نویسنده: محمدسلطانی*



 

چکیده

فهم اثر، دریافت پیام نهفته در آن است. درباره ی عناصر نقش آفرین در فهم اثردیدگاه های مختلفی طرح شده که می توان آنها را بر اساس عنصری که بر نقش آن تأکید شده، مؤلف محور، متن محور، و مفسر محور نام نهاد. با صرف نظر از آثار نامتعارف که معنایشان کاملاً به مخاطب واگذار شده، در سایر آثار-از جمله قرآن- مؤلف نقشی اساسی در ساختار، محتوا و غایت اثر و درنتیجه در فهم آن دارد.
قرآن به شیوه محاوره ی عقلایی سخن گفته و مخاطبان آن نیز عموم افراد بشرند. خداوند قرآن را برای هدایت بشر نازل کرده و گزینش واژگان و عبارات آن نیز از سوی خداوند در فضای ویژه، خود شکل گرفته است؛ از این رو فهم و تفسیر قرآن بدون نظرداشت قواعد محاوره عقلایی، جهان بینی پدیدآورنده آن و فضایی که درآن شکل گرفته، از مصادیق تفسیر به رأی است که به حکم عقل و شرع نارواست.
کلیدواژه ها: فهم اثر، مؤلف محوری، متن محوری، مفسر محوری، سطوح فهم اثر.

مقدمه

درتاریخ اندیشه ی آدمی پرسشهای بسیاری طرح شده است؛ از ماهیت اشیا و چیستی وجود گرفته تا معنای زندگی و رستگاری آدمی. یکی از مباحث مطرح در عرصه ی فلسفه معاصر بررسی و کاوش در فهم آدمی است. فهم چگونه روی می دهد؟ نسبت بین فهم آدمی و واقعیت خارجی چیست؟ چه عواملی در فهم آدمی نقش دارند؟ پدیدآورنده، اثر پدیدار شده، فرهنگ زمانه پدیدآورنده، ذهنیات مخاطب و...هریک چه جایگاهی در فهم مخاطب از اثر دارند؟
این مباحث اگر بطور کلی و عام طرح شوند، مباحثی فلسفی اند که تمام گستره اندیشه بلکه زندگی آدمی را دربرمی گیرند. نیز اگر این پرسش ها در محدوده ی متون دینی وحیانی طرح شود، به نظریه تفسیری مرتبط است که البته نتایج و دستاوردهای بسیاری در این حوزه به دنبال خواهد داشت.
درمحیط اندیشه ی مغرب زمین، متون فلسفی به یادگار مانده از تمدن یونان باستان از سویی و متون مذهبی یهودی- مسیحی از سویی دیگر اندیشوران را برآن داشت که در چگونگی فهم و تفسیر متن، فهم درست و فهم نادرست، سطوح معنایی متن و دیگر مباحث مرتبط به متن و فهم و تفسیر پژوهش کنند. این تأملات نتایج پربار بسیاری به همراه داشت. برای نمونه، توماس آکویناس، در مقام یک متکلم بلندپایه مسیحی، برای آنکه در فهم متون دینی، به ویژه متونی که از اوصاف خداوند سخن می گویند، گرفتار تعطیل و تشبیه نشود، نظریه تمثیل را مطرح نمود. این نظریه نشان می دهد که چگونه معنای متن از سیاق متعارف به سیاق دینی منتقل می شود. کاوش در رویداد فهم و قوانین حاکم بر فهم و تفسیر متون دینی و فلسفی تا پیدایش دانش هرمنوتیک و استقلال آن از دیگر حوزه های اندیشه فلسفی- زبانی ادامه یافت.
