نویسنده: حسن حنفی
اقتباس و ترجمه:
جهانداد معماریان
یاسر قزوینی



 

درباره ی تکوین مکتب «نقد صورت» در ادبیات مسیحی

حسن حنفی، متفکر اسلام گرای مصری است که در محافل علمی و نظری غربی نیز شناخته شده و صاحب نفوذ است. حنفی از جمله متفکران مسلمانی است که نسبت و روابط غرب و دنیای اسلام را به چشم انتقادی نگریسته است. او از جمله منتقدان مطالعات شرق شناسانه در حوزه ی دنیای اسلام است که به تعبیر وی با نگاه و سمت و سویی غرب گرایانه تولید و ارائه می شوند. او دو سه سال پیش برای سخنرانی در همایش «حکمت مطهر» (ویژه ی بررسی آرا و افکار شهید مطهری (ره)) به ایران هم آمده بود و برخی از آثار او به فارسی هم ترجمه شده است.
حنفی در مقاله ای که خواهید خواند، به بررسی جوانب و رویه های یکی از مکاتب نقد ادبی پرداخته است. حنفی کوشیده است تا ریشه ها و رویکردهای دینی ای را که در شکل گیری و تداوم «نقد صورت یا فرم» نقش داشته اند، بررسی کند. از جمله او به تاثیرات و قرائت های کتاب مقدس دراین موضوع اشاره کرده است.

مقدمه

طی فرآیند تحول اندیشه در غرب که از رفوریسم مذهبی در قرن پانزدهم آغاز شده است، در دهه ی بیستم قرن حاضر مکتبی به نام نقد صورت پا به عرصه ی جهان نهاد. این مکتب را می توان در وهله ی نخست وامدار نظریات پروتستانتیسم پیرامون ایمان، زمان و وجود انسان و در درجه ی بعدی به مثابه توسعه ی پروتستانتیسم و لاهوت آزاد و دیالکتیکی به ویژه در این اواخر در دانشگاه توبینگن تلقی کرد، از سویی این مکتب ساینتیسیزم و اومانیزم و نقد نظام های موروثی را هم از عصر نهضت در قرن شانزدهم وام دارد، همچنین در این مکتب بیشتر بر عقل و تحلیل، دو مشخصه ی قرن هفدهم اندیشه ی غرب تکیه می شود. ردپاهایی از اندیشه های روشنگری قرن هجدهم را هم می توان در ابتدای نقد تاریخی کتاب های مقدس که از سوی این مکتب پایه ریزی شد، مشاهده کرد. در قرن نوزدهم با پیدایش مکتب های تاریخی و علم الهیات مقارن و با آغاز مطالعه ی مسیحیت در چهارچوب ادیان کهن و بهره گیری از پیامدهای این بررسی شامل آنچه به تشابه کتب مقدس و آداب کهن به ویژه یونانی و عبری بازمی گردد، به تدریج شالوده های مکتبی دیگر در نقد که با گذار از نقد منابع به نقد صورت ها رسیده بود، ریخته شد. از همین رو این مکتب نوین صورت های ادبی را مطابق با نظریه ی رایجی که تاریخ ادبیات را تاریخ صورت های ادبی می شمارد، وام گرفت و بر گونه شناسی ادبی در آداب کهن تکیه کرد. این مکتب توانست نقد ادبی را از فرآیندی برای بررسی متون ثابت و ساکن از نظر مکانی، زبانی، اصطلاحی و تفسیری و معناشناختی به فرایندی برای پژوهش متون سیال در زمان از جمله گونه شناسی ادبی و تحولات گونه ای، تغییر معانی لغوی واژه ها و عبارات بدل سازد. آنچه در ابتدا رواج داشت کار روی حکایات و شعر بود، سپس روایت های گفتمان دینی مورد توجه قرار گرفت، چندی بعد امثال و حکم و فولکلور مورد اهتمام قرار گرفت، سپس تاریخ نگاری طرف توجه قرار می گیرد، امری که به مثابه صورتی ادبی نزد یونانیان و عبرانیان مورد اهتمام بود و نزد مسیحیان به فعل و تمثیل تبدیل شد. در مرحله ی پایانی این مکتب تحت تاثیر ایده آلیزم آلمانی قرار گرفت. در این بین حس به محور جهان و مرکز هستی بدل شد. بولتمان یکی از رهبران این مکتب همچون دیبلیوس دیگر رهبر این جریان از نو کانتی ها و مؤسسان مدرسه ی ماربورگ بود؛ مدرسه ای که صورت های کانتی در آن بر شالوده ای پویا و مبتنی بر حس تفسیر می شد. در واقع این مدرسه بر مبنای فلسفی معینی بنا نهاده شده بود و آن اینکه چیزی در واقع رخ نمی دهد مگر اینکه پیش از آن در حس واقع شود؛ حسی که از ایستاری حیاتی برای جمع حکایت می کرد، از این منظر همین حس جمعی است که از مناسبات میان ذرات پرده برمی دارد و بر اثر انگیزش ها جهت می گیرد. این حس صورت هایی دارد که در بطن تاریخ با امر واقع در تعامل قرار می گیرد و در زبان، خود را پدیدار کند. سرانجام هم مدرسه ی باربوگ به فنومنولوژی روی آورد. (1)

ریشه های نقد صورت های ادبی

آنچه در برهه ای از زمان توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد، تعداد روایاتی بود که پیرامون تاریخ زندگی حضرت عیسی (ع) سخن می راندند. در این میان منتقدان بر آن شدند تا نگاهی برسازند که میان همسازه ها و ناسازه های این روایات جمع کند. تیتیانوس نخستین کسی بود که در قرن دوم به این کار پرداخت، پس از او اوزیاندر Aosiander هم در قرن شانزدهم به همین کار دست زد. این تلاش ها تا امروز ادامه پیدا کرده و به نتایجی رسیده اند. منتقدان تاکنون به این نتیجه رسیده اند که موارد اتفاق در سه انجیل نخستین (متی، مرقس و لوقا) بیش از موارد اختلاف است. از همین رو این سه انجیل را در مقابل انجیل چهارم یعنی یوحنا از انجیل های همساز یا متقابل Synoptic نام نهادند. چه، انجیل یوحنا روایتی مستقل از سه انجیل دیگر را دربرمی گیرد که ناهمسازی هایش با سه انجیل دیگر بیشتر از همسازی هایش است. پس از این مرحله و سال ها پیش از فرارسیدن قرن نوزدهم، توجه ناقدان به تفسیر علل همسازی ها و ناهمسازی های اناجیل متقابل با هم معطوف شد. در این میان آگوستین نخستین کسی بود که به پیوندهای ادبی میان اناجیل توجه کرد و آنها را با توجه به پی در پی بودن اناجیل (متی، مرقس، لوقا و یوحنا) و نظام حاکم بر آنها تفسیر کرد، به این صورت که هر انجیل با علم به انجیل قبل از خود به نگارش درآمده است. در این میان انجیل متی قدیمی ترین انجیل است و انجیل مرقس در واقع خلاصه ای است از انجیل متی، دو انجیل دیگر هم با توجه به دو انجیل نخست یعنی متی و مرقس به نگارش درآمده اند. با وجود مخالفت هایی که در قرن نوزدهم با این رویکرد صورت پذیرفت، تلقی آگوستین از موضعی رسمی حکایت می کرد که اشتراوس هم در «حیات عیسی» بدان اذعان کرده است.
از سویی منتقدان قرن نوزدهم به تئوری دیگری رسیدند و آن اینکه مرقس کهن ترین انجیل و انجیل متی و لوقا پس از آن و با علم به انجیل مرقس به نگارش درآمده اند و از رهگذر همین امر تشابه میان دو انجیل متی و لوقا با انجیل مرقس را تفسیر می کردند، ایشان همچنین با به میان کشیدن پای منبعی مفقود که با علامت Q نشانه گذاری شده بود، سعی کردند تا چرایی وجود روایاتی که در مرقس دیده نمی شد ولی در دو کتاب دیگر وجود داشتند را تفسیر کنند. از این روزگار بود که تئوری منبع های دوگانه در پژوهش های انتقادی به تئوری غالب بدل شد. اما هنوز روایاتی بودند که نمی شد آنها را با تکیه بر این دو منبع تفسیر کرد از همین رو اشتیرتر BP.H.Streeter تئوری منابع چهارگانه را مطرح کرد. این منابع عبارت بودند از:
انجیل مرقس، Q, L (منبع انجیل لوقا) و M (منبع انجیل متی)، چندی بعد این تعداد به شش، ده و حتی 12 منبع هم رسید که البته جملگی منابع نوشتاری بودند، منتقد دیگری به نام ولهاوزن Wellhausen تئوری دیگری ارائه کرد، او برآن بود که انجیل مرقس کهن ترین روایت نبوده، بلکه تمام منابع نوشتاری کتاب مقدس مجموعه هایی هستند ترکیب یافته از فارزهای کوتاه و متعددی که تعداد آنها مشخص نیست و هریک از آنها به نوبه ی خود مستقل از دیگر روایات هستند، که چندی بعد به جهت خواسته های عقیدتی و برای برآوردن نیازهای مسیحیان نخستین در یکجا گردآوری شدند، سپس ورده Werde به آن عنوان راز مشیانی Messianic اطلاق کرد، شویتزر A.Schweitzer هم آن را تایید کرد. در این رویکرد حضرت عیسی (ع) دانسته، این راز را نزد خود نگه داشت و آرام آرام از آن پرده برداشت و شاگردان هم تا برانگیخته شدنش آن را درنیافته بودند. در این میان پرسشی اساسی پیش روی قرار گرفت؛ اینکه این فرازهای کوتاه از کدامین منبع اخذ شده اند؟ به نظر ویس Weiss این فرازها از خاطرات پترس اخذ شده اند. چندی نگذشت که این فرض ساده به تئوری ژرف تر و فراگیرتری یعنی نظریه ی منبع شفاهی بدل شد. به این معنی که در پس این فرازهای مستقل و پیش از فرارسیدن مرحله ی تدوین، میراثی شفاهی وجود دارد که بیش از این گروماخر، گیزلر و شلایرماخر نسبت به آن اذعان داشته اند.
