نویسنده: حسن طالبی
منبع اختصاصی:راسخون


 

چکیده :

باید سخن حق را بیان کرد اگر چه نزد سلطان جائز باشد. این خیلی مؤونه بردار است، زیرا آن شخص باید پای همه‌ی عواقب آن بایستد زیرا سلطان قدرت و مکرهای در آستین دارد که تحمیل کردن آن بسیار سخت است. شیعیان، خصوصا سادات علوی برای آنکه مسیر منحرف شده حکومت اسلامی را به شاه راه اصلی خود برگردانند از جان و مال خود گذشتند، ایشان قیامهایی را بر ضد حکومتهای جبار و ستمگر بنی امیه و بنی عباس انجام دادند که منجر به قتل عام بسیاری از سادات و شیعیان گردید، اما نتیجه آن بیدار شدن توده عظیمی از مردم از غلفت و ظلم ستیزی و دفاع از حق بود که در زمان حاضر هم این انقلاب‌ها را می‌توان ادامه قیام‌ها و جنبشهای قرون اولیه اسلام دانست. تحقیق حاضر بررسی قیامهای بعد از واقعه‌ی کربلا تا زمان امام رضا علیه السلام است که در این دوران علاوه بر تقیه شدید ائمه علیهم السلام قیامهایی بر پا شد.
کلید واژه: حکومت علوی، قیام، هیهات من الذله، رضای آل محمد

مقدمه :

این تحقیق مختصر در مورد قیام علویان پس از واقعه کربلا تا زمان امام رضا علیه السلام است، قیامهایی که در دوره اموی و عباسی رخ داد، شروع این اعتراض‌ها و قیام‌ها از بعد وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع شد و یکی پس از دیگری اتفاق افتاد. سوالهایی در این زمینه مطرح می‌شود؛ علت این قیام‌ها چیست؟ و چرا در میان مسلمانان و شیعیان و بیشتر سادات علوی دست به این قیام‌ها می‌زدند؟ و سوالات مهم دیگری که باید به آن‌ها جواب داده شود اما آنچه که مهم است ریشه این اعتراض‌ها و قیام‌ها را باید بررسی کرد با نگاهی در تاریخ می‌توان فهمید همه این وقایع و اتفاقاتی که برای مسلمان‌ها رخ می‌دهد ریشه در سقیفه بنی ساعده دارد، در آنجا بود که حق علی علیه السلام غصب شد خیانت سران لشکر امام حسن علیه السلام و قیام کربالا رخ داد و ...حکومت بنی امیه از سال 11ه.ق شروع شد از این زمان تا سال 41ه.ق معاویه در مقام فرماندار شام که از سوی خلفای غصب معین شده بود حکمرانی می‌کرد. امام بعد از شهادت امام علی علیه السلام رسما خلافت را در دست گرفت و بنی امیه تا سال 132بر مردم حکومت کردند بعد بنی عباس با حیله‌ها و مکرها زمام حکومت را گرفته و تا 500 سال حکومت کردند. روش بنی امیه و بنی عباس هیچ فرقی با هم نداشت، همه‌ی آن‌ها ظالم و سفاک و غاصب حق ائمه علیه السلام بودند. علویان با شعار (هیهات من الذله ) قیام می‌کردند و لی خواستند حکومت را به رضای آل محمد بسپارند ، با تمسک به این شعار عده زیادی از شیعیان پیرامون آن‌ها را گرفتند اما چون این شعار عام بود مسلمانان در تعیین و مصداق واقعی آن به بی راهه رفتند و فرقه های زیادی تاسیس شد. تحقیق در این زمینه دامنه‌ی گسترده دارد و ما در حد توان خود مطالبی را نگاشته‌ایم که حتما نقاط ضعفی هم دارد. جمع آوری این تحقیق به روش کتابخانه ای است.

بررسی حکومت اموی:

حکومت اموی که شامل حکومت‌های بنی سفیان و بنی مروان می‌شود از سال 41ه ق آغاز شد و تا سال 132ه .ق ادامه داشت این دوران را می‌توان این گونه بررسی کرد
1.دوران کشور گشایی و توسعه‌ی قلمرو
2.تغییر در اصول و فروع آن
فتوحات در شرق با سقوط امپراطوری سامانی به اوج خود رسید و تا نزدیک چین که مهم‌ترین آن‌ها منطقه فرغانه بود ادامه پیدا کرد. فتوحات در غرب که مصر مدخل آن بود آغاز شد و مراکش فعلی را تحت سلطه خود گرفت و همچنین حملات بسیار زیادی در دوره ولید و سلیمان در اراضی مرکزی رومیان رخ داد (1). و اما تغییر در اسلام که پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با انتخابی شدن جانشین پیامبر(ص) وراثت نیز در آن راه یافت و معاویه آن را به خوبی به اجرا گذاشت، با بذل و بخشش به سران قبایل ارعاب و تهدید و روشهای دیگر آن‌ها را به همراهی خود فرا می‌خواند.
3) اصل مساوادت که مورد تاکید قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) بود را به کنار گذاشت و از نژاد پرستی دفاع کرد نژاد عرب را از نژاد برتر دانست و دلیل آن‌ها این بود که پیامبر از عرب است و در میان اعراب قریش برترین است چون پیامبر از قریش است.
4)در موضوع اقتصادی: مالیات‌ها و غائم جنگی را تماما صرف خوشگذارنی می‌کرد غیلان دمشقی متوفای 105 می‌گوید: من اموال بنی امیه را در خزانه آنان موقعی که عمربن عبد العزیز دستور داد آن را بیرون آورند مشاهده کردم و به خود گفتم چه کسی می‌تواند بپذیرد که این‌ها ائمه و رهبران عادل بودند از این اموال عمومی می‌خوردند و الناس یموتون جوعا و مردم از گرسنگی می‌مردند.(2)
5) اگر خلفا راشدین برای حکم کردن به قرآن و سنت و اصحاب و سپس اجتهاد روی می‌آوردند بنی امیه از همان ابتدا قرآن و سنت را کنار گذاشتند و مطابق هوا و هوس خود و خلاف قرآن حکم صادر می‌کردند، در موضوع حدود هیچ گونه مطابقتی بین جرم و مجازات نبود بلکه حاکم به نظر خود حکم می‌کرد و از این راه افراد بی گناه زیادی به قتل می‌رسیدند.
6) امر به معروف و نهی از منکر به کلی تعطیل شده بود و کسی جرئت نمی‌کرد حاکم و یا عامل او را امر و نهی کند .(3)
7) حریم‌ها از بین رفته و هتاکی‌های بسیاری به مقدسات مردم اعمال می‌کردند از جمله به خراب کردن کعبه و حمله به مدینه و قتل عام مردم و ... به طور خلاصه می‌توان گفت که حکومت بنی امیه در بحرانهای سیاسی به سر می‌برد و وضع ثابت مرتبا عاملان حکومت بسته به شرایط آن مناطق عوض می‌شدند و پادشاهان یکی پس از دیگری مدت کوتاهی را فرمان روایی می‌کردند و کرسی خلافت را به دیگری می‌سپردند. از جهت اخلاقی نیز حکومت رو به قهقرا بود موالی هیچ گونه آزادی و اختیاری نداشتند. و از طبقه‌ی پایین جامعه محسوب می‌شدند معضل دیگر که وجود داشت عقاید و افکار مختلف بود که بر اثر کشور گشای به حوزه اسلامی ورود پیدا کرده بود و از آنجا که سطح تشخیص مردم مسلمان پایین بود به دلیل خفقان و عدم دسترسی به یک فرد آگاه و دلسوز مردم را ه صحیح را نمی‌شناختند در نتیجه در معرض این گونه عقاید قرار گرفتند و عقاید آن‌ها را از جمله دوگانه پرستی و آیین زرتشتی مسیحیت و آرای برهمایی و افکار اخلاقی افلاطونی را پذیرفتند.(4)حضرت علی (ع) در مورد معاویه فرمودند:(ّاما ِانه سیظهر علیکم بعدی رجُلٌّ رحبٌ البلعوم مُندحقٌ البطن یاکُلُ مایجِد یطلُب ما لایّجد فاقتُلوهُ و لن تقتُلوه...)(آگاه باشید بعد از من مردی با گلوی گشاده شکمی بزرگ بر شما مسلط خواهد شد هر چه بیاید می‌خورد و در پی آن است که آنچه ندارد و به دست آورد او را بکشید و هرگز نمی‌توانید او را به قتل برسانید آگاه باشید به زودی او شما را به بیزاری و بدگویی از من وادار می‌کند. )(5)