در فرهنگ اسلامی هرچند به طور مستقیم و متمرکز به این مباحث پرداخته نشده است، می توان نکات کلیدی و آموزه های راهگشای بسیاری را استخراج و استنباط کرد که راه طرح و پاسخ گویی بدین پرسشها را در محیط اندیشه اسلامی هموار می کند. عالمان مسلمان، بیشتر در مباحث الفاظ اصول فقه، به طرح و پیگیری مسائل مرتبط با این حوزه همت گماشته اند.
پرسش اصلی ازمیان پرسشهایی که در ابتدای مقاله مطرح شد، این است که پدید آورنده متن(اثر) چه نقشی در فهم و تفسیر از آن دارد؟ پیش از پرداختن به پاسخ مسئله شایسته است که فهم، تفسیر و متن(اثر) تعریف شود.
هنگامی که خواننده با متن روبرو می شود، براساس سطح دانش، تجربه و دیگر سایق های شخصی واجتماعی و روش فهم متن، اثر را در ذهن خویش هضم می کند. محصول این هضم «فهم» خواننده از متن است. خواننده آنچه را از متن فهمیده شرح می دهد. شرح و توصیف آنچه فهم شده، «تفسیر» نام می گیرد. حال اگر خواننده این فهم و تفسیر را به مؤلف نسبت ندهد و مراد و نیت مؤلف را در نظر نگیرد، چنین فهمی را برداشت خواننده از متن می توان نامید.
«متن»، هر اثر و پدیده ای است که بتوند حامل پیامی باشد؛ بنابراین، متن گذشته از آثار مکتوب، نقوش هندسی، علامتها، نقاشی و مجسمه را دربرمی گیرد.
چنانکه پیشتر گذشت، پرسش اصلی در این مقاله آن است که پدیدآورنده اثر چه تأثیر درفهم- و به تبع آن در تفسیر متن(اثر) دارد؟
آثار بسیاری در حوزه فلسفه، فلسفه زبان و هرمنوتیک به این پرسش پرداخته اند. برای نمونه می توان از آثاری چون درآمدی بر هرمنوتیک، و مقاله ساحت های معناپژوهشی، (فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش39) اثر احمد واعظی، هرمنوتیک مدرن، اثر نیچه و دیگران به ترجمه بابک احمدی و دیگران، ساختار و تأویل متن اثر بابک احمدی، الخطاب الدینی، و مفهوم النص اثر نصرحامد ابوزید، تحقیق در فهم بشر اثر جان لاک به ترجمه رضازاده، تفسیر قرآن و زبان عرفانی اثر پل نویا به ترجمه سعادت، مقاله تعیین معنای متن از نگاه هرمنوتیک و علم اصول اثر سیدحمیدرضا حسنی(پژوهشهای حوزه، ش27) و مقاله هرمنوتیک و نسبت آن با اندیشه اسلامی اثر محمدباقر سعیدی روشن(قبسات، ش23)نام برد.
نوشتار حاضر با دو ویژگی و تمایز فراهم آمده است: اول آنکه درآن از طرح مباحث پیچیده فلسفی و اندیشه ورزی های صرف فاصله گرفته شده و مباحثی کاربردی تر مطرح شده است. دوم آنکه برمثالهای قرآنی تاکید شده تا نمونه هایی عینی از تأثیر مباحث پیش گفته در تفسیر قرآن کریم بیان شود.

