نویسنده: اسکات اینگرم
مترجم: محمدرضا افضلی


 

جدال کوپرنیک و پاپ بر سر ستاره ها

در آغاز سده‌ی شانزدهم، مسیحیت وارد دورانی از ناآرامی‌های شدید می‌شد. کلیسا چندین قرن قدرتمندترین نیروی سیاسی، نظامی و مذهبی اروپا بود. از روزهای آغاز حکومت کلیسا، پاپ را معصوم می‌دانستند و عقیده داشتند که در هیچ یک از اعمال و تصمیم‌های مربوط به کلیسا مرتکب خطا نمی‌شود.
در قرون وسطی یا در دوران رنسانس، ملت‌های معدودی می‌توانستند در برابر قدرت کلیسا ایستادگی کنند. اما اقتدار بی‌رقیب کلیسا در میان مردم بعضی از نواحی آزردگی و خشم ایجاد کرده بود. همین اقتدار سبب شده بود که بعضی از پیشوایان از موقعیت خود برای منافع شخصی سوء‌استفاده کنند.
آشکارترین سوء‌استفاده‌های کلیسا از قدرت خود، در قرن پانزدهم در آلمان و لهستان مشاهده می‌شد. محاکمه و اعدام مردم به دلایل مذهبی رایج بود. در این دوره، به عنوان مثال، هزاران نفر به جرم جادوگری به مرگ محکوم شدند. در آن زمان می‌پنداشتند که جادوگران نه تنها می‌توانند تغییر شکل دهند و پرواز کنند، بلکه در خفا برای سرنگون کردن قدرت کلیسا توطئه می‌چینند. در نتیجه‌ی این محاکمات کلیسا ثروت هنگفتی به دست می‌آورد، زیرا پاپ فتوی داده بود که اموال جادوگران به کلیسا تعلق دارد.
در اواخر قرن پانزدهم تعقیب و دستگیری جادوگران به شکل‌های مختلف، در سر تا سر اروپا، رایج بود. در اسپانیا، دستگاه تفتیش عقاید را پیشوایان کلیسا اداره می‌کردند و می‌خواستند همه‌ی بی‌ایمان‌ها را به مسیحیت هدایت کنند. کسانی که دست از افکار خود بر نمی‌داشتند در تل‌های آتش سوزانده می‌شدند.
کلیسا در اسپانیا ثروت هنگفتی به چنگ آورد. در حقیقت یکی از ثروتمندترین پیشوایان کلیسا کاردینال رودریگوبورخا از والنسیا بود که در سال 1492 به مقام پاپی رسید و او را فاسدترین پاپی می‌دانند که رهبری کلیسا را در دست گرفت. بورخا که پاپ آلکساندر پنجم نامیده شد، با رشوه دادن به پیشوایان کلیسا، که کاردینال نامیده می‌شوند، رأی آنان را برای انتخاب شدن به مقام پاپی خرید.
پاپ آلکساندر پنجم، به محض انتخاب، فروش مقام‌های کلیسایی، مانند کاردینالی و اسقفی، را آغاز کرد و از این راه پول هنگفتی به دست آورد. آلکساندر پنجم دَه سال بر مسند پاپی تکیه زد و همه‌ی این دوران را به ثروت‌اندوزی پرداخت. در سال 1502 یکی از پیروان ناراضی پاپ او را مسموم کرد و پاپ از دنیا در دوران پاپی آلکساندر پنجم، کوپرینک در چندین دانشگاه در ایتالیا تحصیل کرد که در آن‌ها آشکارا قوانین پاپ و رفتار سایر مقدمات عالی‌رتبه‌ی کلیسا را زیر سوال می‌بردند. تردیدهایی که بسیاری از مردم در مورد معصومیت پاپ ابراز می‌کردند، با شک کوپرینک در مورد نظریه‌ی زمین‌مرکزی مورد قبول کلیسا، همسو بود. شک کوپرنیک از ده سال قبل به صورت تردیدی گنگ و مبهم آغاز شده و در دوران تحصیل نزد دِ نووارا تقویت شده بود.
