انتشار روزنامه مکتب
حاج میرزا محمد حسن رشدیه به این نتیجه رسیده بود که تأثیر روزنامه خیلی بیش از «شب نامه» است. وی در اواخر سال 1322 ه. ق اجازه انتشار روزنامه ای به نام مکتب را دریافت کرد.
نویسنده: محمود حکیمی
حاج میرزا محمد حسن رشدیه به این نتیجه رسیده بود که تأثیر روزنامه خیلی بیش از «شب نامه» است. وی در اواخر سال 1322 ه. ق اجازه انتشار روزنامه ای به نام مکتب را دریافت کرد. شماره نخستین آن روزنامه در اوایل سال 1323 منتشر شد. وی در شماره دوم روزنامه مکتب با صراحت از نتایج مصیبت بار استبداد در جامعه سخن گفت.
محمد صدر هاشمی مؤلف کتاب ارزشمند تاریخ جراید و مجلات ایران به نقل از روزنامه فریاد درباره روزنامه مکتب می نویسد:
«رشدیه هنگامی که در طهران بود خدمت فرهنگی را ضمیمه خدمت سیاسی ساخت و با همگنان به نشر و ترویج افکار آزادی پرداخت و از راه «شب نامه نویسی» و پخش بی باکانه آن در اطراف قصر سلطنتی و دربار به پیشرفت فکر آزادیخواهی کمک های شایانی نمود. وی در سال 1323 ه. ق به تأسیس روزنامه ی مکتب پرداخت و [با مقالات خود] با عین الدوله و مظالم وی شروع به مبارزه کرد. مخصوصاً از سانسور که از طرف وزیر انطباعات مقرر شده بود انتقاد کرد.» (1)
مقالات تند روزنامه ی مکتب و دیگر روزنامه های آزادیخواه موجب شد که صدر اعظم مستبد دستگاه عریض و طویل دیگری برای سانسور هرچه بیشتر مطالب روزنامه های غیر دولتی ایجاد کند. این دستگاه از چاپ مقالاتی در زمینه آزادی و قانون و مجلس مشروطه در روزنامه ها جلوگیری می کرد. سرانجام رشدیه مدیران جراید را به اداره روزنامه مکتب دعوت کرد. در روز موعود، رشدیه پس از تشکر از حضور روزنامه نگاران آزادیخواه گفت:
«... این که کار نیست هر چه می نویسم وزیر انطباعات روی آن قلم می کشد. بالای سیاهی رنگی نیست. همه عصا داریم. برخیزید الان برویم تکلیفمان را با وزیر انطباعات یکسره کنیم. با نشستن کار درست نمی شود. باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت. اگر به وضع فعلی و این انفعال مایشاء بودن مأمورین دولت به نام حکومت های محلات پایتخت تسلیم شویم، پس بیخود چه تلاش و تقلایی است که می کنیم؟ اگر به درهم ریختن کاخ ستم و بیدار کردن ملت کمر بسته ایم و می خواهیم با مطبوعات خود ملت را بیدار کنیم باید تلاش کنیم و گرنه سرما را می کوبند و [وضع] بدتر از این می شود.
انصاف بدهید [اگر] ما هم دست روی دست گذاشته بنشینیم و تحمل کنیم، پس فرق ما با آن پیرزنی که در خانه نشسته دوک می ریسد یا جوراب می بافد چیست؟ عرض کردم باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت.
حاضران در جلسه گفتند: اقدام اوّل با که؟
رشدیه گفت:
- آتش به جان افروختن وز بهر جانان سوختن باید ز من آموختن کار من است این کارها.
دیگران، از جمله مجدالاسلام کرمانی حرف او را تأیید کردند.» (2) متأسفانه پس از پایان جلسه، یکی از مدیران جراید به نزد عین الدوله رفت و ماجرای جلسه در دفتر روزنامه مکتب و سخنرانی رشدیه را به تفصیل برای او بیان کرد. عین الدوله پس از آگاهی از جریان جلسه در دفتر روزنامه مکتب تصمیم گرفت هرچه زودتر رشدیه، مجدالدوله و میرزا آقا اصفهانی را که از آزادیخواهان بودند به کلات تبعید کند.
فخرالدین رشدیه پس از شرح کاملی از تبعید میرزا سحن رشدیه به کلات می نویسد:
«بالاخره رشدیه و همراهانش مدت هفت ماه در دارالحکومه آنجا زندانی بودند تا [این که مشروطه خواهان پیروز شدند] و فرمان مشروطیت صادر شد و تلگرافی از وزیر داخله به او رسید که ضمن تبریک مشروطیت می نویسد: ارادتمند و تهرانیان (مردم تهران) مشتاق زیارتند.» (4)
درباره دوران تبعید و صدماتی که رشدیه در آن دوران متحمل شد، میرزا حسن در خاطرات خویش به تفصیل سخن گفته است. پس از پیروزی مشروطه طلبان او و دیگر کسانی که به شهرهای مختلف تبعید شده بودند با شور و هیجان مردم پایتخت به تهران بازگشتند. امّا آن دوران پر از امید به آینده دیری نپایید. محمد علی شاه جانشین مظفرالدین شاه نتوانست مجلس را تحمل کند. مجلس به توپ بسته شد و استبداد صغیر پیش آمد.
