نقش علوم بلاغی در پاسخ گویی به شبهات اعجاز قرآن(3)
2. شبهات در هماهنگی و عدم اختلاف
یکی از ابعاد اعجاز قرآن، وجود هماهنگی و فقدان اختلاف و تناقض و تفاوت در آیات قرآن است که بیانگر نزول قرآن از سوی خداوند علیم و حکیمی است که با قدرت بی انتهای خود، سخنانی پیراسته از هرگونه تهافت و ناسازگاری فرموده است؛ به گونه ای که آیات قرآن با تصدیق و تأیید یکدیگر، گواه هم قرار می گیرند. اگر قرآن از سوی بشر می بود، با توجه به ویژگی های قرآن و خصوصیات انسان ها، قطعاً اختلاف بسیاری به آن، راه می یافت؛ چرا که انسان ها پیوسته در حال تکامل و تغییرند و آثار بعدی آنها نسبت به پیشین، تفاوت های عمده ای پیدا می کند. (1)ضمن اینکه انسان ها در معرض تحولات روحی و اثر پذیری از محیط و جامعه اند و این خصوصیات نیز موجب پدید آمدن تغییر و گاه بروز آثار متضاد و ناهماهنگی در آنها می گردد. از این رو اگر قرآن کاری بشری می بود می بایست در ان تغییرات و تحولات عمده ای مشاهده شود، اما با وجود نزول تدریجی و بیست و سه ساله و بروز حوادث متنوع در دوران نزول، تمام آیات قرآن در حد اعجاز است و هیچ گونه ناهماهنگی و ناسازگاری محتوایی و لفظی در آن پدید نیامده است. با این همه در این جنبه از اعجاز قران نیز مانند سایر ابعاد اعجاز، شبهات و اشکالاتی مطرح شده است که برخی از آنها به کمک دست آوردهای علوم بلاغی پاسخ می یابد. البته گفتنی است که بحث هماهنگی، فراتر از خصوص هماهنگی در محتواست و رابطه موضوع هماهنگی آیات با موضوع مقایسه محتوایی میان آنها عموم و خصوص من وجه است؛ بدین بیان که در مواردی، هماهنگی آیات مربوط به بررسی محتوایی میان آنهاست، اما هماهنگی، انحصاری در محتوا ندارد، زیرا از جهات لفظی و ساختاری نیز هماهنگی میان آیات برقرار است. از سوی دیگر مقایسه محتوای آیات به برسی هماهنگی میان آنها اختصاص ندارد. همین نسبت میان دو مبحث، می تواند دلیل طرح مستقل دو عنوان پیش گفته در این مقاله به شمار رود.2-1. تحلیل هماهنگ حصر در قرآن
حصر یا قصر، یکی از موضوعات مطرح در علم معانی است که بی توجهی به تعریف، اقسام و شرایط و اهداف آن، زمینه پیدایی برخی کج فهمی ها در تفسیر و نیز موجب ایجاد توهم ناسازگاری بیانید ر آیات قرآن می گردد. در ذیل، پس از طرح نمونه ای از شبهات پدید آمده در این زمینه، پاسخ آن را با استفاده از دستاوردهای علوم بلاغی بیان می کنیم.قرآن کریم در بیان عاملی که مردم را از ایمان آوردن بازداشته، دو تبیین ارائه کرده که هردو با تعبیری انحصاری آمده است:
یک. در سوره کهف آیه 55 فرموده است: «و ما منع الناس ان یومنو اذ جاءهم الهدی و یستغفروا ربهم الا ان تأتیهم سنه الاولین او یاتیهم العذاب قبلا؛ و چیزی مردم را بازنداشت از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه تا سنت پیشینیان درباره آنان [نیز] بیاید، یا عذاب رویارویشان بیاید».
دو. اما در سوره اسراء آیه 94 چنین آمده است: «و ما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسولا؛ و چیزی مردم را، آنگاه که هدایت به سویشان آمد، از ایمان آوردن باز نداشت مگر اینکه گفتند: آیا خدا بشری را به پیامبری برانگیخته است؟»
در آیه اول، عامل انحصاری بازدارنده از ایمان مردم، اجرای سنت پیشینیان در مورد آنان یا آمدن عذاب به سراغ آنها معرفی شده است؛ این در حالی است که در آیه دوم، عامل انحصاری مزبور، استبعاد کفار نسبت به پیامبر شدن بشر شمرده شده است.
