عدالت اقتصادی در چشم اندازی از قوم شعیب
چکیده
بر اساس آموزه های قرآن کریم پایه و اساس هر خیر، رشد، شکوفایی، تعالی، آرامش، امنیت و خوشبختی و کامیابی هر جامعه ای، برقراری عدل و عدالت در روابط بین حکومت و مردم، مردم و حکومت و نیز فرد فرد مردم با دیگر اعضاء جامعه است و آنچه که قوام هر ملتی را از بین می برد و سدی در برابر رویش و ریزش برکات و خیرات می شود روابط ناعادلانه یا ظالمانه است که همچون میکروبی قوی حیات و بالندگی را از جامعه می گیرد و در صورت عدم درمان موجب انحطاط، افول و هلاکت می گردد ظلم و بی عدالتی مصادیق فراوان دارد اما این نوشتار به یکی از مصادیق بارز و بسیار خطرناک آن یعنی ظلم اقتصادی و مفاسد مالی و عواقب آن در جامعه می پردازد که در داستان یکی از اقوام گذشته تاریخ یعنی مردم مدین یا قوم حضرت شعیب به خوبی منعکس شده است.* کلیدواژگان: عدالت، قسط، میزان، ظلم، فساد اقتصادی
* مقدمه: با مطالعه ی آیات قرآن کریم به این حقیقت پی می بریم که نظمی بنیادین، دقیق و شگفت انگیز در همه ی اجزاء جهان از ذرات گرفته تا اجسام غول پیکر کیهانی و روابط بین آنها حکم فرماست به گونه ای که هر جزئی از نظام آفرینش در مسیر و مدار تعیین شده و مخصوص خود به سوی هدفی واحد در حرکت است حرکتی بر اساس عدل و بدون کوچکترین تخلف و انحراف چنانکه رسول الله (ص) فرمود: ( بالعدل قامت السموات و الارض)، کاخ آفرینش بر اساس عدل و عدم تجاوز و خیانت هر جزء نسبت به دیگر اجزاء استوار و پایه ریزی شده است و آیات زیادی از قرآن کریم به روشنی به ما می آموزند که بین اجزاء هستی رابطه ای تفاعلی یا ارگانیزم وجود دارد یعنی در یکدیگر تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند، به دیگر سخن آسمان و زمین و اجزاء طبیعت در رویش و ریزش برکات و نعمات و یا نزول بلاها و محن در برابر عملکرد امتها و ملت ها عکس العمل یکسان ندارند و این مسئله یعنی قانون کنش و واکنش، عمل و عکس العمل، یکی از بزرگترین ابواب معرفتی در قرآن کریم و به ویژه داستان های آن است که خداوند متعال، هم اصل قانون را به ما آموخته و هم برای ایمان و باور آن قوانین که با عنوان سنت الله در قرآن از آن یاد شده، نمونه های عینی از اجرای بی کم و کاست و بدون هیچ چون و چرای قوانین حاکم بر جامعه و تاریخ را برای ما به نمایش گذاشته است قوانین و روابط علّی و معلولی که هیچ تخلف بردار نیست و چه بدانیم یا ندانیم و چه بخواهیم یا نخواهیم همچون قوانین فیزیک یا شیمی عمل می کند. به عنوان مثال نقطه جوش آب در مجاورت حرارت 100 درجه است و این نقطه جوش تخلف ناپذیر است. یعنی به 90 یا 110 درجه کاهش یا افزایش پیدا نمی کند. برهمین اساس انسان یا جامعه ی انسانی هم که جزئی از عالم هستی است و برخلاف دیگر اجزاء جهان دارای آزادی و اختیار است در صورتی که در چهارچوب قوانین و ضوابطی که برای او از سوی قانون گذار و آنکه جهان مِلک و مُلک اوست تشریح شده حرکت کند، بدون اصطکاک و تزاحم با دیگر اجزاء عالم و در امنیت و سلامت به سرمنزل مقصود و تعیین شده یعنی تعالی و واصل شدن به اصل خویش خواهد رسید و از مواهب طبیعی در پرتو رشد و بالندگی و نشاط و پویائی بهره مند خواهد شد، پس بستر هر گونه رشد، شکوه، خوشبختی و سعادت هر جامعه ای به صورتی بسیار دقیق و قانونمند بر پایه عدل است اگر جامعه را به پیکر انسانی تشبیه کنیم در صورتی این جامعه سالم، با تحرک، با نشاط و همراه با رشد و بالندگی خواهد بود که اعضاء و جوارح و اجزء کوچک و بزرگ همه براساس عدل یعنی بدون انحراف و تجاوز به حقوق یکدیگر و بدون افراط و تفریط بلکه با روابطی منظم، قانونمند، سالم و معتدل عمل کنند و روشن است اگر همه ی اعضاء یا برخی در انجام وظیفه دچار نقصان یا افراط و فساد شوند آثار این بی نظمی یا تعدی به صورت بیماری نمایان می شود و در صورتی که به موقع علاج نگردد و منجر به سقوط و هلاکت خواهد شد.