در پس این نظریه نوبت گونکل H.Gunkel بود که تئوری منبع شفاهی را سامان دهد و آن را با «سفر تکوین» همساز کند تا از این رهگذر بتواند این تک روایت های از هم گسسته را رصد کند و منشا و مراحل تحول آنها را بازشناسد و این روایت ها را با ادبیات مردمی و فولکلور همان عصر مقایسه کند و در واقع آن روایت های از هم گسسته را در چهارچوب تاریخی خود مورد پژوهش قرار دهد. سفرهای پنجگانه در انتساب نخستین خود به حضرت موسی (ع) و در انتساب دومین خود به حضرت عیسی (ع) همچون اناجیل اند ولی پژوهش های انتقادی بر این امر تاکید دارند که ساختارهای کنونی خود را طی دوره ای طولانی به دست آورده بر مبنای سندهای مفقود فراوانی شکل گرفته اند. به طوری که پیش از پایان قرن گذشته نویسندگان توانستند این اسناد را یافته و بازشناساند، هر چند نتوانستند به ریشه ی خود وقایع روایت شده در سفرها دست یابند. از سویی این ناقدان به این می اندیشیدند که از رهگذر ساز و کارهایی به آن سوی متون نوشتاری برسند، در واقع گونکل در راس این ناقدان قرار داشت، او با نقد منابع و نتایج منابع آغاز کرد. کونگل بر آن بود که سفر تکوین (و دیگر سفرها) در منابعی پیش تر از خود ریشه دارد. این منابع عبارتند از منابع (Jahwist (J در قرن نوزدهم پیش از میلاد، (Elohist (E در نیمه ی نخست قرن هشتم پیش از میلاد و (Priestlywhriter (P بین سال های 444-500 ق.م. او همچنین معتقد است که این منابع جملگی از سوی نویسنده ای متاخر گردآوری شده و به صورت امروزی درآمده اند. در این میان منابع E+J در پایان حکومت یهودا (587 ق.م) به صورت یک منبع درآمده و در روزگار عزرا (444 ق.م) منبع P نیز به آن دو منبع قبلی اضافه شد. پیش از این اسناد، روایاتی مکتوب که در وهله ی نخست شفاهی بوده اند یافته شده بودند که بعدها به صورت مجموعه هایی نظام مند و سامان مند درآمدند. این روایات در ابتدا و پیش از عصر تدوین تک روایاتی شفاهی بوده اند که دهان به دهان نقل می شدند ولی بعدها و در زمان حیات بنی اسرائیل در یک فرایند زمانی طولانی تحول یافتند، بعضی از این روایات هم در سرزمین های مجاور و متناسب با شرایط آن سرزمین ها و نسل به نسل متحول شده، تا به آنچه امروز در دست ماست تبدیل شدند. با دگرگون شدن شرایط، اندیشه ها و ایستارهای اخلاقی و عادات، اساطیر و حکایات و فولکلور هم لاجرم دگرگون می شوند. گونکل در واقع این روایت ها را همساز با خواستی که در پس آنها قرار داشت، شکل داد. یکی از این خواست ها، هدف تاریخی ای است که شرایط تاریخی ویژه ای را بازتاب می دهد اما بیشتر این خواست ها به شرح آنچه خود می خواهند روایت کنند، می پردازند. در نهایت گونکل چهارگانه ای را به شرح ذیل تصنیف کرد:
1- افسانه های قوم شناختی Ethnological Legends برای شرح مناسبات میان اسباط بنی اسرائیل، 2- اثری زبان شناختی برای بیان منابع معانی گونه ها، کوه ها، رودها و شهرها، 3- اثری مربوط به آداب و رسوم دینی Cermonial برای شرح جشن های مذهبی همچون مراسم شنبه یا مراسم سنت، 4- اثری تبار شناختی برای تفسیر عامل مکانی.
گونکل همچنین این روایات را با متون مشابهی که در میان جوامع مجاور رایج بود به ویژه آن متونی که با قانون سر و کار داشتند، مقایسه کرد تا از این رهگذر منابع تاریخی و روش های ادبی و رویکردهای عقیدتی و انگیزه های جهت دهنده در چگونگی نضج متن همچون پیمان و وعده و نقش کاهنان در تدوین را بازشناسد.
دستاوردهای گونکل در عهد قدیم به عهد جدید هم سرایت کرد، از این رهگذر پژوهش های صورت گرفته پیرامون اناجیل متقابل در اوایل قرن بیستم، به تئوری منابع دوگانه به مثابه منابعی برای اناجیل متی و لوقا رسیدند و معتقد شدند که نظریه های لاهوتی کلیسای نخستین بر شکل گیری انجیل ها تاثیرگذار بوده اند و انجیل مرقس هم شامل موادی متاخر بوده که ریشه در تک فرازهایی کشف شده در میراث شفاهی پیش از عهد تدوین دارد؛ در واقع این پایان کار نقد منابع بود.
پس از پایان یافتن جنگ جهانی اول و با ظهور آثاری چند که از رویکردی واحد حکایت می کردند، مقدمات ایجاد مکتب جدید به ویژه با به نگارش درآمدن کتاب های ذیل فراهم می آمد، این کتاب ها عبارت اند از:
1- ب.دیبلوس: تاریخ صورت های ادبی اناجیل، گوتینگن 1919.
2- ک.ل.اشمیت: چهارچوب حکایت عیسی، برلین، 1919.
3- ر.بولتمان: تاریخ اناجیل متقابل، گوتینگن، 1921.
4- م.آلبرتز: سخنان رویارویی متقابل، برلین، 1921.
5- ج.برترام: تاریخ آلام عیسی و دین مسیح، گوتینگن، 1992.
اشمیت دستاوردهای عموم نقد منابع و به ویژه تئوری منابع دوگانه را پذیرفت اما علاوه بر این معتقد بود که انجیل مرقس از فرازهایی همبسته با بخش های انتقالی تشکیل شده که بعضی تعینات زمانی و مکانی در تاریخ حیات عیسی (ع) و بشارت نخستین آن را به دست می دهند. در این میان مرقس تنها، واضع قالب، یا سختار صوری روایت است. این چهارچوب در واقع از حیات کلیسا و ذهنیت و انگیزش ها و نیازهای مسیحیان نخستین پرده برمی دارد. این فرازها در ابتدا به شکل شفاهی منتقل می شدند و سپس با توجه به نیازهای کلیسا به مثابه نهاد پرستش، به فرازهایی نوشتاری بدل شدند.
در این میان دیبلیوس (1883-1946) نخستین کسی بود که به «نقد صورت های ادبی» روی آورده و در واقع همو این اصطلاح را وضع کرد. او می خواست که منبع میراث عیسی (ع) را به روش ترکیبی و از رهگذر بازگشت به دوره ی شفاهی پیش از عهد تدوین شرح دهد و خواست این میراث و اهتمامات و وظایف و رسالت متصدیان این میراث یعنی مسیحیان نخستین را بازشناسد و از سویی داعیان میراث عیسوی شامل مبشران و واعظانی که تکیه ی خود را بر بعضی مفاهیم دراماتیک قرار داده بودند و روایاتی که خود منبع روایات تفصیلی پیرامون جامعه ی نخستین مسیحی بوده اند و مبلغانی که روایاتی را در جهت تهذیب و تربیت دینی مردم برساختند و آنان که اساطیر و روایات لاهوتی را سامان داده اند را دسته بندی کند.
