نویسنده:غلامرضا گلی زواره



 

استقبال از دیدگاه دیگران

در روزگاران گذشته معاملات مردم با مسکوک نقره انجام می شد، کسانی خیانت می کردند و سُرب را به صورت پول رایج سکّه می زدند و با پول های اصلی مخلوط می نمودند. کسی که می خواست موجودی خود را خالص کند و سکه های تقلّبی را از آن خارج سازد، به فردی آزموده مراجعه می کرد و کیسه پول را در ا ختیارش می گذارد تا آن را بررسی کرده و نقره و سرب را از هم تفکیک کند؛ این مرد سکّه شناس، منتقد و عمل او، انتقاد نام داشت.
کسی که می خواهد نارسایی های شخصیتی، فکری و اخلاقی خویش را بشناسد و در جهت رفع کاستی های خود بکوشد، باید از انتقاد افراد پاک دل و دانا و خوش نیت استقبال نماید؛ به همین دلیل، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید:
«بکوشید در اوقات بیداری، زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: قسمتی برای خلوت با خدا، بخشی برای تأمین معاش، قسمتی برای هم نشینی با برادرانی که مورد اعتمادند، به زبان عیوب شما را می گویند و در دل نسبت به شما خلوص و صفا دارند و بخشی دیگر به جلب لذایذ مشروع خود».(1)
شیخ احمد جامی می نویسد: «... و هر که کتابی سازد و یا چیزی بر جایی نویسد، لابد در دل کند که این سخن را قومی فَرا ستانند و قومی رد کنند و اگر نه چنین کند، رنجور گردد و جمله کارها هم چنین است. حق و باطل از هر نوعی که باشد، قومی فرا ستانند و قومی رد کنند، پس دل از گفتِ مردمان فارغ باید داشت و حق می باید گفت آن چه دانی تا رستگار باشی».(2)
بنابراین کسی که دست به قلم می برد و فکری را عرضه می کند، خود به خود دیگران را به «مناظره» دعوت می کند؛ یعنی از دیگران می خواهد که سخنان وی را بشنوند و رأی و نقد خود را اظهار کنند: «من صنّف قد استهدف؛ هر کس تصنیفی کرد، خود را هدف تیرهای انتقاد قرار داد».
شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی می گوید:
«من اعلام می کنم هر کس به هر عنوان بخواهد جلو انتقاد سازنده؛ یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر عمومی اسلام را بگیرد، از راه اسلام منحرف است و به عنوان مسلمان از او بیزارم».(3)
آنان که عیوب را مشاهده می کنند و سکوت می نمایند که مبادا دوستانشان به اصلاح روی آورده و محبوبیتی در جامعه کسب کنند، دچار یک نوع حسد و تنگ نظری هستند. بدترین دوست در نظر اولیای بزرگ اسلام، کسی است که از خُلق بد رفیق خویش آگاهی دارد ولی آن را نادیده می گیرد. لذا حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
«شرُّ اخوانک من داهنک و ساترک فی عیبک؛ بدترین برادرانت، کسانی هستند که با تو در صفات نفسانیت مدارا می کنند، نقایص تو را جدی نمی گیرند و کاستی های اخلاقی تو را می پوشانند».(4)
این رفتار در واقع تأیید سیئات اخلاقی و خطاهای انسانی می باشد و حضرت علی (علیه السلام) در سخنی دیگر، آن را نوعی دشمنی و ستم روا داشتن تلقی فرموده است.(5)
خطاها و کاستی های افراد عادی، اگرچه خطر آفرین هستند اما لغزش های اهل فکر و اندیشه و مبلغان و گویندگان، بسی ناگوارتر و پر عارضه تراند. بنابراین، چنین افرادی باید بیش از دیگران از تذکرات اصلاحی و انتقادی استقبال کنند. البته منتقد راستین وقتی عیب و نقصی را در اثری می بیند، نباید از ادراک عظمت و کمالی که می توان در آن دید، غافل گردد و لازم است چنان که در شناخت ناهنجاری ها و بی سامانی ها، فراست و دقت به کار می برد، در کشف لطیفه های نهانی و زیبایی های ناشناخته ی اثر تمام ذوق، معرفت و بصیرت خود را به کار اندازد.
هم چنین اگر او در ارزیابی محصولات فکری دیگران وجود خویش را از رشک و حسد خالی نکرده و حتی شیفتگی افراطی را از خود دور نکند، نمی تواند داوری درستی ــ که همان نقد است ــ از خود بروز دهد. منتقدی که مقهور شهرت اجتماعی و نام آوری نویسنده گردد نیز نمی تواند ارزش واقعی نوشتاری را درک کند.(6)
شیخ بهایی در کتاب «کشکول» این واقعیت را مطرح می کند که هر نقدی و پاسخ آن و نیز پرسش ها و پاسخ ها، با یکدیگر ازدواج می کنند که محصول آن فکر، اندیشه و معرفت است. این، مضمون حدیث است: «الکلام ذکر و الجواب انثی فاذا اجتمع الزوجان فلابدّ من النّتاج».(7)
علامه طباطبایی که کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را در پاسخ به افکار مادی به نگارش در آورد، در یک فروتنی ویژه ای در جلسات درس رسمی و نیز محافل غیر رسمی ــ که در روزهای پنج شنبه و جمعه داشت ــ از نقد و بررسی های شاگردان خویش به خوبی استقبال می کرد و اصولاً این جلسات به طرح دیدگاه های نقادانه تبدیل می گردید.(8)
آقای علی اوجبی، کتاب «فلسفه ی عرفان» (9) را نقد نمود که در یکی از نشریات کشور درج گردید، مؤلف (سید یحیی یثربی) از این تلاش استقبال کرد و نوشت:
«پیش از هر چیز، بر خود لازم می دانم از حوصله، دقت و توجه جناب آقای اوجبی سپاسگزار باشم و صمیمانه معروض می دارم که دست مریزاد! نقد نوشته ها از جهات گوناگون، سودمند است؛ از جمله هر کسی جرأت نمی کند هر چه هوس کرد، بنویسد. با نقد دیگران، نواقص اثر معلوم شده و در چاپ های بعدی جبران می شود. نقد، نشانه پیگیری و توجه اهل علم به حاصل تلاش دیگران است و نشان دهنده ی توجه جامعه به پیشرفت و پژوهش است».(10)