* عدالت اقتصادی:
یکی از مصادیق بارز و بسیار مهم و حیاتی در سلامت یا بیماری جامعه عدالت اقتصادی است، اگر ثروت یک ملت را به خون تشبیه کنیم در صورتی که خون توسط قلب به تمامی اعضاء پیکر انسان بدون افراط و تفریط پمپاژ شود چنین انسانی زنده، متحرک، بالنده و بانشاط خواهد بود ولی اگر به هر علتی قلب وظیفه خود را انجام ندهد یا برخی از اعضاء از حد خود تجاوز کرده و پیش از حق خود خون دریافت کنند و همین موجب شود این مایع حیات به برخی از اندام، مثلاً به پاها خوب نرسد، وضع و حال چنین انسانی چگونه خواهد بود، آیا می تواند همچون انسانی سالم و فعال و بانشاط و شاداب حرکت کند؟ هرگز. در این باره به مثالی زیبا و گویا از قرآن کریم اکتفا می کنیم، درآیه هفتاد و ششم از سوره مبارکه ی نحل آمده است "و ضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شیء و هو کل علی مولاه اینما یوجهه لایأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم .(1)"خداوند دو انسان را مثال آورده که یکی از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر انجام هیچ عملکرد مفیدی نیست او را دنبال هر کاری بفرستد توان انجام شایسته و کار مثبت را ندارد، حال آیا چنین انسانی با آن کس که زبان گویا و فصیح دارد و مردم را به عدالت و دادگری دعوت می کند و خود هم در عمل در مسیر مستقیم و بدون انحراف از حق و عدل قرار دارد و راه می پیماید آیا این دو نفر از نظر تعالی و انحطاط یا سعادت و نگون بختی با هم مساویند؟
در این مثال همانگونه که انسان گنگ مادرزاد فردی عاجز و ناتوان و بدون ابتکار و جسارت و توانمندی در عمل است جامعه بی بهره از قسط و عدل جامعه ای که به افراد انحصارطلب و زیاده خواه، متقلب و فرصت طلب اجازه ی حیات دهد و به موقع با این میکروب خطرناک مبارزه نکند متحمل زیانهای جبران ناپذیری می شود و از هر خیرو تعالی ساقط می گردد عدل و قسط و مبنا بودن آنها برای هرگونه رشد و شکوفائی در جامعه از چنان جایگاهی در قرآن کریم برخوردار است که غرض از ارسال پیامبران در آیه بیست و پنجم سوره مبارکه ی حدید قیام به عدل و قسط بیان شده است.
" لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط .... " (2)
سوگند که ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان فرود آوردیم که میان مردم به عدالت قیام کنند. در آیه مذکور مقام و جایگاه عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران برای برقراری و بسط آن در جامعه از سوی خداوند مبعوث گردیده اند . بر مبنای این رسالت است که پیشوای بزرگ شیعیان امام امیرالمومنین علی (ع) در زمان زمامداری مسلمین با عزم و شدتی توصیف ناشدنی نسبت به برقراری عدالت و کوتاهی دست زراندوزان و زیاده خواهان پافشاری می نمود و در این باره هرگونه سازش و مصلحت اندیشی را مردود می دانست و پیشنهادات سازشگرانه ی دوستان خیراندیش را رد می نمود چرا که از منظر امام علی (ع) آن اصلی که حافظ تعادل جامعه است و رضایت عموم را در بر دارد و موجب سلامت پیکر اجتماع و آرامش روحی آن می شود عدالت است. از همین روی خلیفه سوم عثمان بن عفان که در زمان خلافتش بخشی از اموال عمومی مسلمین را به ناحق به خویشان و نزدیکان خود داده بود هنگامیکه امام علی (ع) زمام امور را به دست گرفت" از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد، کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید. اما او جواب می داد که: الحق القدیم لا یبطله شیء حق کهن به هیچ چیز باطل نمی شود (و) فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال بر می گردانم" (3)
* چشم اندازی به قوم شعیب از منظر قرآن کریم
با مقدمه ای که گذشت اکنون چشم اندازی خواهیم داشت به سرگذشت یکی از اقوام گذشته ی تاریخ که در قرآن کریم به عنوان مفسدان اقتصادی از آنها یاد شده است و آن قوم مدین و اصحاب الایکه هستند و حضرت شعیب که از پیامبران بزرگ و مشهور الهی است مامور هدایت آنها شد شعیب با موسای کلیم معاصر بوده و موسی قبل از رسالت و بدنبال فرار از مصر و تعقیب فرعونیان حدوداً ده سال در شهر مدین در استخدام او بوده و مصاحبتهای آموزنده ای با این پیامبر داشته و سرانجام به افتخار دامادی او نائل می شود. گوشه ای از داستان مردم مدین و حضرت شعیب در سوره های اعراف، هود، شعرا، قصص و عنکبوت آمده است. "اهالی مدین که شهری در جزیره العرب و بر سر راه شام قرار گرفته بود، بت پرستی و قومی بودند برخوردار از نعمت امنیت، رفاه و فراوانی محصول و ارزانی قیمت ها" (4) اما به دلالت آیات و روایات به خاطر شهوت مال و زراندوزی به ورطه ی تبهکاریهای اقتصادی درافتادند و کسب و تجارت خود را به کم فروشی، تقلب و دیگر فسادهای مالی آلوده کردند.الف) اگر چه برخی آیات قرآن بیان سرگذشت اقوام گذشته تاریخ است ولی با توجه به ابدیت قرآن اوامر، نواهی، روح و پیام آیات برای همه عصرها و نسل ها زنده و جاریست.