با این وجود نام مکتب نقد صورت با نام بولتمان (1884-1976) گره خورده است، او که پس از تلاشی دو ساله، این تک روایت های نخستین پیشاانجیلی که چه بسا پیش از اقوال و روایات هم وجود داشته اند و همچنین چگونگی بنای تاریخی این روایات چه روایات متعلق به میراث نخستین چه روایات متعلق به میراث بعدی و چه دستاوردهای فرایند تدوین را کشف کرد. بولتمان ساختار صوری دیبلیوس را نمی پذیرد، بلکه گسست متون و تقسیم آنها به تک روایت های نخستین و بررسی تشابه میان تک روایت های همانند در محیط های مجاور و توجه به تاریخ هر یک از این فقرات و اهتمام به انگیزش هایی که در پس تکوین و ظهور این روایات قرار دارند را بیشتر می پسندد. در واقع اگر بتوان روش دیبلیوس را استنباط ساختاری نام نهاد. پس به طور حتم باید روش بولتمان را استقرائی تحلیلی که بر پاره ای از مبانی فلسفی کلی همچون تفرد و رغبت برای تصویرسازی مبتنی است، تلقی کرد.
در این میان آلبرت به جامعه ی نخستین و محیطی که اناجیل از آن نشات گرفتند رجوع کرده، اختلاف میان اناجیل را به مناقشه ی عیسی با کاتبان بازمی گرداند، برترام هم پرستش Kult را تنها گفتمانی می داند که اناجیل در آن نضج یافتند و همچون بولتمان زیاد به تاریخ مقارن ادیان کار ندارد. در نتیجه این مکتب بر سر چند راهه ای شامل «نقد منابع»، توجه به شرایط گفتمان عصر تدوین و «نقد صورت» و تکیه بر صورت های ادبی، باقی می ماند. (2)
ترجمه ی اصطلاح Formgeshichte کمی دشوار است چراکه این اصطلاح در آن واحد به سه امر اشاره دارد:
(الف) «تاریخ صورت های ادبی»؛ یعنی بررسی صورت های ادبی سخن از لحاظ ریشه، ساختار و فرایند تحول که در علوم انتقادی «گونه شناسی» ادبی از آن یاد می شود. ضمنا در این تلقی، صورت های ادبی با نمونه های همانند خود در ادبیات کهن هم مقایسه می شوند. شاید این نزدیک ترین ترجمه ی تحت اللفظی برای این اصطلاح باشد که از سویی در میان بسیاری از پژوهشگران هم رایج است.
(ب) «تاریخ شکل گیری انجیل»؛ صورت در این تلقی به معنی شکل گیری Formation یا فرآیند تشکیل است. آنچه مهم است فرآیند شکل گیری شفاهی، نوشتاری و تاریخی انجیل از تک روایت های مستقل و از هم گسیخته است و در واقع صورت های نهایی انجیل که پدیدارهای بیرونی فرآیند تکوین هستند، اهمیت چندانی ندارند. این معنی وسیع تر از معنی نخست است. به اصطلاحی زبان شناختی و آنتروپولوژیستی خواست معنی نخست تحلیل صورت ها با همراهی زمانی آنها Synchronic و خواست معنی دوم تحلیل صورت ها در پی در پی بودن و تناوب زمانی آنها Diachronic است.
(ج) «صورت های مبتنی بر آگاهی های تاریخمند»: صورت های ادبی در فضای ادراک جمعی جامعه ی نخستین شکل می گیرند و در حقیقت صورت هایی برای ادراک تاریخی جامعه نخستینند. متن برساخته ی این ادراک است و پیش از آنکه به متن تبدیل شود، صورت همین ادراک است. ادراک هم آن نیرویی است که جهان را می فهمد و تصور می کند و در مرحله ی بعد به واسطه ی حکایات و داستان های خیالی و اسطوره و ضرب المثل، تعبیر خود از جهان را ظاهر می سازد. در واقع آنچه این ادراک و تصویر ناشی از آن را جهت می دهد، علل و خواست هایی داشته و قصد شده اند. این آن معنی عمیق تری است که می توان از اصطلاح Formgeshichte به دست داد؛ تعریفی که مکتب نقد صورت را همساز با معانی سه گانه ی لفظ؛ یعنی لفظ، معنی و شیء یا صورت، محتوی و عینیت با شاخه ی اساسی خود در پدیدارشناسی پیوند می دهد. مکتب نقد صورت را می توان از سه بعد مورد بررسی قرار داد که ما در این مجال به یک بعد بسنده می کنیم:
الف: یکی از موارد مورد توجه در این مکتب بررسی صورت های ادبی گوناگونی است که گفته ها و افعال حضرت عیسی (ع) در آن قالب ها از میراث شفاهی به میراث مدون گذار کردند. اینکه این میراث چگونه در وهله ی نخست در قالب صورت های ادبی نزدیک به صورت های موجود در ادبیات کهن یونانی، عبرانی و شرقی کهن شکل گرفت و اینکه تک روایت های کوچک چگونه پدید آمدند و با چه نسبتی در پایان به اناجیل تبدیل شدند. وظیفه ی این بعد از نقل صورت کشف این صورت ها پیش از آغاز فرآیند فهم یا تفسیر یا تاویل متن است. این بعد در واقع جایگزینی است برای نقد تاریخی که در گذشته برای اثبات صحت متون به کار می رفت با این تفاوت که نقد تاریخی بر سند تکیه دارد ولی نقد صورت بر خود متن.
(ب) بررسی تکوین اسطوره Demythologisation، همچون اسطوره ی تولد، مرگ یا برانگیختگی. این اسطوره در وهله ی نخست ریشه در فرایند خداسازی پدید آمده در ادراک جامعه ی مسیحی نخستین دارد که از تقدیس اقوال عیسی آغاز و به خداسازی مطلق شخص او ختم می شود. چه بسا این اسطوره با توجه به اسطوره های همانندی که در ملل مجاور رایج بوده اند همچون اسطوره ی میترا در میترائیسم پارس، اسطوره های خدایگان یونانی و رومی یا بعضی حکایات عروج پیامبران که در میان بنی اسرائیل رایج بودند برساخته شده است.
(ج) تاویل اسطوره Demythisation: بررسی تکوین اسطوره تنها گونه ای پرده برداری از اسطوره در ادراک جمعی جامعه ی نخستین مسیحی است اما تاویل اسطوره در واقع بازگشت دادن آن به مبانی عام وجود شناختی انسان و نه فقط ادراک تاریخی جامعه ی نخستین است. به عنوان نمونه فروتنی، فداکاری و اخلاص را هر انسانی درک می کند. زندگی و مرگ و درد هم از مؤلفه های سازنده ی وجود انسانی اند. گناه، آمرزش، پاداش و کیفر هم به اعمال انسانی باز می گردند. از همین جا می توان به اهمیت فلسفه های وجودی به ویژه آرا هایدگر و تحلیلی که از ابعاد وجود انسانی به دست می دهد که در واقع مبنای تاویل اسطوره است پی برد. از همین جا همچنین می توان به اهمیت هرمنوتیک هم پی برد. (3)

اصول اولیه و عام:

مکتب نقد صورت با وجود اختلافات فردی موجود میان رهبران بر مبانی و اصول عام و یکسانی استوار است. مهم ترین این اصول عبارتند از:
(الف) نقد منابع: سردمداران مکتب نقد صورت دستاوردهای نقد منابع را می پذیرند. همین تکیه ی ادبی متقابل میان اناجیل، ماده ی بحث را برای اصحاب مکتب نقد صورت آماده می سازد و پژوهش را برای ایشان ساده می کند و چگونگی بهره گیری انجیل متی و لوقا و مرقس از منبع Q و همچنین چگونگی استفاده ی مرقس و منبع Q از منابع نخستین را برای ایشان تبیین می کند. در واقع نقد منابع، درآمدی است بر نقد صورت (به مثابه اصطلاحی بهتر نزد ناقدان آنگلوساکسون) چه، در صورتی که تک روایت های نخستین به صورت پیشینی بازشناسی شده و تاریخ پیدایش آنها مشخص شود، بازشناسی روایات مکتوب ساده تر خواهد بود.
