آلمان و علم جدید
در ژانویه ی 1911 در آلمان، نخستین سازمان چند رشته ای تحقیقات جدید ایجاد شد.
این عملیات با مشکلی برخورد نکرد. پادشاه پروس و امپراتور آلمان
در ژانویه ی 1911 در آلمان، نخستین سازمان چند رشته ای تحقیقات جدید ایجاد شد.
این عملیات با مشکلی برخورد نکرد. پادشاه پروس و امپراتور آلمان گیوم دوم (1)، مردی باهوش ولی مغرور و اقتدارطلب بود. دلمشغولی او، مقام آلمان در میان کشورهای دنیا بود و آرزو داشت که آلمان کشور اول دنیا باشد. بازار ناسیونالیسم در آن ایام چه در آلمان و چه در سایر کشورهای بزرگ اروپایی داغ بود. در برلین گفت وگوها پیرامون نقش ارتش توسعه ناوگان دریایی، بسط سیاست استعماری، بحران بوسنی (2) و اتحاد میان قدرتهای بزرگ، دور می زد.
در 1908، مِلک بسیار وسیعی در داهلم (3) نزدیک برلین در مالکیت دولت قرار گرفت و چند تن از کارمندان عالیرتبه ی دولت پروس که فکر و ذکرشان توسعه ی علمی و فنی آلمان بود آرزو داشتند که در این ملک وسیع زمینهایی برای بنای مؤسسات تحقیقاتی اختصاص یابد. یکی از این کارمندان عالیرتبه فردریش اشمیت ــ اُت (4) موفق شد استاد دانشگاه، ادولف هارناک (5) را به موضوع علاقه مند کند. هارناک یک تاریخدان و در مسائل صدر مسیحیت متخصّص بود، تحقیقات او درباره ی منشأ مسیحیت در اوایل این قرن انعکاس گسترده ای داشت. گذشته از این، مردی بود با دیدگاهی وسیع و با تدبیر، اشمیت ــ اُت به قیصر گیوم دوم پیشنهاد کرد از هارناک بخواهد گزارشی درباره نحوه ی استفاده از مِلک داهلم و توسعه ی علوم در آلمان برایش تهیه کند. هارناک برای تهیه گزارش خود با سرشناس ترین دانشمندان وقت آلمان به رایزنی پرداخت. از جمله آنها شیمیدان امیل فیشر (6) بود، که به خاطر تحقیقاتش در ترکیبات قندی جایزه ی نوبل در شیمی سال 1902 به او اعطا شده بود، دیگری اگوست واسِرمان (7)، پزشکی که کشف واکنش خون شناختی تشخیص بیماری سیفلیس را مدیون او هستیم، والتر نرنست (8)، بنیانگذار شیمی ــ فیزیک مدرن و پل اهرلیخ (9) یکی از پایه گذاران ایمونولوژی و شیمی درمانی نیز که همان سال برنده ی جایزه ی نوبل پزشکی شده بود، با ایشان همکاری داشتند.
