نویسنده: موریس واعیس
ترجمه: سید حامد رضیئی


 
تحول در دو بلوک شرق و غرب
اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا بعد از بررسی های زیاد به این نتیجه رسیدند که روابط و تنش بین آن ها به جنگ رویارو منتهی نخواهد شد. بعد از مرگ استالین اولین نشانه های نرمش آشکار شد و همزیستی مسالمت آمیز در دستور کار نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی قرار گرفت. شروع استالین زدایی اولین شکست بلوک شرق بود. قطب جدید قدرت در اطراف بازار مشترک اروپا در حال شکل گیری در اردوگاه غرب بود. همزیستی مسالمت آمیز گویای واقعی پایان تنش های موجود نبود. نظام توازن کمونیستی بر ترس و وحشت پایه ریزی شده بود و بحران های برلین و کوبا جهان را تکان شدیدی داد.

استالین زدایی و بحران در لهستان و مجارستان

دو گزارش عمده توسط خروشچف، دبیر اول کمیته اجرایی حزب، در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی مورد توجه قرار گرفت که یکی از آن ها کاملاً محرمانه بود. خروشچف در گزارش های خود تکثرگرایی در گرایش های ایجاد سوسیالیسم را پذیرفته و راه به سوی نوعی خودمختاری در جمهوری های خلق را آزاد گذاشت.
کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از چهاردهم تا بیست و پنجم فوریه 1956 برگزار و استالین زدایی در دستور کار آن قرار داشت. در این کنگره سخنرانان با شدت تمام «کیش فردپرستی» (1) را محکوم کردند، آن ها از یادآوری روابط جدید بین شرق و غرب خودداری نکرده و از اهمیت کشورهای بی طرف و تنوع راه های ملی به سوی ایجاد سوسیالیسم سخن راندند. موضوع اصلی که در سخنرانی و گزارش نیکیتا خروشچف ابر مرد رژیم کمونیستی وجود داشت، حمله به استالین بود. خروشچف «کیش فردپرستی» دوران استالین را به شدت محکوم کرد. جمهوری های خلق اروپای شرقی به دنبال اضمحلال کومینفورم در هفدهم آوریل 1956 از استقلال بیشتری در مقابل شوروی برخوردار شدند ولی بحران های لهستان و مجارستان حد و مرز استالن زدایی اتحاد جماهیر شوروی را کاملاً مشخص کرد.
بعد از سال 1953 نوعی رهایی نسبی در لهستان و مجارستان در برابر اتحاد جماهیر شوروی پدیدار شد. نوینسدگان و دانشجویان بعضی از سختگیری ها و رفتارهای رژیم را به باد انتقاد گرفتند. افراط و زیاده روی پلیس در قاعده مند و اشتراکی کردن مزارع مجارستان باعث درگیری امره ناگی (2) نخست وزیر و راکوشی (3) دبیر کل حزب کمونیست مجارستان گردید؛ راکوشی از مقام خود عزل و از حزب کمونیست اخراج شد.
ولادیسلاو گومولکا (4) دبیر کل حزب کارگر لهستان به خاطر مخالفت با استالین از سال 1951 در زندان به سر می برد و موج استالین زدایی باعث آزادی وی شد. شورش کارگران شهر پوزنان در ژوئن 1956 در نزدیکی ورشو شروع و شوروی اقدامات لازم برای سرکوبی را فراهم کرده بود. خروشچف شخصاً بعد از درگیری بین طرفداران و مخالفان استالین در اکتبر همین سال وارد ورشو شد و بعد از مذاکرات مجبور به پذیرش قدرت جدید در این کشور گردید. قدرت نمایی به نفع استالین زدایی تمام و گومولکا در بیست و یکم اکتبر 1956 به عنوان دبیر کل حزب کمونیست لهستان انتخاب شد. وزیر دفاع لهستان مارشال رکاسوفسکی (5) از سمت خود و عضویت در حزب کمونیست کنار گذاشته شد. رهبران جدید لهستان وفاداری خود به پیمان ورشو را اعلام کردند و اتحاد جماهیر شوروی حکومت بعد از کودتای لهستان را پذیرا شد.
در مجارستان به دنبال بحران های جدی اقتصادی، وقایع خطرناک تر و وخیم تر از لهستان بود و مردم در شور و هیجان سیاسی به سر می بردند. راکوشی (6) که نتوانست در مقابل تنش های سیاسی مقابله کند در ماه ژوئیه از سمت خود کناره گیری کرد. تظاهرات ماه اکتبر تبدیل به شورش های عمومی و ملی گردید و شوروی مجبور شد در بیست و چهارم اکتبر در امور داخلی مجارستان مداخله کند.
آرامش مدت زیادی طول نکشید و به دنبال شورش و فشار توده مردم که از اول تا سوم نوامبر ادامه داشت، دولت امره ناگی (7) بی طرفی دولت مجارستان و رژیم چند حزبی را رسماً اعلام کرده و از عضویت پیمان ورشو سرباز زد. اتحاد جماهیر شوروی که گروه های نظامی خود را فراخوانده بود، تصمیم گرفت انقلاب مجارستان را در نطفه خفه کند. شوروی نمی توانست سیاست تحمیل شده جزم گرا و یک سویه کمونیستی خود را تکذیب کند، ولی در عین حال هم نمی توانست از پایگاه های نظامی خود در قلب اروپا و دورنمای برگزاری انتخابات آزاد در مجارستان صرف نظر کند. ارتش سرخ شوروی دوباره در روز چهارم نوامبر 1956 با قدرت بیشتر وارد بوداپست شده و با حمله به شورشیان و کشت و کشتار، تمام مقاومت ها را در هم شکست؛ ارتش سرخ امره ناگی را دستگیر و یوناس کادار (8) را در رأس قدرت قرار داد. کادار قدرت مطلقه حزب کمونیست را دوباره در مجارستان برقرار کرده، عضویت پیمان ورشو را پذیرفت و بعد از آن کشور روال عادی خود را طی کرد. کمونیست های اروپا سرکوبی خشونت های مجارستان توسط اتحاد جماهیر شوروی را تأیید کردند ولی کشورهای اروپای غربی برعکس کشورهای اروپای شرقی، در این سرکوبی شدید، سلطه «رفیق بزرگ» در اروپای شرقی را می دیدند. بعد از بازپرسی های مسخره آمیز و بررسی پرونده، «امره ناگی» در هفدهم ژوئن 1958 به اعدام محکوم شد و یوناس کادار بعد از دسامبر 1961 حاکم مطلق مجارستان گردید.
اتحاد جماهیر شوروی بعد از وقایع لهستان و مجارستان مرز و حدود خودمختاری کشورهای اقماری خود را کاملاً مشخص کرد. وقایع اخیر ضربه مُهلکی برای رسیدن به سوسیالیسم از طریق ناسیونالیسم بود. احزاب کمونیست در نوامبر 1957، در هنگام برگزاری جشن های چهلمین سال انقلاب اکتبر 1917 در طی یک بیانیه، وحدت جهان سوسیالیستی را تأیید کردند ولی تیتو آن را نپذیرفت. در بلوک شرق ناسازگاری بین چین و شوروی پدیدار شده و کشورهای اروپای غربی آماده مقابله با ایالات متحده آمریکا بود.