ب) مسئله عدالت در همه شئون زندگی که یکی از مصادیق بارز و بسیار مهم آن مسائل اقتصادی و مالی است، از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که در داستان مذکور شعیب بعد از دعوت مردم به توحید بیشترین توجه و فشار تبلیغی او درباره ی انحرافات مالی آنان است که میان حلال و حرام فرقی قائل نبودند و این خود گویای آن است که پیامبران تنها مأمور مسائل اخلاقی نبوده اند بلکه اصلاح وضع نابسامان اجتماعی و اقتصادی و جلوگیری از فسادهای مالی، چنانکه پیش تر هم با طرح آیه بیست و پنجم سوره ی مبارکه حدید متذکر شدیم بخش مهمی از رسالت و دعوت آنها بوده تا جائیکه آنرا بعد از دعوت به توحید قرار می داده اند، به دیگر سخن گسترش عدل و مبارزه با ظلم که از مصادیق بارز آن جهاد با مفسدان اقتصادی است از اهداف و محورهای اساسی برنامه انبیاء بوده است.
* شیوه ی دعوت و تبلیغ شعیب:
از مجموع آیات مربوط به داستان قوم مدین استفاده می شود که شیوه ی دعوت شعیب بر چهار پایه استوار بوده است.1- همراه داشتن دلیل و برهان بر درستی و حقانیت گفتارش چنانکه می فرماید: " قد
جاء تکم بینة من ربکم فافوا الکیل و المیزان..." (8)
واژه ی "بینه" همان معجزه ی همراه انبیاء الهی بوده که خداوند سند رسالت و صدق گفتارشان قرار می داده است، هرچند از نوع معجزه ی این پیامبر در قرآن سخنی به میان نیامده است.
2- تذکر نعمت های خداوند: نعمتهائی که لازمه ی آن فرمانبرداری و اطاعت از نعمت دهنده است لذا فرمود: "... واذکروا اذ کنتم قلیلا فکثرکم..." (9) یاد آورید زمانی را که شما جمعیت کمی بودید و خداوند شما را فزونی بخشید (درنتیجه قوّت و نیرو گرفتید)
3- تذکر نسبت به سرنوشت شوم طاغیان و تبهکاران: شعیب از مردمش و درحقیقت قرآن از همه عصرها و نسلها می خواهد که از سرنوشت شوم امتهای فاسد و خیانتکار گذشته عبرت بگیرید، کنش آنها را ببینید و واکنش عمل آنها را هم تماشا کنید، چرا که سنت های الهی بدون تغییر در همیشه تاریخ جاری است لذا می گوید "و یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید (10) " ای قوم من دشمنی و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند گرفتار شوید، و قم لوط از شما چندان دور نیست "لازم به ذکر است مکان قوم لوط به شهر مدین نزدیک بوده" و هر دو از مناطق شامات بوده" (11) و نیز این نزدیکی می تواند ناظر به زمان هم باشد یعنی هر چند فاصله زمانی وجود داشته اما چنان نبوده که تاریخ و سرنوشت شوم قوم لوط به فراموشی سپرده شده باشد.