در اوایل قرن شانزدهم، او بین ایمان قاطع به کلیسا و دایی خود و اندیشه‌ی علمی خود که هیچ چیزی را بر اساس ایمان صرف نمی‌پذیرفت، بلاتکلیف مانده بود. با وجود این به لهستان بازگشت تا در مقام مباشر کلیسا به خدمت بپردازد؛ در آن دوران لهستان صحنه‌ی محاکمات بی‌شمار جادوگران بود. او کاملا آگاه بود که هر کس پیوند خود را با تعالیم کلیسا یا قوانین شریعت قطع کند در معرض خطر شکنجه و مرگ قرار می‌گیرد، با وجود این به لهستان بازگشت.

نخستین آثار در اخترشناسی

اگر چه کوپرنیک به خدمت کلیسا اشتغال داشت، با امور سیاسی یا مذهبی آن سر و کار نداشت. ابتدا شغل کارمندی سطح پایین کاملاً برایش مناسب بود، زیرا در این مقام فرصت کافی برای رصد و ثبت حرکات ستاره‌ها و سیاره‌ها از رصدخانه‌ی خود پیدا می‌کرد.
در سال 1514 کتابی با عنوان شرح مختصر نوشت و دست‌نویس آن را بین چند تن از دوستان نزدیک خود توزیع کرد. در این کتاب اثری از محاسبات ریاضی به چشم نمی‌خورد، اما نخستین اثر شناخته‌شده‌ی کوپرنیک در باب نظریه‌ی خورشیدمرکزی است.
شرح مختصر سندی ارزشمند است، زیرا حاوی هفت اصل موضوع معروف است. این اصول اساس تحقیقات اخترشناسی کوپرنیک را تشکیل می‌دهند.
کوپرنیک در این کتاب شرح می‌دهد که نتیجه‌گیری‌های او بر همین اصول مبتنی است و می‌کوشد آن‌ها را اثبات کند:
• عالم مرکز ندارد.
• زمین‌مرکز عالم نیست.
• خورشیدمرکز منظومه‌ی شمسی است.
• فاصله‌ی زمین تا خورشید، در مقایسه با فاصله‌ی آن تا ستاره‌ها، ناچیز است.
• چرخش روزانه‌ی ستاره‌ها، ناشی از چرخش زمین است.
• حرکت سالانه‌ی خورشید در آسمان ناشی از گردش زمین به دور خورشید است.
وقتی خورشید را مرکز منظومه‌ی شمسی فرض کنیم، سیاره‌هایی که از خورشید دورترند، در مقایسه با سیاره‌های نزدیک‌تر به خورشید، در مدار خود آهسته تر حرکت می‌کنند و بنابراین به نظر می‌رسد که از سیاره‌هایی که آهسته حرکت می‌کنند و حرکت رجعی دارند، می‌گذرند. بعضی اخترشناسان دیگر، به صورت‌های مختلف، در مورد شش اصل موضوع اول بحث کرده بودند، اما هیچ کس حرکت رجعی سیاره‌های دور از خورشید را به درستی شرح نداده بود. حرکت رجعی پدیده‌ای است که سبب می‌شود سیاره، به جای حرکت در مسیر عادی خود، در حال حرکت به عقب تصور شود. گاه به نظر می‌رسد که سیاره‌ای به مدت یک یا دو روز، حرکت رجعی دارد.
بیش از یک هزار سال، اخترشناسان توضیح بطلیموس را برای پدیده‌ی حرکت رجعی پذیرفته بودند. در منظومه‌ی زمین‌مرکزی، حرکت رجعی هنگامی روی می‌دهد که سیاره‌ای، در ضمن گردش به دور زمین، روی دایره‌ای کوچک‌تر به نام فلک تَدویر نیز دوران کند، درست همان طور که ماه دور زمین می‌گردد. طبق نظر بطلیموس، در نقاط معینی از فلک تَدویر، سیاره‌ها از شرق به غرب می‌روند، اگر چه مرکز فلک تَدویر به حرکت خود در مدار غرب به شرق ادامه می‌دهد. کوپرنیک در کتاب شرح مختصر مدل فلک تَدویر بطلیموس را رد کرد. توضیح کوپرنیک برای حرکت رجعی با اصول پذیرفته‌شده‌ی فیزیک مطابقت دارد. مثلا هنگامی که زمین، که سریع‌تر حرکت می‌کند، از کنار بهرام (مریخ) که آهسته تر حرکت می‌کند می‌گذرد، به نظر می‌رسد بهرام به طرف عقب می‌رود.