راه اندازی مجدد ساختار اروپا

بعد از پایان جنگ و آرامش نسبی در اروپا شاهد بازسازی مجموعه ای از کشورهای اروپایی هستیم که استعداد زیادی برای متعادل کردن قدرت آمریکا در اروپا دارند. به دنبال شکست «جامعه اروپایی دفاع» (9) به نظر می رسید که موقعیت برای بررسی راه های بازسازی اروپا مساعدتر بود.
کنفرانس وزرای عضو «جامعه اروپایی زغال و فولاد» (10) با دعوت مارتینو، وزیر امور خارجه ایتالیا در اول ژوئن 1955 در مسینا (11) برگزار گردید و درباره بازسازی اروپا با تکیه به توسعه سازمان های مشترک، پیوند تدریجی اقتصاد ملی کشورهای عضو و ایجاد جامعه اروپایی انرژی اتمی تصمیم گرفته شد.
کمیته ای مرکب از کارشناسان کشورهای عضو به ریاست پُل - هانری اسپاک، وزیر امور خارجه بلژیک کار خود را شروع کرد و نتیجه بررسی و مطالعه آن ها ایجاد «بازار مشترک» و «اوراتوم» بود که در آن ها مقدار تأثیرگذاری فراملی خیلی کمتر از جامعه اروپایی زغال و فولاد بود. شورای وزرا و کمیسیون، جای مقام عالی رتبه و مسئول را گرفت. کمیسیون مذکور در بدو امر مرکب از نه نفر بود که بعداً به چهارده نفر رسید. کمیسرها که در واقع همان کارشناسان کمیسیون هستند توسط دولت های عضو انتخاب و مجبور به پیروی از سیاست های تعیین شده بودند و کمیسیون، حق انتخاب آن ها را نداشت. شورای وزرا نماینده واقعی دولت های عضو نهاد تصمیم گیرنده بود که پیشنهادات کمیسیون را بررسی کرده و بر حسب قواعد کلی تصمیم گیری می کرد. پیمان مشخص کرد که قانون ساده اکثریت آرا بر حسب قواعد کلی تصمیم گیری می کرد. پیمان مشخص کرد که قانون ساده اکثریت آرا باید در طی یک دوره شش ساله مورد توجه قرار گرفته و یک مجلس و دیوان عدالت هم پیش بینی شده باشد.

پیدایش بازار مشترک

در بیست و پنجم مارس 1957 قراردادهایی درباره اتحاد گمرکی در رم به امضا رسید که اجرای آن باید در طی سه دوره چهار ساله محقق شود. هر یک از کشورهای عضو در طی مراحل مذکور به تقلیل نرخ گمرکی خود نسبت به اعضای دیگر اقدام و یک نرخ مشترک دیگری برای کشورهای غیر عضو معین خواهد شد. مرزهای کشورهای عضو به تدریج برای عبور کارگران و سرمایه باز شده و سرزمین های ماورای بحار هم در طی یک آزمایش از مزایای کشورهای اروپایی بهره ور خواهند شد.