سطوح تأثیر مؤلف در فهم متن

درباره تأثیر مؤلف در فهم متن و سطوح این تأثیر دیدگاههای مختلفی طرح شده است که آنها را براساس نقشی که برای هر یک از عناصر دخیل در فهم قائل اند می توان مؤلف محور، متن محور و مفسر محور نامید. یکی از معروفترین دیدگاههای دانشوران غربی در این موضوع، دیدگاه گادامر است. هانس گئورک گادامر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، فهم را امتزاج افق ذهن خواننده با اثر می داند. وی معتقد است فهم یک اثر، گفتگو با آن است و هدف از این گفتگو باید شنیدن پیام اثر و به سخن درآمدن آن باشد؛ گادامر به دخالت دوسویه ذهن مفسر و خود اثر در ساماندهی محصولی به نام فهم و تفسیر معتقد است.(1)
غالب اندیشه وران هرنوتیک این دیدگاه را پذیرفته اند. دیدگاههای دیگری نیز در این پاره مطرح است. برخی دانشمندان غربی فهم و تفسیر را تنها وابسته به متن دانسته اند. ساختار گرایان را می توان ازاین دسته شمرد. برخی دیگر فهم و تفسیر را فقط وابسته به مفسر دانسته و نقش مؤلف را نادیده انگاشته اند. ساختار شکنان از این جمله اند.
شاید بتوان بر حسب نوع(اثر) متن پاسخ های گوناگونی درباره نقش مؤلف در فهم آن طرح کرد؛ با این توضیح که هرگاه متن(اثر) پدیدار شده- بر فرض- به گونه ای باشد که مؤلف هیچ معنایی برای آن در نظر نگرفته و پرونده اثر را برای هر نوع درک و تفسیری باز گذاشته باشد. در چنین فرضی مؤلف در فهم اثر، را برای هرنوع درک و تفسیری باز گذاشته باشد. در چنین فرضی مؤلف در فهم اثر، هیچ جایگاهی ندارد. اشکال هندسی و نقوش حجم گرا که خالقان آثار آنها را صرفأ برای تحیرزایی آفریده اند و می توان آنها را به گونه های مختلف تفسیر کرد، مثال خوبی برای این دست آثارند.
از این گونه آثار که بگذریم، نوبت میرسد که آفریننده آنها کلیت وجهت اثر را مشخص کرده، ولی فهم و تفسیر ابعاد جزئی تر اثر را به بیننده سپرده است. برخی از سبکهای نقاشی این گونه اند. در ادبیات نیز می توان نمونه هایی از شعر و نثر را یافت که دائره ای از معانی و مفاهیم در چنبره آن قرار گرفته و خواننده به تناسب حال خویش و شرایط زمانی و مکانی ممکن است معنایی از آن اثر دریابد که به ذهن مؤلف اثر هم نمی رسیده یا اصولاً سطح دانش یا معرفت مؤلف پذیرای چنان معنایی نباشد. اشعاری که به عنوان فال از دیوان های شعر برگزیده می شود، چنین حالتی دارد. این اشعار مانند اشکال هندسی پذیرای همه گونه برداشتی نیست، ولی دامنه ای از فهم ها و برداشت ها را می پذیرد که خواننده براساس وضعیت خویش برداشت خاص خویش را دردرون این دامنه می جوید و برمی گزیند. پرواضح است که در این دست آثار بیننده یا خواننده نمی تواند معنای دریافتی خویش را به پدیدآورنده نسبت دهد، بلکه آن معنای دریافتی، برداشت خاص وی از اثر است. براین اساس در این گونه آثار فهم اثر بر بیننده استوار است و مؤلف تنها چارچوبی کلی را قرار داده، و تعیین تمییز معنا را به بیننده سپرده است یا اگر پدیدآورنده چنین نیتی نداشته، ولی متن تاب چنین برداشت هایی را دارد و خوانندگان نیز چنین برداشت هایی دارند.
گذشته از اینکه پدیدآورنده، اثر را حامل معنایی قرار داده یا نه، پرسش دیگری نیز مطرح می شود. با فرض آنکه پدیدآورنده معنا با دایره معنایی را در مورد متن اراده کرده باشد، آیا خواننده باید در چارچوب اراده پدیدآورنده اثر را بفهمد و تفسیر کند؟ یا آنکه او از این قید رهاست و می تواند معنایی را از متن بفهمد که پدیدآورنده آن را اراده نکرده است؟! اگر اراده پدیدآورنده را در فهم اثر مؤثر ندانیم، اثر را جدا از پدیدآورنده اش فهمیده ایم و بی تردید نمی توانیم چنین فهمی از اثر را به پدیدآورنده نسبت دهیم.
ولی آیا چنین فهمی و برداشتی از متن رواست؟ به نظر می رسد روایی و صحت چنین فهمی کاملاً به همین مسئله انتساب بستگی دارد. اگر خواننده تنها و تنها براساس متن چنین فهمی را ارائه دهد یا آن را آشکارا از پدیدآورنده نفی کند، دلیلی بر ناروایی فهم و برداشت وی وجود ندارد. شما بیت شعری از حافظ را می شنوید و از آن براساس تجربه ها و دانسته های خویش برداشتی به دست آورده اید؛ هرچند حافظ آن مفهوم را اراده نکرده، و البته شما نیز فهم خویش را به حافظ نسبت نمی دهید، بلکه بدان بیت شعر نسبت می دهید.