زمینه های قیام علویان

دوران سیاه بنی امیه را می‌توان به دو دوره تقسیم نمود
1.دوره قبل از کربلا
2.دوره بعد از کربلا
1.دوره قبل از کربلا
بعد از شهادت امام علی علیه السلام با امام حسن علیه السلام عهده داد مقام امامت گردیدند و تا سال 50 ه.ق که به نقشه معاویه و به دست همسرش شهید شدند اوضاع مسلمانان و شرایط امام در این دوره بسیار سخت بود از یک سو معاویه دست به شورش زد و آماده حمله به امام حسن علیه السلام شد متقابلا امام نیز سپاهی را جمع آوری نمود که توسط مکر و حیله معاویه متفرق شدند حتی بر آن که امام حسن علیه السلام را تحویل معاویه دهند که این جنگ با صلح پایان پذیرفت و با شرایطی که خود امام معین کرد و معاویه آن را پذیرفت امام عمل به آن صلحنامه نکرد و دقیقا بر خلاف آن رفتار نمود.(6) البته باید گفت که پیشنهاد و صلح از سوی معاویه مطرح شد و اینکه بعضی بر این عقیده‌اند که صلح از طرف امام حسن علیه السلام مطرح شده است یک اشتباه محض می‌باشد. طبری می‌نویسد: مردم عراق بعد از شهادت امیر المومنین (ع)حسن بن علی(ع) را برای حکومت برگزیدند و حال انکه او هیچ تمایلی برای جنگ نداشت و می‌خواست در حد توان امکاناتی را از معاویه دریافت کند. ابن قتیبه می‌آورد (آن گاه که مردم با حسن بن علی بیعت کردند حضرت مکاتبه خود را با معاویه آغاز نمود و به معاویه اعلام آمادگی برای صلح نمود و توافق کرد حکومت در اختیار معاویه باشد تا مادامی که معاویه زنده است و آن گاه که مرد امامت به دست حسن بن علی برسد.) سلیم بن قیس می‌گوید (مردم کوفه با معاویه در مسجد اجتماع کرده بودند که حسن بن علی از منبر بالا رفت پس از حمد و ثنای الهی فرمود ای مردم معاویه بر این باور است که من او را لایق و شایسته‌ی حکومت می‌دانستم و خود را سزاوار آن نمی‌دانم او دروغ می‌گوید معاویه ! بنابر آنچه در قرآن آمده و بر زبان نبی مکرمش جاری شده من برای حکومت سزاوارترینم سوگند به خدا که اگر مردم با من بیعت حقیقی می‌کردند و از من اطاعت می‌نمودند برکات الهی از زمین و آسمان بر آنان نازل می‌گشت و معاویه به حکومت شما طمع نمی‌کرد.)
همانا رسول خدا (ع)فرمودند: هیچ امتی امامت و ولایت خویش را به فردی وا گذار نخواهد کرد در حالیکه لایق‌تر و داناتر از او در میانشان وجود داشته باشد و اگر چنین کند به سرنوشتم دچار خواهد شد که گوساله را معبود خود قرار داده ای معاویه ! چنانچه من اعوان و انصار داشتم هرگز کار به مصالحه نمی انجامید و با تو بیعت نمی‌کردم(7).
با این سخنان صریح و روشن کذب و افترای قتیبه و طبری و امثال آن‌ها آشکار است.
1.علاوه بر غصب خلافت با مکر و حیله و ظلم به امام حسن علیه السلام شیعیان نیز از ستمگری او در امان نماندند قتل عوام شیعیان زا زمان امام علی علیه السلام شروع شد از زمانی که نیروهای امام پراکنده شدند معاویه سپاهیانی را به فرماندهی با بسربن ارطاه و سفیان بن عوف و ضحاک بن قیس به مناطق مختلف فرستاد و دستور داد (فَلیَقتُلوا کُل مَن وَجَده مِن شیعه عَلی)