جامعه اروپایی انرژی اتمی اوراتوم (12)- هدف اولیه اوراتوم تهیه انرژی مورد نیاز اروپا در شرایط مناسب و ایجاد استقلال فزاینده شش کشور عضو برای استفاده از انرژی اتمی است. آژانس تهیه و تأمین، حق انتخاب سنگ های معدنی، مواد خام و مواد شکافت پذیر لازم تولید شده در کشورهای عضو را داشته و در موارد لزوم مجوز انعقاد قرارداد با کشورهای دیگر در موارد فوق را دارد. کنترل دقیق و بازرسی های هماهنگ باید در مورد اعضای جامعه به عمل آید. برنامه اوراتوم علی رغم امیدهایی که در اجرای این برنامه وجود داشت با شکست مواجه شد. انگیزه پنهانی فرانسه که مایل بود تحقیقات اتمی را به طور مستقل انجام دهد دسترسی به ایجاد و ساخت بمب اتمی و هدف آمریکا محدودکردن آزادی عمل کشورهای اروپایی در راه تحقیقات هسته ای به منظور ساخت بمب بود. زمانی که در سال 1957 به پیشنهاد و اقدامات فرانسه مقرر شده بود کارخانه ای برای جداسازی ایزوتوپ ها ساخته شود تا شش کشور اروپایی بتوانند به راحتی به اورانیوم غنی شده دسترسی داشته باشند، آمریکایی ها قیمت اورانیوم غنی شده را کاهش دادند و در نتیجه خرید اورانیوم غنی شده با صرفه تر از تولید آن بود. قراردادهای مذکور جامعه اقتصادی خاص اروپا و اوراتوم اتحادیه اروپای قاره ای را به وجود آورد.

جامعه اروپایی تجارت آزاد (13) بریتانیا که حاضر به ورود به جامعه اروپا نبود پیشنهاد کرد منطقه وسیع تجارت آزاد با عضویت کشورهای جامعه اروپا به وجود آورده و می خواست بدین وسیله اقدام به کاهش ویژگی های جامعه اروپا کند. فرانسه با پیشنهاد بریتانیا مخالفت کرد و بریتانیا در بیستم نوامبر 1959 در استکهلم، «جامعه اروپایی تجارت آزاد» را با شرکت پرتغال، اتریش، سویس، دانمارک، نروژ و سوئد به وجود آورد.
بازار مشترک توانست در اول ژانویه 1959 رسماً فعالیت های خود را آغاز کند و علی رغم رقابت جامعه اروپایی، تجارت آزاد از اهمیت خاصی برخوردار بود. تقلیل حقوق گمرکی و گسترش کالاهایی که به طور مرتب جابه جا می شد بر اهمیت و اعتبار بازار مشترک افزود که به دنبال آن چگونگی سیاست کشاورزی و سیاست مالیاتی مشترک مورد توجه اعضا قرار گرفت. هارولد مک میلان نخست وزیر وقت انگلستان در طی تابستان 1961 تلاش کرد مذاکرات ورود به بازار مشترک را شروع کند.
حل و فصل تنش های ناحیه سار مشکلات ناحیه سار بین فرانسه و آلمان تنش های زیادی را به دنبال داشت. جان هافمن رئیس دولت ناحیه سار در مارس 1952 فکر اروپایی کردن سار را سر زبان ها انداخت و به دنبال آن توافق در مورد چگونگی یافتن راه حل بین فرانسه و آلمان آسان نبود. در طی این مدت فرانسه شرطی برای تأیید «جامعه اروپایی دفاع» پیشنهاد کرده بود که ساکنان ناحیه سار هم متحول شده و گرایش به سوی الحاق به جمهوری فدرال آلمان را داشتند. وان ناترس (14) گزارشگر شورای اروپا در هفدهم سپتامبر 1953 طرحی را پیشنهاد کرد که طبق آن ناحیه سار مرکز مؤسسات اروپایی بوده و دارای حکومت محلی خاص خود در چارچوب مسائل اقتصادی و پولی فرانسه باشد. فرانسه بعد از شکست «جامعه اروپایی دفاع» خواستار توافق کلی تری درباره ناحیه سار گردید. فرانسه و آلمان در بیست و سوم اکتبر 1954 طرح وان ناتِرس را پذیرا شدند به شرط اینکه مشکل این سرزمین به دست خود اهالی سار حل شود و برای حل آن متوسط به همه پرسی شدند. در بیست و سوم اکتبر 1955 همه پرسی برگزار و بیشتر اهالی سار خواستار الحاق سرزمین خود به جمهوری فدرال آلمان بودند که به دنبال آن طرح اروپایی شدن ناحیه سار به دست فراموشی سپرده شد. برای بازگشت این ناحیه به آلمان مذاکرات بین دو کشور شروع و در اکتبر 1956 به توافق رسیدند که طبق آن سار از اول ژانویه 1957 از نظر سیاسی و از اول ژانویه 1960 از نظر اقتصادی وابسته به جمهوری فدرال آلمان باشد. دولت فرانسه در مقابل این توافق موفق به کسب زغال سنگ ناحیه سار و لوله کشی ناحیه موزِل به خاطر ایجاد کارخانه ذوب آهن ناحیه لورِن گردید و با این توافق تنش های اساسی بین آلمان و فرانسه از بین رفت.