با توجه به بیان انحصاری در هر دو آیه، این شبهه پدید آمده که سرانجام عامل اصلی بازداشتن مردم از ایمان چه بوده است؟
شاید بتوان در پاسخ به این شبهه چنین گفت که هر چند در هر دو آیه از تعبیر قصری استفاده شده، خاستگاه دو مانع، متفاوت است؛ زیرا در آیه اول، مانع، به عاملی الهی و ماورائی مربوط است، اما در آیه دوم، مانع بشری مطرح شده است. از این رو در تعبیر حصری مزبور بدین صورت توجیه می شود که مطابق آیه اول، تنها عامل ماورایی بازدارنده ایمان، اجرای سنت پیشینیان یا نزول عذاب رویارویی است اما برحسب آیه دوم، تنها بازدارنده بشری در ایمان مردم، استبعاد برانگیخته شدن بشر است. با این توجیه، حصر دو آیه، حصر اضافی خواهد بود نه حصر حقیقی.
تفاوت دو نوع مانع به لحاظ خاستگاه، با سخن شیخ طوسی تأیید می شود که لفظ «منع» در آیه دوم را مبالغه در «صرف» دانسته است؛ یعنی منع نه به معنای بازداشتن واقعی،بلکه به معنای منصرف ساختنی است که امکان تحقق آن موضوع را به کلی منتفی نمی سازد. (2)
تذکر این نکته بایسته است که بنابر ماورایی یا حقیقی دانستن مانع ایمان در آیه اول، این موضوع با اصل اختیار و امکان انتخاب در انسان ها منافاتی ندارد؛ زیرا تحقق چنان موانعی پیامد سوء اختیار خود انسان هاست که زمینه محقق شدن ایمان در آنها را منتفی می سازد.
2-2. توجیه تشبیهات بلیغ قرآنی
در آیات متعددی از قرآن، تشبیه به کار رفته، از نوع تشبیه بلیغ است. اگر در تشبیهی علاوه بر حذف ادات تشبیه، وجه شبه نیز حذف گردد، تشبیه موکد مجمل یا تشبیه بلیغ نام دارد که تأکید بیشتری خواهد داشت؛ (3) زیرا با حذف وجه شبه و شکسته شدن انحصار در یک وجه شبه، تشابه همه جانبه و در تمام صفات میان مشبه و مشبه به، وانمود می گردد. (4) با توجه به پندار وجود ناهماهنگی در برخی از تشبیهات قرآنی، می توا ن آیات مشتمل بر آنها را توجیه صحیح بلاغی نمود.یکی از این موارد، آیه 21 سوره حدید است که در تشبیه وسعت بهشت به گستره آسمان و زمین، می فرماید: سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها کعرض السماع و الارض اعدت للذین آمنوا بالله و رسله ذلک فض الله یوتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم؛ [برای رسیدن] به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی بر یکدیگر سبقت جویید که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است [و] برای کسانی آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند. این فضل خداست که به هرکس بخواهد آن را می دهد، و خداوند دارای بخشش بزرگ است».
اما در آیه 133 آل عمران با وجود تشابه مضمونی با آیه سوره حدید، ابزار تشبیه (کاف)، حذف شده است:
«و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السماوات و الارض اعدت للمتقین؛ و بشتابید به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخنای آن آسمان ها و زمین است که از بهر پرهیزگاران آماده شده است».
تفاوت در تعبیر دو آیه مذکور، این سوال را پدید آورده که سرانجام وسعت بهشت، شبیه وسعت آسمان و زمین است یا در تعبیری حقیقی، اندازه بهشت به وسعت آسمان ها و زمین گسترده است؟ ضمن اینکه آسمان در آیه اول به صورت مفرد و در آیه دوم در قالب جمع به کار رفته و شبهه را تقویت کرده است.
2-3. تقدیم و تأخیر واژگان
اصل موضوع تقدیم و تأخیر، از مباحث مهم در علم معانی است که به مناسبت های مختلفی از قبیل تقدیم مسند الیه و مسند و متعلقات فعل مطرح می شود و سبب یا اسباب پیشی گرفتن یا تأخر آنها واکاوی می گردد. (7)در اینجا تنها از منظر پاسخگویی به شبهه، به نمونه ای از آیات، که پندار ناهماهنگی در آن پدید آمده است پرداخته می شود تا نقش علوم بلاغی در تبیین و توجیه تعابیر قرانی و برطرف ساختن شبهات تفسیری در مورد آن، روشن گردد.