2.ایجاد بیزاری از امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام به منظور از بین بردن چهره و وجاهت علی علیه السلام و وقتی از مروان سوال شد چرا این روش را پیش گرفته گفت لا یَستَقیمُ لَنا الاَمر اِلا بِذلک اگر مابخواهیم حکومت کنیم باید این کار را انجام دهیم .
3. کشتن پیروان و محبین خاص حضرت علی علیه السلام مثل حجربن عدی میثم تمار و رشید هجری عبدلله حضرمی(ع)(8)
4.او متعهد شده بود که جانشین برای خود انتخاب نکند امام فرزندش را به عنوان جانشین انتخاب و از مردم برای او بیعت گرفت
5.امام حسین علیه السلام که از سال 50 عهده دار مقام امامت شد بود با روش امام حسن علیه السلام در برخورد با معایه پایبند بود و در ضمن اقدام به روشن گری و نیز می‌کرد و اذهان خفته مردم رابیدار می‌نمود.
6 ..هنگامی که معاویه حجربن عدی و یارانش را کشت به امام حسین علیه السلام گفت ای ابا عبدلله آیا شنیدی که با حجر و یارانش و شیعیان پدرت چه کردم؟ امام فرمودند نه او گفت آن‌ها را کشتیم و اجسادشان را در کفن پیچیدیم و بر جنازه آن‌ها نماز خواندیم. حضرت به گفتار معاویه خندید و فرمود: ای معاویه روز قیامت این کشتگان با تو در افتند به خدا سوگند اگر آنچه را برای تو شده است، نسبت به پیروان تو برای ما دست دهد نه اجسادشان را دفن کنیم و نه بر جنازه آن‌ها نماز خوانیم . ای معاویه به من اطلاع داده‌اند که توبه پدرم ناسزا می‌گویی و علیه و اقدام می‌کنی و همه جا به عیب جویی بنی هاشم می‌پردازی به خدا سوگند می‌دانم طرح این حملات از خودت نیست و این تیرها را که می‌اندازی هدفش را دیگر تعیین کرده است تو درس این دشمنی را از شخصی از دشمنانت فرا گرفته ای و تو در این موضوع از شخصی فرمان می‌بری که از اول ایمان نداشته و نفاقش نیز تازگی ندارد او به سود تو نظر نمی‌دهد تو به حال خود بیندیش و اگر از خود نظر و اراده ای نداری رها کن(9).( گویا نظر امام از آن شخص عمر بن عاص است) در سال60 ه.ق معاویه مرد یزید به تخت سلطنت نشست و از مردم بیعت گرفت او از بیعت گرفتن از چند نفر اصرار داشت (اابا عبدالله الحسین(ع) عبدالله بن عمر – عبدالله بن زبیر)، امام بیعت نکرد و مدینه را به قصد مکه ترک کرد و زمای که افراد یزید قصد جان امام را کردند مکه را به قصد کوفه ترک گفت وقتی مردم فهمیدند امام در مکه است نامه های زیادی در جهت حمایت و نصرت امام نوشتند و ایشان را دعوت کردند و از یزید و اعمال او بیزاری جستند اما موقعی که امام به حمایت و یاری آنان نیاز پیدا کرده همه آن عهد و پیمان‌ها را فراموش کردند و امام را تنها گذاشتد و قیام و واقعه کربلا اتفاق افتاد