نقد، یعنی چه؟

نقد در لغت، به معنای تمییز دادن خوب از بد بوده و در واقع دانش یا فنی است که به توصیف و ارزیابی معیارهای شناخت آثار مکتوب، هنری و علمی می پردازد. هدف نهایی آن، داوری کردن یا عرضه موازینی برای قضاوت است. از این جهت در نقد، خطاها و عیب و نیز خوبی ها مورد سنجش قرار می گیرد. منتقد در عین حال، رمز و رازهای جلوه های ارزنده ی اثر را نشان می دهد.(11)
نقد، تازیانه ای است که ادبیات و هنر را به سوی خلاقیت سوق می دهد و موجب می گردد که زوایای جدیدی از دنیای ما که هنوز معارف بشری به آن نرسیده، به واسطه ی کشف و شهود پدیدآور
به انسان ها عرضه گردد. نقد در واقع، دقیق ترین و صادق ترین میانجی و واسطه میان مؤلف و مخاطب اوست.(12)
به عبارتی انتقاد، عبارت است از: انتقال اطلاعات به دیگران به نحوی که بتوانند آنها را در جهت مصالح خود به کار ببرند، و یا وسیله ای است برای تشویق و افزایش رشد فردی و روابط اجتماعی.(13)
هدف از انتقاد، ایجاد رفتار مناسب، تقویت و تکرار رفتار پسندیده و اصلاح روش ها می باشد. این نوع نقد و بررسی، با لحنی آرام و کلمات محبت آمیز بیان می گردد. ضمن این که از روی شناخت کافی و اطلاعات لازم صورت می گیرد. انتقاد کننده، در جهت مثبت قدم بر می دارد و انتقاد شونده هم احساس می کند یک رشد و سازندگی در او به وجود می آید.
انتقاد کننده و انتقاد شونده، مطالب و مباحث خود را برای ساختن و بهبود بخشیدن به وضع موجود انتخاب می کنند نه برای تخریب شخصیت یکدیگر؛ اما افرادی که در صدد هستند به نام «نقد» بر خطاهای دیگران تأکید کنند، در این راستا بزرگ نمایی کرده و پیام های خود را با طعنه و ملامت مطرح می کنند و از آن سوی پیشنهادی گره گشا ارائه نمی نمایند. این شیوه، هیچ سودی ندارد و در غالب اوقات، لطمه های جبران ناپذیری به شخصیت افراد وارد می نماید.
در واقع می شود گفت نقد سازنده و مفید آن است که در ذهن مخاطب «پرسش» به وجود آورد، سؤالی که جوابش مستلزم فعالیت ذهنی ثمربخش و تحول در نگرش های ایستا و بی خاصیت باشد.