(ب) تک روایت های مستقل: دو منبع مرقس و Q از تک روایت های مستقل و کوتاهی تشکیل شده اند که ابتدا و پیش از تدوین به طور شفاهی این تک روایت ها می توان از روان شناسی، جامعه شناسی، و انسان شناسی بهره برد. کاتبان اناجیل همان هایی هستند که این تک روایت ها را در چهارچوب هایی خود ساخته گردآورده و در مجموعه هایی بزرگ تر میان این اجزا پیوند برقرار داشتند. در این میان پژوهشگران می بایست پس از کشف تک روایت های پیش از پیدایش اناجیل همین پیوند متاخر را بازشناسند. اشمیت وجود چنین مجموعه هایی را اثبات کرد و دیبلیوس آنها را در مرحله ی شفاهیشان بازشناخت. در این میان بولتمان بر وجود حدودی طبیعی برای چنین مجموعه هایی در دوره ی شفاهی تاکید می کرد، هر چند این حدود به طور کامل اعمال نشده باشند. اینها در واقع حدودی هستند که می توان در دوره ی تدوین از آنها چشم پوشید. تنها یک بخش از روایات از این قاعده مستثناست و آن «روایت رنج های مسیح» است. از سویی در دوره ی نخست از حیات عیسی گردآوردی نشده است و در تمامی اناجیل به یک شکل آمده و محتوی موضع گیری و گفت و گو و اقوال زیادی نیست، بلکه از حضور و شهادتی عینی حکایت می کند. با این وجود روایت مرقس قدیمی ترین روایت نیست. به عقیده ی بولتمان و دیبلیوس این بخش دستاورد فرایندی متاخر در نقل میراث گذشته است. به عقیده ی ایشان، هسته ی نخستین این روایت -در صورتی که مورد جست و جو قرار گیرد- صرفا تاریخی نیست، چرا که روایات کنونی حوادث را در سیاقی گسترده تر گزارش می کنند. در واقع این روایت در چهارچوب نخستین پرسش رویاروی کلیسا به عنوان پاسخ مطرح می شود. آن پرسش این است که چگونه مردمی که عیسی برایشان برکت بخشیده بود و معجزات و نشانه های او را به چشم دیده بودند او را تا چوبه ی صلیب کشیدند؟
(ج) تکوین اناجیل: این تک روایت های کوچک و مستقل در گذار خود ابتدا در فضای ادراک تاریخی جامعه ی نخستین پدید آمده و به صورت شفاهی و دهان به دهان نقل شدند. سپس به صورت مدون درآمده و در مرحله ی بعدی در واحدهای بزرگی گرد هم آورده شدند. سپس نوبت به کاتبان انجیل رسید که این اجزا را در چهارچوب و فرمی یگانه و در جهت اهدافی معین به هم پیوند دادند. در این میان وظیفه ی پژوهشگر بازگشت به صورت های نخستین میراث مسیحی و رصد تغییرات آن طی دوره های مختلف است. سپس نوبت به مقایسه ی متون اناجیل با متون مشابهی می رسد که در ادبیات عامیانه و کهن و ادبیات احبار در روزگار صورت بندی اناجیل وجود داشته اند. بنابراین کاتبان اناجیل را نمی توان مؤلفان آن دانست، بلکه ایشان گردآورندگان و محرران و سامان دهندگان به مضامینی بوده اند که پیش از ایشان وجود داشته است. در این میان هر مضمون، سرگذشتی دارد و برای هدفی ویژه از سوی جامعه ی نخستین مسیحی به کار گرفته شده است. این مضامین هر یک محور و هسته ای دارند که در مراحل بعدی مطابق با قوانین تحول کار ادبی و الزامات نقل شفاهی روایت مضامین دیگری بر آنها افزوده شده است. در این بین مهم ترین قانون، قانون ایجاز و اطناب است، ایجاز بخش اصلی است که پس از چندی نام ها و جزئیات بر آن افزوده می شود. حکایت ثروتمندی که به دنبال عیسی می گردد چنین داستانی دارد (مرقس 10:17-22). این فرد نزد لوقا رئیس و نزد متی مردی جوان است در انجیل ناصریان Nazareens آمده که یکی از آن دو با شنیدن سخن عیسی (ع) سر تکان داد. در انجیل عبرانیان آمده که مرد صاحب دست خشک، مردی بناست که از دسترنج خود روزی می خورد. در این بین کار نقد این است که روایت را از این اضافات بزداید تا راهی به هسته ی نخستین روایت یابد. در واقع هر فراز کانونی دارد؛ مثلا حکایت مسح بطانیا (مرقس 4: 3-9). یا ندای شاگرد (مرقس 1: 16-20)که در لوقا (5: 1-11) از ابتدای این سخن عیسی «شما را به شکارچیان انسان بدل می کنم» به حکایتی خیالی تبدیل شده است. دیبلیوس و بولتمان معتقدند که این گونه فرازها همچنان که بوده اند حفظ نشده و متاثر از شرایط زمانی و مکانی، چیزهایی به آنها افزوده شده است. گونکل هم همین قانون را بر روایات عهد قدیم صادق دانست. البته نمی توان تمام فرازها را منطبق بر این قاعده دانست، چرا که امکان دارد بر فرازی قاعده ی ایجاز صادق باشد و برفرازی دیگر قاعده ی اطناب.
نقطه ی آغاز Sitz im Leben: این تک روایت ها نخست به عنوان موعظه هایی تبشیری و برای خدمت به ایمان جامعه ی نخستین و نشر باورهای این جامعه به کار گرفته شدند. درواقع این روایت ها در اصل موعظه هایی بودند با هدف تبلیغ گزارش هایی تاریخی در جست و جوی حقیقت. از سوی دیگر این تک روایت ها در فضای ادراکی جامعه ی نخستین نضج یافته و جز در آن فضا و در چهارچوب انگیزش ها، کارکردها، خواست ها و منافعی که جامعه ی نخستین را به کنش وامی دارد، این جامعه تصور خود را از جهان دارد و از باورها و تعلقات متباینی برخوردار است که می توان بر مبنای آنها چگونگی تکوین اناجیل و پیوند آنها
با تک روایت های کوچک را دریافت و انگیزش های آفرینش روایت ها و منافع مندرج در آنها و اختلافات موجود در این بین را مورد بررسی قرار داد.
ازاین جمله می توان گفت که هدف نهایی متی اثبات رهایی دهندگی عیسی Messia و اثبات شریعت کلیسا و هدف مرقس ارائه تصویری از عیسی است که درآن عیسی یکی از فقرا Ebionit است تا از این رهگذر ایمان یهودی را به دست آورد.این انگیزش ها در فرایند شکل گیری اناجیل و پیوند آنها با تک روایت های نخستین بسیار حائز اهیمتند، به گونه ای که از همین امر به طور مستقل با نام «نقد تدوین »Redation Criticism یاد می شود.از این رهگذر می توان با بر گسن هم عقیده شد.او اظهار می دارد که تدوین اناجیل طی فرایندی قهقرایی Retrogreade و از طریق بازخوانی اکنون در گذشته انجام گرفت. در واقع میراث مسیحی نیازهای کلیسا را برطرف ساخته بود. این یکی از بنیادی ترین مسلمات دیبلیوس در باز تولید اناجیل همساز با نیازمندی های جامعه نخستین مسیحی است . با این وجود بولتمان از تحلیل متن آغاز می کند و در مرحله بعدی به کلیسا می رسد. اما او معتقد است که بدون داشتن تصویری اجمالی ا زجامعه نخستین مسیحی و تاریخ آن نمی توان پس از تحلیل متون نهایی به جزئیات آن دست یافت. از اینجا می توان به اهمیت تاریخ مقایسه ای ادیان در«تاریخ صورت های ادبی» پی برد. به نظر دیبلیوس جنبش مسیحی از حلقه ای آرامی- فلسطینی که حول حضرت عیسی (ع) گردآمده بودند آغاز می شود. پس ازآن مسیحیت هلنی پیشاپولسی نزدیک به یهودیت پدیدار شد. دراین روزگار کلیساهای مسیحی در مناطقی بودند که به زبان یونانی سخن می گفتند و پیوندهای خود با یهودیت را هم نگسسته بودند. سپس نوبت پیدایش کلیسای پولسی بود که پیوند کمتری با یهودیت داشت . به نظر دیبلیوس انجیل های موسوم به متقابل در حلقه فلسطینی با زبان آرامی شکل نگرفت ،در کلیسای پولسی هم نضج نیافت، بلکه منشا این اناجیل کلیساهای هلنی پیشاپولسی همبسته با یهودیت است .از نقطه نظر این کلیساها، ایمان و آرزوهای یهودی با آمدن مسیح(ع) به واقعیت پیوسته بود. این گونه از مسیحیت به میراث عیسی از آن رویکرد که رهایی مورد انتظار فرا رسیده است ، نگاه می کرد. پس هدف این رویکرد نمی توانست تاریخی باشد بلکه خواست این رویکرد مشیانی Messianic بود. مبشران ، واعظان و معلمان هم به نقل همین رویکرد پرداختند.از همین روست که دیبلیوس کتاب خود را «رسالت و تاریخ »Botschaft und Geschichte نام نهاد.بولتمان هم مسیحیت نخستین را به مسیحیت فلسطینی و مسیحیت هلنی تقسیم می کند و کتاب «مسیحیت نخستین در چهارچوب ادیان کهن» را به نگارش درآورد. در واقع هدف اساسی مکتب تاریخ صورت های ادبی بررسی تاریخ این صورت ها و پژوهش در گونه های این صورت ها بر مبنای آموزه های نقد ادبی و با کمک تحلیل فضای عامیانه و ادبیات کهن است .با این همه مهم ترین هدف ، در واقع تعیین گونه های ادبی و نه مضامین آنها است .(4)
سردمداران این مکتب درباره تفسیم بندی صورت ها و نام های آن متفق نیستند، با این وجود مشهورترین نظرات از آن دیبلیوس و بولتمان هستند.