همزیستی مسالمت آمیز و محدودیت آن

همزیستی مسالمت آمیز بین دو بلوک شرق و غرب جای خود را به جنگ سرد داد. بعد از مرگ استالین نرمش خاصی در روابط پدیدار و در سال 1955 پیمان صلح اتریش به امضا رسید و زمین آشتی بین رهبران کرملین و تیتو رهبر یوگسلاوی شروع شد. با این اقدامات سیاسی خارجی اتحاد جماهیر شوروی دچار تحول و از نرمش بیشتری برخوردار گردید.
عوامل اصلی چنین نرمشی را می توانبا ظهور کشورهای جهان سوم و توازن بین ترس و وحشت جستجو کرد. دولت های جدیدی در آفریقا و در آسیا به دنبال استعمارزدایی به وجود آمدند که وابستگی به دو بلوک شرق و غرب نداشتند بلکه مایل به اغتشاش و اختلال در دو بلوک بودند. بین شرق و غرب تعادل تسلیحاتی پدیدار شده و تهدیداتی که در اثر کاربُرد بمب اتمی در انحصار آمریکا بود، قدرت خود را از دست داده و به حال تعادل درآمده و حالت بی تفاوتی پیدا کرده بود. دگرگونی در توازنی که در جهان باید وجود می داشت، به وجود آمد؛ دو ابرقدرت ترجیح دادند در بحران کانال سوئز و مشکلات مجارستان رودرروی یکدیگر قرار نگیرند. رهبران شوروی و به خصوص نیکیتا خروشچف مایل بود سیاست خود را با تحولات هماهنگ کند. نیکیتا خروشچف در سی و یکم اکتبر 1959 گزارشی به شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی تلویحاً ابراز داشت که از تفکر رویارویی اجتناب ناپذیر نظامی رژیم های کمونیستی و کاپیتالیستی دوری می جوید و در صورتی که پیروزی کمونیسم به درازا بکشد، رقابت بین شرق و غرب بیشتر جنبه ایدئولوژیکی و اقتصادی خواهد داشت.
روابط بین شرق و غرب از 1955 تا 1961 دچار تحول گردید و روابط دیپلماتیک دگرگون شد. رهبران شوروی مسافرت به خارج از اتحاد جماهیر شوروی را در برنامه های کاری خود قرار دادند. خروشچف در سال 1959 با آیزنهاور، در مارس 1960 با ژنرال دوگُل و در ژوئن 1961 در شهر وین با جان فیتز جرالد کندی دیدار کرد و اولویت را به رقابت های اقتصادی با آمریکا داد در سال 1980 اتحاد جماهیر شوروی توانست در تولید از آمریکا جلوتر رفته و پیروزی کمونیسم در زمینه اقتصادی شکوفاتر شد.
جنگ سرد راه سران دو ابرقدرت را دنبال کرده و وانمود کرد که مرکز زلزله سیاسی برلین بعد از سال 1958 به خاطر مبارزات استعمارزدایی در آفریقا - به دنبال بحران کوبا در امریکای لاتین و به خاطر بمباران نواحی کموی و ناتسو در جزیره تایوان در بیست و دوم و بیست و سوم اوت 1958 توسط چینی های کمونیست - به خارج از اروپا و به آسیا منتقل شد. امریکا به دنبال رأی و نظر جان فوستر دالس (15) وزیر امور خارجه مسائل فوق را جدی گرفته و آمادگی کامل خود برای جنگ را اعلام کرد. بحران تنگه فرمز (تایوان) فرایند ضد و نقیضی در روابط اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین به وجود آورد. شوروی به جمهوری خلق چین وعده کمک های فنی برای ساخت بمب اتمی داده بود و زمانی که خروشچف در ژوئیه 1958 به دنبال تغییراتی که در جهت سیاست «جهش به جلو» در چین به وجود آمده بود، به پکن مسافرت کرد و سیاست چین را مورد انتقاد شدید قرار داد. خروشچف به اطلاع آیزنهاور رسانده بود که هر حمله ای علیه چین کمونیست در حکم حمله به شوروی خواهد بود ولی چهره استقلال کامل چین جدا از نفوذ شوروی به چشم می خورد و به دنبال آن مشکل تایوان لاینحل باقی می ماند.

توازن ترس

دیپلماسی شوروی به خطرات ناشی از بمب اتمی به خوبی آشنا بود و با وجود این فرانسه و انگلستان را در زمان بحران کانال سوئز به استفاده از تسلیحات هسته ای تهدید و در همین زمان امریکا را به خاطر موفقیت های خود در فضا نگران کرده بود.

موفقیت های اتحاد جماهیر شوروی در فضا

پرتاب اولین ماهواره زمین به فضا به نام اسپوتنیک توسط شوروی در چهارم اکتبر 1957 و پرواز یوری گاگارین، اولین انسان به فضا در دوازدهم آوریل 1961 گویای پیشرفت و توفیقات این کشور و جزو شاهکارهای علمی بود. به نظر می رسید که شوروی موشک های دوربردی در اختیار داشت که می توانست از کشور خود به ایالات متحده پرتاب کند. امریکا واقف به تأخیر خود در این زمینه بود و به همین دلیل تلاش های فزاینده ای در راه تسخیر فضا به وجود آید. این امر شروع مسابقات تسلیحاتی بین دو ابرقدرت امریکا و شوروی بود که هدف اصلی آن نابودی طرف مخالف نبوده بلکه تلاش آن ها تنگ کردن عرصه بر طرف مقابل و حفظ برتری علمی بود.

