ترکيب رهبري کميته دفاع ملي به کمک شونمان، سفير آلمان نيز حفظ شد؛ تا اين که پس از بروز يک سري اختلافات و مشکلات، کميته دفاع ملي با ترکيب جديدي که شامل سليمان ميرزا (دموکرات)، محمد صادق طباطبايي (اعتدالي)، مدرس (هيأت علميه) و نظام السلطان (بي طرف) بود، فعاليت خود را از سر گرفت. اين ترکيب جديد، خيلي از مهاجران را که در انديشه باز گشت به تهران بودند منصرف کرد؛ اين گروه که «صلاح و رستگاري را در اتحاد با آلمان ها» مي دانستند، به فکر تأسيس دولت در سايه افتادند و از اين رو نظام السلطنه که با حمايت آلمان ها و موافقت کلي رؤساي احزاب و ساير مليون، به رياست مهاجران برگزيده شده بود، مأمور تشکيل کابينه شد.
پس از هشت ماه فراز و نشيب دولت ملي از تير تا اسفند 1295، سرانجام به دنبال شکست هاي آلمان و عقب نشيني عثماني از خاک ايران، علي احسان پاشا، فرمانده ارتش عثماني در جبهه ايران، به نظام السلطنه خبر داد که آن ها نيز بايد به سمت قصر شيرين عقب نشيني کنند و پايتخت تازه تأسيس کرمانشاه را ترک گويند؛ چرا که بغداد سقوط کرده بود و کوت العماره هم به اشغال نيروهاي انگليسي در آمده بود. چنين بود که تشکيلات دولت ملي فرو ريخت و دوره آوارگي آنان شروع شد.

کابينه ائتلافي نظام السلطنه
 

رديف نام وزير سمت گرايش حزبي
1 رضا قلي خان نظام السلطنه نخست وزير، رئيس قوه مجريه و فرمانده کل قوا
2 محمد علي نظام مافي سالار معظم و وزير امور خارجه بي طرف
3 سليمان ميرزا اسکندري وزير داخله دموکرات
4 محمد علي فرزين وزير ماليه دموکرات
5 فطن الملک جلالي وزير پست و تلگراف دموکرات
6 صادق طباطبايي وزير عدليه اعتدالي
7 سيد حسن مدرس وزير فرهنگ و موقوفات مذهبي هيأت علميه
8 عز الممالک اردلان وزير تجارت و فوايد عامه دموکرات

2.جبهه ملي، تجربه ائتلاف گسترده
 

از 1295 تا 1328 بخش وسيعي از انرژي حزبي کشور صرف تشکيل جبهه ملي مي شود. ائتلافي که در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات مجلس شانزدهم و تقلبات گسترده در آن شکل گرفت و تحصن در دربار، نقطه آغاز آن بود؛ گروه 19 نفره اي که مي توان آن ها را به سه گروه کلي تقسيم کرد. اين تقسيم بندي در «ايران بين دو انقلاب» چنين ارايه شده است: گروه نخست شامل سياسيون مهم ضد درباري بود. کساني چون امير علايي که در کابينه قوام خدمت کرده بود؛ دومين بخش، سياسيوني وابسته به بازار بودند، چون سيد ابوالحسن حائري زاده يار نزديک آيت الله کاشاني از دوره نهضت ضد جمهوري رضاخاني 1303؛ مظفر بقايي، حقوق دان تحصيل کرده اروپا و حسين مکي. اما سومين و مهم ترين بخش در اين ائتلاف، تعدادي از راديکال هاي جوان و غرب گرا بودند که سنجابي، زيرک زاده، شايگان و حسين فاطمي در اين گروه جاي مي گيرند. کميته مذکور پس از بيرون آمدن از دربار در خانه مصدق جمع شدند و پس از گفت و گوهاي فراوان، گسترده ترين ائتلاف سياسي وقت را با عنوان «جبهه ملي» بنيان نهادند، تا طبق اساس نامه آن شوراي مرکزي اي تشکيل شود که از همه اتحاديه هاي دانشجويي، احزاب سياسي، هيأت مديره روزنامه ها و تشکل هاي صنفي و نه افراد دعوت به عمل آورد تا به اين جهبه بپيوندند. مصدق نيز تأکيد داشت ايران در اين مقطع بيشتر نيازمند ائتلاف آزاد سازمان ها در جهت يک هدف عام است تا حزب سياسي اين دعوت از سوي چهار حزب عمده آن زمان، پاسخ داده شد و حزب ايران، حزب زحمتکشان، حزب ملت ايران و مجمع مسلمانان مجاهد به آن پيوستند.
2.1حزب ايران: گرچه اين حزب در سال هاي 26 تا 28 از هواداري حزب توده به هواداري مصدق تغيير موضع داده بود، اما برخي از آرمان ها و رهبران اوليه خود، از جمله سنجابي و زيرک زاده را هم چنان حفظ کرده بود؛ حزبي با آرمان هاي سوسياليستي، اما رويکردي اسلامي. چرا که اعضاي حزب منحصراً از مسلمانان بودند، و در فرم هاي عضويت، پذيرش افراد غير مسلمان ممنوع شده بود.
2.2حزب زحمتکشان: اين حزب از کنار هم قرار گرفتن خليل ملکي و مظفر بقايي پديد آيد. اولي روشنفکري مارکسيست بود که حزب توده را به دليل اختلافات سياسي با رهبران حزب، ترک کرده بود و دومي از اعضاي سابق حزب دموکرات قوام بود. در داخل حزب نيز سه گروه متفاوت، با پايگاه هاي مختلف حضور داشتند: دانشجويان دانشگاه تهران، کسبه کرماني، به جهت کرماني بودن بقايي و به ويژه عطاران در بازار تهران و اراذل و اوباش تهراني.