کوپرنیک حرکت رجعی را بر اساس رصدها و محاسبات خود روی حرکت‌های بهرام توضیح داد. او هم مانند بسیاری از اخترشناسان عصر خود برای رصد آسمان، آن را با خطوط فرضی تقسیم‌بندی می‌کرد. خطی فرضی که مستقیماً از فراز سر اخترشناس می‌گذشت، آسمان را به دو نیمه تقسیم می‌کرد و آن را استوای آسمانی یا استای سماوی می‌نامیدند.
اخترشناس، با تقسیم آسمان به نواحی مختلف می‌توانست هر تغییری در موقعیت یک کره‌ی آسمانی در دوره‌ای معین را ردگیری، اندازه‌گیری و ثبت کند. ابزار اصلی کوپرنیک برای ردگیری حرکت کرات آسمانی، ذات‌الحَلَق نام داشت که در کنار اسطرلاب، رایج‌ترین ابزار اخترشناسی در آن زمان بود. کوپرنیک همه‌ی محاسبات خود را روی میزی انجام می‌داد و ذات الحَلَقی در کنار خود داشت. این ابزار شبیه کره‌ای توخالی است که در پایه‌ای شبیه فنجان قرار می‌گیرد.
ذات الحَلَق مدلی از کره‌ی آسمان است که براساس دیدگاه رصدکننده تهیه شده است. این کره از حلقه‌هایی تشکیل می‌شود که معرف مسیرهای دایره‌ای حرکت کرات آسمانی در طول سال، نسبت به رصدکننده، نسبت به افق و نسبت به استوای آسمانی است. هر حلقه را با مقیاس‌های روی آن می‌سنجند و این مقیاس‌ها حرکت جسم را در طول سال نشان می‌دهند.
نتیجه گیری کوپرنیک در مورد حرکت رجعی، حاصل رصد کردن فقط یک سیاره بود، اما توضیح ساده‌ای برای پدیده‌ای بود که اساساً نوعی خطای باصره است - البته خطایی که قرن‌ها اخترشناسان را سردرگم کرده بود. با استفاده از همین نتیجه‌گیری می‌توان حرکت رجعی را به طور کلی توضیح داد. در نظر کسانی که نظریه‌ی خورشیدمرکزی را قبول داشتند، توضیحی که کوپرنیک برای حرکت رجعی ارائه داد، گواهی انکارناپذیر برای صحت این نظریه شمرده می‌شد.
اما عده‌ی معدودی از کسانی که این نظریه را قبول داشتند می‌توانستند بدون اثبات ریاضی، از ته دل مدافع آن باشند. کوپرنیک این اکراه را درک می‌کرد. اگر چه شرح مختصر نشانه‌ی صرف وقت و تفکر فراوان بود، کوپرنیک به خوبی آگاه بود که این کتاب گام نخست در اثبات نظریه‌ی خورشیدمرکزی است. او در مقدمه‌ی کتاب خود نوشت: «در این کتاب، به منظور رعایت ایجاز، بهتر دیدم که اثبات ریاضی را حذف کنم و آن را برای مطرح کردن در اثر بزرگ‌ترم بگذارم».
پس از آنکه هفت اصل موضوع کوپرنیک در میان گروه کوچک مورد اعتماد او پذیرفته شد، به رصدهای خسته کننده و طاقت فرسای خود ادامه داد؛ کوپرنیک همواره با استفاده از اسطرلاب و ذات الحَلَق رصدهای خود را ثبت و اندازه گیری می‌کرد. کوپرنیک از سال 1514 به بعد، از رصدها و محاسبات دقیقی که انجام می‌داد، برای اثبات اصول موضوع خود در اثر بزرگش گردش افلاک آسمانی استفاده می‌کرد.
در دورانی که کوپرنیک روی شرح مختصر کار می‌کرد، پاپ از او خواست که به سایر اخترشناسان معروف رم ملحق شود که در حال اصلاح و محاسبه‌ی دوباره‌ی تقویم کلیسا بودند؛ این تقویم از دوران امپراتوری روم، یعنی بیش از یک هزار سال قبل، رایج بود. پس از آنکه کوپرنیک مدتی در رم تدریس کرد، پیشوایان کلیسای رم برای او، در مقام اخترشناسی مشهور، احترام بسزایی قائل شدند. اما شهرت و احترام او بیشتر در مقام طالع‌بینی و عالم به علم احکام نجوم بود.