گزارشی که هارناک در روز 21 نوامبر 1909 تسلیم امپراتور کرد، از دیدگاههای گوناگون جالب توجه است. هارناک برای آنکه پیامش مؤثر واقع شود، غیرت وطن خواهی امپراتور را تحریک می کند: علم آلمان دیگر مقام اول را در دنیا ندارد؛ در چند رشته ی مهم علوم طبیعی نسبت به کشورها دیگر عقب مانده است: «باری خوب می دانیم که داشتن مقام اول در قلمرو علوم طبیعی فقط ارزش ایدئولوژیکی ندارد، بلکه صرف نظر از ارزش اقتصادیش، ارزش عالی ملی و سیاسی دارد... از هم اکنون برخی از محافل نسبت به آن آگاهی دارند، از هم اکنون مطبوعات، جسته و گریخته به آن اشاره می کنند، از هم اکنون مقاله هایی با عنوان «علم آلمان در خسوف» منتشر می شود، بالاخره از هم اکنون پژوهشگران پابه سن گذاشته ی آلمان خیالشان آسوده است که سنشان آنان را از این تکلیف معاف می دارد که مواظب آینده باشند و در رقابت علمی با سلاحی نابرابر شرکت جویند». آنگاه هارناک از تأسیس انستیتوهای جدید و بنیادهای علمی در کشورهای بیگانه داد سخن می دهد... در انگلستان، در سوئد، در ایالات متحده ی امریکا، و از انستیتو اوسوالدو کروز (10) در ریودوژانیرو (11)، همچنین از انستیتو پاستورِ بسیار معتبر در پاریس، در لیل، و حتی در برخی از مستعمره های فرانسه، «توان دفاعی و علمی، دو رکن اصلی عظمت آلمان است و دولت پروس به حکم گذشته ی پرافتخارش موظف است به صیانت از این هر دو اهتمام ورزد.»
با وصف این، ضمن مرور این ملاحظات، هارناک با لحنی کاملاً نوین به استدلال می پردازد؛ انتظاراتی که گنجانیده است، راه حلهایی که پیشنهاد می کند در مقایسه با گزارش مشابهی که در روزگار ما تهیه می شود هیچ کم و کسری ندارد. او متذکر می شود که بنیانگذار دانشگاه برلین، زبان شناس گیوم فون همبولت (12) ــ برادر طبیعیدان فردریک هـ. الکساندر فون همبولت (13) ــ از سال 1810 در فکر ایجاد مؤسسات تحقیقاتی مستقل در کنار آکادمیها و دانشگاهها بوده است. «رابطه ی پربار پژوهش و آموزش، اگر نخواهیم که پژوهش متحمل خسران گردد، مؤسسات مکمل را ایجاب می کند، زیرا در دانشگاهها نیازهای آموزشی، همیشه اولویت خواهند داشت؛ آزمایشگاهها و مؤسسات دانشگاهی در وهله ی اول در خدمت دانشگاهها خواهند بود و قسمت عمده ی وقت استادان همیشه صرف دانشگاهها خواهد شد.» هارناک خاطرنشان می سازد که حتی در عصر همبولت نیز کارهای تحقیقاتی وجود داشته است که اگر پژوهشگر از کمک جامعه ی دانشمندان برخوردار نمی شد تا بتواند چند سال منحصراً وقتش را صرف آن کند، کارها به انجام نمی رسیدند؛ و اضافه می کند، تحقیقاتی هم وجود دارد که در مراحل مقدماتی هستند و به سبب خام بودن هنوز نمی توان از آنها در آموزش استفاده کرد.