3.مؤتلفه اسلامي، ائتلاف بازاري- مذهبي
 

جمعيت هيأت هاي موتلفه اسلامي در سال 42 از ائتلاف گروه هايي از ميان بازاريان (تجار و شاگردان) و مکان هاي مذهبي سربرآورد. بنا به نظر فعالان اصلي اين جمعيت، اعضاي هيأت هاي موتلفه بدون اين عنوان از مهر 41، در ارتباط با امام خميني (ره) بودند و فعاليت هاي گوناگون خود را در سه دسته عمده يي مي گرفتند.
 
3.1 هيأت بازار و دروازه اي ها ( گروه مسجد امين الدوله): افراد شاخص اين گروه را حاج مهدي عراقي، حبيب الله عسگر اولادي، هاشمي اماني، حبيب الله مهدي شفيق، ابوالفضل توکلي، مصطفي حائري، مهدي احمد، سيد محمود حشمتي، تشکيل مي دادند که برخي شان پس از اختلافات جبهه ملي از فعاليت هاي سياسي کناره گيري و به فعاليت هاي ديني و خيريه اي روي آورده و سازماني را به نام «مؤيد» ايجاد کردند که جلساتي با شهيد بهشتي و امام جماعت مسجد امين الدوله، حاج عبدالکريم حق شناس، داشتند. اين گروه، پيش از ائتلاف، اعلاميه هاي خود را با عنوان «جبهه مسلمانان آزاده» توزيع مي کردند.
3.2 گروه اصفهاني ها (گروه پل سيمان): افراد مؤثر اين گروه عبارت بودند از: اسدالله بادامچيان، مهدي بهادران، محمود ميرفندرسکي، عزت الله خليلي، محمد متين و علاء الدين مير محمد صادقي.
3.3 هيأت مسجد شيخ علي: چهره هاي مطرح اين گروه عبارت بودند از: سيد اسدالله لاجوردي، حاج صادق اماني، محمد صادق اسلامي، احمد قديريان، حسين رحماني و عبدالله مدرسي فر. اين گروه در مراحل اوليه، اعلاميه هاي خود را با عنوان «شوراي مسلمانان متحد» يا « گروه مجاهدين» انتشار مي داد.
2.3حزب ملت ايران: اين حزب را داريوش فروهر، دانشجوي جوان رشته حقوق، بنيان نهاد او تا انقلاب اسلامي هم نقش فعالي در جبهه ملي ايفا مي کرد، و بعد از انقلاب نيز به دليل دوستي با حاج آقا مصطفي، همواره مورد توجه بنيان گذار انقلاب بود. داريوش فروهر از سال 22، فعاليت هاي سياسي خود را هم زمان با دستگيري پدرش توسط انگليس ها، آغاز کرد. او هنگام تحصيل در دانشگاه همراه با همکلاسي اش محسن پزشکپور، «حزب پان ايرانيست ايران» را تشکيل داد ولي در علاقه همکارش به مصدق ترديد کرد و حزب پان ايرانيست را ترک گفت و حزب ملت ايران را تشکيل داد.
2.4 مجمع مسلمانان مجاهد: اين گروه را آيت الله کاشاني و پسران اش، سه تاجر ثروتمند و واعظي به نام شمس الدين قنات آبادي رهبري مي کردند. اين مجموعه که ساختاري متزلزل داشت، عمدتاً از سوي بازار، خصوصاً رؤساي اصناف، طلاب و کسبه خرده پا، پشتيباني مي شد قصد اصلي مجمع مسلمانان مجاهد، تقويت، موضع سياسي آقاي کاشاني بود.
به اين ترتيب جبهه ملي نماينده دو نيروي مختلف بود: طبقه سنتي و بازار. تمامي اين نيروها و ظرفيت ها چنان پيش رفت که موفق شد هم مجلس را بگيرد و هم دولت را و ملي شدن صنعت نفت يکي از نتايج اين قدرت به حساب مي آيد. اما اين اوج چنداني دوام نياورد و بر اثر اختلافات داخلي و انشعابات گروه ها، جبهه ملي رو به ضعف رفت و ياران ديروز، به دشمنان بدل شدند با سست تر شدن سلطه پليسي در سال هاي 39 تا 42 باقي ماندگان جبهه ملي توانسته با بازسازي ساختار آن، جبهه ملي دوم را احيا کنند در اين دوران طالقاني و بازرگان به همراه الله يار صالح و صديقي و شاه حسيني و ديگر ياران مصدق سعي کردند، حبهه ملي را به دوران اوج خود باز گردانند. با انشعاب گرايش هاي نوانديش ديني و تأسيس «نهضت آزادي» در سال 40، تأخير ديگري بوجود آمد، جبهه ملي سوم در سال 44 شکل گرفت که در مخالفت با يک گرايش به جا مانده از جبهه ملي دوم يعني اعتقاد به برقراري حکومتي دموکراتيک غير مذهبي قرار داشتند؛ يعني نيروهاي به جا مانده از حزب ملت ايران، جامعه سوسياليست ها و نهضت آزادي آغاز حرکت جبهه ملي چهارم نيز در خرداد 56 با نامه سه تن از سران جبهه ملي يعني کريم سنجابي، داريوش فروهر و شاپور بختيار به شاه شکل گرفت. نامه اي که از شاه خواسته بود براي نجات کشور به حکومت استبدادي پايان دهد و به اصول مشروطيت تمکين کند. جبهه ملي چهارم، تا بعد از انقلاب با انشعاب يکي ديگر از احزاب عضو، يعني حزب ملت ايران در سال 58، به فعاليت خود ادامه داد تا اين که در ماجراهاي مربوط به اعتراض عليه لايحه قصاص مسأله طرد آنان از سوي بنيان گذار انقلاب در سال 60 مطرح شد.