علت دعوت برای اصلاح تقویم آن بود که تقویم‌های اولیه‌ی مسیحی بر اساس تقویم قمری عبری تهیه شده بود که چرخه‌ای بیست و هشت روزه داشت. در طول زمان، تعیین دقیق روزهای تعطیل و ایام مقدس مذهبی دشوارتر می‌شد، زیرا سال را بر اساس پیشروی خورشید در آسمان اندازه‌گیری می‌کردند. با گذشت سال‌ها، سال قمری 336 روزه و سال شمسی 365 روزه تاریخ‌های متفاوتی را برای ایام تعطیل نشان می‌دادند. چون تاریخ تعطیل مهم مسیحی عید پاک به تاریخ جشن عبری عید فصح وابسته بود، تعیین روز عید پاک هر سال دشوارتر می‌شد.
کلیسا فقط از بابت آشفتگی در تعیین روز عید پاک نگران نبود. جنبه‌ی احکام نجوم این تقویم نیز دیگر قابل اعتماد نبود.
پیشوایان کلیسا نسبت به پیش بینیهایی که به منظور تعیین روزهای سعد برای درمان‌های پزشکی و یا فعالیت‌های کشاورزی، مانند شخم زدن، بذر افشاندن و برداشت محصول انجام می‌شد نیز تردید داشتند و آن‌ها را قابل‌اعتماد نمی‌دانستند.
بسیاری از اخترشناسان که روی‌هم‌رفته طالع‌بین نیز بودند، از دعوت پاپ خشنود شدند و برای اصلاح تقویم به رم شتافتند. اما کوپرنیک از این کار سر باز زد. او در نامه‌ای به پاپ نوشت که تمایلی به شرکت در بحث‌های مربوط به تقویم ندارد، زیرا علم هنوز حرکت کرات آسمانی را به درستی درک نکرده است.
تحقیق کوپرنیک در مورد حرکت سیاره‌ها و خورشید عمدتاً از رصد خورشید و بهرام تشکیل می‌شد. محاسبات او نشان می‌داد که مسیر روزانه‌ی خورشید در آسمان، نسبت به زمان بطلیموس، بیش از سی درجه تغییر کرده است. در نظر کوپرنیک این تغییر مسیر نشانه‌ی آن بود که حتی اندازه‌گیری سال خورشیدی، یا نجومی نیز نمی‌تواند دقیق باشد.
کلیسا کوپرنیک را به سبب این نافرمانی تنبیه نکرد، اما کوپرنیک با ابزار تردید در مورد نظریه‌ی مورد قبول کلیسا، تن به خطر داده بود. ابراز تردید در مورد دقت نظریه‌ی زمین‌مرکزی که قرن‌ها قدمت داشت، برای مردی که گذران زندگیش به کلیسا وابسته بود، جسارت بزرگی به شمار می‌رفت. کوپرنیک در زندگی روزمره‌ی خود می‌توانست مباشری آرام و سر به زیر باشد، اما هر چه وقت بیشتری را صرف مطالعه‌ی نجوم می‌کرد، به نظریه‌ی خود در مورد ساختار عالم اعتقاد بیشتری می‌یافت.

مبارزه‌ی تاریخی لوتر

باورهای شخصی، خواه در قلمرو علم و خواه در قلمرو ایمان، در رویدادهایی که سبب تحول در اروپا، در قرن شانزدهم، شد نقش مهمی داشتند. کوپرنیک یکی از اخترشناسان معدودی بود که عقیده‌ی کلیسا در مورد حرکت کرات آسمانی را زیر سوال برده بود، اما تنها شخصی نبود که در مورد اقتدار کلیسا شک می‌کرد.
در سال 1517، در دورانی که کوپرنیک به طور موقت در مقام مباشر کلیسا در اولشتین، قلعه‌ای نظامی در نزدیکی فرومبورک، خدمت می‌کرد، راهبی آلمانی که کمی از او جوان‌تر بود، به شیوه‌ای به مبارزه با کلیسا پرداخت که تأثیری بسیار فوری و تفرقه افکنانه داشت. نام این راهب مارتین لوتر بود و مبارزه او با کلیسا، سبب وقوع انشعاب بزرگی بین پیروان کلیسا شد.