نقد در قرآن و نهج البلاغه

در فرهنگ اسلامی، انتقاد به قصد اصلاح و برطرف کردن ناروایی ها و کج روی ها و سالم نمودن خوراک های فکری و تبلیغی، مورد حمایت قرار گرفته و قرآن، معیارها و موازینی را مورد توجه پیروان راستین خویش قرار داده است:
(ادفع بالّتی هی أَحسن السّیّئه نحن أَعلم بما یصفون) (14)؛ «سخن به آنان را به هر چه تو را نیکوتر می نماید پاسخ گوی، ما به سخن آنان آگاه تریم».
(و جادلهم بالّتی هی أَحسن)(15)؛ «با بهترین طریق، مناظره و بحث کن».
(إِن جاء کم فاسقٌ بنبإٍ فتبیّنوا)(16)؛ «اگر فاسقی برایتان خبری آورد، آن را تصدیق نکنید تا در آن تحقیق کنید».
(و لا تقف ما لیس لک به علمٌ) (17)؛ «هرگز آن چه را که علم و اطمینان به آن نداری، پیروی مکن».
(لا یستوی الخبیث و الطّیّب و لو أَعجبک کثرة الخبیث) (18)؛ «هرگز ناپاک و پاک (ناسره و سره) با یکدیگر یکسان نخواهند بود هر چند کثرت پلیدی، تو را به شگفتی وادارد».
(هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون) (19)؛ «آیا افراد دانا با آنها که نادان می باشند، برابرند؟».
حضرت علی (علیه السلام) شیوه های نقد و انتقاد را چنین یادآور شده است:
«پس مرا برای اطاعت کردنم از خدا و خوش رفتاری ام با شما، به ستودن نیکو ستایش نکنید. و از حقوقی که باقی مانده و از ادای آنها فارغ نگشته ام و واجباتی که ناچار به اجرای آنها هستم. و با من سخنانی که با گردن کشان (برای خوش آمد آنها) گفته می شود، مگویید. و آن چه را از مردم خشمگین (بر اثر خشم آنها) خودداری کرده و پنهان می نمایند، از من مپوشانید. درباره من گمان مبرید که اگر حقی گفته شود، دشوار آید و نه گمان درخواستِ بزرگ نمودن خود را؛ زیرا کسی که سخن حق را که به او گفته می شود یا دادگری و درستی را که به او پیشنهاد گردد، دشوار شمرد، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است».
در پایان حضرت می فرماید:
(فلا تکفّوا عن مقالةٍ بحقّ او مشورةٍ بعدلٍ؛ ای اصحاب و یارانم! از شما خواهش می کنم هرگز از سخن حق و انتقاد درست و از این که مشورت خودتان را به من بگویید، نسبت به من مضایقه نکنید».(20)
شهید مطهری ضمن اشاره به فرازهای این خطبه، خاطرنشان می سازد:
حضرت علی (علیه السلام) به چنان آزادگی و وارستگی رسیده بود که این گونه به دیگران میدان می داد آزادانه حقایق را باز گویند و از تذکر و نصیحت کردن و انتقاد نمودن، اجتناب نکنند؛ زیرا کسی که بر حق می باشد و به دنبال احقاق حق افراد جامعه بوده و مدافع حق جویان است، از «حق گویی» پروایی ندارد.(21)
حضرت علی (علیه السلام) در بخشی از نامه ای که خطاب به مالک اشتر نگاشته، می فرماید:
«تا می توانی با پرهیزگاران و راستگویان پیوند برقرار کن و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که انجام نداده ای، مدح نکنند، که ستایش بی اندازه
خودپسندی می آورد و انسان را به سرکشی وا می دارد. با دانشمندان، فراوان گفتگو کن و با حکیمان، زیاد بحث نما که مایه ی آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشت».(22)

پی‌نوشت‌ها:

1.بحارالانوار، ج 17، ص 203.
2.منتخب سراج السائرین، احمد جامی، تصحیح و توضیح: دکتر علی فاضل، ص 23.
3.او به تنهایی یک امت بود، واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، ج 1، ص 262.
4.غررالحکم، ص 446.
5.فهرست غررالحکم، ص 287.
6.بحارالانوار، ج 75، ص 209 و 210.
7.یادداشت ها و اندیشه ها، عبدالحسین زرین کوب، ص 4 و 5.
8.تماشای فرزانگی و فروزندگی، آیت الله مصباح یزدی، تدوین و نگارش: غلامرضا گلی زواره، ص 116.
9.این کتاب توسط بوستان کتاب (دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) چندین بار چاپ شده است.
10.جام جم، 1383/2/16، ش 1127، پاسخی به نقد کتاب فلسفه ی عرفان، سید یحیی یثربی.
11.واژه نامه هنر شاعری، میرصادقی، ص 217.
12.درباره ی نقد ادبی، عبدالحسین فرزاد، ص 5 و 23.
13.همشهری، 1379/12/2، ش 23، ص 11، انتقاد، راهی به سوی کمال، هنری واترنیگر، ترجمه پریچهر معتمد گنجی.
14.مؤمنون/96.
15.نحل/125.
16.حجرات/6
17.اسراء/36.
18.مائده/100.
19.زمر/9.
20.نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 208، ص 687 و 688.
21.آزادی معنوی، شهید آیت الله مطهری، ص 23 ــ 25.
22.ر. ک: نهج البلاغه، نامه 53.

منبع: نشریه فرهنگ کوثر، شماره 84.