هارناک پیشنهاد می کند هرچه زودتر مجتمعی از مؤسسات تحقیقاتی از نوعی که همبولت توصیه کرده است ایجاد شود: «ما به مؤسسات تحقیقاتی نیاز داریم؛ نه به یک مؤسسه، بلکه به چند مؤسسه که طبق طرح جامعی در درون «جامعه کایزر ویلهلم برای علوم طبیعت» جمع شده باشند. اگر اراده وجود داشته باشد، وسایل تحقق آن هم پیدا خواهد شد.» او پیشنهاد می کند، ابتدا یک مؤسسه ی بزرگ شیمی ایجاد شود، سپس یک مؤسسه ی زیست شناسی و یک مؤسسه ی فیزیک. علوم طبیعت باید در رأس قرار گیرد، اما از علوم انسانی هم نباید غفلت شود. هریک، از مؤسسه ها در ابتدای کار نباید خیلی تخصصی باشد، شخصیت دانشمندی که آن را اداره می کند خط مشی مؤسسه را تعیین خواهد کرد. در هریک از این مؤسسه ها باید بتوان تحقیقات گوناگون در چند رشته انجام داد: «اگر آنها را خیلی تخصصی بکنیم ممکن است خیلی زود به بن بست برسیم. زیرا در علوم هم ممکن است در یک زمینه، موضوعهای تحقیقاتی به سرعت ته بکشد و دوباره از سرگرفتن تحقیقات در آن زمینه تا چند دهه میسّر نباشد. مدیر یک مؤسسه ی تحقیقاتی همیشه باید مردی باشد که به عنوان یک محقق برجسته در زمینه ی علوم تجربی امتحانش را داده است. جز مدیر و شمار اندکی دستیار که او برای مدتی کم و بیش طولانی انتخاب می کند، در این مؤسسه هیچ کس نباید عنوان محقق دائمی را داشته باشد، بلکه باید تعداد زیادی محل را به دانشمندان جوان اختصاص داد. بدین ترتیب مؤسسه ی تحقیقاتی همیشه قادر خواهد بود که روی مسائل جدید و نیازهای جدید علم کار کند. استادان دانشگاه نیز، وقتی که مطالعات تجربیشان تحقیقاتی را ایجاب کند که آزمایشگاههای دانشگاهی پاسخگوی آنها نباشند، باید بتوانند برای کارکردن، یک یا چند نیمسال به این مؤسسات تحقیقاتی بیایند. خیلی به جا خواهد بود که این مؤسسات تحقیقاتی از اعتبارهای مالی مهم برخوردار باشند تا بتوانند مواد یا فرآورده های علمی را در اختیار آزمایشگاههای دیگر بگذارند و از این طریق از تحقیقاتی هم که در بیرون از خود مؤسسات صورت می گیرد، حمایت کنند» این مؤسسات تحقیقاتی، علاوه بر مدیران اختصاصی باید به شوراهای علمی که کارشان رسیدگی به امر علمی است، مجهز باشند. آکادمی علوم و دانشگاه برلین باید در این مؤسسات وزنه ای باشند. برای شروع کار، بهتر است مؤسساتی از این نوع در داهلم ایجاد شود.
(توضیح تصویر: مراسم نطق امپراتور آلمان که به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه برلین، تأسیس «جامعه ی کایزر ویلهلم برای توسعه ی علوم» را اعلام می کند (11 اکتبر 1910)
(توضیح تصویر): امپراتور آلمان در اکتبر 1912 مؤسسه ی شیمی کایزر ویلهلم را افتتاح می کند، پشت سر با کلاه سیلندر، فون هارناک و امیل فیشر.
امپراتور با شور و شوق، توصیه های هارناک را می پذیرد و در جشن پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه برلین، روز 11 اکتبر 1910، در حضور جمع، خبر تأسیس «جامعه ی کایزر ویلهلم برای توسعه ی علوم» را اعلام می کند. همچنین خاطرنشان می سازد که تا این لحظه بالغ بر 9 تا10 میلیون مارک بخشش خصوصی جمع آوری شده است. اولین رئیس «جامعه» از 1911 تا 1930، پرفسور فون هارناک بود، با دو معاون: یکی صاحب صنعت، گوستاو کروپ فون بوهلن اوند هالباخ (14)، دیگری بانکدار، لودویک دلبروک (15)، از جمله دانشمندان عضو اولین هیئت امنا می توان از امیل فیشر، پُل اهرلیخ و یاکوبوس وانت هوف (16)، یکی از پایه گذاران استرئو شیمی (17) یا شیمی فضایی نام برد. امپراتور اجازه داد که پرچم امپراتوری مزیّن به نشان عقاب بر سر در «جامعه» در اهتزاز باشد.