راهبرد جدید ایالات متحده امریکا

امریکا در حال تغییر راهبردهای خود بود و جان اف کندی رئیس جمهوری دموکرات امریکا اراده و خواست این کشور را برای حمایت از جهان آزاد اعلام کرد. دموکرات ها با وسوسه های مکنامارا وزیر وقت دفاع، دکترین مقابله به مثل را جایگزین ضد حمله تدریجی کردند که هدف آن نشانه گیری تدریجی ضد حمله در مقابل تهدید و خطرات ناشی از آن بود که از جنگ های متعارف به جنگ هسته ای گرایش پیدا می کرد. چنین راهبردی مجموعه کاملی از تسلیحات را به دنبال داشته و مخصوصاً باعث تقویت نیروهای متعارف امریکایی و توسعه وسایل جدید حمله متقابل گردید و موشک های پولاریس نمونه بارز آن بود. استراتژی جدید همراه اصلاحات عمیق در وزارت دفاع امریکا - پنتاگون- و ایجاد مرکز عالی فرماندهی بود. امریکا نگران موشک های دوربرد جدید اتحاد جماهیر شوروی بود که در مسابقات تسلیحاتی استراتژیک توانسته بود با امریکا برابری کند. مسکو در سال 1962 هفتاد و پنج فروند موشک قاره پیمای زمین به هوا در اختیار داشت قادر به ساخت بیست و پنج فروند موشک دیگر در سال بود، در صورتی که امریکا دویست و نود و چهار موشک قاره پیما در اختیار و قادر به ساخت یکصد موشک دیگر در سال بود. امریکا با در اختیار داشتن تعداد زیادی موشک های زیردریایی و بمب افکن های قاره ای برتری بیشتری بر شوروی داشت.

مذاکرات اولیه خلع سلاح

نتیجه دیگری که از عدم توازن تسلیحات دو ابرقدرت به چشم می خورد ایجاد مذاکرات درباره خلع سلاح بود. اتحاد جماهیر شوروی به دنبال طرح راپاکی (16) (1957-1958) درباره هسته ای زدایی اروپای مرکزی و مهلتی که برای پایان آزمایش های اتمی تعیین شده بود درگفتگوهای خلع سلاح پیش قدم شده بود. مذاکرات خلع سلاح در سال 1958 بین سه ابرقدرتی که بمب اتمی در اختیار داشتند به توقف کامل آزمایش های اتمی در فضا منتهی شد. مذاکرات خلع سلاح به درازا کشید و دولت های شوروی و امریکا در آوریل 1961 تصمیم به از سرگیری مذاکرات گرفتند و «کمیته هجده نفری» مرکب از نمایندگان کشورهای شرقی، غربی و غیرمتعهدها در همین راستا تشکیل شد. خروشچف در اجلاس سران که از سوم تا چهارم ژوئن در وین برگزار شد از کندی خواست تا مذاکرت درباره آزمایش های هسته ای با محدوده وسیع تری از مذاکرات ادامه داشته باشد. زورین و مک کلو (17) نمایندگان مذاکره کننده آمریکا و شوروی در سپتامبر 1961 اهداف جاه طلبانه ای را به مسائل خلع سلاح اختصاص دادند که اجرای آن در یک زمان معین به طور تدریجی، مرحله به مرحله و با توازن و هماهنگی باید برگزار می شد. هم سویی که بین امریکا و شوروی وجود داشت به طور کلی دورنمای تقلیل تسلیحات را کنار گذاشت و دو ابرقدرت ترجیح دادند تا مذاکرات درباره توافق های بعدی، انتخابی و گزینشی باشد.

بحران در برلین و کوبا

در حالی که در اروپا به پایان جنگ سرد می اندیشیدند، زلزله سیاسی که در سال 1958 برلین را فرا گرفته بود وسعت بیشتری پیدا کرد، از اروپا فراتر رفته افریقا و امریکا ی لاتین - به خصوص کوبا- را در برگرفت. به دنبال توسعه بحران های برلین و کوبا نوبت دوران طولانی همزیستی مسالمت آمیز به پایان رسید و زمان تنش زدایی شروع شد.