صورت های ادبی از نگاه دیبلیوس:
دیبلیوس پنج صورت ادبی را برمی شمرد، این صورت ها عبارتند از:
1-الگو Das Paradigm:منظور از Paradigm آن روایت پویا و جامعی است که مشتمل بر اختلافات کوچکی است و ابراز گفته یا عملی از عیسی (ع) را به دور از پرداختن به جزئیات بی فایده و آوردن نام ها ومواضع مشخص در زمان و مکان هدف دارد.از شخصیت پردازی هم برای جلب توجه دراین روایت خبری نیست.این روایت در واقع بر خود عیسی (ع) متمرکز می شود، و از این رهگذر قول و فعل او در متن ایمان کلیسایی قرار می گیرد.سپس گروه روایت را با واکنش مجموعه در برابر رویداد به پایان می برد. دراین میان دو یا سه گفت و گو در Paradigm را می یابد که جملگی پیرامون یک موضوعند. هریک از این گفت و گوها از روایتی مستقل با محوریت قولی از عیسی (ع) تشکیل می شود که پرسش ویژه مطرح شده در جایگاه ویژه را به
پاسخی بنیادین و کلی فرو می کاهند.البته گاهی عیسی (ع) به گفت و گوها پاسخ هایی ویژه می دهد همچنان که در داستان زن کنعان دیده می شود. گاهی هم پیش از قول عیسی (ع) ،شرحی مقدماتی برای تقویت معنی گنجانده می شود .دراین بین عیسی (ع) گفت و گو را با گفته ها یا نقدهای خود در جهت تعلیم شاگردان یا تکمیل مثال به پایان می برد. دراین گونه روایت به نام شرکت کنندگان در گفت وگو اشاره نمی شود و گاهی تنها با عبارت «بعضی» گاهی هم با نام جمع یا گروهی مانند «فریسیان»یا «کاتبان» از شرکت کنندگان در گفت و گو یاد می شود. اگر طرف مقابل سخنگوی گروهی خاص باشد عیسی(ع) در پاسخ تمام گروه را مورد خطاب قرار میدهد (به جز فقره مهمانی شمعون و گفت وگو پیرامون بزرگ ترین پندها) از سویی اگر طرف گفت وگو از دوستان عیسی (ع) باشند،جزئیات از سخنان او رخت برمی بندد.سخن پیرامون مریم و مارتا از این دست روایت هایند.الگو در واقع صورتی ادبی و هنری است که ازیک دیدگاه Setting ویک عمل action سود می برد و به حکمت یا سخنی ماثور منتهی می شود .دیبلیوس برای الگو (پارادایم)پنج ویژگی قائل است .این پنج ویژگی عبارتند از استقلال از سیاق ادبی، ایجاز و سادگی به خاطر کارکرد واعظانه آن، رنگ و روش دینی و نه ادبی، روش آموزشی که گفته های عیسی (ع) را برجسته می کند ودر نهایت ایده ای مفید برا ی وعظ یا حکمت وفعلی از عیسی یا واکنشی از بینندگان .این روایات کوتاهند (5 الی 8 آیه) که بلندترین آنها مناقشه عیسی (ع) با فریسیان و کوتاه ترین شان امتناع از معجزه گری است . این سنخ روایتگری قدیم ترین روش برای روایتگری مسیحی است لذا دیبلیوس آن را نخست نام می نهد. او قانون عام را برای سنجش صحت تاریخی این روایات وضع می کند. این قانون عبارت است از «هرگاه روایت به وعظ و پند نزدیک بود از لحاظ تاریخی درست است»و بعید است که به روایت هایی ادبی، رمانتیک و خیالی محض تبدیل شود.
2-داستان Nouvelle)Tale,Novel Die: روایتی آمیخته است که واکنش مردم در برابر زنده شدن دختر زائیر توسط عیسی (ع) را مورد توجه قرار میدهد. اقوال عیسی (ع) در برابر خود روایت و توصیف جزئیات و روایت محض حوادث دراین گونه روایت اهمیت خود را از دست می دهد.این روایت ها به معجزات عیسی (ع) مربوط می شوند. از سویی این روایت ها از سوی راویان و معلمانی که زندگی عیسی را روایت می کرده اند ریشه گرفته و نه واعظان .دراین گونه روایت روش های ادبی پیش از پارادایم دیده می شود.حکایت بیماری ،تکنیک معجزه و در نهایت موفقیت معجزه در اینگونه روایات پندی دینی دیده نمی شود، در واقع این روایات در کلیسا محوریت ندارند و بیش از هرچیز به روایات دنیایی پراگماتیک نزدیک هستند. حکایت به مثابه یک صورت ادبی از سه راه به دست می آید؛ راه نخست ، امتداد دادن پارادایم ها بیرون از چهارچوب موعظه است . دراین بین راوی سعی میکند مضمونی چون مضمون معجزه را غنایی بیش از پارادیم بخشد و از تمام عناصر روایت بهره برد تا حکایت را زنده تر کند.دوم :مقدم داشتن انگیزش های بیرونی و گاه غریب بر پارادایم های نخستین ، به عنوان نمونه به نظر دیبلیوس حکایت راه رفتن عیسی (ع) بر آب چه بسا از ورد انگیزش تجلی الهی بر زمین در روایت نخستین یاری عیسی (ع) نسبت به مردم در سختی ها نشأت گرفته است . راه سوم ، استعاره یا وام گرفتن مضامین خارجی از ادبیات بومی یا دینی کهن است .دراین سنخ روایت حکایت کاملا گرته برداری می شود.
3-حکایت خیالی Die Legende: روایتی دینی است پیرامون قدیسی که مردم کارها و فرجام او را مورد توجه قرار میدهند. این گونه روایات در پاسخ به رغبتی دوگانه در کلیسا صورت بندی شدند: رغبت در شناخت چیزی درباره فضائل انسانی و بسیاری از قدیسان زن و مرد در داستان عیسی (ع) و دوم رغبتی که پس از آن برای شناخت خود عیسی (ع) به این سبک شکل گرفت که در داستان عیسای 12 ساله کاملا روشن است و به وضوح می توان نشانه های حکایت های خیالی را درآن دید.این روایت الگو و داستان را به مثابه دو نقیض به هم پیوند می دهد. دراین میان الگو، برساخته ای مسیحی و معطوف به تربیت دینی و داستان تعبیری از عالم اطراف آن هم به روشی دنیوی است .روایت آلام مسیح را می توان چنین
روایتی دانست که خواننده یا شنونده می تواند از رهگذر آن اراده الهی معطوف به رنج های مسیح را که علت بزرگداشت مسیحیان نسبت به آن است را به خوبی دریابد. دراین میان اگر بتوان روایت های پارادیمی را با نقص در تصویر وداستان را با وفور جزئیات پیرامون اعمال انسان ها بدون دادن تصویری از شخصیت ها بازشناخت، باید گفت صورت حکایت خیالی فرجام انسان را به مثابه نشانه ای الهی مورد توجه قرار میدهد. اگر صورت الگویی و داستانی را در تعامل با خدایی انسان شده بدانیم،صورت حکایت خیالی در تعامل با انسانی است در راه خود تا تبدیل شدن به یک الهه. طبیعی است که نمی توان این سنخ روایت را تاریخی دانست. با این وجود نمی توان مضمون تاریخی اینگونه روایات را هم انکار کرد چرا که در هر حال اینگونه روایات به طور کامل منطبق با قواعد «بیوگرافی» نویسند.(5)
4-قول (Die Paranese(Saging ,exhortations: دیبلیوس به رغم تاکید بر مضمون روایت در اناجیل متقابل، اقوال عیسی را هم نظر به نیاز فرایند تبشیر به آن در تعلیم دینی مورد توجه قرار میدهد.در واقع اقوال عیسی از آن رو که زندگی مسیحی و راه های عبادت را پدیدار می کند از اهمیت بسزایی برخوردار هستند. بشارت نخستین پربود از اقوال عیسی ، این روایات پس از متمرکز شدن میراث در گفتمان موعظه و ارشاد وتعلیم، رنگ وبوی آن را گرفتند. دراین میان معانی واژگانی که پیش از این برچسب موعظه و ارشاد نداشتند، تغییر کرد. دراین بین میل دیگری معطوف به داخل کردن مباحثی پیرامون طبیعت مسیح باب شد و کلیسا به طور فزاینده ای وارد این مبحث شد. دراینجاست که مثال های Parable می آیند تا معانی اقوال را به تصویر کشند.(6)
5-اسطوره Der Mythus: روایتی است که افعال خداوند را حکایت می کند،برخلاف الگو (پارادایم) که محتوی گفته های معلم و نه گفته ها و افعال الهی است .این اسطوره ها در اناجیل متقابل بسیا رکمند و دیبلیوس آنها را این گونه مشخص می کند: معجزه تعمید(مرقس 1:1-11)امتحان عیسی (ع) (مرقس 12:1-13)و تجلی الهی (2:9-8).اناجیل دراین صورت یعنی اسطوره با یکدیگر متفاوتند، به عنوان نمونه انجیل مرقس از جهت شکل اسطوره ای است واز جهت محتوا اسطوره ای نیست از سویی دیبلیوس بر این امر تاکید دارد که سرگذشت عیسی (ع)در سر منشأش اسطوره ای نیست چرا که صورت های الگویی نخستین که که ترین شواهد ما بر فرایند تکوین میراث مسیحی هستند.هیچ قهرمان اسطوره ای را بر ما نمی دهند. بلکه این اسطوره ها پیرامون مسیح [و ولادت او] در آخرین مراحل و متاثر از رساله های پولس پدید آمده اند. پس می توان گفت پولس خود مؤسس اسطوره مسیح است.