نخستین مؤسسه از این مجموعه، مؤسسه ی شیمی بود که در اکتبر 1912 افتتاح شد. ارنست اوتو بکمان (18) مدیر آنجا شد، همکارانش اوتو هان (19) و لیزه میتنر (20) بودند. دومین مؤسسه، شیمی ــ فیزیک و الکتروشیمی به مدیریت فریتز هابر (21) بود؛ بالاخره، مؤسسه ی درمان تجربی، که بعداً به مؤسسه ی بیوشیمی تغییر نام یافت، در 1913 ایجاد شد. قبل و بعد از جنگ جهانی اول تعداد زیادی مؤسسه ی تحقیقاتی ایجاد شد. در 1918 جامعه ی کایزر ویلهلم حامیش را از دست داد، اما با همان نام به فعالیتش ادامه داد. بر اثر بحران اقتصادی، منابع مالی مؤسسات که از محل عطایای صنایع تأمین می شد کاهش یافت، اما دولت جای خالی را پر کرد. پس از سالهای سیاه نازیسم و شکست آلمان در جنگ جهانی دوم (1945)، نام جامعه ی کایزر ویلهلم به درخواست متفقین تغییر کرد و در 1948 به ریاست اوتوهان، «جامعه ی ماکس پلانک» نامیده شد که هنوز هم به همین نام است.
این عملیات با مشکلی برخورد نکرد. پادشاه پروس و امپراتور آلمان گیوم دوم (1)، مردی باهوش ولی مغرور و اقتدارطلب بود. دلمشغولی او، مقام آلمان در میان کشورهای دنیا بود و آرزو داشت که آلمان کشور اول دنیا باشد. بازار ناسیونالیسم در آن ایام چه در آلمان و چه در سایر کشورهای بزرگ اروپایی داغ بود. در برلین گفت وگوها پیرامون نقش ارتش توسعه ناوگان دریایی، بسط سیاست استعماری، بحران بوسنی (2) و اتحاد میان قدرتهای بزرگ، دور می زد.
در 1908، مِلک بسیار وسیعی در داهلم (3) نزدیک برلین در مالکیت دولت قرار گرفت و چند تن از کارمندان عالیرتبه ی دولت پروس که فکر و ذکرشان توسعه ی علمی و فنی آلمان بود آرزو داشتند که در این ملک وسیع زمینهایی برای بنای مؤسسات تحقیقاتی اختصاص یابد. یکی از این کارمندان عالیرتبه فردریش اشمیت ــ اُت (4) موفق شد استاد دانشگاه، ادولف هارناک (5) را به موضوع علاقه مند کند. هارناک یک تاریخدان و در مسائل صدر مسیحیت متخصّص بود، تحقیقات او درباره ی منشأ مسیحیت در اوایل این قرن انعکاس گسترده ای داشت. گذشته از این، مردی بود با دیدگاهی وسیع و با تدبیر، اشمیت ــ اُت به قیصر گیوم دوم پیشنهاد کرد از هارناک بخواهد گزارشی درباره نحوه ی استفاده از مِلک داهلم و توسعه ی علوم در آلمان برایش تهیه کند. هارناک برای تهیه گزارش خود با سرشناس ترین دانشمندان وقت آلمان به رایزنی پرداخت. از جمله آنها شیمیدان امیل فیشر (6) بود، که به خاطر تحقیقاتش در ترکیبات قندی جایزه ی نوبل در شیمی سال 1902 به او اعطا شده بود، دیگری اگوست واسِرمان (7)، پزشکی که کشف واکنش خون شناختی تشخیص بیماری سیفلیس را مدیون او هستیم، والتر نرنست (8)، بنیانگذار شیمی ــ فیزیک مدرن و پل اهرلیخ (9) یکی از پایه گذاران ایمونولوژی و شیمی درمانی نیز که همان سال برنده ی جایزه ی نوبل پزشکی شده بود، با ایشان همکاری داشتند.