در آیه چهارم سوره اعراف گویا ترتیب میان نزول عذاب و تحقق نابودی اقوام، رعایت نشده است:
و کم من قریه اهلکناها فجاء ها باسنا بیاتا او هم قائلون؛ و بسا [مردم] شهرها و ابادی ها را که هلاک و نابود کردیم، و عذاب ما شبانگاه یا هنگامی که در خواب نیمروز بودند به آنها رسید».
حال با توجه به تقدم نزول عذاب بر نابودی آنان، چینش منطقی تعبیر مذکور چنین است: «جائها باسنا فاهلکناها»، اما در تعبیر آیه مزبور نابودی آنها بر تحقق عذاب پیشی گرفته است.
در توجیه چینش این آیه، مفسران دیدگاه های مختلفی طرح کرده اند که بخشی از آنها توجیهاتی بلاغی محسوب می شود. در جمع بندی آن نظریات می توان آنها را در چهار دسته کلی جای داد:
یک. عقیده به مجاز گویی در فعل اهلکناها: با توجیه «اردنا اهلاکها» (8) یا «حکمنا باهلاکها». (9)
دو. تصرف در متعلق فعل اهلکناها، بدین صورت که مقصود آیه چنین توجیه گردد: «اهلکناها بخذلالننا لها عن الطاعه فجاء ها باسنا عقوبه علی المعصیه». (10) یا بر طبق توجیه نقل شده از ابن عصفور، تقدیر آیه چنین باشد: «اهلکناها هلاکا من غیر استئصال فجاءها هلاک الاستئصال». (11)
سه. باور به مجاز در کاربرد فاء در «فجاءها» که به معنای واو باشد. (12) یا آنکه فقط ترتیب در گفتار را نشان دهد؛ زیرا دو فعل مزبور (آمدن عذاب و نابودی) متلازم بوده اند. (13) یا آنکه فاء را فاء تفسیری بدانیم؛ بدین معنا که فاء در «فجاءها» برای تفسیر اهلاک آمه، زیرا هلاک ساختن گاهی با مردن معمولی و گاهی با نزول عذاب است. تعبیر مزبور می فهماند که نابودی مطرح شده در آیه، به صورت نزول عذاب بوده است. (14)
چهار. در تعبیر آیه، قلب بلاغی و تقدیم و تأخیر صورت گرفته و ساختار اصلی آیه چنین بوده است: «اهلکناها بیاتا او هم قائلون فجاءها باسنا»؛ در نتیجه، هلاک ساختن آنها که با جمله «اهلکناها بیاتا او هم قائلون» بیان شده در دنیا بوده، ولی عذاب آنان که با فقره «فجاءها باسنا» اشاره شده، در آخرت بر آنها فرود آمده است. پس در آیه مزبور، اشاره به عذاب دنیا و آخرت، به ترتیب منطقی آمده است، ولی برای استفاده از فن قلب بلاغی به این صورت آمده است. (15)
اما سه توجیه بلاغی دیگر که در تفاسیر موجود، یافت نگردید قابل ذکر است؛ با این توضیح که توجیهات مذکور، با رویکردی ادبی، فقط مجوز نحوی یا بلاغی ترتیب مزبور را مشخص می کرد، بی آنکه حکمت و فایده آن را روشن سازد، اما سه توجیه ذیل، ضمن تحلیل ادبی، به تبیین چرایی آن چینش نیز می پردازد.
یک. یکی از نکات بلاغی در قصه پردازی های قرآن، اهتمام به صحنه اصلی و برجسته ساختن حلقه ای خاص از داستان است که با هدف هدایتی قرآن تناسب بیشتری دارد. از این رو گاهی پس از بیان نهایت و عاقبت قصه، به شرح تفصیلی آن از ابتدا می پردازد؛ مثلا نقل داستان حضرت موسی بر حسب گزارش سوره قصص چنین شروع می شود:
«نتلوا علیک من نبإ موسی و فرعون بالحق لقوم یومنون. ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم یذبح ابناءهم و یستحیی نساءهم انه کان من المفسدین. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون» (16) (قصص6-3).
در این بیان ابتدا به یکی از اصلی ترین حلقه های داستان و به تعبیری نقطه برجسته قصه اشاره کرده است، با آنکه در توالی حلقات ماجرا، از آخرین صحنه ها محسوب می شود. پس از این موضوع، داستان تفصیلی حضرت موسی را شامل تولد، شیرخوارگی، بزرگسالی و کشتن قبطی، خروج از مصر و... به تصویر کشیده است.