مدتی طولانی بسیاری از مسیحیان پرسش‌هایی را در مورد قدرت پاپ و پیشوایان کلیسا مطرح می‌کردند و مبارزه لوتر با کلیسا در این زمینه آغاز شد. لوتر از اوایل قرن شانزدهم به کسوت راهبان درآمده بود، اما در مورد بعضی از اقدامات کلیسا تردید داشت.
لوتر که‌ایمانی خالصانه داشت به این نتیجه رسیده بود که پاپ و سایر پیشوایان عالی مقام کلیسا بیشتر به کسب قدرت و ثروت توجه دارند، تا به ایمان مذهبی. لوتر مخصوصاً احساس می‌کرد که پاپ بیش از حد در مسائل سیاسی ایتالیا دخالت می‌کند. فساد حاکم در دوران پاپ آلکساندر پنجم نیز تردیدهای فراوانی را در مورد بری از خطا بودن پاپ مطرح کرده بود.
در دهه‌ی دوم قرن شانزدهم، کلیسا فروش «آمرزش» را آغاز کرد؛ فروش «آمرزش» راهی برای پول درآوردن از مسیحیان با ایمان بود؛ این پول‌ها به صورت‌های مختلف، از جمله خرید تابلوهای قاشی و مجسمه و ساخت کلیساهای جامع در رم، خرج می‌شد. مسیحیان «آمرزش» را به این سبب می‌خریدند که بتوانند خود را از قید پیروی از قوانین کلیسا آزاد کنند. مثلا هر کس میل داشت روزهای جمعه به جای ماهی، گوشت بخورد (که طبق قانون کلیسا خوردن آن در روز جمعه ممنوع شده بود) می‌توانست از یکی از مقامات کلیسا «آمرزش» بخرد تا این گناهش بخشوده شود.
در سال 1517 پیشوایان کلیسا اعلام کردند که خرید «آمرزش» برای گناهان بزرگ‌تر، از قبیل گناهانی که در ده فرمان حضرت موسی نام برده شده بود، امکان‌پذیر است. پیشوایان کلیسا به مسیحیان گفتند که با خرید «آمرزش» می‌توانند ورود خود را، پس از مرگ، به بهشت تضمین کنند، بدون آن‌که گناهانی که در دوره‌ی زندگی انجام داده‌اند، به حساب بیاید. به دنبال آن، اعلام شد که مردم می‌توانند برای اعضای خانواده‌ی خود که قبلا از دنیا رفته‌اند نیز «آمرزش» بخرند. بخش عمده‌ی پولی که از فروش «آمرزش» به دست می‌آمد صرف خرید آثار هنری و بنای کلیسا در ایتالیا می‌شد؛ بخشی از آن برای پرداخت حقوق مباشران و کارکنان کلیسا صرف می‌شد و بخشی را هم پیشوایان فاسد کلیسا برای خود نگه می‌داشتند.
در اواخر سال 1517، لوتِر صداقت و شرافت پیشوایان کلیسا را زیر سوال برد. وی در اول نوامبر همین سال، فهرست بلندبالایی از انتقادات خود نسبت به فروش «آمرزش» تهیه و آن را روی در کلیسای ویتنبرک نصب کرد. اساس اعتراض لوتر به فروش «آمرزش» این بود که فقط پروردگار می‌تواند گناهان مسیحیان را ببخشاید.
به این ترتیب لوتر، به طور ضمنی، اقتدار روحانی و معصومیت پاپ را رد می‌کرد. نکته‌ی دیگری که لوتر به آن اشاره می‌کرد این بود که هر فرد مذهبی می‌تواند از طریق ارتباط مستقیم با خداوند به بهشت راه یابد و نیازی به برقراری ارتباط به واسطه‌ی مقامات کلیسا نیست. او درباره‌ی درستی برداشت کلیسا از اعتراف و نیایش قدسیان نیز ابراز تردید کرده بود. گسستن لوتِر کلیسا، تقریبا بلافاصله، تاثیری شگرف بر مسیحیان گذاشت.