گزارشی که هارناک در روز 21 نوامبر 1909 تسلیم امپراتور کرد، از دیدگاههای گوناگون جالب توجه است. هارناک برای آنکه پیامش مؤثر واقع شود، غیرت وطن خواهی امپراتور را تحریک می کند: علم آلمان دیگر مقام اول را در دنیا ندارد؛ در چند رشته ی مهم علوم طبیعی نسبت به کشورها دیگر عقب مانده است: «باری خوب می دانیم که داشتن مقام اول در قلمرو علوم طبیعی فقط ارزش ایدئولوژیکی ندارد، بلکه صرف نظر از ارزش اقتصادیش، ارزش عالی ملی و سیاسی دارد... از هم اکنون برخی از محافل نسبت به آن آگاهی دارند، از هم اکنون مطبوعات، جسته و گریخته به آن اشاره می کنند، از هم اکنون مقاله هایی با عنوان «علم آلمان در خسوف» منتشر می شود، بالاخره از هم اکنون پژوهشگران پابه سن گذاشته ی آلمان خیالشان آسوده است که سنشان آنان را از این تکلیف معاف می دارد که مواظب آینده باشند و در رقابت علمی با سلاحی نابرابر شرکت جویند». آنگاه هارناک از تأسیس انستیتوهای جدید و بنیادهای علمی در کشورهای بیگانه داد سخن می دهد... در انگلستان، در سوئد، در ایالات متحده ی امریکا، و از انستیتو اوسوالدو کروز (10) در ریودوژانیرو (11)، همچنین از انستیتو پاستورِ بسیار معتبر در پاریس، در لیل، و حتی در برخی از مستعمره های فرانسه، «توان دفاعی و علمی، دو رکن اصلی عظمت آلمان است و دولت پروس به حکم گذشته ی پرافتخارش موظف است به صیانت از این هر دو اهتمام ورزد.»
با وصف این، ضمن مرور این ملاحظات، هارناک با لحنی کاملاً نوین به استدلال می پردازد؛ انتظاراتی که گنجانیده است، راه حلهایی که پیشنهاد می کند در مقایسه با گزارش مشابهی که در روزگار ما تهیه می شود هیچ کم و کسری ندارد. او متذکر می شود که بنیانگذار دانشگاه برلین، زبان شناس گیوم فون همبولت (12) ــ برادر طبیعیدان فردریک هـ. الکساندر فون همبولت (13) ــ از سال 1810 در فکر ایجاد مؤسسات تحقیقاتی مستقل در کنار آکادمیها و دانشگاهها بوده است. «رابطه ی پربار پژوهش و آموزش، اگر نخواهیم که پژوهش متحمل خسران گردد، مؤسسات مکمل را ایجاب می کند، زیرا در دانشگاهها نیازهای آموزشی، همیشه اولویت خواهند داشت؛ آزمایشگاهها و مؤسسات دانشگاهی در وهله ی اول در خدمت دانشگاهها خواهند بود و قسمت عمده ی وقت استادان همیشه صرف دانشگاهها خواهد شد.» هارناک خاطرنشان می سازد که حتی در عصر همبولت نیز کارهای تحقیقاتی وجود داشته است که اگر پژوهشگر از کمک جامعه ی دانشمندان برخوردار نمی شد تا بتواند چند سال منحصراً وقتش را صرف آن کند، کارها به انجام نمی رسیدند؛ و اضافه می کند، تحقیقاتی هم وجود دارد که در مراحل مقدماتی هستند و به سبب خام بودن هنوز نمی توان از آنها در آموزش استفاده کرد.