4- انذار نسبت به عذاب الهی، این مورد در روند ماموریت انبیاء الهی اعراف آمده است" ... فاصبروا حتی یحکم الله بیننا و هو خیر الحاکمین" (12) و نیز می فرماید "... انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط" (13)" ....من از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم " در ادامه این نوشتار تنها به نکات یکی از آیاتی که مشخصاً ناظر به فساد اقتصادی و دستبرد به اموال مردم است می پردازیم. در سوره ی مبارکه اعراف آمده" و الی مدین اخاهم شعیبا" قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قدجاء تکم بینة من ربکم فافوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم إن کنتم مومنین (14)" و به سوی اهل مدین برادر آنها شعیب را (فرستادیم) گفت: ای قوم من خدا را بپرستید که شما را جز او خدایی نیست، در حقیقت (اکنون) بر شما از جانب پروردگارتان برهانی روشن آمده است در سنجش کیل و وزن با مردم عدالت و درستی پیشه کنید و کم نفروشید و در زمین پس از (آن که قوانین آسمانی برای نظم و) اصلاح آن (آمد) به فساد برنخیزید این (کار) برای سعادت شما بسیار بهتر است اگر ایمان دارید. " نکته بسیار مهمی در این این آیه وجود دارد که توجه به آن ضروری است اینکه فرمان داده "در ترازو و کیل کم ندهید" اختصاص به داد و ستد ندارد بلکه کنایه از مطلق تصرفات و تعهدات است" (15) توضیح مطلب اینکه بسیاری از واژگان قرآن دارای توسعه ی مفهومی است یعنی مفهوم و معنایی که دارای افراد و مصادیق متعدد است و این همان چیزی است که علامه طباطبائی از آن با نام "جری قرآن" یاد می کند و می گوید:" قرآن شریف از نظر انطباق بر مصادیق وسعت داشته اختصاص به موارد نزول ندارد، بلکه بر هر موردی که به لحاظ ملاک با مورد نزول متحد باشد جاری می گردد... و این قسمت همان معنایی است که به "جری قرآن" نامیده شده" (16) از این روی در این آیه نباید از کلمه "میزان" تنها ترازو و یا قپان و یا وسایل مشابه که با آنها کشیده می شود، به ذهن بیاید چرا که "میزان" دارای توسعه ی مفهومی است. "میزان اسم است برای " کل مایوزن ویقاس به الشی ". " هر آنچه به وسیله آن اشیاء را بسنجیم میزان است اعم از مادی و مجرد و معنوی و عاقل و غیر عاقل" (17) در حقیقت فرمان شعیب به مردم مدین و بهتر است بگوئیم پیام و فرمان قرآن به همه ما اینست که "پیمانه و ترازوی شما قسط و عدل است، خود و کارهایتان را با ترازوی قسط و عدل بسنجید و اگر در سوره ی شعراء فرمود " وزنوا بالقسطاس المستقیم" (18)باید بدانیم مخاطب این سخن بلند شعیب پیامبر درباره ی قسط و عدل در جامعه، تنها بازاریان نیستند بلکه مخاطب آن هر انسانی است که در جامعه زندگی می کند. به دیگر سخن کاستن از هر کاری متناسب با همان کار است و این که می گویند: کم نفروشید، یعنی هر کاری بر عهده ی شماست از آن ندزدید، خواه خرید و فروش باشد خواه غیر آن. (19) بنابراین کم فروشی کاسب خیانت و دزدی در پیمانه است اما کم فروشی کارگر، کارمند، معلم، پزشک، مدیر، وکیل و... که کار و وظیفه ی خود را درست، صحیح و کافی انجام ندهد کاستن و خیانت در پیمان است.
* نتیجه:
آخرین موعظه ای که از زبان حضرت شعیب (ع) در انتهای این گفتار متذکر می شویم و شایسته و بایسته است همواره تابلوئی در مقابل ما در محل کارمان یا در ذهنمان قرار می گیرد. اینکه حضرت فرمود: " ولاتبخسوا اجتماعی الناس اشیاءهم" حق مردم را کم ندهید. این فرمان از بزرگترین دستورات اجتماعی است که انبیاء به ما آموختند زیرا کلمه "اشیاء" جمع است و شامل هر حقی می شود.مفسر معاصر آیة الله جوادی آملی بر این باور است که جمله ای فراگیرتر از این دباره ی مسائل اجتماعی در قرآن کریم نیست. (20)
پینوشتها:
1- نحل/76
2- حدید/ 25
3- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، صفحه 119 و 120
4- بنگرید: ترجمه المیزان، ج 10، صفحه 575
5- هود/ 94-4
6- اعراف/ 91
7- بنگرید ترجمه المیزان ج10/ صفحه 576
8- اعراف /85
9- اعراف/ 86
10- هود/89
11- تفسیر نمونه- ج 12- صفحه 210
12- اعراف /87
13- هود/ 84
14- اعراف/ 85
15- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، قرآن کریم؛ ج7، صفحه 90
16- طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج3، صفحه 67
17- علامه عصار، سید محمد کاظم، تفسیر القرآن الکریم (سوره الفاتحه) صفحه 50
18- شعرا/ 182
19- بنگرید: سیره پیامبران در قرآن صفحه 90
20- همان
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}