چیزی نگذشت که آلمان، لهستان و بخش عمده‌ای از بقیه‌ی اروپا در آشوبهای ناشی از اقدام لوتر در ویتنبرک فرو رفت. لوتر در میان آلمانی‌هایی که قبول داشتند فروش «آمرزش» کلیسا را به فساد کشانده است و رابطه‌ی مستقیم با پروردگار را به ارتباط از طریق پاپ با سایر پیشوایان کلیسا ترجیح می‌دادند، طرفداران زیادی پیدا کرد.
سرانجام پیروان لوتر از کلیسا بریدند و پروتستان نامیده شدند؛ وفاداران به پاپ را کاتولیک نامیدند. ظهور پروتستانیسم شکافی در مسیحیت ایجاد کرد که چند صد سال باقی مانده است. این انشعاب به بروز جنگ‌های طولانی بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها منتهی شد. خشونت در سرتاسر اروپا گسترش یافت تا سرانجام به فرومبورک رسید؛ جایی که کوپرنیک سخت سرگرم تحقیقات اخترشناسی بود.

یک دهه تحقیق

اوایل دهه‌ی 1520، کوپرنیک آرزویی نداشت جز برقراری صلح و آرامش، تا بتواند روی نظریه‌ی خورشیدمرکزی خود کار کند. متاسفانه مناقشه بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها سبب شد که گروهی از سربازان آلمانی که شهسواران توتونی یا ژرمنی نامیده می‌شدند، به قلعه‌های نظامی کاتولیک‌ها در لهستان حمله‌های متعددی انجام دهند.
مهاجمان آلمانی اولشتین، شهر کوچکی در نزدیکی فرومبورک، را محاصره کردند و کوپرنیک، به درخواست اهالی شهر، فرماندهی نیروهای مدافع اولشتین را به عهده گرفت. به مدت سه سال، در اوایل دهه‌ی 1520 و تا زمان عقب نشینی مهاجمان، کوپرنیک فرماندهی استحکامات تدافعی اطراف اولشتین را به عهده داشت. وی با وجود مسئولیت‌های نظامی خود، طی ماه‌های زمستان که طبق روال معمول عملیات نظامی فروکش می‌کرد، به کار در رصدخانه می‌پرداخت.
تا این زمان، با تحقیقات خود اثبات کرده بود که مسیر کمانی حرکت خورشید در آسمان، در سال‌های مختلف فرق می‌کند؛ به همین ترتیب، محل نقطه‌ای که خورشید در آن نقطه بیشترین فاصله را با زمین داشت نیز در تغییر بود. کوپرنیک به جای پیروی کورکورانه از روش ریاضی که بطلیموس در پیش گرفته بود، برای محاسبه‌ی فواصل از مثلثات استفاده کرد. نتایج او سازگاری کلیشه‌ای پیشنهادی بطلیموس را نقض می‌کرد.
هنگامی که کوپرنیک نتایج اندازه‌گیری‌های خود روی حرکت سالانه‌ی خورشید را، با نتایجی که قبلا ثبت کرده بود و نتایجی که اخترشناسان قدیمی به دست آورده بودند، مقایسه کرد، کشف کرد که این فواصل در سال‌های مختلف تغییر می‌کنند. رصدهایی که کوپرنیک روی فواصل نسبی بین زمین و خورشید انجام داد، او را به یکی دیگر از دستاوردهای انقلابیش رهنمون شد: زمین ضمن گردش به دور خورشید مانند فرفره روی محور خود می‌چرخد.
کوپرنیک تا سال 1523 بخش عمده‌ی تحقیقات لازم برای اثبات حرکت زمین را کامل کرده بود. او سال بعد را به رصد ماه و ردگیری چرخه‌ی آن در بخشهای مختلف آسمان و ثبت حرکت آن روی ذات الحَلَق مشغول بود. در پایان این سال، به یک نتیجه‌ی انقلابی دیگر رسید: ماه دور زمین می‌چرخید، نه خورشید.