هارناک پیشنهاد می کند هرچه زودتر مجتمعی از مؤسسات تحقیقاتی از نوعی که همبولت توصیه کرده است ایجاد شود: «ما به مؤسسات تحقیقاتی نیاز داریم؛ نه به یک مؤسسه، بلکه به چند مؤسسه که طبق طرح جامعی در درون «جامعه کایزر ویلهلم برای علوم طبیعت» جمع شده باشند. اگر اراده وجود داشته باشد، وسایل تحقق آن هم پیدا خواهد شد.» او پیشنهاد می کند، ابتدا یک مؤسسه ی بزرگ شیمی ایجاد شود، سپس یک مؤسسه ی زیست شناسی و یک مؤسسه ی فیزیک. علوم طبیعت باید در رأس قرار گیرد، اما از علوم انسانی هم نباید غفلت شود. هریک، از مؤسسه ها در ابتدای کار نباید خیلی تخصصی باشد، شخصیت دانشمندی که آن را اداره می کند خط مشی مؤسسه را تعیین خواهد کرد. در هریک از این مؤسسه ها باید بتوان تحقیقات گوناگون در چند رشته انجام داد: «اگر آنها را خیلی تخصصی بکنیم ممکن است خیلی زود به بن بست برسیم. زیرا در علوم هم ممکن است در یک زمینه، موضوعهای تحقیقاتی به سرعت ته بکشد و دوباره از سرگرفتن تحقیقات در آن زمینه تا چند دهه میسّر نباشد. مدیر یک مؤسسه ی تحقیقاتی همیشه باید مردی باشد که به عنوان یک محقق برجسته در زمینه ی علوم تجربی امتحانش را داده است. جز مدیر و شمار اندکی دستیار که او برای مدتی کم و بیش طولانی انتخاب می کند، در این مؤسسه هیچ کس نباید عنوان محقق دائمی را داشته باشد، بلکه باید تعداد زیادی محل را به دانشمندان جوان اختصاص داد. بدین ترتیب مؤسسه ی تحقیقاتی همیشه قادر خواهد بود که روی مسائل جدید و نیازهای جدید علم کار کند. استادان دانشگاه نیز، وقتی که مطالعات تجربیشان تحقیقاتی را ایجاب کند که آزمایشگاههای دانشگاهی پاسخگوی آنها نباشند، باید بتوانند برای کارکردن، یک یا چند نیمسال به این مؤسسات تحقیقاتی بیایند. خیلی به جا خواهد بود که این مؤسسات تحقیقاتی از اعتبارهای مالی مهم برخوردار باشند تا بتوانند مواد یا فرآورده های علمی را در اختیار آزمایشگاههای دیگر بگذارند و از این طریق از تحقیقاتی هم که در بیرون از خود مؤسسات صورت می گیرد، حمایت کنند» این مؤسسات تحقیقاتی، علاوه بر مدیران اختصاصی باید به شوراهای علمی که کارشان رسیدگی به امر علمی است، مجهز باشند. آکادمی علوم و دانشگاه برلین باید در این مؤسسات وزنه ای باشند. برای شروع کار، بهتر است مؤسساتی از این نوع در داهلم ایجاد شود.
هارناک به امپراتور توصیه می کند که با استفاده از مناسبت جشن پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه، تأسیس این مؤسسات و «جامعه ی امپراتور گیوم» که آنها را جمع می کند و امپراتور حامیشان می شود، اعلام کند. هارناک پیشنهاد می کند که این «جامعه ی» جدید به صورت سازمانی مستقل تشکیل گردد که منابع مالی آن، هم از سوی دولت و هم از محل بخششهای عمده ی خصوصی تأمین شود.
اداره ی این «جامعه» با هیئت امنایی خواهد بود مرکب از مردان نیکوکار حامی علم و ادب، چند نفر دانشمند که امپراتور منصوب خواهد کرد و نمایندگان وزارت آموزش که قسمتی از بودجه ی این مؤسسات را تأمین می کند. هارناک می افزاید که بهتر است نمایندگان دولت در مؤسسات از دانشمندان امین باشند تا بتوانند جلو خطر رشد یک بُعدی آنها را بگیرند. همچنین بر منبع مالی مضاعف این مؤسسات تأکید می کند: آنچه از دولت برمی آید این است که نگذارد این مؤسسات به سرمایه ی خصوصی وابستگی پیدا کنند، آنچه از محل بخششهای خصوصی برمی آید این است که نگذارد این مؤسسات بازیچه ی فرقه گرایی یا ملعبه ی سیاست روز شوند.(توضیح تصویر: مراسم نطق امپراتور آلمان که به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه برلین، تأسیس «جامعه ی کایزر ویلهلم برای توسعه ی علوم» را اعلام می کند (11 اکتبر 1910)
(توضیح تصویر): امپراتور آلمان در اکتبر 1912 مؤسسه ی شیمی کایزر ویلهلم را افتتاح می کند، پشت سر با کلاه سیلندر، فون هارناک و امیل فیشر.