4.حزب جمهوري اسلامي
 

انقلاب اسلامي، به پيروزي رسيده است. فضاي باز سياسي و مطبوعات پس از انقلاب سبب شده که گرايش ها و جناح هاي سياسي مختلف کشور، عقايد و ايدئولوژي هاي چپي و راستي جامعه سياسي را آکنده کنند.
نيروهاي روحانيت و فرزندان مؤمن و انقلابي اش که بار اصلي پيروزي انقلاب را به دوش مي کشيدند، بيش از همه چيز، براي آن مصرف شده که چرخ هاي زندگي عادي مملکت (که حالا به نام آن ها چرخيدن گرفته) نايستد. اما پس از مدتي که تبليغات چپي و ليبرالي هم، روزنامه ها و روندهاي آکادميک، مطبوعاتي و سياست خياباني را پيدا کرد، اين نگراني ايجاد شد که مبادا آرمان هاي اسلامي- مردمي انقلاب ناگهان از مسير صلاح به کژ راهه افتد. پس لازم بود که انرژي ها، ايده ها و اميدهاي فعالان اصلي دولت انقلاب (روحانيون پيرو جوان و جوانان مؤمن و انقلابي) در هم آميزد تا در يک خط، مشکلات سياسي- فرهنگي پيش روي حکومت جمهوري اسلامي را از پيش رو بردارد. اما در ايران چندين سازمان و گروه اسلامي که رهبري روحانيت، و در صدر آن امام امت (ره) را پذيرفته بودند، دست به اسلحه، روي منبرها، در صفحات شب نامه ها يا کلاس هاي دانشگاهي از ابعاد و جوانب مختلف، به ويژه در دو سه سال پاياني حکومت پهلوي، براي براندازي حکومت کشيده بودند. آن ها، نه در يک تن يا با يک روش واحد که در پيکره هاي مختلف پيام رهبري انقلاب را از آثار، اعلاميه ها يا خطابه هاي وي شنيده و برگرفته بودند و هرگز در يک سازمان يا حزب واحد، محدود نشدند. اما چندي پس از انقلاب لازم بود که اين شبکه ها يا مناسبت انقلابي- اسلامي از گزند فراموشي يا انفعال در برابر هجوم انديشه ها و نگرش هاي شرقي و غربي مصون بمانند و نيز در خدمت تلالو فجر انقلاب باشند. جريان هاي مسلحانه و چريکي چون گروه هاي توحيدي چريکي، هيأت هاي موتلفه اسلامي، روحانيت و جوامع سنتي- مذهبي، انقلابي يا منتقد شاه هر يک از سويي با کنار گذاشتن هويت هاي مستقل شان در قالب واحد در آمدند. حزب جمهوري اسلامي مشتمل بود بر جوانان و دانشجويان انقلابي پيرو خط امام، جامعه روحانيت مبارز، روحانيون منفرد انقلابي، پيرو خط امام، جامعه روحانيت مبارز، روحانيون منفرد انقلابي، گروه هاي توحيدي چريکي، هيأت هاي موتلفه، اسلامي و روشنفکران اندام واره انقلاب اسلامي؛ اگر چه نام يک حزب واحد بر اين مجموعه نهاد شد. اما گوناگوني و چند دستگي نظري يا تفاوت و تباين روش هاي عملي مشهود بود و سرانجام همين تفاوت ها منجر به ايستادن فرآيند حزبي و پيدايش جريانات سياسي مختلف اسلامي- انقلابي شد.
منبع: ماهنامه همشهري ماه شماره 94.