قیام توابین(61-65)

طبری می‌نویسد: قالَ هشام بن محمد حَدثنا ابو مخنف قال حَدثنی یوسف بن یزید عن عبدالله بن عوف الا حمر الازدی قال لما قُتِل الحسین بن علی علیه السلام و رَجَعَ ابن زیاد من مُعَسکره بانُخیله فَدَخل الکوفه تلاقَت الشیعه با لتلاوُم وَالتقدُم و رءَت ان‌ها قَد اَخطاَت خَطا کَبیرا به دعاء الحسین اِلی النُصرهِ و تَرکهُم اِجابَته و مَقتَله اِلی جانِبهِم لَم یَنصروه وَ رَءوا انه لا یُغسَل عارُهُم وا لا ثم عَنهُم فی مَقتَله اِلا به قتل مَن قَتَله اَوِ القَتلُ فیه...(10) هنگامی که حسین بن علی شهید شد و ابن زیاد به کوفه بازگشت موج ندامت و پشیما نی به شیعه روی آورد و به اشتباه بزرگ خود پی بردند که چرا امام خود را یاری نکردند و دیدند که این ننگ و گناه با هیچ چیز شسته نمی‌شود مگر به کشتن قاتلین حسین علیه السلام و یا کشته شدن در راه او این بود که پنج نفر از بزرگان و علما و زهاد شیعه سلیمان بن صرد خزاعی مسیب بن نجبه خزاری -عبدالله بن سعد بن نوفیل الازدی- عبد الله بن وال التمیمی- رفاعه بن شداد در جلسات نهانی خود ظلم و ستم ستمکارا را بیان و طرح انتقام و خونخواهی را ابراز کردند. - آن‌ها برای کا خود به آیه شریفه« فَتوبوا اِلی بارِئُکُم فَاقتلُوا اَنفُسَکُم ذلِکُم خَیر لَکُم عِندَ بارِئُکُم فَتابَ عَلیکُم اِنَّهُ هُوالتَوابُ الرَّحیم. »(11) استناد کردند. اولین جلسه در سال 61 ه. ق بر پا شد که در خانه سلیمان بود در این جلسه مسیب بن نجبه سخنرانی کرد و فرمود: ما از پسر و دختر پیامبر دعوت کردیم که به کوفه بیاید و ما را هدایت کند ولی هنگامی که به دعوت ما پاسخ مثبت داد ما به جانمان حریص شدیم او در میان ما کشته شد... به خدا قسم هیچ راهی برای پرداخت کفاره گناهان وجود ندارد جز اینکه همه قاتلین و همدستانشان را بکشیم و یا کشته شویم پس باید از میان خود کسی را به عنوان رهبر انتخاب کنیم تا شما را متحد کند و بخشش الهی را بدین وسیله کسب کنید و دیگران نیز صحبت‌هایی کردند و سلیمان بن صرد را به عنوان رهبر قیام برگزیدند(12). سلیمان به رهبران شیعه در مناطق گوناگون نامه نوشت و آن‌ها را از ماهیت انقلاب آگاه کرد یکی از نامه های وی به سعدبن حذیفه بن یمان است که در ضمن آن خواستار همکاری او شده بود و در جواب سعد بن حذیفه نوشت :« ... امابعد فَقَرا انا کتابِک و فَهِمنا الَّذی دَعوتَنا اِلیه من الاَمر الذی علیه رَایُ الملا من اخوانک فَقَد هدیتُ لِحظِّکَ* و یُسِّرتَ لِرشدک و نَحنُ جادُّون مُجِدُّون مُعدون مُسَّرِ جون مُلجون نَنتَظِر الاَمر و نَستَمِع الداعی فاذاجا ء الصریخ اَقبَلنا وَ لَم نُعَرِج »(13) ما نامه‌ات را خواندیم و به آنچه را که ما را به آن دعوت کرده بودی پی بردیم به خاطر بهره مند شدن و رشد کردن راهنمایی کردی و ما محکم و استوار با شمشیرهای کشیده منتظر امر تو هستیم و به سوی تو می‌آییم و هیچ گونه لرزشی پیدا نخواهی کرد .این آماده سازی پنهانی ادامه داشت تا سال 64 ه.ق یزید مرد با رسیدن خبر مرگ یزید این انقلاب جان دیگری گرفت و آشکا را فعالیت خود را شروع کرد نام نویسی و عضو گیری و سازماندهی آغاز شد تا حدی که شانزده هزار نفر ثبت نام کردند توابین نائب ابن زیاد و عمرو بن حریث را اخراج کردند و مردم بصره هم شورش کرده و ابن زیاد را از آنجا خارج کرده و او به سوی شام فرار کرد. سران و اشراف کوفه که وضع را نامساعد دیدند نامه ای به عبدلله بن زبیر نوشتند و خواستند که شخص را بر آنجا حاکم کند و او عبدلله بن یزید انصاری را به عنوان امور نظامی و حاکم و ابراهیم بن محمد بن طلحه را به عنوان مسئول خراج انتخاب کرد.(14) شعار توابین یا لثارات الحسین بود و با این شعار توانستند مردم را بیدار و احساسات و عواطف و فهم آن را متوجه مساله اصلی یعنی امامت و رهبری کننده هدف سلیمان و دیگر رهبران فقط انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین علیه السلام و یا کشته شدن در این راه بود و آنها به جنبه دیگری فکر نمی‌کردند. تا اینکه در آغاز ربیع الثانی با فریاد یا لثارات الحسین در نخیله جمع شدند. از مجموع 16000 نفر که ثبت نام شده بودند تنها 4000 نفر شرکت کردند و این نشان از عزم و هدف بالای آن‌ها داشت و اینکه بسیاری از افراد شرایطی را که سلیمان برای قبول اعضا معین کرده بود نمی نتوانستند تحمل کنند حاکم زبیری نزد سلیمان آمد و خواست آن‌ها را منصرف کند و پیشنهاد کرد که صبر کنند که عبدالله بن زبیر لشکری برای کمک به آن‌ها بفرستد ولی آن‌ها امتناع کردند زیرا این برخلاف عهد و روشی بود که بسته بودند آن‌ها متعهد شده بودند با از بین بردن حکومت جور خلافت را به جایگاهش برگردانند و لی با کمک ابن زبیر و پیروزی در جنگ ابن زبیر به خلافت می‌رسید. آن‌ها در نخیله سه روز صبر کردند و دیگر منتظر رسیدن افرادی که ملحق نشده بودند نماندند آن‌ها در نخیله به کربلا رفتند و عزاداری نمودند سپس به طرف قرقیسه حرکت کرده و از کدخدای آنجا پذیرایی شدند و به طرف عین الورده حرکت کردند در آنجا با سپاه شام برخوردند و سه روز جهاد نموده و رهبرانشان یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند مگر رفاعه بن شداد وی دستور بازگشت داد در راه شیعیان مدائن و بصره را دیدند و با هم به طرف قرقیسه حرکت کردند.(15)