البته چنانکه در تعریف «فهم» گذشت، این معنی باید با روش صحیح فهم متن- هرچند به صورت ناخودآگاه- به دست آمده باشد. حال در مورد قرآن کریم چه می توان گفت؟ آیا فهم و تفسیر قرآن یکسره به خواننده سپرده شده است؟
پاسخ دادن به این پرسش کاملاً وابسته به دیدگاه ما درباره قرآن کریم و پدیدآورنده آن است. در دیدگاهی مؤمنانه که قرآن را وحی نازل شده از سوی خداوند بر پیامبر و برآمده از اراده، حکمت و علم حق تعالی می داند، نمی توان پدیدآورنده را در فهم قرآن نفی کرد یا ناچیز شمرد. حتی اگر پدیدآورنده قرآن را پیامبر اسلام بدانیم، باز آیات قرآن حامل معانی و مفاهیمی است که مؤلف آنها را اراده کرده و در لابلای اثرش قرار داده است. البته نمی توان قرآن را جدا و بریده از پدیدآورنده اش فهمید و تفسیر کرد؛ زیرا چنین تفسیری روشن ترین مصداق تفسیر به رأی است و اینگونه تفسیر به حکم عقل و شرع نارواست.
ولی دردیدگاهی غیرمؤمنانه، قرآن تنها به عنوان یک اثر خاص و دارای جنبه های مذهبی و تاریخی بررسی می شود. در این دیدگاه قرآن سخن خداوند فرض نشده است؛ بر این اساس، پژوهنده تنها با متن قرآن روبروست و تنها براساس متن، فهم و برداشت خویش را ارائه می دهد.
در این فرض هرچند توقع از یک پژوهنده غیرمسلمان این نیست که تمام نصوص و محکمات قرآن را بی قید و شرط بپذیرد و به تمام متشابهات آن ایمان آورد، توقع یک مسلمان از غیر مسلمان این است که طبق روش درست فهم، متن را بفهمد. قرآن در تحدی خود همگان را مخاطب خود قرار داده و از همه مخاطبان اعم از مؤمن و غیرمؤمن، خواسته که در تمام آیات قرآن به گونه ای روش مند، منصفانه و به دور از تعصب های قومی و قبیله ای و امثال اینها تدبر کنند. در این صورت هیچگونه اختلاف و تناقضی در قرآن نخواهند یافت و به این حقیقت پی خواهند برد که قرآن از سوی خدا متعال است و ساخته و پرداخته پیامبر نیست.
بنابراین اگر پذیرفتیم که قرآن کریم برای القای مقاصد خود طبق اصول محاوره عقلایی سخن گفته است، باید برای فهم کلام خداوند براساس قواعد محاوره عقلایی- که تمام عقلای عالم در اصول آن اشتراک دارند- عمل کنیم.
از سوی دیگر خداوند متعال قرآن را با بیانی رسا به منظور هدایت بشر و نیل او به سعادت دنیا و آخرت فرو فرستاده است، و هرگونه فهم و برداشتی که با این هدف متعالی منافات داشته باشد، تحریف معنوی این کتاب آسمانی است. در این جهت فرقی میان نگاه مؤمنانه و غیرمؤمنانه به این کتاب آسمانی وجود ندارد. انسان مؤمن از کلام الهی به روش ضابطه مند همان را می فهمد که غیرمؤمن می فهمد، جز اینکه مؤمن به اقتضای ایمان خود به آنچه دانسته عمل می کند و اگر با آیه یا جمله ای مواجه شود که ظاهر آن برایش قابل هضم نباشد به آن ایمان می آورد، هرچند در عمل به آن توقف می کند. آنچه موجب نسبت تناقض و اختلاف و مانند آن به قرآن می شود برخاسته از نگاه غیرمؤمنانه به قرآن نیست، بلکه حاصل عدم تدبر روش مند و ضابطه مند در آیات قرآن و داوری های تعصب آلود و از پیش تعیین شده در این باره است. حتی اختلافاتی که میان برخی مفسران در تفسیر برخی آیات قرآن روی می دهد، ناشی از رعایت کردن یا رعایت نکردن اصول و ضوابط فهم قرآن، در نظر نگرفتن سیاق و بافت کلام و سایر قواعدی است که در فهم یک متن متعارف باید به آن توجه شود.
بنابراین نمی توان ادعا کرد که تفاوت فهم مؤمنانه و غیرمؤمنانه از قرآن و نسبت دادن یا نسبت ندادن اختلاف و تناقض به آن، تنها برسر پیش فرض ایمان و باور به همه محتوای قرآن است؛ بلکه تفاوت اساسی در روش فهم ضابطه مند یا فهم بی ضابطه براساس برداشت های شخصی است یا دست کم غفلت از این ضوابط و قواعد است. در ادامه به بررسی برخی از وجوه تأثیر مؤلف در فهم متن می پردازیم.

پی‌نوشت‌ها:

* (دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیه قم، دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث، دریافت: 30/9/88- تایید: 5/7/89)
1- ر.ک: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، ص265

منبع: فصلنامه علمی- تخصصی قرآن شناخت شماره 5