صورت های ادبی بولتمان:
بولتمان تمام مواد سازنده انجیل های متقابل را در چهارچوب تمییز میان اقوال عیسی (ع) و روایت مورد تحلیلی تفصیلی قرار میدهد.او اقوال را به دو بخش تقسیم می کند: فرازها و گفته های الهی، سپس گفته های من و مثال ها را برغم نسبتشان با گفته های الهی از نظر محتوایی به طور مستقل مورد بررسی قرار میدهد و در مرحله بعد ماده روایت را به دو بخش اساسی تقسیم می کند:
داستان معجزات وروایات تاریخی همراه با داستان های خیالی.
1-فرازهاApathegma:این سنخ روایات شبیه صورت الگویی دیبلیوس است و شامل اقوال کوتاه عیسی در سیاق های مختصر می شود. بولتمان چون موافق ریشه تبشیری این روایات نیست از آنها به مقاطع یا فرازها تعبیر می کند و بولتمان فراز را سه نوع می داند که هرنوع سیاق و ابزارهای خود رادارد. نخست: گفت وگوی نزاع آمیز Streitgesprache که از مناقشه پیرامون موضوعاتی چون مصیبت عیسی یا رفتار او و شاگردانش و همچنین شوربختی مرد خشک دست در روز شنبه (مرقس1:3-6)نشأت می گیرد. این روشی ادبی است که در کلیسا شکل گرفته و در مناقشه با مخالفان به کار می رود.
دوم: گفت وگوی مدرسی Schulgeshprache که از پرسش های مخالفان مثلا پرسش ویژه ای که از یکی از کاتبان مطرح می شود (مرقس 28
:12-34) نشأت می گیرد. با اینکه این دو گونه مقطع شباهت های بسیار مبهم دارند، اختلاف هایی هم با هم دارند. مثلا گفت و گوی مدرسی با نقاش آغاز نمی شود بلکه در بیشتر موارد با یک پرسش شناختی از معلم آغاز می شود. سوم: فرازهای بیوگرافیک : این روایات ، گزارش ها یا روایت هایی تاریخی هستند مانند داستان لوقا(57:9-62)
این سنخ روایت به این نام خوانده شده اند چرا که به نظر می رسد معلوماتی پیرامون عیسی به دست می دهند.از موعظه می آغازند چرا که بهترین روش هاست و بهترین الگو برای تربیت دینی به شمار می رود. این انواع سه گانه در واقع بر ساخته های کلیسا هستند، نه گزارش هایی تاریخی. درست است که عیسی (ع) با چنین پرسش هایی رویاروی بوده اما با مقایسه این روایات با ادبیات احبار به شباهت های بسیاری می رسیم و در می یابیم که بسیاری از این روایات بر ساخته کلیساهای فلسطین هستند. بولتمان در این نکته با دیبلیوس اتفاق نظر دارد که مقاطع با در نظر گرفتن اهتمام تاریخی نسبت به آنها متحول شده و به داستان هایی بدل می شوند که پرسش کنندگان در آنها با اینکه در ابتدا نامعلوم بوده اند، به دقت توصیف می شوند واینکه از دشمنان می باشند یا دوست عیسی (ع) به دقت مورد اهتمام قرار می گیرد.(7)
2-اقوال پروردگار Herrenworte:بولتمان اقوال خدا را با توجه به محتوای آنها و با وجود بعضی تفاوت ها به سه گانه تقسیم می کند:
(الف) Logien proverb):حکم دراین روایات عیسی همچون معلمان حکمت در میان بنی اسرائیل و در تمام شرق، به مثابه یک معلم حکمت نمایان می شود که همین قسم از اقوال پروردگار را به سه گانه اعلانی Declarative و تاکیدی Assertive، امری Amperative یا مقارن Comparative و پرسش Interrogative تقسیم می کند. بولتمان درباره این روایات سه احتمال می دهد: نخست اینکه بعضی از این صورت ها را خود عیسی (ع) در اناجیل متقابل صورت بندی کرده، دوم اینکه بعضی ، از فضای آن عصر سوء استفاده کرده اند و سوم اینکه کلیسای نخستین ، این روایت ها را با استفاده از منابعی که در ادبیات یهود داشته اند به عیسی (ع) نسبت داده اند. بولتمان در نهایت به این نتیجه می رسد که حکمت ها نامستندترین سخنان عیسی هستند.
(ب) اقوال پیامبرانه و رستاخیزانه: اقوالی اند که طی آنها عیسی فرا رسیدن ملکوت را خبر می دهد و به توبه فرا می خواند و رهایی را برای تائبان و هلاک را برای غیر تائبان می داند. به نظر بولتمان روایت رستاخیز مرقس(5:13-27)گواهی است براینکه کلیسا بخشی از ادبیات یهودی را به عیسی (ع) نسبت داده است، حال پرسش اینجاست که درباره دیگر بخش های چه می توان گفت؟ بعضی اقوال نشان می دهند که رستاخیز آگاهی انجیل متفاوت از میراث یهودی است لذا می توان نتیجه گرفت که خود عیسی(ع) ماخذ آنها باشد. اما بعضی دیگر هیچ وجه ممیزه عیسوی در خود ندارند لذا می توان آنها را به منابع یهودی منسوب دانست. البته این به آن معنی نیست که تمام اقوالی که یهودی نمی باشند حتما عیسوی باشند،چه بعضی از اقوال نبوی بر ساخته آباءکلیسای نخستین اند که بعدها به عیسی (ع) نسبت داده شده اند. با این همه مسیحیان نخستین، در گرو عواطف رستاخیز باور خود مبنی بر ظهور عیسی (ع) بوده اند و بسیاری از اقوال عیسی که علیه پدیدارهای بیرونی تقوا گفته شده اند در نهایت شبیه اقوال پیامبران بنی اسرائیل هستند.(8)
(ج)شریعت و اخلاق یهودی و سامانه جامعه نخستین مسیحی؛ به نظر بولتمان متن را می توان آشکارا در ضمن مواد تشریعی دانست.
او تاکید می کند که کلیسا گنجینه ای از سخنان اصلی عیسی (ع) را در اختیار داشت که اقوال موجز او در نزاع با تقوای یهودی از آن جمله اند. بولتمان معتقد است برای نخستین بار است که می توان از حیث فرم و محتوا درآن واحد از اقوال عیسی (ع)سخن گفت. این اقوال اصیل در میراث گردآمده و از سوی کلیسا صورتی جدید یافتند. کلیسا اقوال یهودی دیگر را هم گرد آورده، منقه کردند و آن را در میان آموزه های مسیح جای دادند و از این رهگذر اقوال جدیدی را مبتنی بر آگاهی های خود تولید کرده و به عیسی (ع) منسوب داشتند.
(د)اقوال من Ich-worte اقوالی منسوب
به عیسی هستند که او طی آنها از خود، عمل و فرجام خود یا ضمیر متکلم سخن رانده است .
به نظر بولتمان نمی توان ثابت کرد که عیسی (ع) با خمیر متکلم از خود سخن نگفته باشد، اما اینگونه اقوال تردیدهایی به بار می آورند که اطمینان به آنها را سخت می کند، چه ، این اقوال در کلیت خود رویکردی ناظر به گذشته از کلیسا را بازنمایی می کنند که بیشتر آنها ازکلیسای فلسطینی ناشی می شوند. با این همه اقوال با ضمیر متکلم عیسی (ع) را کلیساهای یونانی وضع کرده اند.(9)
(ه)مثل ها Parable)Gleichnisses):حکایتی متمرکز است شبیه حکایت های عامیانه همراه با زبان حسی و استفاده از زبان جدلی وتک گویی Soliloguy و تکرار.هدف این سنخ روایت ها صدور احکامی در امور دنیوی و روابط اجتماعی و احیانا روحی انسان برای شنوندگان است.عیسی (ع) به فراخور حال از رهگذر مثل گویی سخن رانه که این سخنان از سوی کلیسا برحسب مصالح نقل شده اند. کلیسا بربسیاری از این مثل ها افزوده و حکایاتی رمز گونه Allegories و تفسیراتی از منابع یهودی را به آنها اضافه کرده است.