همچنین در مواردی، خلاصه داستان را به مانند تابلویی در ابتدای شرح آن، بیان می کند، سپس به تفصیل آن می پردازد. این گزینش چکیده ی داستان در ابتدا، باعث شوق خواننده به پی جویی تفصیل قصه می گردد. این هنر نمایه سازی و تابلوپردازی را آرایه «براعت استهلال» می نامند. کیفیت ارائه داستان اصحاب کهف، مصداقی از این هنرنمایی قرآنی است:
ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا. اذ اوی الفتیه الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمه و هیئ لنا من امرنا رشدا. فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا. ثم بعثناهم لنعلم ای الحزبین احصی لما لبثوا امدا (17) (کهف 12-9)
پس از بیان این خلاصه و تابلوی مهم، به تفصیل، در قالب چهارده آیه، به مشورت درون گروهی آنها برای خروج از شهر و ورود آنها به غار و حوادث پس از آن می پردازد. (18)
در خصوص آیه مورد بحث (اعراف 4) نیز در صدر آیه، به صحینه مهم و عبرت انگیز نابودی اقوام طغیاگر اشاره می کند و سپس به نزول عذاب شبانگاه یا به هنگام خواب نیمروز میپردازد؛ زیرا کیفیت فرود آمدن عذاب و زمان آن در قیاس با موضوع محوری نابودی آنان، در درجه بعدی از اولویت قرار دارد. اما کاربرد فاء و معنای آن با یکی از توجیهاتی که گذشت، از قبیل به معنای واو دانستن آن یا تفسیری دانستن آن یا آنکه تنها ترتیب در گفتار را نشان دهد، قابل توجیه است.
دو. توجیه بلاغی دیگر برای این تقدم و تأخر به کار رفته در آیه، اندراج بیان آیه تحت یکی از محسنات معنوی بدیع با عنوان صنعت اغراق است. اغراق آن است که گوینده، صفتی را در شدت یا ضعف، بیش از حد متعارف، نمود دهد؛ با این توضیح که صفت مزبور، رهنچند امکان عقلی دارد؛ از امکان عادی بی بهره است. (19)
مقدم شدن موضوع نابودی آن اقوام، بر پدیده نازل شدن عذاب بر آنان، شاید به جهت اشاره به این نکته اغراق آمیز باشد که هلاک شدن آنان به قدری سریع و ناگهانی صورت گرفت که گویا پیش از فرود آمدن عذاب به نابودی رسیدند. چنان که در دو آیه دیگر قران، موضوع انتقام الهی از فرعونیان بر ماجرای غرق شدن آنان پیشی گرفته است؛ (20) با آنکه انتقام، به گفته اهل لغت، به معنای عذاب کردن است (21) و از این جهت تقدم وقوعی بر غرق کردن آنها ندارد، بلکه به دنبال غرق ساختن، انتقام و عذاب تحقق کامل می یابد. ظاهرا همین مشکل تفسیری عده ای از مفسران را واداشته است که انتقام در دو آیه مورد اشاره را به معنای اراده انتقام بدانند؛(22) خصوصاً که برخی از آنان تصریح کرده اند غرق فرعونیان عین انتقام از آنان بوده است و به دنبال این اشکال، توجیهات مختلفی از جمله معنا کردن انتقام به اراده انتقام یا تفسیری دانستن فاء مطرح ساخته اند، (23) ولی بر پایه توجیه بلاغی پیش گفته مبنی بر اغراق آمیز دانستن چنین تعابیری، شاید بتوان گفت: دست انتقام الهی آن قدر سریع و قاطع بر سر فرعونیان فرود آمد که گویا پیش از تحقق غرق در دریا، انتقام محقق گشت و آنها به عذاب دچار شدند.
سه. توجیه سوم ناظر به نکته ای لفظی و ظاهری است که البته تأیید قرآنی نیز به همراه دارد. در آیه مورد بحث (و کم من قریه اهلکناها فجاءها باسنا بیاتا او هم قائلون) بر حسب تقدم واژه «اهلکناها» بر «فجاءها»، صنعت بلاغی رعایت فاصله در آیه برقرار می شود؛ زیرا فاصله به کار رفته در آیات قبل و بعد از این آیه بر حرف نون استوار شده و با فرض پیشی گرفتن واژه «فجاءنا» بر «اهلکناها» این فاصله آسیب می بیند؛ چون واژه «بیاتا» و جمله «او هم قائلون» هر دو نقش نحوی حال دارند و مربوط به همان کلمه «فجاءها» هستند (24) و با فرض مزبور ترتیب آیه چنین می شود: «و کم من قریه جاءها باسنا بیاتا او هم قائلون فاهلکناها».