برلین

بعد از سال 1948 برلین پایتخت سابق رایش سوم مهم ترین خطر سیاسی بین شرق و غرب بود. برلین غربی بعد از تقسیم شهر به دو قسمت، سمبل آزادی و حتی به مرکز دفاع از آزادی غرب تبدیل شده بود. حضور غرب در بخش غربی شهر برلین به منزله حوزه فعالیت های دول غربی تهدیدی برای قلمرو شوروی و ایجاد آلمان کمونیست بود. موج مهاجرانی که از برلین شرقی به سوی برلین غربی سرازیر شدند قابل توجه و سه میلیون آلمانی در طی پانزده سال از طریق برلین شرقی به آلمان غربی مهاجرت کردند. حرکت آلمانی ها از راه زمینی به سوی غرب، مخالفت با کمونیسم را در برداشت و توجه شوروی را به خود جلب کرد.
علی رغم تحول و توافق های پاریس که در بیست و سوم اکتبر 1954 درباره حاکمیت آلمان غربی به امضا رسیده بود، موقعیت برلین تغییری نکرد و غربی ها با حقوق تفویض شده و با اشغال نظامی نیمی از این شهر، توانستند موقعیت برلین را به همان صورت حفظ کنند.
خروشچف به طور ناگهانی در دهم نوامبر 1958 موضوع برلین را دوباره مطرح و اداره شهر توسط چهار قدرت فاتح جنگ را باطل اعلام کرد. اتحاد جماهیر شوروی طی یادداشتی در بیست و هفتم نوامبر اظهار داشت که باید برلین غربی به جمهوری دموکراتیک آلمان ملحق شده و در غیر این صورت به صورت شهر بین المللی درآمده و تحت نظر سازمان ملل متحد اداره شود. اگر اتحاد جماهیر شوروی در طی شش ماه رضایت کامل در این باره را کسب نکند با جمهوری دموکراتیک قرارداد صلحی به امضا خواهد رسانید که طبق آن حق خواهد داشت کنترل راه های برلین شرقی به برلین غربی را در اختیار خود داشته باشد. بحران واقعی بین شرق و غرب با ارائه این یادداشت شدت گرفت و این سؤال مطرح بود که آیا آمریکا با این تهدید خطرات جنگ اتمی را به خاطر سرزمین کوچکی در قلب اروپا و دور از سرزمین امریکا خواهد پذیرفت. غربی ها حاضر به پذیرش قوانینی خارج از مجموعه مسائل مربوط به آلمان طبق مصوبات مجلس وزرای امور خارجه کشورهای مورد نظر، در ماه های مه و ژوئن 1959، در ژنو نبودند. خروشچف در سپتامبر 1959 به ایالات متحده امریکا سفر کرد و قول داد که از تنش موجود بکاهد و کنفرانسی با حضور چهار قدرت، پیش بینی شده بود. در مه 1960 اجلاس مذکور برگزار شد ولی به طور ناگهانی و علی رغم آشتی بین دو ابرقدرت، طبق درخواست خروشچف مذاکرات متوقف شد؛ علت واقعی آن پرواز هواپیمای جاسوسی u2 (یو دو) امریکا بر فراز خاک شوروی بود. چهار قدرت بزرگ بعد از این کنفرانس از یکدیگر جدا و تنش بین آن ها آغاز شد. این تنش زمانی شدت گرفته و به سختی گرایید که خروشچف در سپتامبر 1960 در هنگام برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره هواپیمای جاسوسی مذکور نطق مهمی ایراد کرد. در روزهای سوم و چهارم ژوئن 1961 در حین مذاکرات بین خروشچف و کندی در وین، رهبر شوروی نظریه های قبلی خود در باره برلین را دوباره درباره پیمان صلح بین دو آلمان اعلام کرد.
بحران برلین به اوج خود رسید و در شبانگاه دوازدهم و سیزدهم اوت 1961 «دیوار برلین» به دستور دولتمردان جمهوری دموکرات آلمان ساخته شد و راه بین برلین شرقی و غربی به طور ناگهانی و بدون دلیل بسته شد. هر چند که هجوم و مهاجرت اهالی آلمان شرقی به آلمان غربی متوقف شده بود ولی بهای سیاسی «دیوار شرم و رسوایی» برای آلمان شرقی مهم و بسیار گران تمام شد. نقش برلین به عنوان خطر واقعی سیاسی بعد از بحران موجود به نظر می رسید که شدت و حدّت خود را از دست داد.
کوبا: قدرت نمایی دو ابرقدرت جزیره کوبا مستعمره سابق اسپانیا بعد از جنگ بین امریکا و اسپانیا در 1989 استقلال سیاسی خود را کسب کرد. این جزیره در یکصد و پنجاه کیلومتری سواحل ایالت فلوریدا قرار دارد و تحت قیمومیت اقتصادی امریکا اداره می شد که در حال حاضر در گوانتانامو دارای پایگاه نظامی است.
تولید عمده جزیره کوبا شکر است که هشتاد درصد صادرات آن را تشکیل می دهد و یکی از دلایل وابستگی کوبا به امریکا فروش شکر به این کشور بود و زمانی که امریکا واردات آن را متوقف کرد، کوبا متحمل خسارت های مالی زیادی شد. در این زمان باتیستای (18) دیکتاتور بر جزیره کوبا حکومت می کرد. فیدل کاسترو وکیل جوان کوبایی علیه استبداد باتیستا قیام کرد که به مبارزات مسلح و جنگ های پارتیزانی و میلیشایی منتهی شد. کاسترو در بیست و ششم ژوئیه 1953 به پادگان مونکادا حمله کرد که با شکست مواجه و مجبور به فرار و ترک جزیره شد. فیدل کاسترو در سال 1956 به کشور مراجعه کرده و در پایگاه های سیرا مائِسترا پناهنده شد؛ وی در اواخر 1958 با یک حمله تهاجمی موفق به شکست گروه های طرفدار باتیستا گردید. دیکتاتور باتیستا که دیگر مورد حمایت آمریکایی ها قرار نداشت در سی و یکم دسامبر 1958 مجبور به فرار شده و خاک کوبا را ترک و حکومت را در اختیار کاسترو و همکارانش گذاشت.