امپراتور با شور و شوق، توصیه های هارناک را می پذیرد و در جشن پنجاهمین سال تأسیس دانشگاه برلین، روز 11 اکتبر 1910، در حضور جمع، خبر تأسیس «جامعه ی کایزر ویلهلم برای توسعه ی علوم» را اعلام می کند. همچنین خاطرنشان می سازد که تا این لحظه بالغ بر 9 تا10 میلیون مارک بخشش خصوصی جمع آوری شده است. اولین رئیس «جامعه» از 1911 تا 1930، پرفسور فون هارناک بود، با دو معاون: یکی صاحب صنعت، گوستاو کروپ فون بوهلن اوند هالباخ (14)، دیگری بانکدار، لودویک دلبروک (15)، از جمله دانشمندان عضو اولین هیئت امنا می توان از امیل فیشر، پُل اهرلیخ و یاکوبوس وانت هوف (16)، یکی از پایه گذاران استرئو شیمی (17) یا شیمی فضایی نام برد. امپراتور اجازه داد که پرچم امپراتوری مزیّن به نشان عقاب بر سر در «جامعه» در اهتزاز باشد.
نخستین مؤسسه از این مجموعه، مؤسسه ی شیمی بود که در اکتبر 1912 افتتاح شد. ارنست اوتو بکمان (18) مدیر آنجا شد، همکارانش اوتو هان (19) و لیزه میتنر (20) بودند. دومین مؤسسه، شیمی ــ فیزیک و الکتروشیمی به مدیریت فریتز هابر (21) بود؛ بالاخره، مؤسسه ی درمان تجربی، که بعداً به مؤسسه ی بیوشیمی تغییر نام یافت، در 1913 ایجاد شد. قبل و بعد از جنگ جهانی اول تعداد زیادی مؤسسه ی تحقیقاتی ایجاد شد. در 1918 جامعه ی کایزر ویلهلم حامیش را از دست داد، اما با همان نام به فعالیتش ادامه داد. بر اثر بحران اقتصادی، منابع مالی مؤسسات که از محل عطایای صنایع تأمین می شد کاهش یافت، اما دولت جای خالی را پر کرد. پس از سالهای سیاه نازیسم و شکست آلمان در جنگ جهانی دوم (1945)، نام جامعه ی کایزر ویلهلم به درخواست متفقین تغییر کرد و در 1948 به ریاست اوتوهان، «جامعه ی ماکس پلانک» نامیده شد که هنوز هم به همین نام است.
پی نوشت ها :
1. Guillaume ll.
2. Bosni.
3. Dahlem.
4. Friedrich Schmidt-Ott.
5. Adolf Harnack.
6. Emil Fischer.
7. Auguste Wassermann.
8. Walther Nernst.
9. Paul Ehrlich.
10. Oswaldo Cruz.
11.Rio de Janeiro.
12. Guillaume von Humboldt.
13. Friedrich H. Alexander von Humboldt.
14. Gustav Krupp von Bohlen und Halbach.
15. Ludwing Delbruck.
16. Jacobus van t Hoff.
17. stereochimie شاخه ای از علم شیمی است که در آن از نظم فضایی اتمهای سازای مولکول مواد بحث می شود. ــ م.
18. Ernst Otto Beckmann.
19. Otto Hahn.
20. Lise Meitner.
21. Fritz Haber.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}