محمد صدر هاشمی مؤلف کتاب ارزشمند تاریخ جراید و مجلات ایران به نقل از روزنامه فریاد درباره روزنامه مکتب می نویسد:
«رشدیه هنگامی که در طهران بود خدمت فرهنگی را ضمیمه خدمت سیاسی ساخت و با همگنان به نشر و ترویج افکار آزادی پرداخت و از راه «شب نامه نویسی» و پخش بی باکانه آن در اطراف قصر سلطنتی و دربار به پیشرفت فکر آزادیخواهی کمک های شایانی نمود. وی در سال 1323 ه. ق به تأسیس روزنامه ی مکتب پرداخت و [با مقالات خود] با عین الدوله و مظالم وی شروع به مبارزه کرد. مخصوصاً از سانسور که از طرف وزیر انطباعات مقرر شده بود انتقاد کرد.» (1)
مقالات تند روزنامه ی مکتب و دیگر روزنامه های آزادیخواه موجب شد که صدر اعظم مستبد دستگاه عریض و طویل دیگری برای سانسور هرچه بیشتر مطالب روزنامه های غیر دولتی ایجاد کند. این دستگاه از چاپ مقالاتی در زمینه آزادی و قانون و مجلس مشروطه در روزنامه ها جلوگیری می کرد. سرانجام رشدیه مدیران جراید را به اداره روزنامه مکتب دعوت کرد. در روز موعود، رشدیه پس از تشکر از حضور روزنامه نگاران آزادیخواه گفت:
«... این که کار نیست هر چه می نویسم وزیر انطباعات روی آن قلم می کشد. بالای سیاهی رنگی نیست. همه عصا داریم. برخیزید الان برویم تکلیفمان را با وزیر انطباعات یکسره کنیم. با نشستن کار درست نمی شود. باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت. اگر به وضع فعلی و این انفعال مایشاء بودن مأمورین دولت به نام حکومت های محلات پایتخت تسلیم شویم، پس بیخود چه تلاش و تقلایی است که می کنیم؟ اگر به درهم ریختن کاخ ستم و بیدار کردن ملت کمر بسته ایم و می خواهیم با مطبوعات خود ملت را بیدار کنیم باید تلاش کنیم و گرنه سرما را می کوبند و [وضع] بدتر از این می شود.
انصاف بدهید [اگر] ما هم دست روی دست گذاشته بنشینیم و تحمل کنیم، پس فرق ما با آن پیرزنی که در خانه نشسته دوک می ریسد یا جوراب می بافد چیست؟ عرض کردم باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت.
حاضران در جلسه گفتند: اقدام اوّل با که؟
رشدیه گفت:
- آتش به جان افروختن وز بهر جانان سوختن باید ز من آموختن کار من است این کارها.
دیگران، از جمله مجدالاسلام کرمانی حرف او را تأیید کردند.» (2) متأسفانه پس از پایان جلسه، یکی از مدیران جراید به نزد عین الدوله رفت و ماجرای جلسه در دفتر روزنامه مکتب و سخنرانی رشدیه را به تفصیل برای او بیان کرد. عین الدوله پس از آگاهی از جریان جلسه در دفتر روزنامه مکتب تصمیم گرفت هرچه زودتر رشدیه، مجدالدوله و میرزا آقا اصفهانی را که از آزادیخواهان بودند به کلات تبعید کند.
او روز پنجشنبه 28 ربیع الثانی 1324 ه. ق عین الدوله حاکم تهران را احضار کرد و دستور دستگیری هر سه را صادر کرد. عین الدوله درباره رشدیه به حاکم تهران شاهزاده نیرالدوله گفت:
«شاهزاده، تا این درخت فساد، یعنی این رشدیه ی خبیث، سرپاست شاخ و برگ شومش به همه جا خواهد کشید. من علی اصغر خان اتابک نیستم که آن همه تحمل داشته باشم. او بی عقل بود، مار را در آستین خود می پرورد و نمی دانست چه کار کند. رشدیه و امثال او مرا نمی خواهند. چنان این درخت شوم را قطع کنم که آخرین ریشه اش هم خشک شود... کارشان به جایی رسیده که می خواهند با هیئت دولت دربیفتند و حسابشان را با وزرا صاف کنند. (3) بفرستید رشدیه و مجدالاسلام و هر که با آن هاست گرفته، به کلات تبعید کنید.»فخرالدین رشدیه پس از شرح کاملی از تبعید میرزا سحن رشدیه به کلات می نویسد:
«بالاخره رشدیه و همراهانش مدت هفت ماه در دارالحکومه آنجا زندانی بودند تا [این که مشروطه خواهان پیروز شدند] و فرمان مشروطیت صادر شد و تلگرافی از وزیر داخله به او رسید که ضمن تبریک مشروطیت می نویسد: ارادتمند و تهرانیان (مردم تهران) مشتاق زیارتند.» (4)
درباره دوران تبعید و صدماتی که رشدیه در آن دوران متحمل شد، میرزا حسن در خاطرات خویش به تفصیل سخن گفته است. پس از پیروزی مشروطه طلبان او و دیگر کسانی که به شهرهای مختلف تبعید شده بودند با شور و هیجان مردم پایتخت به تهران بازگشتند. امّا آن دوران پر از امید به آینده دیری نپایید. محمد علی شاه جانشین مظفرالدین شاه نتوانست مجلس را تحمل کند. مجلس به توپ بسته شد و استبداد صغیر پیش آمد.
پی نوشت ها :
1- تاریخ جراید و مجلات ایران، ص 236.
2-مدارس جدید در دوره ی قاجاریه، ص 199.
3- همان.
4- زندگی نامه پیر معارف رشدیه بنیان گذار فرهنگ نوین ایران، ص 172.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}