روابط بسیار سردی بین رژیم کاسترو و امریکا وجود داشت و از زمانی که کاسترو می خواست به طور تدریجی از قدرت امریکا بکاهد و از نفوذ و تأثیرگذاری این کشور خارج شود با اتحاد جماهیر شوروی روابط نزدیک تری در ایجاد طرح های اقتصادی و دیپلماتیک برقرار کرد. یکی از نزدیکان فیدل کاسترو به نام چه گوارا در ژوئیه 1960 اعلام کرد: «کوبا جزو اردوگاه سوسیالیست ها است و کوبا احساس می کند که پذیرش دکترین مونرو برای این کشور غیرقابل توجیه است زیرا این دکترین هر نوع مداخله کشورهای غیرامریکایی در کشورهای امریکایی را قبول ندارد.» ایالات متحده امریکا در اکتبر 1961 هر نوع کمک اقتصادی به کوبا را به حالت تعلیق درآورده و ورود شکر به امریکا را ممنوع اعلام کرد. امریکا می خواست بدین وسیله کوبا را دچار بحران اقتصادی کند و بالاخره روابط دیپلماتیک خود با کوبا را قطع کرد.
از زمانی که پناهندگان کوبایی به خاطر اصلاحات کشاورزی و ملی کردن شرکت های آمریکایی وارد امریکا شدند، تنش بین امریکا و کوبا شدت بیشتری به خود گرفت. پناهندگان کوبایی ساکن امریکا با رژیم کاسترو دشمنی داشتند و با حمایت این کشور قصد مداخله نظامی در کوبا داشتند. و در پانزدهم آوریل 1961 در خلیج خوک ها عملیاتی انجام دادند که با شکست مواجه شد. شکست خلیج خوک ها ضربه بسیار سختی بر رئیس جمهور جدید امریکا وارد کرد و به سختگیری بیشتر کاستریسم منتهی شد. کندی برای تقویت بیشتر رژیم های ضد کمونیستی امریکای لاتین و سرایت کاستریسم در این کشورها در اوت 1961 به «سازمان دولت امریکایی» (19) پیشنهاد کمک های بسیار زیادی را به عنوان «اتحاد برای پیشرفت» نمود و در ژانویه 1962 کوبا را از سازمان دولت های امریکایی کنار گذاشت. کوبایی ها از اتحاد جماهیر شوروی درخواست کمک های تسلیحاتی کردند که موفق شدند.
سرویس های اطلاعاتی آمریکا اطلاع دادند که شوروی در کوبا پایه های پرتاب موشک های میان بردی را نصب کرده بود که آمادگی کامل برای رسیدن به خاک آمریکا را داشتند. آن ها اطلاع دادند که کشتی های شوروی در حال حمل موشک و بمب به سوی کوبا هستند. کندی رئیس جمهور وقت آمریکا دچار چالش عجیبی شد ولی توانست خطر را از بین ببرد. آیا شوروی می خواست با این عمل عکس العمل و ضد حمله امریکایی ها را ارزیابی کند؟ آیا می خواست امریکا را به خاطر حل مسئله برلین بترساند؟ کندی که در «لبه پرتگاه» قرار گرفته بود سیاست قاطعانه ای پیش گرفت و در بیست و دوم اکتبر اعلام کرد که نیروی دریایی امریکا اطراف جزیره کوبا را محاصره کرده و ورود و خروج را زیر نظر داشته و جلوی ورود کشتی های شوروی به کوبا را خواهد گرفت. کندی از شوروی خواست تأسیسات موجود در کوبا را پیاده کرده و از مسلح و مجهز کردن کوبا صرف نظر کند. چالش بزرگی به وجود آمده بود و هر لحظه امکان بروز جنگ سوم جهانی وجود داشت. خرشچف در بیست و ششم اکتبر به خاطر معاملات محرمانه ای که بین دو کشور صورت گرفت، تسلیم شد و به کشتی های خود دستور داد تا مسیر خود را عوض کرده و به شوروی مراجعت کنند. خروشچف برای تسلیم و پذیرش وضع موجود پیشنهادهایی به امریکا کرد که ایالات متحده باید از حمله به کوبا خودداری کرده و موشک های موجود خود از ترکیه را جمع آوری کند. شوروی در بیست و هشتم اکتبر تأسیسات خود در کوبا را پیاده و جنگ افزارهای تهاجمی را از آنجا خارج کرد. حل و فصل مشکلات موجود به خاطر درخواست های کوبا مدت ها به تأخیر افتاد.
بحران کوبا رویداد مهمی در تاریخ روابط بین المللی بود که می توان در آن بررسی فرضیه انصراف از پیشرفت های هسته ای و تأکید در حل مشکلات به صورت مسالمت آمیز را بررسی کرد. اعتبار خاص و استثنایی به دنبال این بحران نصیب کندی گردید که به خوبی توانسته بود در مقابل درخواست های شوروی عکس العمل نشان دهد و برتری امریکا در تسلیحات استراتژیکی را به خوبی نشان داد.
بحران کوبا نشان داد که مذاکره بین دو ابرقدرت لازم و ممکن بود زیرا آن ها توانستند بحرانی را که در آن کوبا با اعتراض و تلاش سعی کرد شرایط خود را تحمیل کند، مقابله کردند. هوشیاری و آگاهی در برابر مشکلات ناشی از کاربرد تسلیحات هسته ای، آن ها را وادار کرد تا به عقلانی کردن روابط بیندیشند. در سال 1962 همزیستی مسالمت آمیز دیگر نتوانست موضوع مباحثات و مذاکرات و یا دلیل تبلیغاتی باشد بلکه اجباری در آن وجود داشت که می توان از آن به نام «تنش زدایی» یاد کرد.