کوپرنیک به این نتیجه رسید که برای رصد سایر کرات آسمانی نیز باید از همین روش استفاده کند. کوپرنیک چهار سال به رصد و انجام اندازه‌گیری روی کیوان، مشتری، ناهید و تیر پرداخت؛ سیاره‌هایی که، علاوه بر بهرام، با چشم غیر مسلح دیده می‌شوند. با فرا رسیدن سال 1530 تقریبا پیش نویس هر شش جلد کتاب گردش افلاک آسمانی را کامل کرده بود. اما کوپرنیک، در مقام شخصی دانشمند، احساس می‌کرد که قبل از انتشار نتایج تحقیقاتش، باید همه‌ی کارها و تحقیقاتش را تکرار کند تا از درستی آن‌ها مطمئن شود. به علاوه او میزان نامتعارف بودن نظریه‌هایش را درک می‌کرد و از در افتادن با تعالیم پذیرفته‌شده‌ی کلیسای کاتولیک اکراه داشت.

مسئولیت‌های مباشر کلیسا

هر چند نظریه‌های کوپرنیک برایش اهمیت داشتند، مسئولیت اصلی او خدمت به کلیسای کاتولیک بود. اگر حقوق و اقامتگاهی که کلیسا در فرومبورک در اختیارش گذاشته بود، در کار نبود، ناگزیر باید برای گذران زندگی به تدریس در دانشگاه می‌پرداخت. او طی سال‌ها به طور ناپیوسته در دانشگاه تدریس کرده بود، اما نسبت به اسقف‌نشین احساس وفاداری می‌کرد.
در دهه‌ی 1520 و اوایل دهه‌ی 1530، کوپرنیک بخش عمده‌ی املاک و اموال اسقف‌نشین را، در فرومبورک و در اطراف آن، اداره کرد. بعضی از زمین‌ها در دوران محاکمه‌ی جادوگران مصادره شده بود و به کشاورزانی که روی آن‌ها کار می‌کردند، اجازه داده شده بود.
کوپرنیک این اجاره‌ها را جمع آوری می‌کرد، تدارکات نظامی را سرپرستی می‌کرد، امور مالی اسقف‌نشین را زیر نظر داشت و بر نانوایی، آبجوسازی و آسیاهای کلیسا نظارت می‌کرد. کوپرنیک مسئول برطرف کردن نیازهای درمانی کارکنان دیگر کلیسا و ساکنان محلی نیز بود.
کوپرنیک با مهارت در فنون مختلف و قدرت و بنیه‌ی خوب، وظایف اداری خود را به خوبی انجام می‌داد و به این سبب به شدت مورد احترام بود. در حقیقت شهرت او به عنوان مدیر مالی تا جایی بالا گرفت که دوک آلبرت، فرمانروای پروس، او را به سمت مشاور اقتصادی خود انتخاب کرد.
کوپرنیک سیاست مالی خاصی در پیش گرفت که از نوسان قیمت‌ها جلوگیری می‌کرد؛ او چندین رساله‌ی اقتصادی نیز انتشار داد. در دهه‌ی 1520، او نمایندگی دوک آلبرت در جلسه با رهبران ایالت‌های دیگر را نیز به عهده داشت. هرگز از کوپرنیک، در مقام مباشر کلیسا، خواسته نشده بود که مانند کشیشان مراسم مذهبی انجام دهد. اما در اوایل سال 1531، اسقف فرومبورک مصرانه از کوپرنیک خواست که به برگزاری مراسم مذهبی بپردازد.
در پی ایجاد شکاف در کلیسا، پیشوایان کاتولیک در رم از مباشران کلیسا می‌خواستند که وظایف کشیشی را، به منزله‌ی نمایش وفاداری خود به مرام کلیسا، برگزار کنند. اگر کوپرنیک به این کار تن نمی‌داد، حقوقش قطع می‌شد و می‌بایست محلی هم برای اقامت پیدا کند. تا این زمان، کوپرنیک تقریباً بیست سال به اسقف‌نشین خدمت کرده بود و علاقه‌ای به خدمتگزاری در مشاغل مذهبی نداشت، بنابراین از فرمان سرپیچی کرد. اما چنان جایگاه والایی داشت که اسقف می‌ترسید کارشناس اقتصادی و مالی خود را از دست بدهد. فرمان کلیسا نادیده گرفته شد و کوپرنیک که تقریبا شصت ساله بود، شغل دوگانه‌ی خود، یعنی مباشری کلیسا و اخترشناسی را ادامه داد.
منبع: اینگرم، اسکات؛ (1385)، نیکولاس کوپرنیک: پدر اخترشناسی مدرن، محمدرضا افضلی؛ تهران: انتشارات فاطمی، چاپ دوم.