پینوشتها:
* دانشجوی دکتری رشته تفسیر و علوم قرآن. دریافت: 6/6/89- تأیید: 15/7/89 naghibzadeh@anjomedu.ir
1- ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 20
2-ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6 ص 521؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 680
3- ر.ک: شرح مختصر، ص 57-56غ جواهر البلاغه، ص 219
4- ر.ک: سید جعفر حسینی، اسالیب البیان فی القرآن، ص 258-257
5- ر.ک: مفاتیح الغیب، ج 9، ص 365
6- تشبیه مرسل مجمل تشبیهی است که در آن، ادات تشبیه مذکور، اما وجه شبه حذف شده باشد. ر.ک: جواهر البلاغه، ص 218؛ اسالیب البیان فی القرآن، ص 253.
7- شرح المطول، ص 106 و 184 و 198؛ شرح المختصر، ج1 ص 94و159و174و177
8- ر.ک: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج2، ص 87؛ تفسیر روح البیان، ج3، ص 134؛ مفاتیح الغیب، ج14، ص 199
9- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 345؛ مفاتیح الغیب، ج14، ص 199
10- التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 345؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج5، ص 11
11- روح المعانی فی تفسیر القران العظیم، ج 4، ص 320
12- ر.ک: یحیی بن زکریا فراء، معانی القرآن، ج1، ص 372
13- ر.ک: معانی القران ،ج1، ص 371
14- مفاتیح الغیب، ج 14، ص 199، روح المعانی فی تفسیر القران العظیم، ج 4، ص 320
15- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 320
16- بر تو از داستان موسی و فرعون برای مردمی که باور می دارند به راستی و درستی می خوانیم. همانا فرعون در آن سرزمین [مصر] برتری جست و مردمش را گروه گروه ساخت. گروهی از آنان [بنی اسرائیل] را زبون و ناتوان می گرفت، پسرانش را سر می برید و زنانشان را [برای خدمت] زنده می گذاشت. همانا او از تباهکاران بود. و می خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین ناتوان شمرده می شدند [= فرزندان اسرائیل] منت نهیم و آنان را پیشوایان کنیم و آنان را وارثان سازیم. و آنان را در آن سرزمین جای و توان دهیم و به فرعون و هامان [وزیر او] و سپاهیانشان از سوی آنان [بنی اسرائیل] آنچه را از آن می ترسیدند بنماییم.
17- مگر پنداشته ای که یاران آن غار [کهف] و آن سنگ نبشته [رقیم] از نشانه های شگفت انگیز ما بوده اند؟ [یعنی داستان ایشان نسبت به آیات قدرت ما چندان شگفت نیست.] آنگاه که آن جوانمردان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، به ما از نزد خویش بخشایشی ارزانی دار و برای ما در کارمان رهیابی [به صلاح و کمال] را فراهم ساز. پس در آن غار سال هایی چند بر گوشهاشان [پرده] زدیم [= به خوابشان فروبردیم] سپس آنان را برانگیختیم [= بیدارشان کردیم] تا معلوم کنیم که کدام یک از آن دو گروه مدتی را که درنگ کردند درست تر شمار کرده است.
18- ر.ک: التصویر الفنی فی القرآن، ص 182-181
19- ر.ک: شرح المطول، ص 435-434؛ شرح المختصر، ج2، ص 166
20- اعراف 136: فانتقمنا منهم فاغرقناهم فی الیم بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین و زخرف 55: فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعین
21- ر.ک: کتاب العین، ج5، ص 181؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 822؛ لسان العرب، ج12، ص 590
22- ر.ک: تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص 465؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج2، ص 148؛ تفسیر الصافی، ج2، ص 230؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص 161؛ التحریر و التنویر، ج8، ص 259؛ انوارالتنزیل و اسرار التاویل، ج 3، ص 31
23- ر.ک: البحر المحیط فی التفسیر، ج 5، ص 154؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 36؛ تفسیر روح البیان، ج 3، ص 223.
24- ر.ک: محیی الدین درویش، اعراب القرآن و بیانه، ج 3، ص 297؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم،ج1، ص 350؛ محمود بن عبدالحریم صافی، الجدول فی اعراب القرآن، ج8، ص357
25- ر.ک: انعام 84؛ اعراف 122؛ یونس 75؛ انبیا 48؛ مومنون 45؛ شعراء 48؛ صافات4 11و 120
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}