پی نوشت ها :

1. کیش شخصیت (کیش فردپرستی)- culte de la personnalite
2. imre Nagy امره ناگی در دو نوبت نخست وزیر مجارستان بود و بعد از شکست انقلاب 1956 در مجارستان به جرم خیانت به حزب کمونیست و نقش وی در قیام ضد اتحاد جماهیر شوروی به اعدام محکوم شد-م.
3. Rakosi
4. wladyslaw Gomulka
5. konstantine Rokossovski (1896-1971)
6. Matyas Rakosi (1892-1971)
7. imre Nagy (1896-1958)
8. Jonas kadar (1912-1989)
9. CED-communaute europeenne de la defense
«جامعه اروپایی دفاع» در سال 1950 بعد از جنگ های کره با اهداف دفاع از کشورهای اروپایی به وجود آمد. هدف ژان مونه از ایجاد چنین جامعه ای ایجاد ارتش فراملی بود که جای ارتش های فراملی را می گرفت و سربازان ملی کشورهای عضور زیر نظر «وزارت اروپایی دفاع» خدمت می کردند ولی در کنفرانس پاریس در پانزدهم فوریه 1951 فرانسه درخواست ارتش ملی خود را داشت که در مواقع لازم به ارتش اروپا خواهد پیوست. پیشنهاد فرانسه با اکثریت آرا مورد تأیید نمایندگان مجلس ملی فرانسه در اکتبر 1951 قرارگرفت. پیمان «جامعه اروپایی دفاع» در بیست و هفتم مه 1952 مورد تأیید دولت های فرانسه، آلمان غربی، بلژیک، لوکزامبورگ و هلند قرار گرفت-م.
10. CECA=communaute Europeenne du charbon et de i Acier
11. Messine نام بندری در جزیره سیسیل و تنگه ای بین ایتالیا و سیسیل به همین نام-م.
12. جامعه اروپایی انرژی اتمی=Euratom=communaute europeenne de i energie atomique
در سال 1950 برنامه ریزی درباره استفاده از انرژی هسته ای با اهداف صلح آمیز مورد توجه فرانسه قرار گرفت. قرارداد اوراتوم در سال 1956 بین شش کشور اروپایی به امضا رسید و در سال 1957 گروه هایی از دانشمندان مأمور بررسی تولید برق توسط نیروگاه های هسته ای به جای نیروگاه های حرارتی و آبی شدند. بحران های به وجود آمده به خاطر ملی شدن کانال سوئز در سال 1956 باعث تقلیل قیمت جهانی نفت شد و تولید انرژی هسته ای که مستلزم سرمایه گذاری زیادی بود کشش قبلی کشورهای اروپایی را از دست داده بود. برنامه های تحقیقاتی هسته ای اروپایی از همکاری لازم بین کشورها برخوردار نبود و هر یک از شش کشور عضو مایل بود از بودجه اوراتوم بهره برداری ملی به جای گروهی به عمل آورد. نتیجه کارها و تحقیقات اوراتوم ایجاد چهارمرکز تحقیقاتی اتمی کالسروحه در آلمان، مول در بلژیک، پاتن در هلند و ایسپرا در ایتالیا و پنج نیروگاه اتمی شوز در فرانسه، خولیر نزدیک دوسلدورف در آلمان، تورینو، لاتینو و گاریجلیانو در ایتالیا بود. این مراکز برای پیگیری بهتر شدن امنیت در شکاف هسته ای و استفاده از «گرمای هسته ای» تحقیق می کنند-م.
13. AELE=Association europeenne de libre echanges
14. van Naters
15. john Foster Dulles جان فوستر دالس (1888-1959) سیاستمدار امریکایی و وزیر امور خارجه در زمان ریاست جمهوری آیزنهاور (1952-1959). وی یکی از قهرمانان ضد کمونیستی در دوران جنگ بود-م.
16. Rapacki
17. Maccloy and Zorine
18. zaldivar Batistay (1901-1973) - سالدیوار باتیستانی نظامی قدرتمند و سیاستمدار کوبایی که از 1940 تا 1944 رئیس جمهور کشور بود و در سال 1952 در طی یک کودتا دوباره قدرت را به دست آورد و با بیرحمی تمام بر جزیره حکومت کرد. باتیستا در سال 1959 توسط فیدل کاسترو از کار برکنار شد-م.
19. OEA=organisation des Etats Americains

منبع: واعیس، موریس؛ تاریخ روابط بین الملل از 1945 تا 2008، تهران: امیر کبیر، 1390.