قاعده بولتمان برای بازشناسی مثل های اصلی عیسوی این است:
هرگاه از یک جهت تقابل میان اخلاق یهودی و آخرت گرایی که آموزه های عیسی (ع)را متمایز می سازند، واز جهت دیگر آموزه هایی بدون هیچ نشانه مسیحی در اختیار داشته باشیم، می توانیم مثل های عیسی (ع) را بازشناسیم.(10)
(3)داستان معجزه ها Wundergeschichte : این روایات همان هایی هستند که از سوی دیبلیوس داستان نام گرفتند، یعنی همان داستان های شفا و خوارق طبیعی که معجزه در آنها موضوع اصلی تلقی می شود. این داستان ها ازنظر بولتمان حاوی سه مؤلفه اند که پیش از این از آنها یاد شد؛از سویی بولتمان معجزات را دو دسته می داند: شفای بیماری ها و معجزات طبیعی که از دسته نخست همانندهایی در ادبیات احبار یافت می شود اما نمی توان از دسته دوم سابقه ای د رادبیات هلنی و یهودی پیدا کرد. بولتمان میان داستان های معجزه در اناجیل متقابل و همانندهایشان در ادبیات هلنی و یهودی مقایسه ای انجام می دهد و شباهت هایی را در روش می یابد. به نظر او بیشتر این روایت ها از سویی کلیسای فلسطینی اضافه شده اند و میزان کمی از آنها احتمال دارد به منبعی هلنی بازگردند(11)
4-داستان های تاریخی و حکایت های خیالی Geschteeryahlungund Legende: اینها داستان های دینی- تربیتی هستند و لزوما به معجزات ربطی پیدا نمی کنند،هرچند امکان دارد مبنی بر بعضی حوادث تاریخی روایت شده باشند. بولتمان داستان های تاریخی و حکایت های خیالی را با هم ذکر می کند چرا که اعتقاد دارد تمیز دادن میان آنها سخت است.بولتمان درباره این روایت ها قاعده ذیل را پیشنهاد می کند: اگر سیاق داستان مربوط به ایمان یا عبادت جمعی باشد،نتیجه حکایتی خیالی خواهد بود ، همچنین اگر سیاق داستان به زندگی قهرمانی دینی بازگردد،نتیجه حکایتی خیالی را بولتمان در سه چیز می داند، عهد قدیم و یهودیت، سازه های هلنی و کلیسا، صرف نظر از هر منبعی به نیازهای ایمانی که به حیات مسیحی مرتبط هستند.(12)
تاریخ صورت های ادبی و حیات عیسی :
جامعه نخستین مسیحی به تاریخ عیسی (ع) از آن رو که تاریخ است توجه نکرده اند و آن را در چهارچوب زمانی و مکانی و در فضای جغرافیایی و انسانی ویژه خود قرار نداده اند ، این امر به نگارش درآوردن تاریخ صحیح حیات مسیح را غیرممکن ساخته است ،پرسش اینجاست که با این وجود می توان به قدر امکان تاریخی نسبتا صحیح از حیات عیسی (ع) به دست داد؟ بولتمان صحیح از حیات عیسی (ع) به دست داد؟ بولتمان و دیبلیوس در پاسخ به همین پرسش بود که کتاب های خود را به نگارش درآوردند.
بولتمان پیشنهاد می کند که برای بازنویسی تاریخ حیات عیسی (ع) در وهله نخست از صحت متن از رهگذر مقایسه سه مؤلفه درآن اطمینان یافت، نخست : در تعارض با اخلاق و تقوای
یهودی، دوم در بازنمایی خصلت آخرت گرای بشارت عیسی که وجه ممیز آن هم هست و سوم در عدم بازنمایی آموزه های ویژه مسیحی، O.Cullmun معیار همسازی یا عدم همسازی با یهودیت یا همسازی با کلیسای متاخر را هم مورد توجه قرار می دهد.گرمیاس dermias دو مقیاس دیگر را هم با تکیه بر معاییر زبان شناسی محیطی می افزاید. نخست: ویژگی های آرامی متن مانند صیغه های منظم، مترادفات و واژه های معکوس، نشان دهنده ترجمه از آرامی به یونانی است .دوم گاهی هم متن محیطی فلسطینی را بازنمایی می کند. دیبلیوس در کتابی که در باب عیسی به سال 1939 به نگارش درآورد به تاکید بر ضرورت تمییز صدق واحدهای متعدد میراث گذشته بر مبنای صورت این واحدها ، تنها داستان رنج های مسیح را از لحاظ تاریخی صادق تلقی می کند.بولتمان هم با اینکه در وجود عیسی (ع) به مثابه رهبر نهضتی که در فلسطین پا گرفت شک نمی کند ولی روایاتی را که تاریخ زندگی او را به تصویر می کشند مورد تردید قرار میدهد. با این همه بولتمان نسبت به اقوال عیسی تردید کمتری از خود نشان می دهد و در صدد است از رهگذر این اقوال تصویری از عیسی به دست بدهد. با این همه اقوال و روایات جملگی به جامعه نخستین مسیحی ناقل اقوال عیسی (ع) یا واضعان آنها از زبان عیسی (ع) باز می گردند.پرسش اینجاست که چگونه می توان اقوال نقل شده را از اقوال وضع شده باز شناخت؟
چه بسا علم به اینکه تدوین اناجیل متقابل به زبان یونانی و در میان گروه های هلنی وصورت پذیرفت ، و از سویی عیسی(ع) در میان جامعه نخستین مسیحی و در فلسطین زندگی می کرد و به زبان آرامی سخنی می گفت، ما را در پاسخ با این پرسش یاری رساند.در واقع می بایست در برخورد با آنچه در اناجیل متقابل- چه از نظر زبانی و چه از نظر محتوا- متاثر از فضای مسیحیت هلنی نضج یافته است ، با احتیاط بیشتری عمل کرد.
تحولات مکتب نقد صورت واکنش ها:
مکتب نقد صورت پس از پشت سرنهادن دوره تاسیس به دو شاخه تقسیم می شود: نخستین شاخه در پیروی از نظرات دیبلیوس و بولتمان در صدد حفظ دستاوردهای روش نوین ایشان است.در واقع پیروان این شاخه بدون اینکه دست به نوآوری بزنند در صددند تا شواهد و ادله بیشتری بر صحت گفته های اسلاف خود بیاورند. دومین شاخه ، به طور محافظه کارانه ای می خواهد ضمن حفظ روش مؤسسان ، از چالشگری آن روش نسبت به باورها و تاریخ مسیحیت بکاهد. شاخه محافظه کار مکتب نقد صورت بر آن شد تا اموری را اثبات کند که در واقع در تناقض با مسلمات مکتب قرار می گرفتند. اثبات صحت تاریخی انجیل مرقس و اناجیل متقابل، بلکه اثبات صحت تاریخی متون و امکان بازگشت به عیسی (ع) به عنوان منبعی برای این متون قدیمی و همچنین کم جلوه دادن میزان دخالت کلیسا در جعل میراث و برساختن اقوال و تفسیرهایی برای متون و کم کردن از میزان تاثیر کلیسا در سامان دادن به باورهای مسیحی در راس پروژه های این شاخه قرار گرفت. ایشان همچنین برای زدودن شائبه های وثنی از مسیحیت و القای گونه ای استمرار میان مسیحیت و یهودیت رابطه مسیحیت با یهودیت را بیش از رابطه مسیحیت با میراث هلنی تلقی کرده و بیشتر تکیه خود را برپولس و یوحنا و پیوند دادن این دو و با اناجیل متقابل قرار دادند و در نهایت باورها را به دور از نقد متون ندانستند، بعضی از نمایندگان این رویکرد به جای استفاده از «نقد صورت ها» تنها از «نقد منابع» بهره جستند. تلقی ایشان این بود که بازگشت به نقدهای قرن گذشته و پژوهش های کلاسیک رایج در آن قرن کمتر از آنکه گمان می رفت عقیده را به چالش می کشد. از این رو کسانی چون شتریتر B.H.Streeter و هیدلام(13)Headlam به تحلیل متون اناجیل چهارگانه پرداختند تا صحت تاریخی آنها را برخلاف رویکردهای انتقادی به اثبات رسانند.بعضی دیگر همچون دود CD.Dodd به چالشگری «نقد صورت ها» پرداختند .دود برساختگی وجعلی بودن چهارچوب کلی واحدهای مستقل را منکر شد و میان واحدهای مستقل، مجموعه های بزرگ و سمت گیری کلی رسالت عیسی تمییز قائل شد واین موضوع آخر
را از خود عیسی (ع) ونه از برساخته های کاتبان انجیل تلقی نمود. از سویی مانسون T.W.Manson هم با تکیه بر نقد منابع و با انکار بر ساختگی میراث مسیحی از سوی کلیسا در صدد اثبات صحت تاریخی اناجیل برآمد. دراین بین مؤسسان شاخه اسکایند یناوی مکتب یعنی ریزنفلد H.Riesenfelsd و گرهاردسون B.Gerhardsson ثابت کردند که عیسی (ع) مضامین ثابتی را چه در صورت اقوال و چه روایات به شاگردان داد تا آنها هم این مضامین را به دیگران منتقل کنند .این واحدها در ابتدا صورتی شفاهی داشته، پس از چندی صورتی مدون یافتند. این واحدها در ابتدا صورتی شفاهی داشته، پس از چندی صورتی مدون یافتند. ولی به هرحال سرآغاز جملگی این روایات عیسی بوده است ؛ امری که برای میراث یهودی هم رخ داده.از سویی پولس علاوه بر علمی که میراث مسیحی دارد خود حامل میراث اناجیل است.(14)گروه سومی از نمایندگان شاخه محافظه کار که نویسندگانی آنگلوساکسن را در برمی گرفتند با تلقی نقد صورت ها به عنوان نقدی تاریخی روایات و اقوال را به خود عیسی (ع) ارجاع دادند.دراین میان تیلور V.Taylor تلاش کرد تا اثبات کند مستندات اناجیل از آن رو که به شاهدان عینی بازمی گردند، صحیح هستند و هیچ یک از بخش های آن برساخته کلیسا نیستند. همچنان که نمی توان تمام مضامین را از نقطه عزیمت صورت ها به تحلیل نشست. همچنین به نظر او دلایل بولتمان برای تقسیم اقوال عیسی (ع) به حکمت ها ، اقوال پیامبرانه و رستاخیزانه و قوانین تشریعی و قواعد تنظیم کننده زندگی اجتماعی کافی نیست. دراین بین لیتفوت R.H.Litfoot مباحث خود را بر بازنمایی اهداف و آراء و عقاید کاتبان اناجیل متمرکز کرد و «نقد تدوینی» را پایه ریزی کرد ، وپس از او این سنخ نقد به شاخه ای مستقل از «نقد صورت»بدل شد.(15)گروه چهارمی روش نقد صورت را برای بررسی مثل ها به کار گرفت.
مثل هایی که پیش از نقد از سوی مردم حکایاتی رمزی allegories تلقی می شدند. در این بین یولچر A.Julcher ، مردم ،حوادث و موضوعات را در ضمن وقایع تاریخی وارد داستان ها ساخت. او برای اینکه پیام خود را پویایی و وضوح بیشتری ببخشد، داستان ها، قرینه ها و وجوه شبهی که در عمل عیسی (ع) بوده را از زندگی روزانه برمی گیرد و تفسیری گسترده تر و فراگیرتری از متن دینی به دست می دهد.دود C.H.Dood در پیروی از او رمزی بودن حکایات را رد کرد واظهار کرد که تفسیرها می بایست با توجه به شرایط ویژه متن و در چهارچوب پیام عیسی (ع) و با توجه به حضور ملکوت آسمان ها و بدون مطلق تلقی کردن ارائه شوند. اما گرمیاس حکایات را صحیح تلقی کرده و جملگی را به عیسی (ع) منسوب می دارد.(16)
در واقع شاخه محافظه کار مکتب نقد صورت به یک بازنگری در پروژه نقد صورت دست زده و امکان به نگارش در آوردن چیزی بنام تاریخ عیسی (ع) را امری محال تلقی کردند. به نظر ایشان آنچه وجود دارد«عیسای ایمانی» است نه «عیسای تاریخی » ،چه هیچگاه نمی توان به «عیسای تاریخی» دست پیدا کرد. دراین بین رابینسون I.Robinson به اثبات وجود رابطه ای وجودی میان عیسای تاریخی و مورخ پرداخت .به نظر او با وجود اینکه این ارتباط از رهگذر تبشیر عیسوی صورت می پذیرد اما امکان برون رفت از چهارچوب ذهنیت (سابژکتیویته) به شیئیت (ابژکتیویته) تاریخ را اثبات می کند. دراین بین پیرنN.perrin میان سه گونه شناخت تمایز قائل می شود. نخست: شناخت عیسی (ع) از عیسای تاریخی و ولادت زندگانی و مرگ او که به نظر وی امری محال است.
دوم: معرفت تاریخی ای که همچون معرفت اخلاقی یا شناخت نسبت به بشارت مسیح،دلالتی برای ما دارد ه امری ممکن است، و سوم: شناخت ایمانی ای که تنها بر ایمان مسیحی متجلی در مفاهیمی چون رهایی، فداکاری یا گناه دلالت دارد که آن هم به نظر رابینسون محال است. او در نهایت راهی میانه را بین موضع نخست مکتب نقد صورت و موضع دوم کلیسا برمی گزیند.(17)
گرمیاس J.Jermias هم تلاش کرد تا در مسلمات نقد صورت بازنگری کند، و از این رهگذر دو معیار را برای بازشناسایی مواد تاریخی درست از نادرست پیشنهاد کرد.نخست نشانه های زبانی زبان آرامی به مثابه معیاری زبانی و لفظی و دوم نشانه های جهان فلسطینی، به مثابه معیاری جغرافیایی و محیطی. این هر دو معیار همانند معیار تمایزی هستند که بولتمان مطرح می کند.(18)
بعضی دیگر تلاش کردند تا نمونه هایی تطبیقی از صحت دستاوردهای نقد صورت به دست دهند.برونکام G.Bronkamm بیان می دارد که علیرغم اینکه اناجیل متقابل صورتی از عیسای تاریخی به دست نمی دهند اما این اناجیل به تاریخ اشاره داشته و شامل مضامین تاریخی می شوند.
واکنش های بسیاری از سوی مخالفان ، نسبت به دستاوردها ومسلمات نقد صورت انجام گرفت. این مخالفان بیشتر در دفاع از کلیسا و عقاید سنتی کلیسا با مکتب نقد صورت به مخالفت می پرداختند.
به عقیده ایشان چهارچوب بندی گونه های ادبی امری تقریبی است ، و رسیدن به یک صورت خالص به ندرت اتفاق می افتد و چه بسا جزدر ذهن پژوهشگر وجود نداشته باشد. در واقع پرسش اینجاست که اساسا می توان تقسیم بندی هندسی ای از امر واقع ارائه کرد یا نه؟ چه انگیزه ای باعث می شود تا یک نویسنده از فلان صورت و نویسنده دیگر از آن دیگری استفاده کند؟ و آیا می توان تشابه در صورت را الزاما نشان دهنده تشابه در محتوی دانست؟ اینها پرسش هایی هستند که مخالفان مطرح می کنند ولی با این همه نمی توان با این پرسش ها نقد صورت را به کلی بیهوده دانست و روش های این مکتب برای رسیدن به حقیقت را جملگی نفی کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1- V. A. Deardslee, Literary Criticism of the New Testament (Philadelphia, Fortress Press, 1970); N.Habel, Literary Criticism of the Old Testament (Philadelphia, Fortress Press, 1971); M.Dibilius, From Tradition To Gospel (Formgeschichte des Evangeliums 1919), (New York, Scribner and Sons, 1934).
2- Dibilius: op. Cit., pp.4,5; E. V. Mcknight: What is From Criticism? (Philadelphia, Fortress Press, 1967)
3- R.Bultmann: Glauben und Verstehen, I, II, III, (Tubingen, 1961,2)
4- Dibilius, From Tradition...pp.37-69; E. V. Mcknight, op.cit., pp.21-22.
5- Dibilius, From Tradition...pp.104-132. Mcknight, op.cit., 24; Hoffmann, op.cit., p.168.
6- Dibilius, From Tradition...pp.233-265; Mcknight, op.cit., pp.24-25.
7- R.Bultmann, Geschichte der synoptischen Tradition (Gottingen, 1961), pp.8-37; From Criticism, pp.37-46; Mcknight, op.cit., pp.25-27; Fuller.Critical..., pp.84-89.
8- Bultmann, Geschichte, pp.113-138; From Criticism, pp.56-58; Mcknight, op.cit., pp.28-29.
9- Bultmann, Geschichte, pp.161-167; From Criticism, pp.60-63; Mcknight, op.cit., pp.30.
10- Bultmann, Geschichte, pp.179-223; Mcknight, op.cit., pp.30-31.
11- Bultmann, Geschichte, pp.223-260; From Criticism, pp.36-39; Hoffmann, pp.169-170; Mcknight, op.cit., pp.31-32 Fuller, Critical..., p.89.
12- Bultmann, Geschichte, pp.260-328; Mcknight, op.cit., pp.32-33; Hoffmann, op.cit., p.168.
13- B. H. Streeter, The Four Gospels; A Study of Origins (London, Macmillan, 1924); A. C. Headlam, The Life and teachings of Jesus the Christ (London, John Murray, 1927).
14- C. D. Dodd. New Testament Studies (New York, Scribner and Sons, 1952).
T. Manson, The Teaching of Jesus (Cambridge, Cambridge University Press); H.Riesenfeld, The Gosple Tradition and its Beginnings: A Study in the Limits «Formgeschichte» (London, A. R. Mowbray, 1957); B. Gerhardsson, Memory and Manuscript: Oral Tradition and Written Tradition in Rabbinic Judaism and Early Christianity (London, C. W. K. Gleerup, 1961).
15- B. S. Easton, The Gospels before Gospels (New York, Scribner and Sons, 1928).
V. Taylor, The Formation of the Gospel Tradition (London, Macmillan, 1933); R.H.Lightfoot, History and Interpretation in the Gospels (London, Hodder and Stoughton, 1935); The Gospel Message of Saint Mark (oxford, clarendon Press, 1950).
16- C.H. Dodd, The Parables of the Kingdom (London, Nisbet, 1935); J. Jeremias, The Parables of the Jesus (New York, Scribner and Sons, 1954).
17- G. Kaseman, «the Problem of the Historical Jesus in Essays on New Testament Themes (London, SCM Press, 1964); E.Fuchs,» The Quest of the Historical Jesus in Studies of the Historical Jesus (London, SCM Press, 1974); N. Perrin, Rediscovering the Teaching of Jesus.
18- Jeremias, The Parables of Jesus.

دوماهنامه ی خردنامه ی همشهری، شماره ی 55.